عرض ارادتی به مناسبت میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)

واژه‌ها دروصف تو بسیار می‌گویند و هیچ


دکتر عبدالحسین طالعی
استاد دانشگاه قم
سخن گفتن از سبط اکبر رسول خدا(ص) آسان نیست. پیش از هر سخنی بغض گلو راه را بر سخن می‌بندد و پس از هر کلامی این بغض گلو است که گوینده و کلامش را بدرقه می‌کند.
پرده در پرده غربت، موج در موج مظلومیت، فصل فصل ناسپاسی، برگ برگ نمک ناشناسی...
اساساً مبهوت می‌مانی، به گونه‌ای که سکوت را گویاترین کلام می‌یابی. دوست‌داری فقط به زبان گویایی بگویی که در آن، نگاه جای واژه را گرفته و حیرت در جای جمله نشسته و بُهت می‌شود جانشین مقاله و....
***
سخن گفتن از سبط اکبر رسول خدا (ص) آسان نیست. گاهی به تکرار می‌زند، اما باز هم نامکرر است. می‌خواهی بگویی: «آخر ای امت نما! ای مدعیان همجواری حرم رسول! این بود حق نمک؟ آن همه سفره‌داری از او دیدید و این همه...؟»
باقی کلام را می‌خوری. یعنی نمی‌داند چه دیده و چه کرده؟ یعنی از وفای او و جفای خودش بی‌خبر است؟ مگر می‌شود؟ صد بار که ادعا کند، ندانسته، باور می‌کنی؟
***
سخن گفتن از سبط اکبر رسول خدا(ص) آسان نیست. سیل تهمت‌ها و نارواها سرازیر است، به سوی معدن فضیلت و کرامت.
و پرده در پرده تحیر می‌بینی در اینجا، که با خود می‌گویی:
چه کرده‌اند قلم به دستان! نفهمیدند مسندنشین اموی کی بود و چه کرد؟ پس چه ادعایی در علم تاریخ دارند ؟ ندانستند که این بت بزرگ نیرنگ و فریب در معبد شیطان چگونه سِحر کرده بود همه آدم‌ها را، نه تنها در زمان خودش، بلکه در زمان‌های دیگر و نه فقط در شام، که تمام روزها را به شام بلا بدل کرده بود، با نقشه هایش...
یعنی باور می‌کنی که مورخ باشند و هزاران صفحه را به رنگ دل‌های‌شان در آورده باشند، ولی این بدیهیات را ندانسته باشند؟!
***
سخن گفتن از سبط اکبر رسول خدا(ص) آسان نیست. و اینک این قلم شکسته می‌خواهد این مسیر دشوار را طی کند. بیست منزل راه پیماید و از خانه تن به خانه دل برسد.
و مگر این همه بار سنگین را می‌شود بر دوش این قلم نهاد؟
و مگر زبان ما با این وزن اندک، می‌تواند این همه قصه را باز گوید؟
 و خانه دل‌های ما مگر چقدر تاب می‌آورد که این گونه کوتاهی‌ها را در خود جای دهد؟
***
یکی از بدترین گرفتاری‌های یک فرد حکیم و خردورز، گفت‌و‌گو با افراد جاهل و سفیه است که به آن تن دهند و ناگزیر شوند به آن پاسخ دهند. این غصه برای کسی که عاقل باشد، به دشواری تحمل می‌شود، چه رسد به کسی که منبع عقل باشد، همچون عقده‌ای گلوگیر می‌شود که او را به صبر وا می‌دارد.
خطبه شقشقیه (نهج البلاغه، خطبه 3) بر صبر دشوار امیر شکیب(ع) گواه است. «صبر در حالی که گویی خار در چشم و استخوان در گلو دارد» پیامد معاشرت ناگزیر با کسانی است که حضرتش پس از توصیف آنها می‌فرماید: «حتی صرت أُقرَن بهذه النظائر» (کار به آنجا کشید که مرا با چنین کسانی مقایسه می‌کنند).
این جلوه غربت، از امیر ایمان به فرزند برومند و وارث گرانقدر ایشان، امام مجتبی(ع) به ارث رسید.
***
امام مجتبی پس از ترک جنگ با معاویه، که به‌دلیل نداشتن یاور باوفا روی داد، آزمون بزرگ الهی در باب صبر برای آن امام همام پیش آمد. با آنکه قلم به دستان در آن زمان پر فتنه، اجازه نگارش رویدادهای مربوط به حضرتش را نداشتند، باز هم صفحات کتاب‌ها سرشار از گزارش‌های مربوط به برخوردهای آن گرامی با سفله‌های آن روزگار سیاه است.
***
چه نادان بودند آن مردم و چه شیفته بودند به این نادانی خود. در توصیف جهل مرکب گفته‌اند: «آن کس که نداند و نداند که نداند.» اما آنان گامی از جهل مرکب فراتر رفته بودند، به گونه‌ای که باید در وصف آنها گفت: «آن کس که نداند و نخواهد که بداند.»، وگرنه بهترین امکانات - یعنی منبع سرشار علوم الهی - را در اختیار داشتند.
***
دعای ندبه یکی از متون مهم دینی است، سندی محکم و کهن، صرف نظر از اینکه در دقت‌های حدیثی و رجالی اتصال آن سند به امام معصوم را بپذیرد یا نپذیرد. استواری متن آن و مطابقت آن با مبانی شیعی در جای خود ثابت شده است. (کتاب‌هایی مانند «توثیق دعاء الندبه» بخوبی به این مهم پرداخته است).
یک جمله از دعای ندبه پاسخ به این سؤال است.
«و الْأُمَّة مُصِرَّة عَلَى‏ مَقْتِهِ‏، مُجْمِعَه عَلَى قَطِیعَة رَحِمِة وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ، إِلَّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَایة الْحَقِّ فِیهِمْ. فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ و سُبِی مَنْ سُبِی و أُقْصِی مَنْ أُقْصِی.»
***
در نخستین مرحله، چند یافته از این جمله راهگشا مرور می‌شود:
1.امت بر کینه توزی با پیامبرشان اصرار داشتند، یعنی پای علم و عمد و استمرار در کار است، که سه گناه نابخشودنی است، نه کاری سهوی و مبتنی بر بی‌خبری.
2.امت برای قطع نسل پیامبر، نقشه‌ها کشیده‌اند و می‌کشند. برنامه‌های فردی و جمعی دارند... که هنوز دارند.
3.این مطالب که گفتیم در باره کسانی است که خود را امت پیامبر می‌دانند، نه یهود و نصارا و ملحدان و افرادی که خود را «اسلام ستیز» می‌نامند.
4.فقط گروه اندکی از این امت، از این صفت مستثنی هستند. (الا القلیل ممن وفی...)
5.این گروه اندک در صدد وفاداری به پیمانی هستند که برای پیروی از پیامبرشان بسته‌اند، برخلاف اکثریت پیمان شکن. این وفاداران منتی بر پیامبر و خاندانش ندارند.
***
از جمله دعای ندبه در مرحله دوم می‌توان نتیجه گرفت:
1.وفاداران اندک شمارند. پس قدرت ظاهری ندارند. باید بمانند و ببینند و خون دل بخورند و دندان بر جگر بگذارند. چرا؟ چون می‌فهمند و می‌فهمند که می‌فهمند، پس وظیفه دارند دیگران را بفهمانند. می‌دانند و می‌دانند که می‌دانند و می‌خواهند که به علم خود عمل کنند و علم خود را به دیگران برسانند.
2.این قصه همیشه تاریخ بوده و هست و مختص این امت نیست. قرآن بارها اقلیتی را ستوده و اکثریتی را نکوهیده است.
3.همین وفاداران اندک شمار، با وجود ضعف ظاهری منشأ خدمات ماندگار و استوار در تاریخ هستند. در رأس همه امامان معصوم(ع) و در ردیف بعد، فرزندان و شاگردان آنها و عالمان عامل، در اینجا قابل ذکر هستند.
در واقع قدرت با همین اقلیت است، چون قدرت برهان دارند نه قدرت سرنیزه.
4.فتح دل‌ها بالاتر از فتح ظاهری است. این حقیقت را اصحاب سرنیزه نمی‌فهمند، لذا به قدرت ظاهری خود دل خوش می‌دارند. در بقیع، سربازان تمام توان خود را به کار می‌گیرند که زائران در کنار این قبور مطهر نمانند و آنها را به رفتن امر می‌کنند، ولی عملاً کانون اجتماع مردم در جوار همین چهار امام است و مگر دل به پا اجازه رفتن می‌دهد؟ فرمان اصلی را دل متواضع باید بدهد نه چکمه پوشان مغرور.
5.کلیدواژه گمشده معرفت در اینجا نیز مهم است. اگر در اینجا اجازه عرض ادب ظاهری داده نمی‌شود، باید موج معرفت نسبت به همه امامان(ع)، بخصوص این چهار امام مظلوم گسترش یابد.
متولیان خشن این حرم ویران شده نمی‌فهمند که اینجا باید برای هر یک از این امامان پژوهشکده‌ای می‌ساختند و اهل علم را به آنها جلب می‌کردند. چه بسا اگر بقیع را، دولتی، حتی غیر اسلامی در اختیار می‌داشت، چنین می‌کرد؛ یا دست‌کم با تأسیس آن از طرف دیگران مخالفت نمی‌کرد. ولی اینان چنان در دام شیطان گرفتار شده‌اند که سخنی از این مطالب نمی‌شود گفت.
حال که این امکان از ناحیه آنها نیست، باید در هر کوی و برزن، خیمه معرفت این امامان نور را برپا کنیم تا این غربت جانسوز تا اندازه‌ای جبران شود.
6.این وظیفه گستراندن معرفت برای تک تک زائرانی که غربت بقیع را به چشم سر دیده‌اند، صد چندان سنگین شده است. دیگر باید خواب و خوراک را تعطیل کنند. یادمان باشد که یکی از گناهانی که به ما آموخته‌اند که از آن عذر بخواهیم، «آشنا شدن با مظلومی است که بتوانیم او را یاری کنیم، اما از یاری مظلوم دست بر داریم.»
و چه کسی مظلوم‌تر از این بزرگمردانِ عرش خدا؟
اگر چنین شد، می‌توان هر روز به پای معرفت، زائر این امامان معصوم شد. آنگاه شعر شاعر مصداق می‌یابد:
...که چینی بسته است اِحرام و مکی خفته در بطحا!
آن چکمه پوشان، زائر بقیع نیستند، گرچه هر روز آنجا حضور دارند. و این مؤمنان بیداردل، زائر بقیع‌اند، گرچه شاید یک بار، آن هم دو، سه روز، در تمام عمر، توفیق دیدار داشته باشند. و شاید هرگز این خانه نور را در طول عمر خود نبینند.
میلاد گرامی سبط اکبر پیامبر(ص) بهانه‌ای شد تا یک بار دیگر بر خوان احسان این کریم اهل بیت بنشینیم و لقمه معرفت برگیریم. این خجسته میلاد بر والدین آن گرامی مولود مبارک باد.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7888/29/609941/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها