ذکر دکتر الدَکاتِر، صادق زیباکلام


امین شفیعی
آن استاد بزرگ والامقام؛ آن طیار گام به گام؛ آن محو رخسار یار در خشت خام؛ آن جیم الجمال و کاف الکمال و ذوالصفا و المرام؛ مولانا صادق زیباکلام «واتَ دِ فازاته؟!»
 «بهنامْ‌بانی پَرِش» و «هنرْ حمیدْ هیراد» بود و در دانشگاه تهران استاد بود.
گویند چو پهلوی از کشور بگروخت، بانگ مستانه سر داد که «today is Americans deport day» «گاه برون راندن امریکا است» و جمله مریدان را ایول بود و دمت گرم؛ خاصه خواص یاران را که از این مکاشفت خونشان به جوش بود و آوایشان به خروش که نحن یزُدّون الیو اس ای؛ هین ماییم که امریکا از ایران بزدودیم.
پیوسته در حلقه ذکر لعن گفتی امریکا و اسرائیل را و «اُم الپِریال» همی‌خواندشان و در غرب‌ام الپریال را «امپریال» ‌گفتندی. پهلوی را نیز «ابن پریال» دانستی و هرگز از ملاعن خوش بی‌بهره نگذاشتی. گویند کرامت خاصش چنین بود که چون پای اعازمت حج به کف‌الپَتی را نداشت، از باب ریاضت به مارکت سر کوچه پیاده می‌رفت که ریاضتی بسیار بود و سگِ نفس در مقابل ارادتش خوار.
شبی از لیالی مهتاب که حبیبش را همی‌طلبید، ندادند که خواب بود؛ پس طبیبش را طلبید، شیفت همی بود؛ پس چاره در این یافت که به خواب مشاهدت اندر شود. چون خر و پف مطابعت از دماغ متنافستش برون آمد خوابی بدید سخت که عبادت‌ام الپریالش در افتاده بود به غرب. چون از خواب پرید، یاران را گفت که تعبیر این را سفر به غرب باید و در حلقه مریدان و خاصان و افتادگان و مشروطان و کنافرسه و لیسانوسیه به بلاد غرب اندر شد.چون غرب بدید حالش دگرگونی یافت که جذبه عشقش به آن بلاد اندر انداخته بود و دین و دل به بروج المتبرج آن باخته. یاران را گفت مرا دگر هیچ مجال جدال‌ام الپریال نیست و لعنش را از اکنون حرام دانستم. جمله یاران به تعجب اندر که این چه مصیبت است شیخ، لعنی فرست‌ام الپریال را گفت لا! گفتند انگلیس که میلیون میلیون ایرانی به احتکارت گندم بکشت! گفت احتکار را مقصر خودمان بودیم! گفتند اسرائیل که فلسطینیان می‌کشد و باید از صفحه گیتی بمحود! گفت به رسمیتش شناختم. گفتند امریکا را لعنتی فرست که اتم بر سر ژاپنیون ریخت. گفت هاراگیری کرده بودند شکست ۲-۰ مقابل کره را و به گردن امریکا انداختند. گفتند هواپیمای مسافریمان به موشک زد! گفت بنی آدم را چه افتخار است زدن هواپیمای مسافربری مگر؟ گفتند پس فرار پهلوی را تُفی حوالت ده. گفت پهلوی فرار نکرد که کشور را ترک گفت.
حالی مریدان مستأصل پرچم امریکا و اسرائیل بر زمین نقش زدند و گفتند گام حقارت بر این نماد شقاوت بنه. پس شیخ را به درجت کرامت که در آستین بود جانماز بر آسمان افکند و به ذکر یامریک و یانگلیس بر آن نشست و سپس به آفتاب بالانسی پرنس آف پرشیا وار به هوا جست بی‌آن که پای بر پرچمَین بیالاید. و مریدان را از این کرامت تسمه تایم و تسمه پروانه و تسمه دینام و تسمه کولر جملگی پاره گشت و جامه یاتاقان دریدند و ریپ زنان به سرگشتگی به صحرا رمیدند.




آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7907/23/612859/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها