پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله فرمودند:
اِنَّ اَشَد الناس نَدامَهً یَومْ الْقیامهِ رَجُلٌ باعَ آخِرتَهُ بِدنیا غیره
پشیمانترین مردم در روز قیامت کسی است که آخرت خود را به دنیای دیگری بفروشد.
کنزالعمال، ح 14936
تقوا ، «کناره گیری» نیست ؛ «یار گیری» ست
ابوالقاسم حسینجانی
این دنیای درندشتی که در آنیم،تنها یک «بازی» است:
[و ما الحیاة الدنیا، الا لعب و لهو
و لدار الاخرة خیر للذین یتقون. افلا تعقلون؟!] - قرآن، انعام/۳۲ -
زندگانی دنیا، هیچ چیز، جز بازی و بازیگری نیست؛
و بیگمان، خانه آخرت، برای «پروا پیشهگان»، بهتر است. پس، کو: «تعقل»تان؟!
این بازی راهبردی (استراتژیک)، البته یک بازی صددرصد جدی است: یک بازی پویا و پایا و مطول و «دراز دامن»، مابین بازیگرانی هوشمند و ریزبین؛ که تا «پایان دنیا» هم، هیچ گاه، تمامی ندارد.
تنها آنهایی دراین بازی با قاعده و نظاممند (سیستماتیک) و متواتر (سریالی)، کم نخواهند آورد که ناسازگاری زمانی (Time Inconsistency) نداشته باشند.
با خواب و خیالهای خرگوشی، به هیچ وجه، نمیشود «برنده» شد.
«سازگاری زمانی» و «معاصر بودن» - و بهنگام و بجا(Online) از عهده تصمیم و طرح و اجرا برآمدن - تنهاترین طریق برای «رسیدن» و نایل شدن است.
مدیریت مؤمنانه و صادقانه و هوشمندانه این بازی، همان «تقوا» است: تقوای فکری، تقوای عقلی، تقوای کاربردی، تقوای زیستی، تقوای فرهنگی، تقوای اقتصادی، تقوای سیاسی، تقوای تاریخی و...
که پیامبر پاکاندیشی و پارساییمان را - هم - قاطعانه، عقیده بر آن بود:
[هرکه را «روزی تقوا»دادند، همه خیر و خوبیهای دنیا و آخرت را - هم - به او دادند!]
- نهج الفصاحه/ ش: ۳۰۱۵ -
و به روشنی میگفت:
[آی آدم ها!...پروردگارتان یکی است و پدرتان - هم - یکی.
همهتان فرزند آدمید و «آدم» -هم- از «خاک» است؛ هر که از شما باتقواتر است، پیش«خدا»، از همه بزرگوارتر هم هست...] - همان/ ش: ۱۰۴۴ -
تقوا، راهبردیترین و حیاتیترین نقطه اتصال درونی خلق با خدا است.
منشأ تقوا، در نگره و نگاه قرآن، دل و درون آدمی است:
[فانها من تقوی القلوب] - قرآن، حج/۱۸۹ -
تقوا «خویشتن خویش» را، با «خدای خویش» تنظیم کردن است.
تقوا، راهبردیترین شیوه در روشمندی (متدولوژی)، برای «برونرفت» و دستیابی به «راهحلها» است:
[و لیس البر بان تأتواالبیوت من ظهورها و لکن البر من اتقی.وٱتواالبیوت من ابوابها؛واتقوالله لعلکم تفلحون!] - قرآن، بقره/۱۸۹ -
نیکی دراین نیست که از پشت خانهها، به خانهها درآیید؛ بلکه نیکوکار واقعی، آن کسی است که «تقوا» میورزد «و شیوه درست را، در پیش میگیرد.» بنابراین، از راه«درها»، به خانهها درآیید و از خدایتان «پروا»کنید؛ بادا، که «رهایی»گیرید!
که یعنی:
آن افراد و جامعهای که برای رسیدن به «راه برونرفت» و دستیابی به راهحلهای درونی و برونی (داخلی و خارجی)، در چنبرهای از سرگردانی و سردرگمی، دچار تکرار و تسلسل و بنبستاند؛ هنوز، تقوای موردنظر پیامبر و کتاب ماندگار او را، فهم نکردهاند!
تقوا، «کنارهگیری» نیست؛ «یارگیری» است.
هرجا که «خدا» نیست، «پیروزی» هم نیست؛
و «خلق خدا» که در پهنه زمین، همه جایی است، زمینه و بستر بالنده این تقوای جهانی است.
نمیشود با خلق خدا مهربان نبود، اما از خدای رحمان، چشم مهربانی داشت!...
مردمگریزی، خودخواهانهترین تعریف تقوا است؛
و مردمستیزی، کژراههترین طریقت طاعات!
نگاهی اجتماعی به موضوع خمس در اسلام در بیان امام موسی صدر
خمس ایده ای عملی جهت فقر زدایی
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ آن کنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا اَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا یوْمَ الْفُرْقَانِ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ
و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان که دو گروه به هم رسیدند نازل کردهایم ایمان آوردهاید، بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید خمس آن از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راهماندگان است. و خدا به همه چیز تواناست.(انفال، 41)
این آیه از چند جهت درخور توجه است. از جمله آنکه انسان نباید سود و غنیمتی را که در جنگ یا در زندگی عادی به دست میآورد، تنها متعلق به خود بداند، آن را احتکار کند یا برای خود نگه دارد و دیگران را از آن محروم کند. بلکه یک پنجم آن متعلق به خداوند، پیامبر و خویشان، یتیمان و مسکینان و در راهماندگان است.
علت این مسأله آن است که انسان نباید سودی را که میبرد، در حقیقت ملک خاص خود بداند. زیرا انسان در اوضاع اجتماعی خاصی سودی میبرد که آن اوضاع ساخته و پرداخته شخص او به تنهایی نیست و از تجربههای تجاری معینی استفاده میکند که ساخته شخص او نیست، بلکه عوامل بسیاری با انسان در رسیدن به این غنیمتها و سودها شریک هستند؛ پدری که آموزش داده است، مادری که تربیت کرده است، مدرسهای که پرورانده، جامعهای که در آن خرید و فروش شده، اوضاع بهداشتی یا علمی و فرهنگی و مالی که زمینهساز شده است، قدرت خرید و عوامل دیگر. همه این عوامل در سودی که انسان میبرد، شریک هستند. نه تنها در سود مادی، بلکه در بهرهگیری علمی و فرهنگی انسان نیز سهم دارند و نیز در کسب تجربه و جاه یا حتی سلامت جسمی و زیبایی و مانند این نیز سهیم هستند. قابلیتها و امتیازهای انسان، ساخته او به تنهایی نیست و به همین سبب این حق را ندارد که این قابلیتها و سودهایش را برای خویش بیندوزد...
...اصل این است که یک پنجم آن مال دیگران است و این نوعی از زکات است که با آن آشنا هستیم و از پایههای اسلام و واجبات مسلم است. قرآن این یک پنجم را به دو بخش تقسیم میکند. بخش اول برای خدا و پیامبر و خویشانی که به پیامبر(ص) متصل هستند که همان امامان پاکاند. این نیمه، سهم خداست و از خداوند به پیامبر منتقل میشود و از پیامبر به امامان. این همان چیزی است که ما در فقه جعفری به آن «سهم امام» میگوییم؛ یعنی آنچه باید در مصارف عمومی هزینه شود. بخش دوم، متعلق به یتیمان و مسکینان و در راهماندگان است. اکنون به این حقیقت پی میبریم که انسان هنگامی که سود میبرد، باید یک پنجم آن را به دیگران اختصاص دهد. توزیع این مال و واجب شدن این حق با عبارت برای خداوند است یک پنجم آن بیان شده است. به این معنا که خمس، دارایی انسانی که غنیمت برده یا سودی کرده، نیست، بلکه آن دارایی خداست؛ اینگونه اراده کرده است که حقی را معین کند که جزئی از دارایی و سود انسان شده است.
همچنین، این ارتباط عمیق توجه انسان را برمیانگیزد، در آنجا که قرآن کریم در این آیه این جمله را با این عبارت پیوند میدهد که اگربه خدا ایمان آوردهاید یعنی ایمان به خداوند از اختصاص دادن حقوق مردم به شئون عمومی و به رنجدیدگان جدا نیست. همین مطلب را ما از آیات دیگری نیز میفهمیم. از جمله آنچه در سوره ماعون آمده است: آیا آن را که روز جزا دروغ میشمرد دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را به اهانت میراند و مردم را به طعام دادن به بینوا وانمیدارد و به آنچه در احادیث گرانقدر آمده است و به خدا و روز قیامت ایمان نیاورده است و آنکه سیر بخوابد در حالی که همسایهاش گرسنه باشد. بنابراین، ایمان به خداوند صفتی انتزاعی در انسان نیست که میان خدا و انسان پیوند دهد، بلکه ایمان به خدا صفتی است که اهتمام به امور دیگران را بر انسان واجب میکند و این نکته در تعالیم حضرت مسیح نیز آمده است، آنجا که میگوید: «دوستی خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمیشود». این اصل همان است که از دین، نظامی کلی برای زندگی میسازد و از انسان در زندگی خویش موجودی کنشگر میسازد.
*متن سخنان امام موسی صدر در یکی از سحرهای ماه رمضان در رادیو لبنان.
این متن از سوی مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در اختیار «ایران» قرار گرفته است.
دکترمنصور پهلوان
استاد دانشگاه تهران
اگر هدف غایی دین، سعادت دنیوی و اخروی انسان است، مسلماً اموری که به این هدف عالی مربوط نیست، داخل در اوامر و نواهی شارع واقع نمیگردد و ما میتوانیم با استمداد از عقل -که خود یکی از منابع فقه امامیه در کنار قرآن و حدیث است - و با استفاده از علم و دانش، بهترین راه را برای زندگی خود برگزینیم. بهعنوان مثال اسلام هیچگاه نگفته است که چون در زمان پیامبر اکرم مرکب سواری، اسب و استر بوده است، شما هم باید از آنها استفاده کنید.
یا اینکه چون در زمان پیامبر در جنگها از شمشیر استفاده میشده است، یا مردان موی سر و صورت خود را بلند نگاه میداشتهاند، شما هم باید به همان نسق عمل کنید.
یا اینکه چون در جوامع زمان پیامبر احکام بردهداری جاری بوده است، امروز نیز باید همان احکام جاری گردد.
اما متأسفانه در بعضی از جوامع به اصطلاح اسلامی برخی از گروههای قشری -همچون طالبان- به این امور باور دارند و برای تحقق آن تلاش میکنند.
امام علی علیه السلام در دوران خلافت خویش رسماً با این قشری گری مخالفت کرده و به موضوع مقتضیات زمان و فلسفه احکام توجه دادهاند.
بهعنوان نمونه به ذکر سؤال و جوابی از ایشان بسنده میکنیم:
چون پیامبر اکرم محاسن خود را خضاب میکردند، اما امام علی رنگ محاسن خود را تغییر نمیدادند، در این باره در چندین موضع از ایشان پرسش شده است. ایشان در پاسخ، ضمن توجه دادن به موضوع مقتضیات زمان، فرمودهاند: آن زمان که پیامبر اکرم دستور خضاب دادند، مسلمانان در اقلیت بودند و خضاب کردن نوعی تبلیغ دین به شمار میرفت، ضمناً یاران پیامبر بواسطه داشتن محاسن خضاب شده و سیاه، همگی جوان جلوه میکردند و بر هیبت مسلمانان افزوده میشد، اما امروز که دامنه اسلام گسترش یافته و مسلمانان دارای اکثریت هستند، خضاب کردن اختیاری است و به تمایل و علاقه شخص بستگی دارد.
وسئل علیه السلام عن قول النَّبی صلیالله عَلَیهِ وَآله وَسلّم: «غَیرُوا الشَّیبَ وَلاَ تَشَبَّهُوا بِالْیهُودِ».
فَقَال علیه السلام: إِنَّمَا قَالَ صلیالله علیه وآله ذلِک وَالدِّینُ قُلٌّ فَأَمّا الْآنَ وَقَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَمَا اخْتَارَ. نهج البلاغه حکمت ١٧
ترجمه:
از او درباره این سخن پیامبر اکرم پرسیدند «سپیدی را (با خضاب)تغییر دهید و تشبّه به یهودیان نکنید و او فرمود این سخن را پیامبر اکرم در حالی بیان فرمودند که مسلمانان اندک بودند، اما اکنون که دامنه اسلام گسترش یافته و دین مستقر شده، شخص است و خواستهاش، خواهد خضاب کند یا نکند.
آری در فقه شیعی «عقل» و «تنقیح مناط» در کنار قرآن و حدیث از منابع فقه است و توجه به آنها در فلسفه احکام و مقتضیات زمان معتبر شمرده شده است.
مسجد جامع کرمان پایگاه فرهنگی ازقدیم تاکنون
مسجد جامع کرمان نمادی از تاریخ و معماری باشکوه گذشته در شهر کرمان است. این مسجد به دلیل اینکه در زمان حکومت آل مظفر بنا شده است و به نام مسجد جامع مظفری نیز شناخته میشود، یکی از مساجد زیبای این شهر است که در میدان مشتاقیه (شهدا) و در مجاورت بازار مظفری و بازار قدمگاه قرار دارد.
مطابق مستندات تاریخی، مسجد جامع کرمان در گذشته خارج از حصارهای شهر کرمان قرار داشت اما در طول زمان و با گسترش شهر کرمان این مسجد در داخل شهر قرار گرفت. این بنا به دلیل شکوه و زیبایی که دارد، در سال ۱۳۱۵ خورشیدی، به عنوان یکی از آثار تاریخی به ثبت ملی ایران رسید.مسجد جامع کرمان در حرکتهای انقلابی شاخص بود زیرا افراد انقلابی و پشتیبان امام آنجا جمع میشدند و برای حرکتهای انقلابی کار میکردند. در دوران جنگ تحمیلی رزمندگان هم از مسجد جامع به جبههها میرفتند و امروز همچنان این مسجد هم در تداوم انقلاب نقش دارد.این مکان مذهبی از جمله مساجد چهار ایوانی است که دارای سردر رفیع صحن ایوان و شبستان است. این مسجد در دوران حکومت امیر مبارزالدین محمد مظفر سر سلسله آل مظفر بنا شده است. تاریخ بنا در کتیبه سر در اصلی ۷۵۰ هجری قمری ذکر شده است اما در دورههای بعد الحاقات و تعمیراتی در مسجد صورت گرفته است؛ از جمله مرمت کاشیکاری ایوان بزرگ در زمان وکیل الملک و کاشیکاری ستونها و لچکیهای داخل مسجد و احداث شبستان شمالی در دوره اخیر را میتوان نام برد. سر در رو به مشرق آن از شلیک توپهای آغامحمدخان قاجار خراب شد ولی بعدها مرمت و بازسازی شد.
مسجد جامع کرمان دارای سه در ورودی است که در اضلاع شرقی، غربی و شمالی قرار دارند. ورودی اصلی که در ضلع شرقی قرار دارد، دارای سردری بزرگ با کاشی کاریها و مقرنس کاریهای زیباست. یک ساعت قدیمی در بالای این سر در نصب شده است که زیبایی بخصوصی به آن بخشیده است. یک صحن، ایوان، شبستان و یک محراب با تزئینات کاشی کاری زیبا از ویژگیهای شاخص بنای این مسجد به شمار میآید.
از نظر باستانشناسان ارزشمندترین قسمت این بنا مربوط به کاشیکاریهای معرق سر در شرقی و محراب آن است. محراب این مسجد در ضلع غربی آن واقع شده است. در حاشیه این محراب تزئینات زیبایی از سنگهای مرمر به چشم میخورند. در طراحی این محراب از رنگ زرد بهره زیادی بردهاند. بناهای تاریخی از جمله مسجد جامع کرمان به دلیل قدمتی که دارند بسیار ارزشمند هستند و باید از آنها به عنوان میراثی گرانقدر نگهداری کرد. این بنا به رغم سرگذشت تلخی که دارد هنوز هم پابرجاست و زیباییهای بخصوص خود را دارد. همین سبب شده است که گردشگران زیادی از داخل و خارج کشور برای بازدید از آن به کرمان مسافرت کنند.
سلسله درسگفتارهای تفسیری منتشر نشده آیت الله شهید بهشتی (4)
نیایش پرستش و دعا
وقتی که نیایش تمام میشود و انسان میفهمد به چگونه خدایی معتقد است، بهدنبال آن دعا میکند. پس اول نیایش بود (نیایش یعنی یاد خدا، با همین ویژگیها که عرض کردم) و بعد از اینکه نیایش فرد مسلمان با همین سه، چهار جمله تمام میشود، دعایش شروع میشود.
«ایاک نعبد وایاک نستعین»(تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میخواهیم)
تسلیم مطلق در برابر خدا و استعانت از موجودات در حدود نظام علت و معلول، این دنباله نیایش است و مقدمه دعا؛ یعنی بین نیایش قبلی و دعای بعدی، این جمله میآید که انسان را برای توجه به خدا آماده کند. دعا میکند و میگوید: «خدایا، فقط تو را میپرستم و فقط از تو کمک میخواهم.»
در جمله اول، خدایا فقط تو را میپرستم، «پرستش»چیست که فقط مخصوص خداست؟
تعریف پرستش این است: وقتی انسان در برابر موجود دیگری خضوع و خشوع و فروتنی داشت، آنگونه فروتنیای که نشانه فنای این شخص در او باشد، یعنی اصلاً خودش را در برابر او به حساب نیاورد، میشود «پرستش». هر جا انسان خود را در برابر موجود دیگری به حساب نیاورد، میشود پرستش؛ حتی اگر شما خودتان را در برابر معلم و استاد، زمامدار، پدر، مادر، پیامبر، امام و هر موجود دیگری به حساب نیاوردید و یادتان رفت که شما هم موجودی هستید که ارزشی دارید، این رنگ پرستش میگیرد.
این نوع موضعگیری و موقف، مخصوص خداست. فقط در برابر خداست که میتوانیم بگوییم: «بارالها! ما در برابر تو هیچ چیز نیستیم» وگرنه در برابر سایر موجودات، شما برای خود کسی هستید و شخصیت دارید ولی در تنظیم مناسبات بین خودتان و خدا باید تسلیم محض باشید. اسلام هم همین را میخواهد.
«اِنّی اَسلَمتُ لِربِّ العالَمین (بقره 131) بهدنبال تسلیم در برابر خدا میگوید: «لا شَریک لَه».«اِنّی وَجَّهتُ وَجهِی لِلّذِی فَطرَالسَّماواتِ والاَرضَ حَنیفاً....»(انعام162)تسلیم در برابر یکی، تسلیم مطلق در برابر او. در برابر سایر موجودات دیگر تسلیم مطلق در کار نیست. ما تا کجا از پیامبر حرف شنوی داریم؟ تا آنجا که خدا به پیامبر میگوید. از امام، تا آنجا که خدای امام میگوید. از عالم، تا آنجا که خدای عالم میگوید. از زمامدار، تا آنجا که خدا مشخص کرده است. مرزگذار، اوست. آنکه مرز در برابرش نداریم، فقط یکی است و آن خداست.
«اِیاک نَعبُدُ وَ اِیاک نَستَعِین» (خدایا فقط از تو کمک میخواهیم). از تو کمک میخواهیم یعنی چه؟
کدام یاریرسانی و کمک خواهی؟ اگر اینجا گرم بود و من از پنکه کمک گرفتم تا اینجا را خنک کند، یا اتاق تاریک بود، کلید را زدم تا اتاق روشن شود و از نیروی برق، کلید و لامپ کمک گرفتم، آیا این کار بد است؟ اگر به کسی بگوییم: ممکن است کمک کنید این بسته را بلند کنیم؟، اینکه اشکالی ندارد. پس اینکه میگوییم فقط از تو کمک میخواهم، یعنی چه؟
کمک خواستن دو گونه است و بشر دو نوع کمک میخواهد: 1-یک نوع کمک خواستن در راستای نظام علت و معلولی است. این کمک خواهی نیست، بلکه نوعی استخدام است. من پنکه را در راه خنک کردن استخدام میکنم، نیروی الکتریسیته را در راه روشن کردن این اتاق استخدام میکنم، برادری و محبت دوستم را در خدمت این کار میگمارم، اینها خدمت خواستن است. لذا میگویند فلانی اهل خدمت است؛ یعنی به دیگران کمک میکند. این، خدمت کردن است. دوستان ناراحت نشوند. نمیخواهم بگویم تو خدمتکار من هستی بلکه میخواهم بگویم: آن کاری که تو انجام دادی، طبق موازین و ملاک ها و معیارهای مشخصی که در زندگی هست، خدمت بود.
2-یک نوع کمک خواستن هم هست که فوق این ملاک ها و حاکم بر این ملاک هاست و آن اینکه انسان در برابر کسی که از او کمک میخواهد، خود را فقیر، ذلیل، خاضع، مسکین و مستکین نشان میدهد. این نوع کمک خواستن فقط در برابر خدا جایز است. از هیچ موجود دیگری غیر از خدا نمیتوان با خضوع و خشوع و خود را ناچیز نشان دادن کمک خواست.
کمکهای غیبی از این قبیل است. گاه میبینیم مردم از هر موجودی کمک غیبی میخواهند و در برابر آن موجود، گریه و زاری و التماس میکنند. این موضوع در تمام شئون زندگی صدق میکند.گاهی میبینید کسی از موجودی غیر از خدا کمک غیبی میخواهد و این کمک خواهی با تضرع، خضوع و خشوع توأم است، البته این خضوع و خشوع جلوههای مختلف دارد ولی هم در جوامع اسلامی و هم در جوامع غیراسلامی چنین چیزی وجود دارد. به کلیسا میروید، میبینید از مریم(ع) یا از عیسی(ع) کمک میخواهد. میرود جلوی مجسمه مینشیند و شروع به راز و نیاز و ندبه با حالت خضوع و خشوع میکند. یا زن ناآگاه مسلمان جلوی «سقاخانه» میرود و از آن کمک میخواهد!این نوع کمک خواهیها که فرد میخواهد از کمکهای غیبی استفاده کند، کمکهایی که از این نظام متعارف و مناسبات عالی آن بیرون باشد، عموماً در دنیا توأم است با خضوع و خشوع و تذلل و نوعی بندگی. این همان عبادت است.
بر این اساس، کمک خواهی از مجاری فوق طبیعت، مخصوص خداست. خداست که میتواند چنین کمکی کند و تنها از اوست که میتوان و باید در آن مواقع کمک خواست؛ لذا قرآن، آنجا که میخواهد بگوید انسان مضطر بیچاره به چه کسی پناه ببرد، میگوید «به خدا». در حقیقت هم چه کسی غیر از خدا میتواند به این پناه برنده کمک کند؟ فقط خدا.
آیه «اَمَّن یجیبُ المُضطَرَّاِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ...»(نمل62) که ما معمولاً آن را در جایگاه غلطی هم بهکار میبریم، در راستای همین مضمون است. آیه سؤال میکند: «خدا کیست؟ آیا اینهایی که شما میپرستید، خدایند یا آن کسی که به انسان بیچاره هنگام بیچارگیاش کمک میکند و به داد او میرسد و او را از گرفتاری میرهاند؟»
بنابراین، کمک خواهی بهصورت مافوق طبیعت مخصوص خداست و این در امتداد همان «اِیاک نَعبُد» است. بعد از اینکه به پروردگارش اعلام میکند من بنده یکتاپرست تو هستم، میگوید: «بارالها، دعا و درخواست من متوجه توست، از تو درخواست میکنم».
این، درخواستهای اساسی یک مسلمان است: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ، صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ»
(راه راست را به ما بنما. راه آنها که از نعمت خود برخوردارشان ساختی. نه آنها که بر ایشان خشم گرفته و نه گمراهان.)
بارالها، راه راست را به ما بنما.