لایههای پنهان شعر نظامی
محمدرضا رضایی
بهاری نو برآر از چشمه نوش
سخن را دستبافی تازه درپوش
در این بیت همسر شاعر از شوهرش میخواهد که بهمناسبت رسیدن فصل بهار و سال نو، به مرکز خریدی بروند که اسمش «چشمه نور» است و تمام وسایل خانه را نو کنند، چراکه جاری همسر شاعر در سال پیش پز مبلهای نواش را میداده و امسال باید با خرید چند فرش دستباف دهان جاری مورد اشاره را بست تا اینقدر پشت سرشان حرف و حدیث درنیاورد.
تو مردم بین که چون بیرأی و هوشند
که جانی را به نانی میفروشند
شاعر در این بیت به هوش اقتصادی بعضی از مردم زمان خود انتقاد میکند که پول یامفت را خرج ادا و اطوار و قر و قنبیل خویش میکنند و برای چیزهایی که دوزار نمیارزد، کرور کرور پول بیزبان را دور میریزند. شاعر در مصرع دوم رستورانها و کافیشاپهایی را مثال میزند که یک تکه نان و نیمرو را به قیمت خون پدرشان به جماعت میفروشند تا از آن عکس بگیرند و در اینستاگرامشان منتشر کنند.
کهنسالان این کشور که هستند
مرا بر شقه این شغل بستند
این بیت بیانگر انتقاد شدید به یکی از مشکلات مختص زمان شاعر است؛ متأسفانه در آن زمان عدهای از مسئولان با وجود اینکه سنشان خیلی بالا رفته بود و طبیعتاً باید بازنشسته میشدند، ولکن پست و مقام خود نبودند و از طرفی درد و خواستههای جوانان را نیز درک نمیکردند. در نتیجه شخصی مثل شاعر که دارای تحصیلات عالیه از مکتبخانههای دولتی آن زمان بوده، مجبور به کار در شغلی میشود که هیچ ارتباطی به علاقه و تخصصش نداشته است.
نموداری که از مه تا به ماهیست
طلسمی بر سر گنج الهی است
این بیت نیز انتقاد شاعر را نسبت به نمودار رشد تورم در زمانهای بسیار دور نشان میدهد. به گفته شاعر نمودار رشد تورم آنقدر با شیب تندی بالا میرفته که توانایی رسیدن به ماه و پس از آن نقطه به قمر سایر سیارات را داشته است.شاعر در ادامه میافزاید اگر همین وضع ادامه پیدا کند، بزودی باید از خداوند بخواهیم که یک گنج تپل برایمان نازل کند تا بلکه دخل و خرجمان با هم بخواند و طلسم فقر شکسته شود، انشاءالله.
بهاری نو برآر از چشمه نوش
سخن را دستبافی تازه درپوش
در این بیت همسر شاعر از شوهرش میخواهد که بهمناسبت رسیدن فصل بهار و سال نو، به مرکز خریدی بروند که اسمش «چشمه نور» است و تمام وسایل خانه را نو کنند، چراکه جاری همسر شاعر در سال پیش پز مبلهای نواش را میداده و امسال باید با خرید چند فرش دستباف دهان جاری مورد اشاره را بست تا اینقدر پشت سرشان حرف و حدیث درنیاورد.
تو مردم بین که چون بیرأی و هوشند
که جانی را به نانی میفروشند
شاعر در این بیت به هوش اقتصادی بعضی از مردم زمان خود انتقاد میکند که پول یامفت را خرج ادا و اطوار و قر و قنبیل خویش میکنند و برای چیزهایی که دوزار نمیارزد، کرور کرور پول بیزبان را دور میریزند. شاعر در مصرع دوم رستورانها و کافیشاپهایی را مثال میزند که یک تکه نان و نیمرو را به قیمت خون پدرشان به جماعت میفروشند تا از آن عکس بگیرند و در اینستاگرامشان منتشر کنند.
کهنسالان این کشور که هستند
مرا بر شقه این شغل بستند
این بیت بیانگر انتقاد شدید به یکی از مشکلات مختص زمان شاعر است؛ متأسفانه در آن زمان عدهای از مسئولان با وجود اینکه سنشان خیلی بالا رفته بود و طبیعتاً باید بازنشسته میشدند، ولکن پست و مقام خود نبودند و از طرفی درد و خواستههای جوانان را نیز درک نمیکردند. در نتیجه شخصی مثل شاعر که دارای تحصیلات عالیه از مکتبخانههای دولتی آن زمان بوده، مجبور به کار در شغلی میشود که هیچ ارتباطی به علاقه و تخصصش نداشته است.
نموداری که از مه تا به ماهیست
طلسمی بر سر گنج الهی است
این بیت نیز انتقاد شاعر را نسبت به نمودار رشد تورم در زمانهای بسیار دور نشان میدهد. به گفته شاعر نمودار رشد تورم آنقدر با شیب تندی بالا میرفته که توانایی رسیدن به ماه و پس از آن نقطه به قمر سایر سیارات را داشته است.شاعر در ادامه میافزاید اگر همین وضع ادامه پیدا کند، بزودی باید از خداوند بخواهیم که یک گنج تپل برایمان نازل کند تا بلکه دخل و خرجمان با هم بخواند و طلسم فقر شکسته شود، انشاءالله.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه