حاکم مقبول اسلام باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا «اطاعت» او واجب گردد؟
حاکمیت شایسته
آیتالله سیدمحمد خامنهای
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا
در نگاه دینی و اسلامی «حق حاکمیت» در اصل به حقتعالی تعلق دارد؛ زیرا که او آفریننده جهان و انسان است و خداوند متعال است که مالک هر چیز است و حق دارد شکل حکومت را تعریف و افراد شایسته برای حکمرانی بر مردم را معرفی نماید.
در نگاهی دیگر، حکومت باید با اهداف آفرینش و با حکمت سازگار باشد و چون اساس آفرینش بر خیر و صلاح انسان (به منظور رسیدن به سعادت و رفاه و زندگانی بسامان و شایسته) است، پس حکومتی صحیح و دارای حق حکومت و فرمانروایی بر مردم است که هدف و برنامه و اجرای آن، رشد عقلانی مردم و زندگانی صحیح و انسانی همراه با رفاه و آرامش و امنیت و برخورداری از نعمتهای الهی باشد تا زندگی این جهانی و اُخروی او با سعادت و لذت همراه شود.
این شکل حکومت (حکومت الهی) بشدت به شخص و شخصیت فرمانروا و حاکم بستگی دارد و افرادی که خودکامه بوده، ایمان عملی و نظری به خداوند نداشته و مصلحت جامعه را به بازی میگیرند و... صلاحیت و حق حتی یک روز حکومت بر مردم را ندارند.
یکی از احکام حکومتی اسلام و شیعه این حدیث معروف است: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه...»؛ یعنی کسی شایسته حکومت در جامعه مؤمنین است که «فقیه» (یعنی دینشناس و حکیم) و نگهبان دین و دیندار و با ایمان و مخالف هوای نفس (یعنی خوددار و دور از هوای نفس و منافع شخصی) و مطیع قانون و قانونمند باشد. پس عوام (یعنی عامه مردم) مکلفند از او «پیروی» و اطاعت (تقلید) کنند؛ «تقلید» در لغت به معنی پیروی است، نه فقط تقلید در فتوای فقهی.
در این حدیث، مردم برای حکومت بر خود، مکلفند کسی را برگزینند که آگاه، عالم و متخصص در علوم عقلی و نقلی و جهانبینی الهی اسلامی، دور از هوای نفس، بهدنبال مصالح و منافع مردم و ملت و مردمدوست باشد؛ همانگونه که امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالکاشتر فرمود: «واَشعِر قلبک الرحمه للرعّیه...»؛ یعنی لباس رحمت و محبت به مردم را بر دل خود بپوشان و نسبت به عامه مردم سراپا محبت و رحمت باش.
در اینجا دو نوع «حاکم» قابل فرض است: الف) حاکمی که مردمدوست و بهدنبال عدالت و راحت و رفاه آنهاست. ب) حاکمی که مردم را ملک و برده خود میداند و خود را قانون و قانون را برای خود میشمارد و قانونمدار نیست. اسلام از آن رو شکل و نام حکومت را؛ نه ریاست بلکه «ولایت» نهاده است؛ چرا که محور در این کلمه پرمعنا، محبت (ولایت) است.
خداوند متعال خود بالاترین «ولی» و دوست مؤمنین است؛ «الله ولّی الذین آمنوا» و پیامبر(ص) و امامان(ع) نیز چنین بودهاند. حاکم مقبول اسلام نیز باید «ولی» و دوستدار مردم باشد تا «اطاعت» او واجب گردد.
اسلام برای هر دو طرف (حاکم و مردم) «حقوقی» گذاشته و همچنین هر دو طرف به سهم خود «تکالیفی» دارند. هیچ حاکمی حق استبداد و خودکامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر کمک بگیرد. مردم و افراد جامعه نیز مکلفند مطیع اوامر و قوانین موضوعه حکومت باشند و حاکم را نصیحت کنند. مردمسالاری نیز مشروط به رعایت «تکالیف» از طرف مردم است و همگان باید حاکم الهی و ولی مؤمنین را «امام» و پیشرو و «رهبر» خود بشمارند و به حکم «اطیعواالله و اطیعوا الرسول...» از او اطاعت کنند.این شکل آمیختگی سیاست با محبت، نمونه کامل «مدینه فاضله» و «آرمانشهر»ی است که حکمای ایران و اسلام و آتن و یونان نیز بهدنبال آن بودند، اما جز در حکومت رهبران و امامان شیعی تحقق نیافت.
با توجه به همه عناصری که اسلام برای حکومت بر مردم قرار داده، معنی سیاست و حکومت و مبانی حاکمیت بشر بر بشر روشن میشود و رابطه آن با حکمت، عقل و منطق و نقش قوی محبت و رحمت میان مردم و حاکم، به دست میآید و اثبات میشود که هرگز نمیتواند و نباید حکومت از حکمت و ولایت دور باشد، چه اینکه فرمود «لاینال عهدی الظالمین» (بقره/ 124). منصب ولایت همواره بایستی از طرف آفریدگار تعریف و اعطا شود.
*مکتوب حاضر گزیده «ایران» از متن سخنرانی آیتالله سید محمد خامنهای در بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» است که به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا بهصورت مجازی برگزار شد.
رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا
در نگاه دینی و اسلامی «حق حاکمیت» در اصل به حقتعالی تعلق دارد؛ زیرا که او آفریننده جهان و انسان است و خداوند متعال است که مالک هر چیز است و حق دارد شکل حکومت را تعریف و افراد شایسته برای حکمرانی بر مردم را معرفی نماید.
در نگاهی دیگر، حکومت باید با اهداف آفرینش و با حکمت سازگار باشد و چون اساس آفرینش بر خیر و صلاح انسان (به منظور رسیدن به سعادت و رفاه و زندگانی بسامان و شایسته) است، پس حکومتی صحیح و دارای حق حکومت و فرمانروایی بر مردم است که هدف و برنامه و اجرای آن، رشد عقلانی مردم و زندگانی صحیح و انسانی همراه با رفاه و آرامش و امنیت و برخورداری از نعمتهای الهی باشد تا زندگی این جهانی و اُخروی او با سعادت و لذت همراه شود.
این شکل حکومت (حکومت الهی) بشدت به شخص و شخصیت فرمانروا و حاکم بستگی دارد و افرادی که خودکامه بوده، ایمان عملی و نظری به خداوند نداشته و مصلحت جامعه را به بازی میگیرند و... صلاحیت و حق حتی یک روز حکومت بر مردم را ندارند.
یکی از احکام حکومتی اسلام و شیعه این حدیث معروف است: «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه...»؛ یعنی کسی شایسته حکومت در جامعه مؤمنین است که «فقیه» (یعنی دینشناس و حکیم) و نگهبان دین و دیندار و با ایمان و مخالف هوای نفس (یعنی خوددار و دور از هوای نفس و منافع شخصی) و مطیع قانون و قانونمند باشد. پس عوام (یعنی عامه مردم) مکلفند از او «پیروی» و اطاعت (تقلید) کنند؛ «تقلید» در لغت به معنی پیروی است، نه فقط تقلید در فتوای فقهی.
در این حدیث، مردم برای حکومت بر خود، مکلفند کسی را برگزینند که آگاه، عالم و متخصص در علوم عقلی و نقلی و جهانبینی الهی اسلامی، دور از هوای نفس، بهدنبال مصالح و منافع مردم و ملت و مردمدوست باشد؛ همانگونه که امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالکاشتر فرمود: «واَشعِر قلبک الرحمه للرعّیه...»؛ یعنی لباس رحمت و محبت به مردم را بر دل خود بپوشان و نسبت به عامه مردم سراپا محبت و رحمت باش.
در اینجا دو نوع «حاکم» قابل فرض است: الف) حاکمی که مردمدوست و بهدنبال عدالت و راحت و رفاه آنهاست. ب) حاکمی که مردم را ملک و برده خود میداند و خود را قانون و قانون را برای خود میشمارد و قانونمدار نیست. اسلام از آن رو شکل و نام حکومت را؛ نه ریاست بلکه «ولایت» نهاده است؛ چرا که محور در این کلمه پرمعنا، محبت (ولایت) است.
خداوند متعال خود بالاترین «ولی» و دوست مؤمنین است؛ «الله ولّی الذین آمنوا» و پیامبر(ص) و امامان(ع) نیز چنین بودهاند. حاکم مقبول اسلام نیز باید «ولی» و دوستدار مردم باشد تا «اطاعت» او واجب گردد.
اسلام برای هر دو طرف (حاکم و مردم) «حقوقی» گذاشته و همچنین هر دو طرف به سهم خود «تکالیفی» دارند. هیچ حاکمی حق استبداد و خودکامگی ندارد و باید از مشاوره و خردهای دیگر کمک بگیرد. مردم و افراد جامعه نیز مکلفند مطیع اوامر و قوانین موضوعه حکومت باشند و حاکم را نصیحت کنند. مردمسالاری نیز مشروط به رعایت «تکالیف» از طرف مردم است و همگان باید حاکم الهی و ولی مؤمنین را «امام» و پیشرو و «رهبر» خود بشمارند و به حکم «اطیعواالله و اطیعوا الرسول...» از او اطاعت کنند.این شکل آمیختگی سیاست با محبت، نمونه کامل «مدینه فاضله» و «آرمانشهر»ی است که حکمای ایران و اسلام و آتن و یونان نیز بهدنبال آن بودند، اما جز در حکومت رهبران و امامان شیعی تحقق نیافت.
با توجه به همه عناصری که اسلام برای حکومت بر مردم قرار داده، معنی سیاست و حکومت و مبانی حاکمیت بشر بر بشر روشن میشود و رابطه آن با حکمت، عقل و منطق و نقش قوی محبت و رحمت میان مردم و حاکم، به دست میآید و اثبات میشود که هرگز نمیتواند و نباید حکومت از حکمت و ولایت دور باشد، چه اینکه فرمود «لاینال عهدی الظالمین» (بقره/ 124). منصب ولایت همواره بایستی از طرف آفریدگار تعریف و اعطا شود.
*مکتوب حاضر گزیده «ایران» از متن سخنرانی آیتالله سید محمد خامنهای در بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» است که به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا بهصورت مجازی برگزار شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه