از بخشیدن خود تا دیگری/1
بخشیدن از درک تا عمل!
آزاده سهرابی
روانشناس
بسیاری از ما تصور میکنیم معنای «بخشش» را بخوبی میدانیم. بسیاری درباره بخشیدن دیگران سخن میگوییم اما پای این برسد که عمیقاً خود را بکاویم، میبینیم هنوز احساس حل نشده بسیاری در اعماق وجودمان نسبت به فردی که گمان میکردیم او را بخشیدهایم باقی مانده است. هنوز از او غمگینیم. هنوز نسبت به او خشم داریم و... همین مسأله است که «بخشش» را بسیار رازآلود میکند.
وقتی پای بخشش به میان میآید که دو ویژگی به ذات وجود داشته باشد. یکی وجود فردی که ناعادلانه زخمی خورده است و دیگری عملی ارادی برای رها کردن آن رنجش نسبت به فرد آسیب زننده. در اینجا یک عامل دیگر هم پایش در میان است اما در متن رفتار بخشیدن خودش را نشان میدهد و آن مفهوم شفقت است. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت نیکی و شفقت به اضافه رها کردن رنجش با اراده فردی که آسیبی دیده است، میشود بخشش.
در این میان اما شاید مهمترین مسأله روانی که در حواشی بخشش وجود دارد این است که این فرایند باید کاملاً صادقانه و آگاهانه طی شود چرا که پایه بخشش، آسیبی است که ناعادلانه فردی که تشویق به بخشیدن میشود دیده است و این آسیب به هیجاناتی چون خشم و تنفر و غم و... و البته خاطرات پیوسته بسیاری همراه است. حالا شاید بیشتر بتوان متوجه شد که رها کردن، بخشیدن و گذشت کردن آنقدر که در زبان براحتی جاری میشود، از نظر فرایندی درون روانی ساده نیست. در اتاق درمان در بسیاری از رویکردهای درمانی، برای رسیدن فرد به «بخشش» ساعتها تلاش میشود تا فرد بتواند تمام هیجانات خود را در ابتدا نسبت به فرد آسیب زننده تجربه کند و بعد از آن بتواند به گذشتن و رها کردن برسد.
حالا اگر این فرایند بخشش بدون طی کردن تجربه هیجانات زیربنایی صورت بگیرد، عملاً اتفاقی فیک رخ داده است. فرد در کلام بخشیده است اما در اعماق وجودش کافی است تا رویداد آن خاطرات و هیجانات را دوباره برافراشته کند و چه بسا رفتاری هیجانی برای آسیب به فردی که پیش از این گمان میشد بخشیده شده است انجام دهد. برای همین است که بسیار مهم است تا «بخشش» به دور از فشار و اجبار صورت بگیرد چون همانطور که ذکر شد این عمل کاملاً ارادی است و اگر با اجباری اجتماعی، فردی، درون رابطهای و... صورت بگیرد در عمل هیچ «بخششی» صورت نگرفته است.
یادمان باشد وقتی حرف از «بخشش» در حوزه روانشناسانه زده میشود این مسأله به تجربه فرد از آسیب و آسیبزننده بازمیگردد که شاید حتی در نگاه فرد خاطی چنین نباشد. گاه آسیب شکلی عیان دارد مثل اینکه قاتلی جان عزیزمان را عمد یا غیرعمد گرفته باشد یا یک رفتار تجاوزکارانه مشهودی داشته باشد که حقوق ما را زیر پا گذاشته است و گاه میتواند شکلی ناپیدا داشته باشد که عموماً میتواند انواع آن را در اتاقهای درمان دید. از فرزندی که نسبت به والدین خود که حس نادیده گرفته شدن را به آنها منتقل کرده است در دل دارد تا روابط بین فردی بسیاری که به خصومت رسیده و در این میان حتی ممکن است آسیب دو سویه باشد و هر دو سو نیازمند بخشیده شدن و بخشیدن! در این میان حتی رد پای بخشیدن خود نیز در میان است. نگاه کنیم به گذشته و ببینیم چه میزان قادر هستیم خود را در میانه حوادث زندگی گذشته مشفقانه نگاه کنیم و بیرنجشی خود را در آغوش بگیریم؟
بخشش بسیار رازآلود است.
روانشناس
بسیاری از ما تصور میکنیم معنای «بخشش» را بخوبی میدانیم. بسیاری درباره بخشیدن دیگران سخن میگوییم اما پای این برسد که عمیقاً خود را بکاویم، میبینیم هنوز احساس حل نشده بسیاری در اعماق وجودمان نسبت به فردی که گمان میکردیم او را بخشیدهایم باقی مانده است. هنوز از او غمگینیم. هنوز نسبت به او خشم داریم و... همین مسأله است که «بخشش» را بسیار رازآلود میکند.
وقتی پای بخشش به میان میآید که دو ویژگی به ذات وجود داشته باشد. یکی وجود فردی که ناعادلانه زخمی خورده است و دیگری عملی ارادی برای رها کردن آن رنجش نسبت به فرد آسیب زننده. در اینجا یک عامل دیگر هم پایش در میان است اما در متن رفتار بخشیدن خودش را نشان میدهد و آن مفهوم شفقت است. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت نیکی و شفقت به اضافه رها کردن رنجش با اراده فردی که آسیبی دیده است، میشود بخشش.
در این میان اما شاید مهمترین مسأله روانی که در حواشی بخشش وجود دارد این است که این فرایند باید کاملاً صادقانه و آگاهانه طی شود چرا که پایه بخشش، آسیبی است که ناعادلانه فردی که تشویق به بخشیدن میشود دیده است و این آسیب به هیجاناتی چون خشم و تنفر و غم و... و البته خاطرات پیوسته بسیاری همراه است. حالا شاید بیشتر بتوان متوجه شد که رها کردن، بخشیدن و گذشت کردن آنقدر که در زبان براحتی جاری میشود، از نظر فرایندی درون روانی ساده نیست. در اتاق درمان در بسیاری از رویکردهای درمانی، برای رسیدن فرد به «بخشش» ساعتها تلاش میشود تا فرد بتواند تمام هیجانات خود را در ابتدا نسبت به فرد آسیب زننده تجربه کند و بعد از آن بتواند به گذشتن و رها کردن برسد.
حالا اگر این فرایند بخشش بدون طی کردن تجربه هیجانات زیربنایی صورت بگیرد، عملاً اتفاقی فیک رخ داده است. فرد در کلام بخشیده است اما در اعماق وجودش کافی است تا رویداد آن خاطرات و هیجانات را دوباره برافراشته کند و چه بسا رفتاری هیجانی برای آسیب به فردی که پیش از این گمان میشد بخشیده شده است انجام دهد. برای همین است که بسیار مهم است تا «بخشش» به دور از فشار و اجبار صورت بگیرد چون همانطور که ذکر شد این عمل کاملاً ارادی است و اگر با اجباری اجتماعی، فردی، درون رابطهای و... صورت بگیرد در عمل هیچ «بخششی» صورت نگرفته است.
یادمان باشد وقتی حرف از «بخشش» در حوزه روانشناسانه زده میشود این مسأله به تجربه فرد از آسیب و آسیبزننده بازمیگردد که شاید حتی در نگاه فرد خاطی چنین نباشد. گاه آسیب شکلی عیان دارد مثل اینکه قاتلی جان عزیزمان را عمد یا غیرعمد گرفته باشد یا یک رفتار تجاوزکارانه مشهودی داشته باشد که حقوق ما را زیر پا گذاشته است و گاه میتواند شکلی ناپیدا داشته باشد که عموماً میتواند انواع آن را در اتاقهای درمان دید. از فرزندی که نسبت به والدین خود که حس نادیده گرفته شدن را به آنها منتقل کرده است در دل دارد تا روابط بین فردی بسیاری که به خصومت رسیده و در این میان حتی ممکن است آسیب دو سویه باشد و هر دو سو نیازمند بخشیده شدن و بخشیدن! در این میان حتی رد پای بخشیدن خود نیز در میان است. نگاه کنیم به گذشته و ببینیم چه میزان قادر هستیم خود را در میانه حوادث زندگی گذشته مشفقانه نگاه کنیم و بیرنجشی خود را در آغوش بگیریم؟
بخشش بسیار رازآلود است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه