«ایران» از ابعاد پروژه «مشروعیتزدایی» ایالات متحده گزارش می دهد
امید واهی امریکا به بحران آفرینی سیاسی در ایران
علی باقری دولت آبادی
عضو هیأت علمی دانشگاه یاسوج
ایالات متحده از زمان باراک اوباما کوشیده است تا با اتخاذ دیپلماسی عمومی به راهبرد مشروعیتزدایی از نظام سیاسی ایران نائل آید.
در دیپلماسی عمومی تلاش میگردد تا بخش اصلی شکلدهنده و مشروعیت یک نظام که هویت است هدف قرار داده شود. چرا که تهدیدهای هویتی مخاطرات امنیتی بیشتری برای کشورها ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، هرگونه بحران سیاسی دارای ریشههای فرهنگی و هویتی است. کشورهایی که رویکرد انقلابی و ایدئولوژیک دارند، مبانی قدرت ملی خود را بر بسیج اجتماعی، سازماندهی نیروهای پراکنده اجتماعی جامعه و ایدئولوژیسازی فرایندهای اجتماعی قرار دادهاند. بنابراین مخالفین چنین نظامهایی میکوشند تا این مبانی را مخدوش سازند.
بحرانآفرینی سیاسی از طریق ایجاد شکاف هویتی
ایالات متحده طی سالهای گذشته در صدد بر آمده تا زمینه مقابله و محدودسازی ایران را از طریق فرایندهایی فراهم آورد که مبتنی بر فرسایش ساختار و مبانی قدرت ملی کشورند. به این ترتیب، تهدیدهای اجتماعی امریکا بویژه در دوران جو بایدن معطوف به موضوعات و همچنین قالبهای هویتی خواهد بود. اگر امریکا بتواند از طریق ابزارهای رسانهای و ارتباطی خود زمینه فرسایش هویت انقلابی را به وجود آورد، شرایط برای گسترش تهدیدهای نرم افزاری فراهم خواهد شد. این تهدیدها ممکن است ماهیت اجتماعی داشته باشد و معطوف به «امنیت اجتماعی شده» در ایران گردد. بایدن سعی دارد از طریق دیپلماسی عمومی زمینه دگرگونی در قالبهای هویتی و سیاسی ایران را به وجود آورد تا تهدیدهای امریکا ماهیت فراگیر و پر شدت پیدا کنند. در دوران ترامپ تلاش گردید بین دو بخش هویتی ایرانیان نوعی دوگانگی تعریف شود و وجه نخست یعنی ایرانیت تقویت گردد. آنها با بزرگنمایی تاریخ ایران در دوران پهلوی اول و اسطورهسازی از رضاشاه کوشیدند تا نوع نگاه نسل جوان ایران را به نظام سیاسی تغییر دهند. حوادث دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۸۸ بر بستر این دوگانگیها شکل گرفت.
اگرچه هر دو طیف سیاسی در درون امریکا این نوع مواجهه با جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار دادهاند اما شواهد تاریخی نشان میدهد که دموکراتها تمایل بیشتری برای بهرهگیری از مؤلفههای اجتماعی در جنگ نرم دارند. آنان همواره تلاش میکنند امنیت را بر اساس شاخصها و نشانههای اجتماعی و گفتمانی و بهرهگیری از قالبهای معنایی مفهومی مورد پیگیری قرار دهند.
در فرایند جنگ نرم باید شرایطی ایجاد کرد که جامعه و نخبگان سیاسی یک کشور ادراک تمایزیافتهای از ساختار سیاسی خود داشته باشند. در این شرایط، آنان انگیزه و تمایلات درونی خود را برای نبرد و مقاومت از دست میدهند. ولف در این ارتباط میگوید: «اگر عدهای رهبران کشور را بهعنوان دستهای پرسروصدا از افراد نادان، شیاد و حقهباز تلقی کنند یا از ادبیاتی بهره ببرند که نشانههایی از حقارت و بیعلاقگی به کشور و ساختار سیاسی بروز کند، در آن شرایط هیچگونه زمینهای برای تولید قدرت ملی فراهم نمیشود. چنین نشانههایی جلوههایی از بیاعتمادی ساختاری، بیانگیزگی و همچنین فقدان اعتماد به نفس را بین جامعه به وجود میآورد. امید سیاسی از بین میرود و آینده برای شهروندان با ابهام روبهرو میشود.» همانگونه که ست جی. جونز، مدیر پروژه تهدیدات فراملی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی توضیح میدهد: «بهترین حمله علیه ایران و نظام سیاسی آن ممکن است فقط استفاده از ابزارهای نظامی، مالی یا دیپلماتیک نباشد، بلکه قدرت نرم باشد.» به همین خاطر نامبرده مجموعهای از گزینهها همچون تسهیل تماسهای فزاینده بین ایرانیها و امریکاییها و افزایش تلاشها جهت پرداختن به دیپلماسی عمومی، بویژه با گروههای قومی اقلیت را به دولت امریکا پیشنهاد میدهد. گزینههایی که در گزارشهای راهبردی دیگر در داخل امریکا نیز مشاهده میشود.
تسهیل تماسهای فزاینده بین ایرانیها و امریکاییها
بر اساس راهبرد باربارا اسلاوین مدیر پروژه «ابتکار آینده ایران» در اندیشکده شورای آتلانتیک، که به دولت امریکا پیشنهاد شده، این کشور باید همان مسیری را که در خصوص شوروی در پیش گرفت و بدون جنگ منجر به فروپاشی آن گردید، در خصوص ایران نیز اتخاذ نماید. او در این باره مینویسد: «این سیاست تعامل امریکا بود که به شکلی موفقیتآمیز برای اعمال نفوذ بر شوروی نتیجه داد. در این سیاست در حالی که با رهبران آنها مذاکره میشد تغییرات درونی صلحآمیز از راه پیوندهای مردمان دو کشور و سایر ابزارهای قدرت پیش برده میشد.»
بر اساس این راهبرد به محض کاسته شدن از ممانعتهای کنونی در ایران، حکومت امریکا باید بهطور جدی برنامههای تسهیل تماسها بویژه تبادلات آموزشی و دیگر تبادلات میان ایرانیها و امریکاییها را تأمین مالی کند و در صورت لزوم، امریکا باید برنامههای کنونی را به نحوی تغییر دهد که ایرانیها بتوانند حتی در نبود روابط دیپلماتیک، در این برنامهها شرکت کنند. طبق استدلال طرفداران این دیدگاه «اگر حکومت ایران شهروندان خود را از شرکت در این برنامهها منع کند، ایرانیها حکومت ایران را به خاطر جلوگیری از این مشارکت سرزنش خواهند کرد. یکی از اولین اقداماتی که جو بایدن پس از رسیدن به قدرت در امریکا اتخاذ نمود برداشتن محدودیتهایی بود که ترامپ برای سفر ایرانیان به این کشور وضع کرده بود. این اقدام به نحوی جلوه داده شد که حتی برخی رسانههای ایرانی آن را نشانهای از حسن نیت بایدن برای بازگشت به برجام تلقی کرده و از ضرورت برداشت گام متقابل هستهای از سوی ایران سخن گفتند.
دیپلماسی عمومی با گروههای قومی اقلیت
طبق توصیه پروژه تهدیدات فراملی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی، حکومت امریکا باید تلاشی هماهنگ جهت انتقال نظرات امریکا از طریق کانالها و رسانههای مورد نظر ایرانیها فراهم سازد. این امر، سرویس جهانی بیبیسی و سایر کانالهای ماهوارهای را در بر میگیرد. با وجود این، حکومت امریکا باید تلاش کند تا نظرات امریکا را به رادیو و تلویزیونهای دولتی ایران نیز برساند. شهروندان فارسیزبان امریکا باید به مشارکت در مباحث مستقیم و همکاری با وبلاگهای ایرانی ترغیب شوند. برآوردهای این مؤسسه از «سنجش نقاط آسیبپذیر ایران» نشان میدهد که مؤلفه اصلی رقابت ایالات متحده با ایران باید ایدئولوژیک باشد. از این گذشته، فعالیت اطلاعاتی ایالات متحده علیه اتحاد جماهیر شوروی شامل سیستم عاملها و سیستمهایی مانند رادیو اروپای آزاد، رادیو آزادی، صدای امریکا و آژانس اطلاعاتی ایالات متحده که در پیروزی در جنگ سرد بسیار مهم بود، در مورد ایران باید تکرار شود. ایالات متحده و سایر شرکای دولتی، خبرگزاریها و حتی بخش خصوصی باید پوشش خود را در مورد چالشهای سیاسی و اقتصادی نظام سیاسی ایران افزایش دهند. پوشش اعتراضات از جمله علل آن را بیشتر و حتی به معترضان کمک کننده است.
نویسندگان این پروژه که امیدهایی به تکرار اعتراضات سیاسی مشابه دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ دارند در این باره مینویسند: «شکافهای داخلی ایران نقطه آسیبپذیری نظام است. بین سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹، هزاران اعتراض در سراسر ایران صورت گرفته است که بهدلیل خشم از سیاستهای اقتصادی دولت، مخالفت با نظام سیاسی و نگرانی در مورد مسائلی مانند فساد، تخریب محیط زیست و سرکوب زنان افزایش یافته است. این اعتراضات شامل اتحادیههای کارگری، رانندگان کامیون، معلمان، دانشآموزان و دیگران بوده است، اگرچه هنوز در یک حرکت اعتراضی واحد جمع نشدهاند، آنها به دولت ایالات متحده توصیه میکنند برای بهرهبرداری از این اعتراضات و نیز شدت پیدا کردن آن، واشنگتن باید بودجه خود را برای دیپلماسی عمومی و سایر تلاشهای اطلاعاتی افزایش دهد.
همین توصیه از سوی پروژه دیگری نیز به دولت امریکا پیشنهاد شده است. جاناتان روحه، تحلیلگر ارشد پروژه سیاست خارجی در مرکز سیاست دو حزبی، در این باره مینویسد: «ایالات متحده باید سیاست تغییر رژیم را آشکارا دنبال نماید. منظور ما از تغییر رژیم اقدامی مشابه تهاجم زمینی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ نیست، بلکه فشار مداوم و جامع فراتر از تحریمهای اقتصادی است تا تنشهای داخلی ایران را تشدید کند، طوری که نظام نهایتاً از درون فرو ریزد.»
در سال ۱۳۹۰ نمونههایی از کاربرد این تاکتیک در بحث فعالسازی ظرفیتهای اعتراضی در مردم بلوچ ایران مشاهده گردید. رسانههای غربی و بازوهای حمایتی داخلی آنها کوشیدند تا با دست گذاشتن بر بحث «سوخت بری» و قرینهسازی آن با «کولبری اینگونه وانمود نمایند که جمهوری اسلامی ایران نسبت به تأمین معیشت شهروندان خود بویژه اقوام مرزنشین بیتوجه است. آنها کوشیدند در این راه از تاکتیک کشته سازی» بارها بهره گرفته و احساسات و عواطف مردم را در منطقه و سراسر ایران تحریک نمایند. در ادامه خط فکری فوق اریک الدمان و ری تکیه، عضو شورای روابط خارجی امریکا، در مقالهای با عنوان «انقلاب بعدی در ایران» (۲۰۲۰) به دلایل ضرورت پیگیری تغییر رژیم در تهران برای دولتمردان امریکا اشاره کرده و در این باره اظهار میدارند: «حمایت جدی از تغییر رژیم به معنای حمایت از حمله نظامی به ایران نیست، بلکه به معنای استفاده امریکا از هر ابزاری است که در اختیار دارد.»
جمعبندی
مصونیتبخشی مشروعیت نظام سیاسی، مسأله مهمی است که باید مورد توجه مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی باشد. اضلاع چهارگانه قانونی بودن، اخلاقی بودن، کارآمدی، مقبولیت و رضایتمندی اجتماعی بهعنوان مبانی مشروعیتساز نظام باید مورد تقویت قرار گیرد. پایبندی به قانون از سوی مدیران و رعایت حقوق شهروندان بهعنوان صاحبان اصلی قدرت و نظام، سرلوحه همه تصمیمگیریها و اقدامات باید بنشیند. تأکید بر مر قانون و ضرورت پرهیز از استثناگرایی میتواند ضامن سلامت اجتماعی نظام در بلندمدت گردد و جلوی هرگونه انحراف و تخطی را بگیرد. جمهوری اسلامی نظامی بنا شده بر رابطه دین و سیاست است، لذا اخلاقیات باید در همه امور ساری و جاری باشد. مقبولیت هر نظام سیاسی نیز در گرو کارآمدی آن است، ناکامی در این بعد میتواند مردم را نسبت به پیوند دو مفهوم دین و سیاست در آینده ناامید سازد. این اضلاع چهارگانه بیش از هرجا در نوارهای مرزی چهارگانه ایران باید تقویت گردد؛ زیرا ظرفیتهای گریز از مرکز در این مناطق بیشتر و شکافهای اجتماعی عمیقتر است. بیتوجهی به این مناطق موجب خواهد شد تا دشمن توجه خود را به آن جلب نماید. مدارا و مدیریت و تقویت مشروعیت، اصل اساسی بازی خنثیسازی تهدیدات امریکا در این مناطق خواهد بود.
عضو هیأت علمی دانشگاه یاسوج
ایالات متحده از زمان باراک اوباما کوشیده است تا با اتخاذ دیپلماسی عمومی به راهبرد مشروعیتزدایی از نظام سیاسی ایران نائل آید.
در دیپلماسی عمومی تلاش میگردد تا بخش اصلی شکلدهنده و مشروعیت یک نظام که هویت است هدف قرار داده شود. چرا که تهدیدهای هویتی مخاطرات امنیتی بیشتری برای کشورها ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، هرگونه بحران سیاسی دارای ریشههای فرهنگی و هویتی است. کشورهایی که رویکرد انقلابی و ایدئولوژیک دارند، مبانی قدرت ملی خود را بر بسیج اجتماعی، سازماندهی نیروهای پراکنده اجتماعی جامعه و ایدئولوژیسازی فرایندهای اجتماعی قرار دادهاند. بنابراین مخالفین چنین نظامهایی میکوشند تا این مبانی را مخدوش سازند.
بحرانآفرینی سیاسی از طریق ایجاد شکاف هویتی
ایالات متحده طی سالهای گذشته در صدد بر آمده تا زمینه مقابله و محدودسازی ایران را از طریق فرایندهایی فراهم آورد که مبتنی بر فرسایش ساختار و مبانی قدرت ملی کشورند. به این ترتیب، تهدیدهای اجتماعی امریکا بویژه در دوران جو بایدن معطوف به موضوعات و همچنین قالبهای هویتی خواهد بود. اگر امریکا بتواند از طریق ابزارهای رسانهای و ارتباطی خود زمینه فرسایش هویت انقلابی را به وجود آورد، شرایط برای گسترش تهدیدهای نرم افزاری فراهم خواهد شد. این تهدیدها ممکن است ماهیت اجتماعی داشته باشد و معطوف به «امنیت اجتماعی شده» در ایران گردد. بایدن سعی دارد از طریق دیپلماسی عمومی زمینه دگرگونی در قالبهای هویتی و سیاسی ایران را به وجود آورد تا تهدیدهای امریکا ماهیت فراگیر و پر شدت پیدا کنند. در دوران ترامپ تلاش گردید بین دو بخش هویتی ایرانیان نوعی دوگانگی تعریف شود و وجه نخست یعنی ایرانیت تقویت گردد. آنها با بزرگنمایی تاریخ ایران در دوران پهلوی اول و اسطورهسازی از رضاشاه کوشیدند تا نوع نگاه نسل جوان ایران را به نظام سیاسی تغییر دهند. حوادث دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۸۸ بر بستر این دوگانگیها شکل گرفت.
اگرچه هر دو طیف سیاسی در درون امریکا این نوع مواجهه با جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار دادهاند اما شواهد تاریخی نشان میدهد که دموکراتها تمایل بیشتری برای بهرهگیری از مؤلفههای اجتماعی در جنگ نرم دارند. آنان همواره تلاش میکنند امنیت را بر اساس شاخصها و نشانههای اجتماعی و گفتمانی و بهرهگیری از قالبهای معنایی مفهومی مورد پیگیری قرار دهند.
در فرایند جنگ نرم باید شرایطی ایجاد کرد که جامعه و نخبگان سیاسی یک کشور ادراک تمایزیافتهای از ساختار سیاسی خود داشته باشند. در این شرایط، آنان انگیزه و تمایلات درونی خود را برای نبرد و مقاومت از دست میدهند. ولف در این ارتباط میگوید: «اگر عدهای رهبران کشور را بهعنوان دستهای پرسروصدا از افراد نادان، شیاد و حقهباز تلقی کنند یا از ادبیاتی بهره ببرند که نشانههایی از حقارت و بیعلاقگی به کشور و ساختار سیاسی بروز کند، در آن شرایط هیچگونه زمینهای برای تولید قدرت ملی فراهم نمیشود. چنین نشانههایی جلوههایی از بیاعتمادی ساختاری، بیانگیزگی و همچنین فقدان اعتماد به نفس را بین جامعه به وجود میآورد. امید سیاسی از بین میرود و آینده برای شهروندان با ابهام روبهرو میشود.» همانگونه که ست جی. جونز، مدیر پروژه تهدیدات فراملی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی توضیح میدهد: «بهترین حمله علیه ایران و نظام سیاسی آن ممکن است فقط استفاده از ابزارهای نظامی، مالی یا دیپلماتیک نباشد، بلکه قدرت نرم باشد.» به همین خاطر نامبرده مجموعهای از گزینهها همچون تسهیل تماسهای فزاینده بین ایرانیها و امریکاییها و افزایش تلاشها جهت پرداختن به دیپلماسی عمومی، بویژه با گروههای قومی اقلیت را به دولت امریکا پیشنهاد میدهد. گزینههایی که در گزارشهای راهبردی دیگر در داخل امریکا نیز مشاهده میشود.
تسهیل تماسهای فزاینده بین ایرانیها و امریکاییها
بر اساس راهبرد باربارا اسلاوین مدیر پروژه «ابتکار آینده ایران» در اندیشکده شورای آتلانتیک، که به دولت امریکا پیشنهاد شده، این کشور باید همان مسیری را که در خصوص شوروی در پیش گرفت و بدون جنگ منجر به فروپاشی آن گردید، در خصوص ایران نیز اتخاذ نماید. او در این باره مینویسد: «این سیاست تعامل امریکا بود که به شکلی موفقیتآمیز برای اعمال نفوذ بر شوروی نتیجه داد. در این سیاست در حالی که با رهبران آنها مذاکره میشد تغییرات درونی صلحآمیز از راه پیوندهای مردمان دو کشور و سایر ابزارهای قدرت پیش برده میشد.»
بر اساس این راهبرد به محض کاسته شدن از ممانعتهای کنونی در ایران، حکومت امریکا باید بهطور جدی برنامههای تسهیل تماسها بویژه تبادلات آموزشی و دیگر تبادلات میان ایرانیها و امریکاییها را تأمین مالی کند و در صورت لزوم، امریکا باید برنامههای کنونی را به نحوی تغییر دهد که ایرانیها بتوانند حتی در نبود روابط دیپلماتیک، در این برنامهها شرکت کنند. طبق استدلال طرفداران این دیدگاه «اگر حکومت ایران شهروندان خود را از شرکت در این برنامهها منع کند، ایرانیها حکومت ایران را به خاطر جلوگیری از این مشارکت سرزنش خواهند کرد. یکی از اولین اقداماتی که جو بایدن پس از رسیدن به قدرت در امریکا اتخاذ نمود برداشتن محدودیتهایی بود که ترامپ برای سفر ایرانیان به این کشور وضع کرده بود. این اقدام به نحوی جلوه داده شد که حتی برخی رسانههای ایرانی آن را نشانهای از حسن نیت بایدن برای بازگشت به برجام تلقی کرده و از ضرورت برداشت گام متقابل هستهای از سوی ایران سخن گفتند.
دیپلماسی عمومی با گروههای قومی اقلیت
طبق توصیه پروژه تهدیدات فراملی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی، حکومت امریکا باید تلاشی هماهنگ جهت انتقال نظرات امریکا از طریق کانالها و رسانههای مورد نظر ایرانیها فراهم سازد. این امر، سرویس جهانی بیبیسی و سایر کانالهای ماهوارهای را در بر میگیرد. با وجود این، حکومت امریکا باید تلاش کند تا نظرات امریکا را به رادیو و تلویزیونهای دولتی ایران نیز برساند. شهروندان فارسیزبان امریکا باید به مشارکت در مباحث مستقیم و همکاری با وبلاگهای ایرانی ترغیب شوند. برآوردهای این مؤسسه از «سنجش نقاط آسیبپذیر ایران» نشان میدهد که مؤلفه اصلی رقابت ایالات متحده با ایران باید ایدئولوژیک باشد. از این گذشته، فعالیت اطلاعاتی ایالات متحده علیه اتحاد جماهیر شوروی شامل سیستم عاملها و سیستمهایی مانند رادیو اروپای آزاد، رادیو آزادی، صدای امریکا و آژانس اطلاعاتی ایالات متحده که در پیروزی در جنگ سرد بسیار مهم بود، در مورد ایران باید تکرار شود. ایالات متحده و سایر شرکای دولتی، خبرگزاریها و حتی بخش خصوصی باید پوشش خود را در مورد چالشهای سیاسی و اقتصادی نظام سیاسی ایران افزایش دهند. پوشش اعتراضات از جمله علل آن را بیشتر و حتی به معترضان کمک کننده است.
نویسندگان این پروژه که امیدهایی به تکرار اعتراضات سیاسی مشابه دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ دارند در این باره مینویسند: «شکافهای داخلی ایران نقطه آسیبپذیری نظام است. بین سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹، هزاران اعتراض در سراسر ایران صورت گرفته است که بهدلیل خشم از سیاستهای اقتصادی دولت، مخالفت با نظام سیاسی و نگرانی در مورد مسائلی مانند فساد، تخریب محیط زیست و سرکوب زنان افزایش یافته است. این اعتراضات شامل اتحادیههای کارگری، رانندگان کامیون، معلمان، دانشآموزان و دیگران بوده است، اگرچه هنوز در یک حرکت اعتراضی واحد جمع نشدهاند، آنها به دولت ایالات متحده توصیه میکنند برای بهرهبرداری از این اعتراضات و نیز شدت پیدا کردن آن، واشنگتن باید بودجه خود را برای دیپلماسی عمومی و سایر تلاشهای اطلاعاتی افزایش دهد.
همین توصیه از سوی پروژه دیگری نیز به دولت امریکا پیشنهاد شده است. جاناتان روحه، تحلیلگر ارشد پروژه سیاست خارجی در مرکز سیاست دو حزبی، در این باره مینویسد: «ایالات متحده باید سیاست تغییر رژیم را آشکارا دنبال نماید. منظور ما از تغییر رژیم اقدامی مشابه تهاجم زمینی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ نیست، بلکه فشار مداوم و جامع فراتر از تحریمهای اقتصادی است تا تنشهای داخلی ایران را تشدید کند، طوری که نظام نهایتاً از درون فرو ریزد.»
در سال ۱۳۹۰ نمونههایی از کاربرد این تاکتیک در بحث فعالسازی ظرفیتهای اعتراضی در مردم بلوچ ایران مشاهده گردید. رسانههای غربی و بازوهای حمایتی داخلی آنها کوشیدند تا با دست گذاشتن بر بحث «سوخت بری» و قرینهسازی آن با «کولبری اینگونه وانمود نمایند که جمهوری اسلامی ایران نسبت به تأمین معیشت شهروندان خود بویژه اقوام مرزنشین بیتوجه است. آنها کوشیدند در این راه از تاکتیک کشته سازی» بارها بهره گرفته و احساسات و عواطف مردم را در منطقه و سراسر ایران تحریک نمایند. در ادامه خط فکری فوق اریک الدمان و ری تکیه، عضو شورای روابط خارجی امریکا، در مقالهای با عنوان «انقلاب بعدی در ایران» (۲۰۲۰) به دلایل ضرورت پیگیری تغییر رژیم در تهران برای دولتمردان امریکا اشاره کرده و در این باره اظهار میدارند: «حمایت جدی از تغییر رژیم به معنای حمایت از حمله نظامی به ایران نیست، بلکه به معنای استفاده امریکا از هر ابزاری است که در اختیار دارد.»
جمعبندی
مصونیتبخشی مشروعیت نظام سیاسی، مسأله مهمی است که باید مورد توجه مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی باشد. اضلاع چهارگانه قانونی بودن، اخلاقی بودن، کارآمدی، مقبولیت و رضایتمندی اجتماعی بهعنوان مبانی مشروعیتساز نظام باید مورد تقویت قرار گیرد. پایبندی به قانون از سوی مدیران و رعایت حقوق شهروندان بهعنوان صاحبان اصلی قدرت و نظام، سرلوحه همه تصمیمگیریها و اقدامات باید بنشیند. تأکید بر مر قانون و ضرورت پرهیز از استثناگرایی میتواند ضامن سلامت اجتماعی نظام در بلندمدت گردد و جلوی هرگونه انحراف و تخطی را بگیرد. جمهوری اسلامی نظامی بنا شده بر رابطه دین و سیاست است، لذا اخلاقیات باید در همه امور ساری و جاری باشد. مقبولیت هر نظام سیاسی نیز در گرو کارآمدی آن است، ناکامی در این بعد میتواند مردم را نسبت به پیوند دو مفهوم دین و سیاست در آینده ناامید سازد. این اضلاع چهارگانه بیش از هرجا در نوارهای مرزی چهارگانه ایران باید تقویت گردد؛ زیرا ظرفیتهای گریز از مرکز در این مناطق بیشتر و شکافهای اجتماعی عمیقتر است. بیتوجهی به این مناطق موجب خواهد شد تا دشمن توجه خود را به آن جلب نماید. مدارا و مدیریت و تقویت مشروعیت، اصل اساسی بازی خنثیسازی تهدیدات امریکا در این مناطق خواهد بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه