چند نکته درباره محسن چاوشی و مسیری که تاکنون طی کرده است
هنر برای کم کردن بار غم آدم ها
محسن بوالحسنی
خبرنگار
سالها است محسن چاوشی را میشناسم و قصد و غرض این متنی که میخوانید درباره سابقه این دوستی نیست بلکه درباره چاوشیهای دیروز و امروز است و آنچه من از او میدانم و میشناسم. کسی که شبیه هیچکدام از سلبریتیهایی که در تمام عمر کسی ممکن است ببیند و بشناسد، نیست و مشی و مَنشی دارد شبیه خودش و هر بار درباره او چیزی به ضرورت نوشتهام خلاصه همینها بوده است.
آن وقتها بیشتر درباره آثارش مینوشتم و کمتر درباره وجوه دیگری از زندگیاش. آن هم نوشتنی که ربط و حرفی مهم برای دیگران داشته باشد و خب؛ سرجمع همه این حرفها، علاقه همیشگی من به او در جایگاه یک خواننده و موزیسین حرفهای و تجربهگرا بود، با صدایی دلنشین که چه وقتی از نزدیک او را نمیشناختم و چه امروز که دوستی صمیمی و دیرینهای بینمان برقرار است، همچنان با همان جنس و کیفیت ادامه دارد. محسنی که این سالهای اخیر اما میشناسم فرقهایی دارد با محسن سالیان دورتر. فرقی که شاید فقط دوستان معدود و محدود نزدیکش آن را حس کرده و میکنند.
به لحاظ حرفهای همان آدم وسواسی است که روزها روی یک نت کوچک وقت میگذارد و فقط چند روز یا حتی چند ساعت بعد از انتشار آلبومهایش ذوقش را دارد و بعد از این چند ساعت، دوباره به این فکر میکند که حالا باید چه کرد و چه ساخت؟ چاوشی از تکرار مکررات بیزار است و این را حالا همه آنها که صبورترند میدانند و مزد صبوریشان را هم بزودی خواهند گرفت. این به لحاظ حرفهای یعنی آنچه ما از او بهعنوان یک موزیسین و خواننده میشناسیم؛ اما نکتهای که از گفتنش معذور نیستم آرامشی روحی است که این چند سال اخیر بهدست آورده است. به او میگویم: «چقدر آرام شدهای» و در جواب دعایم میکند. خالصانه از صمیم قلب و بیادا و ریایی؛ که اگر بود من بعد از سالها خوب متوجهش میشدم. آرامش و بیحاشیه بودنش را همیشه داشته و حالا این آرامش راه به سمت دیگری برده و کاش از ذکر خیلی جزئیات معذور نبودم.
خودش هم خبر ندارد اینها را مینویسم و اگر میدانست نمیگذاشت و نگفتم که راحت بنویسم از سهمی که در کمکردن بار غم آدمها داشته است. چند سال پیش دو گفتوگوی مفصل با محسن داشتم. جایی از این گفتوگو از او پرسیدم: «همان اوایل شروع کار حرفهای خود هم مدعی چیزی نبودی و جوابی به خبث طینتها و... نمیدادی.» جواب داد: «مگر الان مدعی چیزی هستم؟ کسی دنبال این جریانات میرود که شغلش این است. یعنی برای آنکه دیده شود و کنسرت بگذارد و... چنین کارهایی میکند تا در مرکز توجه قرار بگیرد. من فقط و فقط برای خالی کردن خودم میسازم و میخوانم. سوپراستار بشوم که چه اتفاقی بیفتد؟ تو من را میشناسی. اما واقعاً اینها به چه دردی میخورد؟» گفتم: «پول زیاد!» جواب داد: «وقتی پول وارد کار شود حس و هنر و همه چیز از بین میرود. بنده پول و شهرت نیستم. همیشه و هنوز چند دوست و همکار نزدیک دارم که وقتم را با آنها صرف میکنم. نمیخواهم کار عبثی انجام بدهم. مسئولیتی دارم که باید به این مسئولیت برسم. از نظر من برخی آدمها انتخاب میشوند که مسئولیتی به دوش بگیرند و راهی را بروند.»
محسن چاوشی این سالهای اخیر آمد و آمد تا به این مسیر و ادامهاش برسد و البته هنوز هم اهل حاشیه و حتی تبلیغ ترانهها و آلبومهایش به حدت و شدت دیگران نیست و در عوض، کم کردن بار غم مردم را با شدت و حدت پی گرفته است. آرام شده است، خیلی آرام! یک آرامش درونی عمیق که این چند سال پیش دیدم در وجودش شکل گرفته است.
حالش خوش است، خیلی خوش! آنقدر خوش و خوب و آرام که دوستداری ساعتها کنارش بنشینی و شعر بخوانی و موزیک بشنوی. اگر این زندگی امان میداد هر روز میرفتم و کمی از آرامشش سهم میبردم. چون دوست ندارد، از ذکر چیزهای بسیاری معذورم و یک دوست جز احترام متقابل چه باید داشته باشد. پس این را نوشتم که مستقیمتر درباره پسری حرف بزنم که نه اهل تئوریها است و نه اهل حاشیه و منممنم کردنها. بارها خوشحالیاش و قطره اشکش را دیدهام وقتی دلی را شاد میکند.
اینهمان مسئولیت یا بهقول محسن نذری است که داشته و حالا دارد نذرش را ادا میکند. او در اینستاگرامش پوسترهای خیرخواهانه میگذارد و به فاصله چند دقیقهای پوستری تشکرآمیز از مردمی که خودشان هزار گرفتاری دارند اما آبرو و دست محسن چاوشی را رد نمیکنند و چه بهتر از این. محسن هنوز شهرک شهید بهشتی و آن فقر را فراموش نکرده و رو برنگردانده و همین است که فقط خواننده محبوب خیلیها نیست، پسر خوب ایران است و آبرویی دارد و دلی که دریا است.
خبرنگار
سالها است محسن چاوشی را میشناسم و قصد و غرض این متنی که میخوانید درباره سابقه این دوستی نیست بلکه درباره چاوشیهای دیروز و امروز است و آنچه من از او میدانم و میشناسم. کسی که شبیه هیچکدام از سلبریتیهایی که در تمام عمر کسی ممکن است ببیند و بشناسد، نیست و مشی و مَنشی دارد شبیه خودش و هر بار درباره او چیزی به ضرورت نوشتهام خلاصه همینها بوده است.
آن وقتها بیشتر درباره آثارش مینوشتم و کمتر درباره وجوه دیگری از زندگیاش. آن هم نوشتنی که ربط و حرفی مهم برای دیگران داشته باشد و خب؛ سرجمع همه این حرفها، علاقه همیشگی من به او در جایگاه یک خواننده و موزیسین حرفهای و تجربهگرا بود، با صدایی دلنشین که چه وقتی از نزدیک او را نمیشناختم و چه امروز که دوستی صمیمی و دیرینهای بینمان برقرار است، همچنان با همان جنس و کیفیت ادامه دارد. محسنی که این سالهای اخیر اما میشناسم فرقهایی دارد با محسن سالیان دورتر. فرقی که شاید فقط دوستان معدود و محدود نزدیکش آن را حس کرده و میکنند.
به لحاظ حرفهای همان آدم وسواسی است که روزها روی یک نت کوچک وقت میگذارد و فقط چند روز یا حتی چند ساعت بعد از انتشار آلبومهایش ذوقش را دارد و بعد از این چند ساعت، دوباره به این فکر میکند که حالا باید چه کرد و چه ساخت؟ چاوشی از تکرار مکررات بیزار است و این را حالا همه آنها که صبورترند میدانند و مزد صبوریشان را هم بزودی خواهند گرفت. این به لحاظ حرفهای یعنی آنچه ما از او بهعنوان یک موزیسین و خواننده میشناسیم؛ اما نکتهای که از گفتنش معذور نیستم آرامشی روحی است که این چند سال اخیر بهدست آورده است. به او میگویم: «چقدر آرام شدهای» و در جواب دعایم میکند. خالصانه از صمیم قلب و بیادا و ریایی؛ که اگر بود من بعد از سالها خوب متوجهش میشدم. آرامش و بیحاشیه بودنش را همیشه داشته و حالا این آرامش راه به سمت دیگری برده و کاش از ذکر خیلی جزئیات معذور نبودم.
خودش هم خبر ندارد اینها را مینویسم و اگر میدانست نمیگذاشت و نگفتم که راحت بنویسم از سهمی که در کمکردن بار غم آدمها داشته است. چند سال پیش دو گفتوگوی مفصل با محسن داشتم. جایی از این گفتوگو از او پرسیدم: «همان اوایل شروع کار حرفهای خود هم مدعی چیزی نبودی و جوابی به خبث طینتها و... نمیدادی.» جواب داد: «مگر الان مدعی چیزی هستم؟ کسی دنبال این جریانات میرود که شغلش این است. یعنی برای آنکه دیده شود و کنسرت بگذارد و... چنین کارهایی میکند تا در مرکز توجه قرار بگیرد. من فقط و فقط برای خالی کردن خودم میسازم و میخوانم. سوپراستار بشوم که چه اتفاقی بیفتد؟ تو من را میشناسی. اما واقعاً اینها به چه دردی میخورد؟» گفتم: «پول زیاد!» جواب داد: «وقتی پول وارد کار شود حس و هنر و همه چیز از بین میرود. بنده پول و شهرت نیستم. همیشه و هنوز چند دوست و همکار نزدیک دارم که وقتم را با آنها صرف میکنم. نمیخواهم کار عبثی انجام بدهم. مسئولیتی دارم که باید به این مسئولیت برسم. از نظر من برخی آدمها انتخاب میشوند که مسئولیتی به دوش بگیرند و راهی را بروند.»
محسن چاوشی این سالهای اخیر آمد و آمد تا به این مسیر و ادامهاش برسد و البته هنوز هم اهل حاشیه و حتی تبلیغ ترانهها و آلبومهایش به حدت و شدت دیگران نیست و در عوض، کم کردن بار غم مردم را با شدت و حدت پی گرفته است. آرام شده است، خیلی آرام! یک آرامش درونی عمیق که این چند سال پیش دیدم در وجودش شکل گرفته است.
حالش خوش است، خیلی خوش! آنقدر خوش و خوب و آرام که دوستداری ساعتها کنارش بنشینی و شعر بخوانی و موزیک بشنوی. اگر این زندگی امان میداد هر روز میرفتم و کمی از آرامشش سهم میبردم. چون دوست ندارد، از ذکر چیزهای بسیاری معذورم و یک دوست جز احترام متقابل چه باید داشته باشد. پس این را نوشتم که مستقیمتر درباره پسری حرف بزنم که نه اهل تئوریها است و نه اهل حاشیه و منممنم کردنها. بارها خوشحالیاش و قطره اشکش را دیدهام وقتی دلی را شاد میکند.
اینهمان مسئولیت یا بهقول محسن نذری است که داشته و حالا دارد نذرش را ادا میکند. او در اینستاگرامش پوسترهای خیرخواهانه میگذارد و به فاصله چند دقیقهای پوستری تشکرآمیز از مردمی که خودشان هزار گرفتاری دارند اما آبرو و دست محسن چاوشی را رد نمیکنند و چه بهتر از این. محسن هنوز شهرک شهید بهشتی و آن فقر را فراموش نکرده و رو برنگردانده و همین است که فقط خواننده محبوب خیلیها نیست، پسر خوب ایران است و آبرویی دارد و دلی که دریا است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه