نگاهی به کتاب «شهید الکرخ» مستند روایی از زندگی بسیجی شهید احمد روستایی
رجعت سرخ یوسف
سمیه مظاهری
خبرنگار
هشت سال جنگ تحمیلی روزهای سختی را با خود به همراه داشت؛ روزهایی غرق در آتش و خون، اما سختتر از لحظههای نبرد، روزهای سخت تلخ اسارت بود. روزهایی که هر ثانیهاش به بوی غربت و مظلومیت و جان دادن آغشته شده بود.
زندان، شکنجه، کتک، محرومیت از آب و غذا، بیماری و نبود امکانات بهداشتی، همگی دست به دست هم داده بود تا رنج غربت را برای اسرای ایرانی گرفتار در زندانهای رژیم بعثی تلختر کند.
«الکرخ» یکی از مخوفترین زندانهای عراق بود؛ جایی که هنوز زندانیانش چه ایرانی و چه عراقی با شنیدن نامش، رنج میکشند و گاه به حمله عصبی دچار میشوند. برای دفاع از میهنش راهی جبههها شده بود.
احمد روستایی بسیجی 17 سالهای بود که راهی الکرخ شد؛ نوجوان ملایری که با قلبی پرغرور و به شوق دفاع از وطن پای در جبهه نبرد گذاشته بود در همان نخستین سفر که آذر 1360 بود در عملیات مطلع الفجر گرفتار چنگال دشمن شد و تا سالها مفقودالاثر ماند.
مدتها گذشت و همه میگفتند که احمد شهید شده، اما مادرش باور نمیکرد؛ حس عمیق او نسبت به فرزند، امید را در دلش زنده نگه داشته و تا آخر عمرش منتظر بازگشتش بود.
مادر با همه وجود حس میکرد که پسرش اسیر شده و روزی برمیگردد؛ صبورانه انتظار میکشید و هر وقت دلتنگ میشد؛ یعقوب وار پیراهن سرخ رنگ احمد را در آغوش میکشید.
همان پیراهنی که دست آخر توشه آخرت مادر شد و بیآنکه روی یوسف را ببیند؛ روی در نقاب خاک کشید و از بلندای ملکوت، بازگشت فرزند را به انتظار نشست.
احمد برگشت، اما دیر. حالا 35 سال گذشته بود؛ کوچهها و خیابانها طور دیگری شده بودند؛ حالا مردم بیشتر از قبل درگیر دغدغههای دنیا شده بودند.
احمد برگشت، اما حالا چشمهای نگران مادر چشم به راهش نبود؛ تنها قلب پدر پیرش که هر روز ساعت مچی اش را به دستش میبست در انتظار لحظه وصال میتپید.
احمد برگشت با پیکری رنج کشیده و استخوانهای شکسته؛ روی شانههای شهر با شکوه بسیار تشییع شد و در زادگاهش آرام گرفت.
زندانی الکرخ حالا دیگر بعد از سالها غربت به خانه بازگشته بود؛ آمده بود تا سفیر بیداری باشد. با آمدنش غوغا به پا کرد و شور روزهای حماسه و شهادت را در دلها زنده کرد.
لیلا گودرزیان فر در کتاب «شهید الکرخ» قصه زندگی شهید احمد روستایی از تولد تا اسارت و سپس رجعت به وطن را به کمک برادر شهید نگاشته است. این کتاب به کوشش عرفان طالع اسلامی به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است.
نویسندگی با عنایت دانشجوی نخبه پزشکی
لیلا گودرزیانفر متولد 1366 و اهل ملایر است و در مدرسه علمیه خواهران این شهر فعالیت میکند. نوشتن را از 12 سالگی آغاز کرده، اما از سال 1395 به طور حرفهای وارد دنیای نویسندگی شده است.
خودش آن را تحفهای از شهید احمدرضا احدی دانشجوی نخبه رشته پزشکی میداند؛ همان که وقتی در 14 سالگی داستان زندگیاش را خواند؛ آرزوی نوشتن برای شهدا را در سرپروراند.
او در گفتوگو با «ایران» درباره انگیزهاش از نوشتن کتاب «شهید الکرخ» میگوید: «اولین کتابم داستانی تخیلی با مضمون شهدای مدافع حرم بود. سال 1398 بود که با شنیدن داستان زندگی شهید احمد روستایی و رنج مادرش در فراق او به نوشتن کتابی درباره این شهید بزرگوار علاقهمند شدم. یک سالی طول کشید تا نگارش کتاب تمام شد؛ گفتوگو با راویان خاطرات شهید را برادرش محمد روستایی انجام داد.
خاطرات زیبا و داستانهای جالبی از احمد در کتاب زندگیاش روایت شده است؛ گرچه یک بخش در هالهای از ابهام باقی مانده است. کسی نمیداند که او در زندان الکرخ چه کشیده و چطور به شهادت رسیده است.
در بین آزادگان دوران دفاع مقدس کسی را نیافتیم که از او خاطرهای به یادگار داشته باشد؛ تنها یک نفر که او هم متأسفانه بر اثر شکنجههای دوران اسارت مبتلا به بیماری اعصاب و روان شده و با مرور خاطرات دوران اسارت پریشان شد.
این بخش از زندگی شهید احمد روستایی در هالهای از غبار مانده است و تنها با بهرهگیری از اطلاعات موجود در مورد شرایط زندان الکرخ و خاطرات به یادگار مانده از اسرای ایرانی در دیگر زندانهای رژیم بعثی، آن روزها را بازآفرینی کردم.»
از وداع تلخ مادر تا وصال شورانگیز پدر
نویسنده کتاب شهید الکرخ ادامه میدهد: «کتاب شامل 120 صفحه بوده و در پنج فصل تدوین شده است. این اثر به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان منتشر شده و با پیگیری آنها به وسیله عرفان طالع اسلامی، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد به زبان انگلیسی ترجمه شده و نسخه ترجمه شده آن در لبنان مورد توجه و استقبال علاقهمندان قرار گرفته است که همین موضوع زمینه ساز برگزاری همایش بینالمللی نهضت ترجمه و انتشار مفاهیم ارزشی دفاع مقدس در همدان شد.
تولد تا نوجوانی شهید، اعزام به جبهه، اسارت و انتظارهای مادرانه در «شهید الکرخ» به تصویر کشیده شده و پایان بخش کتاب هم رجعت غیرمنتظره پیکر شهید است. شورانگیزترین بخش کتاب، لحظهای است که پدر پس از 35 سال پیکر فرزند را در آغوش میکشد و غم انگیزترین، لحظهای که مادر چشم از جهان فرو میبندد؛ بیآنکه احمدش را بار دیگر دیده باشد و در آغوش بکشد.»
در بخشی از کتاب که به روایت لحظه پر کشیدن مادر صبور شهید احمد روستایی پس از سالها فراق میپردازد؛ آمده است: «مادر مثل همیشه نبود؛ گاهی تب میکرد. روز به روز ضعیفتر و رنجورتر میشد. شبهایی بود که تا صبح از درد خوابش نمیبرد. بیست و دو سال از رفتن احمد میگذشت؛ از همان روزی که برای آخرین بار، او را در آغوش گرفت و سیر نگاهش کرد. حالا بعد از این همه سال حتی مزاری برایش نبود تا وقت دلتنگیهایش به آنجا پناه ببرد.
تصویر احمد را در ذهن مجسم میکرد و با خود میگفت: «اگر اسیر شده باشد؛ حالا باید نزدیک چهل سالش باشد. حتماً موهایش کمی سفید شده؛ شاید هم نه». اوایل اردیبهشت سال هشتاد و دو بود که بیماریاش رو به وخامت گذاشت. همان طور که وصیت کرده بود؛ پیراهن احمد را با او به خاک سپردند. همان پیراهنی که سالها یعقوبوار عطر یوسف گم گشتهاش را از آن استشمام میکرد.»
خبرنگار
هشت سال جنگ تحمیلی روزهای سختی را با خود به همراه داشت؛ روزهایی غرق در آتش و خون، اما سختتر از لحظههای نبرد، روزهای سخت تلخ اسارت بود. روزهایی که هر ثانیهاش به بوی غربت و مظلومیت و جان دادن آغشته شده بود.
زندان، شکنجه، کتک، محرومیت از آب و غذا، بیماری و نبود امکانات بهداشتی، همگی دست به دست هم داده بود تا رنج غربت را برای اسرای ایرانی گرفتار در زندانهای رژیم بعثی تلختر کند.
«الکرخ» یکی از مخوفترین زندانهای عراق بود؛ جایی که هنوز زندانیانش چه ایرانی و چه عراقی با شنیدن نامش، رنج میکشند و گاه به حمله عصبی دچار میشوند. برای دفاع از میهنش راهی جبههها شده بود.
احمد روستایی بسیجی 17 سالهای بود که راهی الکرخ شد؛ نوجوان ملایری که با قلبی پرغرور و به شوق دفاع از وطن پای در جبهه نبرد گذاشته بود در همان نخستین سفر که آذر 1360 بود در عملیات مطلع الفجر گرفتار چنگال دشمن شد و تا سالها مفقودالاثر ماند.
مدتها گذشت و همه میگفتند که احمد شهید شده، اما مادرش باور نمیکرد؛ حس عمیق او نسبت به فرزند، امید را در دلش زنده نگه داشته و تا آخر عمرش منتظر بازگشتش بود.
مادر با همه وجود حس میکرد که پسرش اسیر شده و روزی برمیگردد؛ صبورانه انتظار میکشید و هر وقت دلتنگ میشد؛ یعقوب وار پیراهن سرخ رنگ احمد را در آغوش میکشید.
همان پیراهنی که دست آخر توشه آخرت مادر شد و بیآنکه روی یوسف را ببیند؛ روی در نقاب خاک کشید و از بلندای ملکوت، بازگشت فرزند را به انتظار نشست.
احمد برگشت، اما دیر. حالا 35 سال گذشته بود؛ کوچهها و خیابانها طور دیگری شده بودند؛ حالا مردم بیشتر از قبل درگیر دغدغههای دنیا شده بودند.
احمد برگشت، اما حالا چشمهای نگران مادر چشم به راهش نبود؛ تنها قلب پدر پیرش که هر روز ساعت مچی اش را به دستش میبست در انتظار لحظه وصال میتپید.
احمد برگشت با پیکری رنج کشیده و استخوانهای شکسته؛ روی شانههای شهر با شکوه بسیار تشییع شد و در زادگاهش آرام گرفت.
زندانی الکرخ حالا دیگر بعد از سالها غربت به خانه بازگشته بود؛ آمده بود تا سفیر بیداری باشد. با آمدنش غوغا به پا کرد و شور روزهای حماسه و شهادت را در دلها زنده کرد.
لیلا گودرزیان فر در کتاب «شهید الکرخ» قصه زندگی شهید احمد روستایی از تولد تا اسارت و سپس رجعت به وطن را به کمک برادر شهید نگاشته است. این کتاب به کوشش عرفان طالع اسلامی به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است.
نویسندگی با عنایت دانشجوی نخبه پزشکی
لیلا گودرزیانفر متولد 1366 و اهل ملایر است و در مدرسه علمیه خواهران این شهر فعالیت میکند. نوشتن را از 12 سالگی آغاز کرده، اما از سال 1395 به طور حرفهای وارد دنیای نویسندگی شده است.
خودش آن را تحفهای از شهید احمدرضا احدی دانشجوی نخبه رشته پزشکی میداند؛ همان که وقتی در 14 سالگی داستان زندگیاش را خواند؛ آرزوی نوشتن برای شهدا را در سرپروراند.
او در گفتوگو با «ایران» درباره انگیزهاش از نوشتن کتاب «شهید الکرخ» میگوید: «اولین کتابم داستانی تخیلی با مضمون شهدای مدافع حرم بود. سال 1398 بود که با شنیدن داستان زندگی شهید احمد روستایی و رنج مادرش در فراق او به نوشتن کتابی درباره این شهید بزرگوار علاقهمند شدم. یک سالی طول کشید تا نگارش کتاب تمام شد؛ گفتوگو با راویان خاطرات شهید را برادرش محمد روستایی انجام داد.
خاطرات زیبا و داستانهای جالبی از احمد در کتاب زندگیاش روایت شده است؛ گرچه یک بخش در هالهای از ابهام باقی مانده است. کسی نمیداند که او در زندان الکرخ چه کشیده و چطور به شهادت رسیده است.
در بین آزادگان دوران دفاع مقدس کسی را نیافتیم که از او خاطرهای به یادگار داشته باشد؛ تنها یک نفر که او هم متأسفانه بر اثر شکنجههای دوران اسارت مبتلا به بیماری اعصاب و روان شده و با مرور خاطرات دوران اسارت پریشان شد.
این بخش از زندگی شهید احمد روستایی در هالهای از غبار مانده است و تنها با بهرهگیری از اطلاعات موجود در مورد شرایط زندان الکرخ و خاطرات به یادگار مانده از اسرای ایرانی در دیگر زندانهای رژیم بعثی، آن روزها را بازآفرینی کردم.»
از وداع تلخ مادر تا وصال شورانگیز پدر
نویسنده کتاب شهید الکرخ ادامه میدهد: «کتاب شامل 120 صفحه بوده و در پنج فصل تدوین شده است. این اثر به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان منتشر شده و با پیگیری آنها به وسیله عرفان طالع اسلامی، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد به زبان انگلیسی ترجمه شده و نسخه ترجمه شده آن در لبنان مورد توجه و استقبال علاقهمندان قرار گرفته است که همین موضوع زمینه ساز برگزاری همایش بینالمللی نهضت ترجمه و انتشار مفاهیم ارزشی دفاع مقدس در همدان شد.
تولد تا نوجوانی شهید، اعزام به جبهه، اسارت و انتظارهای مادرانه در «شهید الکرخ» به تصویر کشیده شده و پایان بخش کتاب هم رجعت غیرمنتظره پیکر شهید است. شورانگیزترین بخش کتاب، لحظهای است که پدر پس از 35 سال پیکر فرزند را در آغوش میکشد و غم انگیزترین، لحظهای که مادر چشم از جهان فرو میبندد؛ بیآنکه احمدش را بار دیگر دیده باشد و در آغوش بکشد.»
در بخشی از کتاب که به روایت لحظه پر کشیدن مادر صبور شهید احمد روستایی پس از سالها فراق میپردازد؛ آمده است: «مادر مثل همیشه نبود؛ گاهی تب میکرد. روز به روز ضعیفتر و رنجورتر میشد. شبهایی بود که تا صبح از درد خوابش نمیبرد. بیست و دو سال از رفتن احمد میگذشت؛ از همان روزی که برای آخرین بار، او را در آغوش گرفت و سیر نگاهش کرد. حالا بعد از این همه سال حتی مزاری برایش نبود تا وقت دلتنگیهایش به آنجا پناه ببرد.
تصویر احمد را در ذهن مجسم میکرد و با خود میگفت: «اگر اسیر شده باشد؛ حالا باید نزدیک چهل سالش باشد. حتماً موهایش کمی سفید شده؛ شاید هم نه». اوایل اردیبهشت سال هشتاد و دو بود که بیماریاش رو به وخامت گذاشت. همان طور که وصیت کرده بود؛ پیراهن احمد را با او به خاک سپردند. همان پیراهنی که سالها یعقوبوار عطر یوسف گم گشتهاش را از آن استشمام میکرد.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه