وقتی برای CR7 نامه نمینویسند
سرانگشتان ماه را بچین اعجوبه!
امید مافی
روزنامه نگار
!
نحوست جولای لعنتی به آخر رسیده و پسر مادیرا امیدوار است بیش از این شرنگ وداع را سر نکشد و در مرثیه بلند غوکهای غمگین غرق نشود.
فوتبال همچون زندگی قسیالقلب است و این یعنی شوالیه در اتمسفر پریشان این روزهای نفرین شده، تنها به بدرودی شیرین میاندیشد. پایانی درخور برای بمب افکنی با 5 توپ طلا، 4 کفش طلا و بینهایت تیر خلاص تا دنیا دیگر به قدر قامت طلایه دار شبه جزیره ایبری آه نکشد. CR7 برای آنکه یک بار دیگر در لیگ قهرمانان زنگها را به صدا درآورد گریزی ندارد جز آنکه گریه ناگاه سکوهای نمور اولدترافورد را نادیده بگیرد و به جایی هجرت کند که شانس تسخیر جام را داشته باشد. نافرجامی اما وقتی شُره میکند که موسیو توخل به لفاف خاطرات یک کوکب همیشه فروزان نیم نگاهی نمیاندازد و آن طرفتر ناصر الخلیفی با دماغ باد کرده اسپند دود کردن برای او را جایز نمیداند.
این رسم مروت نیست. فوتبال متفرعن، نباید پیامآور ابدی شور و شبنم را به سخره بگیرد و غروبی ناگهانی را پیش رویش قرار دهد. این رسمش نیست که پاپتیها زین پس، نامهای به مقصد آشیانه اعجوبه نفرستند و سراغ مردی که گریههای بیپایان یتیمان را با لبخندی به غایت ماندگار تاخت زده و سرخی را به لُپهای گچی برگردانده نگیرند.
ماشین گلزنی گیتی که این روزها کنار خاک پدرش با پلکهای خیس طرح دستهای نحیف مسافری خسته را ترسیم میکند، دیر یا زود از بلَم دلواپسی پیاده خواهد شد. پلک که برهم بزنیم کریس با جامهای نو، قطعهای فیالبداهه را در مرتع سبز اجرا خواهد کرد و برای فتح جامی دیگر خیز برخواهد داشت. سرنوشت هر اندازه آوای پاگشایی یک غول را مسکوت نگه دارد، بازهم او با گلوی ترش ترانه جاشویی را که به اعماق اقیانوس هجرت کرده میخواند. پس منتظرش میمانیم و کاری به خندههای جلف پاپاراتزیها نداریم. وقتی هوا برای رقص تن CR7 بیتابی میکند، حتماً در جایی فراتر از تصورات، لختی بال خواهد گشود و قبای ژنده را بر شب تیره خواهد آویخت. قصه یووه و شاید هم منچستر تمام شد.او در هجوم خزان با پروازها و فرارها و گلهایش سرانگشتان ماه را خواهد چید. این خط و این نشان!
روزنامه نگار
!
نحوست جولای لعنتی به آخر رسیده و پسر مادیرا امیدوار است بیش از این شرنگ وداع را سر نکشد و در مرثیه بلند غوکهای غمگین غرق نشود.
فوتبال همچون زندگی قسیالقلب است و این یعنی شوالیه در اتمسفر پریشان این روزهای نفرین شده، تنها به بدرودی شیرین میاندیشد. پایانی درخور برای بمب افکنی با 5 توپ طلا، 4 کفش طلا و بینهایت تیر خلاص تا دنیا دیگر به قدر قامت طلایه دار شبه جزیره ایبری آه نکشد. CR7 برای آنکه یک بار دیگر در لیگ قهرمانان زنگها را به صدا درآورد گریزی ندارد جز آنکه گریه ناگاه سکوهای نمور اولدترافورد را نادیده بگیرد و به جایی هجرت کند که شانس تسخیر جام را داشته باشد. نافرجامی اما وقتی شُره میکند که موسیو توخل به لفاف خاطرات یک کوکب همیشه فروزان نیم نگاهی نمیاندازد و آن طرفتر ناصر الخلیفی با دماغ باد کرده اسپند دود کردن برای او را جایز نمیداند.
این رسم مروت نیست. فوتبال متفرعن، نباید پیامآور ابدی شور و شبنم را به سخره بگیرد و غروبی ناگهانی را پیش رویش قرار دهد. این رسمش نیست که پاپتیها زین پس، نامهای به مقصد آشیانه اعجوبه نفرستند و سراغ مردی که گریههای بیپایان یتیمان را با لبخندی به غایت ماندگار تاخت زده و سرخی را به لُپهای گچی برگردانده نگیرند.
ماشین گلزنی گیتی که این روزها کنار خاک پدرش با پلکهای خیس طرح دستهای نحیف مسافری خسته را ترسیم میکند، دیر یا زود از بلَم دلواپسی پیاده خواهد شد. پلک که برهم بزنیم کریس با جامهای نو، قطعهای فیالبداهه را در مرتع سبز اجرا خواهد کرد و برای فتح جامی دیگر خیز برخواهد داشت. سرنوشت هر اندازه آوای پاگشایی یک غول را مسکوت نگه دارد، بازهم او با گلوی ترش ترانه جاشویی را که به اعماق اقیانوس هجرت کرده میخواند. پس منتظرش میمانیم و کاری به خندههای جلف پاپاراتزیها نداریم. وقتی هوا برای رقص تن CR7 بیتابی میکند، حتماً در جایی فراتر از تصورات، لختی بال خواهد گشود و قبای ژنده را بر شب تیره خواهد آویخت. قصه یووه و شاید هم منچستر تمام شد.او در هجوم خزان با پروازها و فرارها و گلهایش سرانگشتان ماه را خواهد چید. این خط و این نشان!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه