کتابی برای مردمشناسان، جامعهشناسانِ توسعه و کنشگران محیط زیست
صنعت بر فراز سنت
عباس محمدی
کنشگر محیط زیست
دکتر مرتضی فرهادی، مردمشناس و جامعهشناسی است که دیدگاههایی متفاوت با نظرات بیشتر همکاران دانشگاهی خود و ناموران ایرانی این عرصه دارد؛ اگرچه بر شانههای فرهنگ کهن ایران ایستاده و بر بستر فرهنگی شرق تکیه دارد. تفاوت او در این است که به جریانهای مرسوم آموزشی ایران که بر پایه درسنامههای اروپایی است نگاهی انتقادی دارد و بسیاری از انگارههای دیکتهشده به دانشآموزان و دانشجویان و پژوهندگان ما را بر پایه پژوهشهای نکتهسنجانه و درازمدت میدانی خود در زمینه فرهنگ بومی کشور و با استناد به انبوهی از کتابها و مقالههای معتبر (اما کمتر ترویجشده) به چالش کشیده است. به نظر من، خواندن کتابها و مقالههای مرتضی فرهادی (دستکم، برگرفتن خوشههایی از خرمن آثار پرشمارش) برای هر کسی که به فرهنگ و سرزمین ایران مهر میورزد، لازم است. خواندن این آثار، بویژه در این زمانه میتواند امیدبخش ایرانیان بویژه جوانان پراستعدادی باشد که برخلاف میل ذاتی خویش در حال مهاجرت از سرزمین پدری هستند. البته اگر مسئولان هم حوصله کنند و در کنار «کلنگزنی»های مداوم برای پروژههایی که قرار بوده خوشبختمان کند اما گویا دارد به ریشههای سرزمین میخورد، کمی به رهنمودهای فرهادی بیندیشند، حتماً برای خودشان و مملکت راهگشا خواهد بود.
تردیدی نیست که جایگاه بلند مرتضی فرهادی در جامعهشناسی توسعه و مردمشناسی ایران از نظر خبرگان این پهنه مغفول نخواهد ماند و حتماً نسلهای بیشمار آینده از این دریا بهرهها خواهند برد. اما شاید ریزبینیهای فرهادی در زمینه حفاظت از طبیعت، به نظر خیلیها نیاید و بویژه کنشگران محیط زیست از آن غفلت کنند.
کتاب «صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن» نخستین بار در سال 1397 به چاپ رسیده و چاپ دوم آن هم در سال 1401 منتشر شده است. مسأله بزرگی که فرهادی در این کتاب به آن میپردازد، نقد «مکتب نوسازی» است، مکتبی که فرهنگ و شیوههای زیست ایرانی (شرقی) را یکسره مردود دانسته و علنی یا ضمنی تنها نسخه نجاتبخش برای ادامه زیست را راه توسعه بهشکل اروپایی - امریکایی میداند. و این در شرایطی است که امریکا و اروپا اقرار نمیکنند که توسعه و پیشرفتشان تا حد زیادی بر پایه غارت منابع سرزمینهای دیگر (که نه درست بوده و نه برای بیشتر کشورهای دیگر ممکن است) و تخریب جبرانناشدنی محیط زیست جهان صورت گرفته و بهعلاوه، آن «اقتصاد آزاد»ی که برای ما تبلیغ میکنند، هرگز در ابتدای توسعه صنعتی کشورهای خودشان وجود نداشته و امروزه هم فقط به نفع خودشان اعمال میشود. فرهادی از زیمل نقل میکند که «قواعد بازی را امروز بازار آزاد، آزاد از منطق، آزاد از عدالت و انصاف و عاری از اخلاق و زیباشناسی تعیین میکند».
فرهادی معتقد است که با فراگیر شدن آموزههای مکتب نوسازی «فرهنگ تولیدی و فرهنگ کار و استقلال اقتصادی و مسأله توسعه پایدار و زیستبوم در هیاهوی جامعه مصرفی و نمایشگاهی، بویژه پس از کودتای 28 مرداد از خاطره تاریخی ما گریخت [...] حتی پس از جمهوری اسلامی، مشاوران اقتصادی رؤسای جمهور ما غالباً کینزی و نوکینزی بودهاند!» اما او با فرهنگ غربی دشمنی ندارد و در چند جا توضیح میدهد که بیشتر مردم عادی و بسیاری از اندیشمندان اروپا و امریکا که «نیمه پنهان، اما انسانی و شریف و البته نامسلط فرهنگ غرب» را شکل میدهند، با دیدن عواقب نظریههای مکتب نوسازی در کشورهای توسعهنیافته، نسبت به تأثیرات مخرب و درسنامهها و دستورالعملهای نظام سوداگری غرب آگاه و دلیر و واقعبین شدهاند. در این زمینه، فرهادی برای مثال از جان راسکین، منتقد و نویسنده انگلیسی نام میبرد که یکی از پایهگذاران فلسفه محیط زیستگرا به شمار میرود و میگوید که راسکین، توماس کارلایل و لئو تولستوی از چهرههایی هستند که به صوفیمنشان تاریخ اندیشههای اقتصادی معروفاند.
یک نکته کلیدی که فرهادی در جایجای کتاب به آن میپردازد، شیوههای بهرهبرداری از آب در ایران است که تحت تأثیر سرمایهسالاری، از بهرهبرداری صرفهجویانه و هماهنگ با ظرفیتهای زیستی سرزمین که در گذشته رایج بوده، به روش تهاجمی چاه عمیق و سدسازی تحول یافته است: «رها کردن 50 هزار رشته حیاتی و چند صد ساله و گاه هزار ساله قناتها در ایران و دنبال کردن چاههای عمیق و نیمهعمیق و برنامههای سدسازی، بخشی از برنامه نابودی نظام چند هزار ساله دهقانی در ایران و جایگزین کردن سرمایهداری ارضی و بویژه کشت و صنعتها بوده است.» در همین زمینه، از «صادرات بیمعنی (کوچک فروشی، خام فروشی و مواد اولیه فروشی از نفت و گاز گرفته تا آب و خاک و مواد معدنی)...» میگوید که در واقع، نابودکننده منابع آب کشور است.
فرهادی، برخلاف آنچه به نادرست شایع کردهاند که ایرانیان اهل کار جمعی نیستند، با آوردن مثالهای پرشمار، بویژه از فرهنگ کشاورزی ایران نشان میدهد که ایرانیان هیچگاه فردگرا نبوده و برعکس، استادان ابداع شیوههای کسب معیشت (جمعی) همراه با گروه بودهاند. او در همین زمینه به انتقاد از وزارتخانههای امروز میپردازد که بیاعتنا به شیوههای تعاونی هستند: «چگونه است که کشاورزان ایرانی پس از چند هزار سال زندگی با تعاونیهای درونزاد و باستانی خود همچون «واره» و «بُنه» و «بلوک» و «مال» [...] نتوانستهاند «واره محصولات» خود در قالب تعاونیهای قدیم و جدید، یا به کمک وزارت جهاد کشاورزی و وزارت بازرگانی و وزارت تعاون و کار... تعاونیهایی برای گردآوری محصولات و حملونقل و عرضه مستقیم به مشتریان و مصرفکنندگان تأسیس کنند؟» فرهادی معتقد است «رقابت» که اینهمه در نظام سوداگری - استعماری ترویج میشود، در واقع برای توجیه فردگرایی غربی و تسری اصلهای داروینی بقای انسب و تنازع بقا به روابط میان انسانها است، همینها است که به «ستیزه و جنگ و درازدستی نسبت به انسانها، جامعه و طبیعت منجرشده و خوی خودبینی، خودخواهی، خودشیفتگی را بر نوعدوستی و جامعهدوستی و طبیعتدوستی چیره» ساخته است. او تأکید دارد که ایرانیان حتی مجاز به رقابت با بیگانگان نیستند، چه رسد به رقابت با خودشان، بلکه نیازمند سازمانهای یاریگرانه بین بنگاههای صنعتی داخلی و سبقتجویی از بنگاههای اقتصادی بیگانه در شرایط عادی (نه رقابتی) هستند.
متن کامل این یادداشت را در سایت «ایران آنلاین» مطالعه کنید.
کنشگر محیط زیست
دکتر مرتضی فرهادی، مردمشناس و جامعهشناسی است که دیدگاههایی متفاوت با نظرات بیشتر همکاران دانشگاهی خود و ناموران ایرانی این عرصه دارد؛ اگرچه بر شانههای فرهنگ کهن ایران ایستاده و بر بستر فرهنگی شرق تکیه دارد. تفاوت او در این است که به جریانهای مرسوم آموزشی ایران که بر پایه درسنامههای اروپایی است نگاهی انتقادی دارد و بسیاری از انگارههای دیکتهشده به دانشآموزان و دانشجویان و پژوهندگان ما را بر پایه پژوهشهای نکتهسنجانه و درازمدت میدانی خود در زمینه فرهنگ بومی کشور و با استناد به انبوهی از کتابها و مقالههای معتبر (اما کمتر ترویجشده) به چالش کشیده است. به نظر من، خواندن کتابها و مقالههای مرتضی فرهادی (دستکم، برگرفتن خوشههایی از خرمن آثار پرشمارش) برای هر کسی که به فرهنگ و سرزمین ایران مهر میورزد، لازم است. خواندن این آثار، بویژه در این زمانه میتواند امیدبخش ایرانیان بویژه جوانان پراستعدادی باشد که برخلاف میل ذاتی خویش در حال مهاجرت از سرزمین پدری هستند. البته اگر مسئولان هم حوصله کنند و در کنار «کلنگزنی»های مداوم برای پروژههایی که قرار بوده خوشبختمان کند اما گویا دارد به ریشههای سرزمین میخورد، کمی به رهنمودهای فرهادی بیندیشند، حتماً برای خودشان و مملکت راهگشا خواهد بود.
تردیدی نیست که جایگاه بلند مرتضی فرهادی در جامعهشناسی توسعه و مردمشناسی ایران از نظر خبرگان این پهنه مغفول نخواهد ماند و حتماً نسلهای بیشمار آینده از این دریا بهرهها خواهند برد. اما شاید ریزبینیهای فرهادی در زمینه حفاظت از طبیعت، به نظر خیلیها نیاید و بویژه کنشگران محیط زیست از آن غفلت کنند.
کتاب «صنعت بر فراز سنت یا در برابر آن» نخستین بار در سال 1397 به چاپ رسیده و چاپ دوم آن هم در سال 1401 منتشر شده است. مسأله بزرگی که فرهادی در این کتاب به آن میپردازد، نقد «مکتب نوسازی» است، مکتبی که فرهنگ و شیوههای زیست ایرانی (شرقی) را یکسره مردود دانسته و علنی یا ضمنی تنها نسخه نجاتبخش برای ادامه زیست را راه توسعه بهشکل اروپایی - امریکایی میداند. و این در شرایطی است که امریکا و اروپا اقرار نمیکنند که توسعه و پیشرفتشان تا حد زیادی بر پایه غارت منابع سرزمینهای دیگر (که نه درست بوده و نه برای بیشتر کشورهای دیگر ممکن است) و تخریب جبرانناشدنی محیط زیست جهان صورت گرفته و بهعلاوه، آن «اقتصاد آزاد»ی که برای ما تبلیغ میکنند، هرگز در ابتدای توسعه صنعتی کشورهای خودشان وجود نداشته و امروزه هم فقط به نفع خودشان اعمال میشود. فرهادی از زیمل نقل میکند که «قواعد بازی را امروز بازار آزاد، آزاد از منطق، آزاد از عدالت و انصاف و عاری از اخلاق و زیباشناسی تعیین میکند».
فرهادی معتقد است که با فراگیر شدن آموزههای مکتب نوسازی «فرهنگ تولیدی و فرهنگ کار و استقلال اقتصادی و مسأله توسعه پایدار و زیستبوم در هیاهوی جامعه مصرفی و نمایشگاهی، بویژه پس از کودتای 28 مرداد از خاطره تاریخی ما گریخت [...] حتی پس از جمهوری اسلامی، مشاوران اقتصادی رؤسای جمهور ما غالباً کینزی و نوکینزی بودهاند!» اما او با فرهنگ غربی دشمنی ندارد و در چند جا توضیح میدهد که بیشتر مردم عادی و بسیاری از اندیشمندان اروپا و امریکا که «نیمه پنهان، اما انسانی و شریف و البته نامسلط فرهنگ غرب» را شکل میدهند، با دیدن عواقب نظریههای مکتب نوسازی در کشورهای توسعهنیافته، نسبت به تأثیرات مخرب و درسنامهها و دستورالعملهای نظام سوداگری غرب آگاه و دلیر و واقعبین شدهاند. در این زمینه، فرهادی برای مثال از جان راسکین، منتقد و نویسنده انگلیسی نام میبرد که یکی از پایهگذاران فلسفه محیط زیستگرا به شمار میرود و میگوید که راسکین، توماس کارلایل و لئو تولستوی از چهرههایی هستند که به صوفیمنشان تاریخ اندیشههای اقتصادی معروفاند.
یک نکته کلیدی که فرهادی در جایجای کتاب به آن میپردازد، شیوههای بهرهبرداری از آب در ایران است که تحت تأثیر سرمایهسالاری، از بهرهبرداری صرفهجویانه و هماهنگ با ظرفیتهای زیستی سرزمین که در گذشته رایج بوده، به روش تهاجمی چاه عمیق و سدسازی تحول یافته است: «رها کردن 50 هزار رشته حیاتی و چند صد ساله و گاه هزار ساله قناتها در ایران و دنبال کردن چاههای عمیق و نیمهعمیق و برنامههای سدسازی، بخشی از برنامه نابودی نظام چند هزار ساله دهقانی در ایران و جایگزین کردن سرمایهداری ارضی و بویژه کشت و صنعتها بوده است.» در همین زمینه، از «صادرات بیمعنی (کوچک فروشی، خام فروشی و مواد اولیه فروشی از نفت و گاز گرفته تا آب و خاک و مواد معدنی)...» میگوید که در واقع، نابودکننده منابع آب کشور است.
فرهادی، برخلاف آنچه به نادرست شایع کردهاند که ایرانیان اهل کار جمعی نیستند، با آوردن مثالهای پرشمار، بویژه از فرهنگ کشاورزی ایران نشان میدهد که ایرانیان هیچگاه فردگرا نبوده و برعکس، استادان ابداع شیوههای کسب معیشت (جمعی) همراه با گروه بودهاند. او در همین زمینه به انتقاد از وزارتخانههای امروز میپردازد که بیاعتنا به شیوههای تعاونی هستند: «چگونه است که کشاورزان ایرانی پس از چند هزار سال زندگی با تعاونیهای درونزاد و باستانی خود همچون «واره» و «بُنه» و «بلوک» و «مال» [...] نتوانستهاند «واره محصولات» خود در قالب تعاونیهای قدیم و جدید، یا به کمک وزارت جهاد کشاورزی و وزارت بازرگانی و وزارت تعاون و کار... تعاونیهایی برای گردآوری محصولات و حملونقل و عرضه مستقیم به مشتریان و مصرفکنندگان تأسیس کنند؟» فرهادی معتقد است «رقابت» که اینهمه در نظام سوداگری - استعماری ترویج میشود، در واقع برای توجیه فردگرایی غربی و تسری اصلهای داروینی بقای انسب و تنازع بقا به روابط میان انسانها است، همینها است که به «ستیزه و جنگ و درازدستی نسبت به انسانها، جامعه و طبیعت منجرشده و خوی خودبینی، خودخواهی، خودشیفتگی را بر نوعدوستی و جامعهدوستی و طبیعتدوستی چیره» ساخته است. او تأکید دارد که ایرانیان حتی مجاز به رقابت با بیگانگان نیستند، چه رسد به رقابت با خودشان، بلکه نیازمند سازمانهای یاریگرانه بین بنگاههای صنعتی داخلی و سبقتجویی از بنگاههای اقتصادی بیگانه در شرایط عادی (نه رقابتی) هستند.
متن کامل این یادداشت را در سایت «ایران آنلاین» مطالعه کنید.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه