سر به سر سعدی

محمود سنگینتگین


محمد اسدی

اصل حکایت
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم‌ خانه همی‌ گردید و نظر می‌کرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: «هنوز نگران است که ملکش با دگران است.»
خواب پنبه دانه شتر
یکی از وکول (جمع وکیل) ملت محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده بود مگر گوش‌های او. درویش پس از دریافت حق تعبیر خواب گفت: «گوش با کیفیت است، که در انتظار خبر طرح شفافیت است.» وکیل گفت: «بنشیند تا بیاید.»
سجع ندارد، پول دارد
کَلی محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود مگر موهای سر او که چون کمند در باد موج می‌زد. درویش که همان جا رختخوابش را پهن کرده بود و اضغاث احلام ملت را تعبیر می‌کرد، سر از پتو برون آورد و گفت: «موی محمود بلند است، که شامپوی سرش از این تخم‌مرغی‌ها است.» درویش را گفتند: «این که سجع نداشت!» گفت: «عوضش پول خوبی دارد.» درویش زده بود توی کار تبلیغات شامپو.
آسوده نخواب
یکی از ملوک (آخرین‌شان) خراسان، محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که بیدار بود و جمله وجود او ریخته بود مگر پنجه دستانش که جنبان بود. محمود را گفت: «آسوده بخواب که من بیدارم.» محمود پنجه دستانش را جنباند و یکی چک افسری بر صورت ملک بنواخت و گفت: «یه چرت زدیم بحرین رو شوهرش دادی رفت.» درویش در تأویل خواب گفت: «محمود نگران است که ملکش با عنتران است.»
محمود سنگینتگین
همان درویش محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر درهمی ‌که در دست داشت. درهم را به درویش داد و گفت: «حاجی ناموساً این پول را بگیر و اینقدر این ور و اون ور آبروی ما را نبر.» درویش دیگر بی‌خیال محمود سبکتگین شد و در عوض ایستگاه محمود سنگینتگین را گرفت.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7907/23/612860/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها