ظهور دوباره چپها در جنوب قاره امریکا
گردش به چپ امریکایلاتین
نویسنده: هیأت تحریریه اکونومیست
مترجم: بنفشه غلامی
اواخر اسفند ماه «گابریل بوریچ»، جوان 36 سالهای که خود را یک سوسیالیست آزادیخواه میداند، به عنوان رئیسجمهور شیلی سوگند یاد کرد. این بزرگترین چرخش سیاسی در کشور او طی 30 سال گذشته است. اما قضیه تنها به کشور او ختم نمیشود. او که اواخر پاییز گذشته در انتخابات ریاستجمهوری شیلی پیروز شد، جدیدترین چپگرای امریکایلاتین است که بعد از وقفهای چندساله، راستگرایان را کنار زده و عرصه سیاسی این نقطه از قاره امریکا را تسخیر کردهاند.
پیش از «بوریچ» در مکزیک، آرژانتین، بولیوی، پرو و هندوراس نیز چپگرایان ضدامریکایی توانستند گوی رقابت را از راستگرایانی که عموماً همسو با سیاستهای واشنگتن هستند، بربایند و حاکمیت را در کشورهایشان به دست گیرند. ضمن اینکه در کلمبیا و برزیل نیز که در 6 ماه آینده انتخابات ریاستجمهوری برگزار خواهند کرد، این چپگرایان هستند که در نظرسنجیها بسیار جلوتر از راستگرایان ایستادهاند. همه اینها نشان از آن دارد که امریکایلاتین با قاطعیت تمام آماده یک چرخش بزرگ به چپ است. با این حال قضیه بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. در واقع اگر اقبال مردمی با یک وقفه چندساله به چپهای امریکایلاتین بازگشته است، علت آن این است که رأیدهندگان میخواهند راستگرایانی را که نتوانستهاند با رکود اقتصادی و کرونا مقابله کنند، کنار بزنند. اما مسأله این است، چپهایی که در یک سال اخیر روی کار آمدهاند و احتمالاً در 6 ماه آتی نیز بر کرسی بالاترین مقام اجرایی کشور خود مینشینند، تفاوتهای بارزی با چپهای قدیمی همین قاره دارند که اقبال مردمی به آنها از سال 1998 آغاز شد، زمانی که «هوگو چاوز» در ونزوئلا بر کرسی ریاست جمهوری نشست و بعد از او «لولا داسیلوا» در برزیل، «اوو مورالس» در بولیوی، «نستور کرشنر» و همسرش «کریستینا فرناندز» در آرژانتین و همچنین «رافائل کوره آ» در اکوادور به پیروزی رسیدند.
«خورخه کاستاندا»، وزیر خارجه سابق مکزیک، سال 2006 در مقالهای در «فارن افرز» با ذکر دلایلی نوشته بود، در امریکایلاتین دو نوع «چپ» وجود دارد. یک طیف شامل چپهای برزیل، اروگوئه و شیلی هستند که از تفکراتی مدرن، روشنفکر، اصلاحطلب و انترناسیونالیست بهره میبرند. طیف دوم نیز که میتوان آنها را در رده پوپولیستها قرار داد، چپهایی مثل چاوز، کرشنرها و کوره آ هستند که سیاست ملی کردن همه چیز را در پیش گرفتند و علیه امپریالیسم امریکا شعار سر دادند.
چپهای جدید با وجود اشتراک در بسیاری از مسائل با چپهای قدیمی، کاملاً با هر دوی این طیفها تفاوت دارند. یکی از آنها «بوریچ» است که هرچند مانند همه چپهای امریکایلاتین نگران نابرابریهای اقتصادی است و به کاهش نفوذ دولت در اقتصاد میاندیشد و میخواهد دست سیاستمداران را از بازارهای اقتصادی کوتاه کند، اما نگرانیهای او مدرنتر از اسلاف خود شده و به تغییرات آب وهوایی، نابرابریهای جنسیتی و بومیگرایی نیز میاندیشد. اینها چیزهایی است که مردم شیلی به عنوان اولویتهای خود در قرن 21 انتخاب کردهاند و «بوریچ» نیز هوشمندانه آنها را در برنامه انتخاباتی خود قرار داد. طوری که او 94 کمپین انتخاباتی خود را به تبعیضهای جنسیتی اختصاص داد. این در حالی بود که فقط 9 کمپین اقتصادی را در برنامه انتخاباتی خود گنجاند. او همچنین از رسانههای اجتماعی برای ارتباط برقرار کردن با حامیانش استفاده میکند و به جای تکیه بر شعارهایی که چپهایی مثل چاوز سر میدادند، برای حامیانش در صفحه اجتماعی خود شعر مینویسد و از فعالیتهای روزانه خود و خانوادهاش میگوید. در حالی که چپهای قدیمی این قاره همچنان به شعارهای خود ادامه میدهند، او انتقادهای خود از چپهای قدیمی را بیمحابا بیان میکند. هرچند چپهای جدید امریکایلاتین مثل قدیمیها پیرو محض روسیه نیستند و در مواردی مثل حمله این کشور به اوکراین، از آن انتقاد میکنند، اما این به آن معنا نیست که چپهای جدید امریکایلاتین، از انتقاد به امریکا دست برداشته باشند.
نوع عملکرد چپهای جدید شاید مطابق خواستههای جدید مردم امریکایلاتین باشد، اما نباید این مسأله مهم را نادیده گرفت که چپهای امروزی امریکایلاتین، به نسبت چپگرایان قدیمی، دوران سختتری دارند؛ زیرا اگر چپهای قدیمی از وضعیت اقتصادی خوبی بهرهمند بودند و با توزیع ثروت رضایت مردم را جلب میکردند، چپهای جدید با بحران اقتصادی ناشی از کرونا روبهرو هستند و افزایش نرخ بهره و هزینههای بالای خدمات عمومی، مردم کشورهایشان را از وضعیت موجود ناراضی کرده است. به همین دلیل چپهای جدید ناگزیر خواهند بود تا در سیاستهای اقتصادی معمول چپها تغییراتی اعمال کنند، زیرا طرحهای اقتصادی قدیمی چپها دیگر کارایی سابق را ندارند. برای مثال «پدرو کاستیلو» زمانی که در پرو به قدرت رسید، پیشنهاد ملی شدن یک میدان گازی را مطرح کرد. اما این پیشنهاد به دلیل مخالفتهایی که درون دولتش با آن وجود داشت، به سرانجام نرسید. بقیه چپهای امریکایلاتین نیز محافظهکارتر به نظر میرسند و با توجه ضمنی به برخی تابوهای اجتماعی، علاقهای به مسائل محیط زیستی نشان نمیدهند.
منبع: Economist
مترجم: بنفشه غلامی
اواخر اسفند ماه «گابریل بوریچ»، جوان 36 سالهای که خود را یک سوسیالیست آزادیخواه میداند، به عنوان رئیسجمهور شیلی سوگند یاد کرد. این بزرگترین چرخش سیاسی در کشور او طی 30 سال گذشته است. اما قضیه تنها به کشور او ختم نمیشود. او که اواخر پاییز گذشته در انتخابات ریاستجمهوری شیلی پیروز شد، جدیدترین چپگرای امریکایلاتین است که بعد از وقفهای چندساله، راستگرایان را کنار زده و عرصه سیاسی این نقطه از قاره امریکا را تسخیر کردهاند.
پیش از «بوریچ» در مکزیک، آرژانتین، بولیوی، پرو و هندوراس نیز چپگرایان ضدامریکایی توانستند گوی رقابت را از راستگرایانی که عموماً همسو با سیاستهای واشنگتن هستند، بربایند و حاکمیت را در کشورهایشان به دست گیرند. ضمن اینکه در کلمبیا و برزیل نیز که در 6 ماه آینده انتخابات ریاستجمهوری برگزار خواهند کرد، این چپگرایان هستند که در نظرسنجیها بسیار جلوتر از راستگرایان ایستادهاند. همه اینها نشان از آن دارد که امریکایلاتین با قاطعیت تمام آماده یک چرخش بزرگ به چپ است. با این حال قضیه بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. در واقع اگر اقبال مردمی با یک وقفه چندساله به چپهای امریکایلاتین بازگشته است، علت آن این است که رأیدهندگان میخواهند راستگرایانی را که نتوانستهاند با رکود اقتصادی و کرونا مقابله کنند، کنار بزنند. اما مسأله این است، چپهایی که در یک سال اخیر روی کار آمدهاند و احتمالاً در 6 ماه آتی نیز بر کرسی بالاترین مقام اجرایی کشور خود مینشینند، تفاوتهای بارزی با چپهای قدیمی همین قاره دارند که اقبال مردمی به آنها از سال 1998 آغاز شد، زمانی که «هوگو چاوز» در ونزوئلا بر کرسی ریاست جمهوری نشست و بعد از او «لولا داسیلوا» در برزیل، «اوو مورالس» در بولیوی، «نستور کرشنر» و همسرش «کریستینا فرناندز» در آرژانتین و همچنین «رافائل کوره آ» در اکوادور به پیروزی رسیدند.
«خورخه کاستاندا»، وزیر خارجه سابق مکزیک، سال 2006 در مقالهای در «فارن افرز» با ذکر دلایلی نوشته بود، در امریکایلاتین دو نوع «چپ» وجود دارد. یک طیف شامل چپهای برزیل، اروگوئه و شیلی هستند که از تفکراتی مدرن، روشنفکر، اصلاحطلب و انترناسیونالیست بهره میبرند. طیف دوم نیز که میتوان آنها را در رده پوپولیستها قرار داد، چپهایی مثل چاوز، کرشنرها و کوره آ هستند که سیاست ملی کردن همه چیز را در پیش گرفتند و علیه امپریالیسم امریکا شعار سر دادند.
چپهای جدید با وجود اشتراک در بسیاری از مسائل با چپهای قدیمی، کاملاً با هر دوی این طیفها تفاوت دارند. یکی از آنها «بوریچ» است که هرچند مانند همه چپهای امریکایلاتین نگران نابرابریهای اقتصادی است و به کاهش نفوذ دولت در اقتصاد میاندیشد و میخواهد دست سیاستمداران را از بازارهای اقتصادی کوتاه کند، اما نگرانیهای او مدرنتر از اسلاف خود شده و به تغییرات آب وهوایی، نابرابریهای جنسیتی و بومیگرایی نیز میاندیشد. اینها چیزهایی است که مردم شیلی به عنوان اولویتهای خود در قرن 21 انتخاب کردهاند و «بوریچ» نیز هوشمندانه آنها را در برنامه انتخاباتی خود قرار داد. طوری که او 94 کمپین انتخاباتی خود را به تبعیضهای جنسیتی اختصاص داد. این در حالی بود که فقط 9 کمپین اقتصادی را در برنامه انتخاباتی خود گنجاند. او همچنین از رسانههای اجتماعی برای ارتباط برقرار کردن با حامیانش استفاده میکند و به جای تکیه بر شعارهایی که چپهایی مثل چاوز سر میدادند، برای حامیانش در صفحه اجتماعی خود شعر مینویسد و از فعالیتهای روزانه خود و خانوادهاش میگوید. در حالی که چپهای قدیمی این قاره همچنان به شعارهای خود ادامه میدهند، او انتقادهای خود از چپهای قدیمی را بیمحابا بیان میکند. هرچند چپهای جدید امریکایلاتین مثل قدیمیها پیرو محض روسیه نیستند و در مواردی مثل حمله این کشور به اوکراین، از آن انتقاد میکنند، اما این به آن معنا نیست که چپهای جدید امریکایلاتین، از انتقاد به امریکا دست برداشته باشند.
نوع عملکرد چپهای جدید شاید مطابق خواستههای جدید مردم امریکایلاتین باشد، اما نباید این مسأله مهم را نادیده گرفت که چپهای امروزی امریکایلاتین، به نسبت چپگرایان قدیمی، دوران سختتری دارند؛ زیرا اگر چپهای قدیمی از وضعیت اقتصادی خوبی بهرهمند بودند و با توزیع ثروت رضایت مردم را جلب میکردند، چپهای جدید با بحران اقتصادی ناشی از کرونا روبهرو هستند و افزایش نرخ بهره و هزینههای بالای خدمات عمومی، مردم کشورهایشان را از وضعیت موجود ناراضی کرده است. به همین دلیل چپهای جدید ناگزیر خواهند بود تا در سیاستهای اقتصادی معمول چپها تغییراتی اعمال کنند، زیرا طرحهای اقتصادی قدیمی چپها دیگر کارایی سابق را ندارند. برای مثال «پدرو کاستیلو» زمانی که در پرو به قدرت رسید، پیشنهاد ملی شدن یک میدان گازی را مطرح کرد. اما این پیشنهاد به دلیل مخالفتهایی که درون دولتش با آن وجود داشت، به سرانجام نرسید. بقیه چپهای امریکایلاتین نیز محافظهکارتر به نظر میرسند و با توجه ضمنی به برخی تابوهای اجتماعی، علاقهای به مسائل محیط زیستی نشان نمیدهند.
منبع: Economist
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه