مرا با خود ببر


محمدرضا رضایی
قلم در دست می‌گیرم و با چشمانی اشکبار چند خطی می‌نویسم تا در روزهای نبودنت بخوانم و به یادت باشم. عزیزکم! از همان روز اول هم می‌دانستیم که این مسیر موقتی است و دیر یا زود تمام می‌شود و با اینکه همواره خود را برای روز وداع آماده می‌کردیم؛ نمی‌دانم چه بر سر این دل لعنتی آمده که نمی‌تواند پایان این راه را تحمل کند.
این عقل مزاحم و بی‌احساس هر روز می‌گفت که وابسته‌ات نشوم، ولی مگر می‌شود وابسته‌ات نشد؟ اگر در این دو سال توانستم آسوده تا لنگ ظهر بخوابم از صدقه‌سر تو بود؛ اگر مجال یافتم که بدون دغدغه فرداها، تا پاسی از شب در خیابان‌ها دوردور کنم و نگران رسیدن صبح نباشم، به‌خاطر وجود تو در کنارم بود. اگر به یک‌باره از یک دانشجوی تنبل و خنگ به معدل الف کلاس تبدیل شدم، نیروبخشم تو بودی. تو تجربه‌ای جدید و شیرین بودی که نسل‌های گذشته اگر داشتند، هرگز خود را نسل سوخته نمی‌نامیدند.
ولی تمام آن روزها گذشت و تو می‌روی. از همان روزی که این دانشمندان بیکار واکسن کرونا را کشف کردند، آشوب به دلم افتاد. کرونا تنها دلیلی بود که تو را به زندگی من آورد؛ و حالا چه بی‌رحمانه با رفتنش می‌خواهد تو را از من بگیرد. ای ذلیل شوی کرونا که هم آمدنت بلا بود و هم رفتنت مصیبت است. حال کم‌کم باید به بی‌خوابی‌های صبحگاهی عادت کنم؛ دوباره همان دانشجوی مشروطی سال‌های قبل خواهم شد.
تو آرزوی محال تمام دانش‌آموزان و دانشجویان نسل‌های قبل هستی که نسل ما را انتخاب کردی و خوشبختی را نصیبمان نمودی. خداحافظ ای آموزش مجازی؛ خداحافظ ای جان جانان که با رفتنت جانمان درخواهد آمد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7882/30/608756/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها