روایتی از حضور در بشاگرد و اجرای دهمین دوره «مدرسه جهادی خواندن»

پنجـره‌ای بـه وسعـت دیـدنِ نادیـده‌ها


گروه فرهنگی: این روزها زیاد می‌بینیم که اردوی جهادی در مناطق مختلف کشور برگزار می‌شود و خیلی‌ها هم شرکت می‌کنند، پایه اولیه در اردوی جهادی، کارهای عمرانی است و البته بی‌توجه به حوزه‌های دیگر نیستند اما وقتی اسم کار جهادی می‌آید همه یاد کار عمرانی می‌افتند. در نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور از چند سال پیش اتفاقی رقم خورد تا توجه به فرهنگ در اردوهای جهادی تقویت شود.
استعدادیابی فرهنگی
«مدرسه جهادی خواندن» کارش را از سال 1396 شروع کرده است و در این 5 سال سعی شده تا به همه اهدافی که برای آن متصور بودند، برسند. 10 دوره برگزار کرده‌اند و همین دوره‌ها باعث شده تا در منطقه بشاگرد شناخته شوند.
کاظم رستمی، یکی از مسئولان این مدرسه جهادی در مورد فعالیت آن می‌گوید: «پوشیده نیست که محرومیت‌زدایی و توانمندسازی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از اهداف و برنامه‌های اصلی نظام اسلامی بوده و هست. هر دستگاه و نهادی که بخواهد در مسیر آرمان‌های انقلاب اسلامی حرکت کند، می‌بایست ضمن شناسایی محرومیت‌ها و آسیب‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مرتبط با حوزه مأموریت خود نسبت به برنامه‌ریزی و تلاش در راستای رفع آسیب‌ها و توانمندسازی جامعه در آن حوزه بپردازد.»
وی ادامه می دهد: «فعالیت‌های این گروه در حوزه‌های فرهنگی و هنری انقلاب اسلامی با محوریت بسط فرهنگ مؤانست با کتاب و کتابخوانی است که شمه‌ای از آنها در ادامه خواهد آمد. اهداف گروه عبارتند از: بسط نگاه مردمی و فعالیت‌های خودجوش به مقوله فرهنگ و هنر انقلاب؛ زمینه‌سازی کتاب‌محور برای حضور مؤثر و هدفمند جوانان و نیروهای متعهد در عرصه‌های فرهنگی، مذهبی، هنری و شناسایی و تربیت استعدادهای درخشان برای نیروسازی در این زمینه‌ها؛ تقویت روحیه مؤانست با کتاب، کتابخوانی و خواندن به‌عنوان یک مزیت فرهنگی در میان مخاطبان، بازتولید روحیه جهاد و ایثار منبعث از انقلاب اسلامی و تفکر امام خمینی(ره) در بین اهالی فرهنگ و هنر و تلاش در مسیر بهبود وضعیت فرهنگی، آموزشی، بهداشتی، عمرانی و درمانی در مناطق محروم.»
رستمی تصریح می کند: «با این مقدمه باید بگویم با توجه به زمینه‌های بسیار عالی مردمی و فرهنگی که در منطقه بشاگرد وجود داشت و همین‌طور زیرساخت‌های جهادی و فرهنگی که بواسطه تلاش‌ها و نفس پاک و اخلاص مرحوم حاج عبدالله والی ایجاد شده بود، این منطقه به‌عنوان بهترین نامزد اجرای این طرح برگزیده شد و طی پنج سال اخیر بیش از ده دوره مدرسه جهادی خواندن با حضور استادان و هنرمندان مختلف در رشته‌های گوناگون برگزار شد که امروز و به‌مرور شاهد شکوفا شدن تدریجی نهال بعضی از این فعالیت‌ها هستیم.»
این فعال فرهنگی می گوید: «پس از نیازسنجی و استعدادیابی اولیه در مجتمع‌های آموزشی و خوابگاهی روستای خمینی‌شهر که یادگار مرحوم والی و مرکز فعالیت‌های امدادی و آموزشی منطقه است، کار تشکیل کلاس‌ها و برگزاری دوره‌ها با حدود 300 دانش‌آموز شروع شد که در دوره‌های بعد تعداد 200 نفر از طلاب حوزه علمیه خواهران هم به مخاطبان دوره‌ها اضافه شدند. هر دوره مدرسه جهادی بین سه تا پنج روز برگزار می‌شود که طی این روزها استادان گروه به‌صورت فشرده با دانش‌آموزان و طلاب علاقه‌مند و مستعد کار می‌کنند. پس از پایان هر دوره ضمن غربالگری و انتخاب استعدادهای برتر در هر رشته، آموزش آنها از طریق فضای مجازی ادامه می‌یابد. معمولاً در هر سال، سه یا چهار دوره حضوری برگزار می‌شود و دوره‌های مجازی هم به‌صورت دائم در حال برگزاری است.»
همانطور که رستمی تأکید دارد نکته مهمی که بایست به آن اشاره شود، حضور مشاوران زبده روانشناسی در حوزه‌های مختلف در همه دوره‌هاست که به برگزاری کارگاه‌های عمومی، تخصصی و حتی مشاوره‌های فردی می‌پردازند.
وی در پایان می گوید: «باز هم باید نام بلند حاج عبدالله والی را به خیر ذکر کنیم که بانی و مقوم این حرکت در بشاگرد و به تبع آن در کشور بودند و بنای همه کارها حتی کارهای عمرانی خود را بر اساس یک پی‌ریزی فرهنگی پیش بردند؛ یعنی اگر راه و ساختمان ساختند، همزمان به پرورش نیروی متخصص بومی هم اهتمام داشتند که به‌عنوان مثال می‌توان به خودکفایی کل منطقه بزرگ بشاگرد در حوزه معلّم در مقاطع مختلف تحصیلی و مبلغ و روحانی بومی در همه روستاهای منطقه اشاره کرد.»
دغدغه‌ای که باعث شکل گرفتن مدرسه جهادی شد
«ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همه بخش‌ها، کمربسته بودن مثل یک جهادگر لازم است‌؛ این اگر بود، کارها راه می‌افتد؛ این اگر بود، بن‌بست‌ها باز می‌شود، شکافته می‌شود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیت و مجاهدانه و انقلابی. انقلابی یعنی چه؟ بعضی خیال می‌کنند وقتی می‌گوییم انقلابی، یعنی بی‌نظم؛ نخیر، اتفاقاً یکی از خطوط اصلی انقلابی‌گری، نظم است؛ منتها انقلابی، یعنی اینکه خودمان را سرگرم کارهای حاشیه‌ای و تشریفاتی و زرق‌وبرقی و مانند اینها نکنیم.» این صحبت‌های رهبر انقلاب که در دیدار با جهادگران در سال 1396 بیان شده است، نشان از توجه به کار جهادی است و اهمیتی که این کار دارد، حالا اگر درونمایه فرهنگی هم داشته باشد که مهم‌تر هم می‌شود.
«مدرسه جهادی خواندن»، بر مبنای دغدغه‌ای که نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و جمعی از جهادگران داشتند، شکل گرفت. این دغدغه هم دو فصل اصلی داشت: اول مأموریت نهاد درباره توسعه فرهنگ کتابخوانی و دوم، دغدغه گسترش جهاد فرهنگی. نکته مهمی هم که مدنظر دست‌اندکاران این ایده قرار داشت این بود که اردوهای جهادی که در کشورمان برگزار می‌شوند، عمدتاً سابقه عمرانی و ساخت‌و‌ساز یا تعمیر اماکن و منازل دارند. معدود اردوهایی هم که چنین ‌حالتی ندارند، بیشتر به بحث‌های آموزشی و کنکور می‌پردازند. حد نهایی مسأله‌ هم اردوهای سلامت‌محورند که در آنها پزشکان و گروه‌های درمانگر به مناطق محروم می‌روند.
اردوهای جهادی کمتر با دغدغه مسائل فرهنگی و هنری برپا می‌شوند. در نتیجه جمعی از افراد دغدغه‌مند و نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور بر این شدند که دغدغه‌های فرهنگی و هنری را برای این اردوها ترکیب کنند. به این ترتیب، پنج سال پیش بود که فعالیت‌های مدرسه جهادی خواندن در منطقه بشاگرد شکل گرفت. البته پیش از آن، به‌طور جسته‌گریخته، کارهایی در امدادرسانی حوادثی مثل سیل و زلزله انجام گرفته بود. علت انتخاب این منطقه، موقعیت خاصِ فعالیت‌های حاج‌عبدالله والی و برادرانشان و همچنین حاج آقای مؤمنی در بشاگرد بود.
دوره دهم و نگاه به علاقه‌مندی‌ها
سفر به بشاگرد برای دهمین دوره «مدرسه جهادی خواندن» از روز دوشنبه اول شهریورماه شروع شد و این سفر دقیقاً اولین سفر بعد از همه‌گیری کرونا بود. برنامه‌ریزی برای کلاس‌ها از چند ماه قبل آغاز شده بود تا در همه زمینه‌ها مربی برای حضور در کلاس‌ها و استفاده بچه‌ها وجود داشته باشد. نقاشی، خوشنویسی، داستان، شعر، رسانه، قرآن و مشاوره از جمله این کلاس‌ها بود.
یک نکته مهم در برگزاری این کلاس‌ها در دوره چهارم این بود که تقریباً بعد از برگزاری 4 دوره، دیگر از علاقه و استعداد بچه‌ها خبردار شده‌اند و برای همین کلاس‌ها براساس نیاز آنها انجام می‌شود. سفر از بندرعباس به میناب شروع شد و بعد از اینکه شب را در میناب گذراندیم، صبح سه‌شنبه به سمت بشاگرد حرکت کردیم و ظهر به مقصدمان در روستای خمینی‌شهر رسیدیم.
کلاس‌ها از ساعت 3 همان روز شروع شد و به‌رغم برگزار نشدن در این چند سال، استقبال از آن هم خیلی خوب و پرشور بود. بچه‌ها با توجه به سن و علاقه‌مندی‌هایی که دارند می‌توانند از همه کلاس‌ها استفاده کنند و البته این استفاده با توجه به نوع کلاس و موضوع درس متفاوت می‌شود. روز چهارشنبه هم به برگزاری کلاس‌ها در همه دروس انتخاب شده گذشت. با این تفاوت که روستای مُلکن هم به خمینی‌شهر اضافه و بعضی کلاس‌ها در کتابخانه ولی‌عصر(ع) این روستا برگزار شد. یک ویژگی مهم در کتابخانه این روستا علاقه و استقبال بچه‌ها به برگزاری کلاس‌های نقاشی و خوشنویسی بود که باعث شد هیچ صندلی خالی‌ای وجود نداشته باشد و تعدادی از بچه‌ها روی زمین بنشینند.
کتابخانه تنها قطب فرهنگی
یک بخش دیگر این سفر  با حضور مهدی رمضانی دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور برای بازدید از کتابخانه‌های منطقه بشاگرد همراه شد. کتابخانه به‌عنوان تنها مرکز فرهنگی در روستاها و شهرهای کوچک، تبدیل به قطب فرهنگی شده و همین قطب فرهنگی بودن، باعث شده تا استقبال ازآن زیاد باشد و اکثر کارهای فرهنگی این مناطق در کتابخانه انجام بگیرد.
رمضانی در این سفر با توجه به محدودیت زمان از دو کتابخانه زنده‌یاد عبدالله والی و کتابخانه ولی عصر روستای ملکن بازدید کرد و در حاشیه این بازدید با کتابداران و اعضای این کتابخانه‌ها گفت‌و‌گو کرد.
یک نکته مهم در صحبت‌های اعضای این کتابخانه‌ها، همین نکته مرکزیت کتابخانه‌ها در روستاها بود. آنها در گفت‌و‌گویی که با دبیرکل نهاد داشتند، از راه‌هایی می‌گفتند که برای توجه به کتابخانه در روستا انجام دادند؛ اینکه میز کتاب را به دل روستا برده‌اند و با همین کار کوچک اعضای کتابخانه را رشد داده‌اند و یا اینکه جلسات دورخوانی و کتابخوانی را در حیاط کتابخانه برگزار کردند که همه از بیرون متوجه این کلاس شوند و کنجکاوی باعث جذب‌شان به کتابخانه شود. این مدل کار باعث شده تا حتی برگزاری کلاس‌های مختلف برای سرگرم شدن بچه‌ها در این محیط انجام بگیرد. حیاط کتابخانه تبدیل به بوستانی برای بازی بچه‌ها شده بود.
رمضانی در صحبت‌هایی که با اعضای این کتابخانه داشت، با تقدیر از کارهای فرهنگی آنها می گوید: «در حال حاضر کتابخانه تنها مرکز فرهنگی این روستا است و باید قدر آن را بیشتر دانست. شما تصمیم‌گیر، آینده‌ساز و جهت‌دهنده هستید. شما هستید که می‌توانید با نگاه‌، تلاش‌، فعالیت‌، دانش‌ و دین‌تان آینده این سرزمین و این خطه را تغییر دهید.»
او به بازدیدهایش از کلاس‌های مدرسه جهادی خواندن و کتابخانه‌ها اشاره می‌کند و تصریح می کند: «در حال بازدید به من می‌گفتند که بشاگرد سراسر محرومیت است. من گفتم شما از خوشبختی‌هایش بگویید. چرا باید در مواجهه با شما اشکالات را بشمارم، در حالی که صدها نعمت در اینجا هست. یکی از استادان حاضر در این مدرسه که تجربه زندگی در امریکا را داشت‌، بشاگرد را با توجه به خاک، آب و هوا و فضای زیستی‌اش شبیه یکی از ایالت‌های امریکا توصیف می‌کرد. نمی‌گویم باید به‌دنبال چنین تطبیقاتی بود ولی می‌توانیم از این زاویه هم نگاه کنیم. بنابراین شما هستید که می‌توانید این ذهنیت را تغییر دهید، شما هستید که می‌توانید بگویید ما مردم ساکن اینجا به‌دلیل فقدان امکانات درگیر با محدودیت‌ها بوده‌ایم وگرنه ذاتاً قدرتمند بوده‌ایم و از وقتی که امکانات به ما رسیده این قدرت بالقوه را بالفعل کرده‌ایم.»
سراسر انگیزه و امید
زهرا خدایی داستان‌نویس است و در این دوره به‌عنوان مدرس داستان و روایت حضور داشت و در مورد حضورش در این دوره طی یادداشتی می‌گوید: «روزی که با مدرسه جهادی خواندن آشنا شدم، سؤال‌های زیادی در ذهنم ایجاد شد و تا روزی که به بشاگرد برسم مردد بودم که پا در مسیر درستی گذاشته‌ام یا نه. از خودم می‌پرسیدم اصلاً برگزاری این دوره‌ها چقدر مفید است، چقدر کارآمد است و چقدر استعداد در یک شهرستان وجود دارد که این تعداد استاد برای آموزش در حوزه‌های گوناگون راهی این منطقه می‌شوند.
وقتی کلاس‌ها شروع شد در ابتدا کمی احساس ناامیدی کردم، اما هر ساعت که می‌گذشت از حجم ناامیدی اولم کاسته می‌شد. در آخرین جلسه کلاس قرار بود کتابی را که روز اول به دست‌شان رسانده بودیم با هم نقد و بررسی کنیم. وقتی این کار را شروع کردیم آنقدر از میزان یادگیری و دقت و توجه شاگردانم به وجد آمدم که دلم می‌خواست یک هفته دیگر هم در آنجا بمانم. دیگر احساس نمی‌کردم در منطقه‌ای محروم و دور از پایتخت هستم. احساس می‌کردم در مقابل چند نویسنده نوقلم که در وجودشان شور و شوق یاد گرفتن به‌وضوح پیداست نشسته‌ام و از این نتیجه که آغاز یک مسیر طولانی اما هدفمند است خوشحال بودم.
در راه برگشت دیگر تردید روزهای قبل از اردو را نداشتم، سراسر حال خوش بود و امید و انگیزه. به این فکر می‌کردم که در این کشور پهناور، چند منطقه دیگر مانند بشاگرد وجود دارد که دورافتاده و محروم‌ اما سرشار از افراد مستعد و توانمند هستند. به این فکر می‌کردم که چقدر مناطق محروم وجود دارد که نیازمند حضور امثال ماست و چقدر بیشتر ما نیازمند خدمت و اثرات مثبت آن در زندگی‌مان هستیم و براستی پاداش این سفرها جز تحقق وعده خدا در قرآن که خیر و خوبی، ده برابر آنچه ما کرده‌ایم است، نیست.»
جهاد ادامه دارد
مرضیه خالویی، مشاور معاون توسعه کتابخانه‌ها و ترویج کتابخوانی در این سفر حضور داشت. او طی یادداشتی در مورد حضورش در این دوره به‌عنوان تیم اجرایی می‌نویسد: «قریب به یک هفته از طرح موضوع حضورم در تیم اجرایی «مدرسه جهادی خواندن» در منطقه بشاگرد می‌گذشت. سفری که تجربه‌ای از آن، پیش از این نداشتم. می‌دانستم این مدرسه بر مبنای دغدغه‌ای بود که همکاران جهادگر نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و کارکرد اجتماعی آن، شکل گرفته بود و طی آن مجموعه آموزش‌های منظم و هدفمندی تا قبل از همه‌گیری ویروس کرونا و ممنوعیت برگزاری جلسات حضوری، برگزار شده بود. هدف هم مشخص بود: کار فرهنگی و توسعه کتابخوانی در مناطق کم‌برخوردار. آن همزمانی که عمده فعالیت گروه‌های جهادی به مباحث عمرانی یا سلامت محدود می‌شود.
 نام «حاج عبدالله والی» را به‌عنوان مؤسس اردوهای جهادی و پدر جهادگران، از همکارانی که پیش از این سابقه حضور در این مدرسه را داشتند، شنیده بودم. جست‌و‌جویی کردم و به نتایج جالبی رسیدم که شوق سفر را برایم بیشتر می‌کرد. اما همچنان فضا برایم مبهم بود و تصوری از جزئیات نداشتم. از خدا خواستم که به توشه برگرفته از سفر برکت بدهد و به درک صحیحی از آن برسم.
طبق برنامه‌ریزی صورت گرفته، تیم 12 نفره‌مان که 10 نفر آن را بانوان تشکیل می‌دادند، سه‌شنبه ظهر به بشاگرد رسید. منطقه‌ای کوهستانی که نخل‌ها آن را مزین کرده بود. فضای منطقه، تصاویر مناطق عملیاتی جنگی جنوب کشور را برایم تداعی می‌کرد. همه چیز برایم جدید بود. حتی محل اسکان‌مان در «نوکپری» که به همت گروه جهادی صهبا طراحی و ساخته شده بود.
همسفران همگی مهربان و صمیمی بودند. از استادان دانشگاهی مسنی که تجربه سفرهای خارج از کشور بسیاری داشتند تا مربی نویسندگی جوان دهه هفتادی که روایتگر دفاع مقدس بود. همگی بسرعت با هم آشنا شدیم و هرکس در گوشه‌ای از «نوکپر» سکنی گرفت.
 طبق برنامه‌ریزی صورت‌گرفته، کلاس‌ها از عصر سه‌شنبه آغاز می‌شد و شامگاه پنجشنبه به اتمام می‌رسید. اطلاع‌رسانی کلاس‌ها و ثبت‌نام پیش‌تر انجام شده بود. مقرر بود کلاس‌ها در دو روستای خمینی‌شهر و ملکن، در 3 نقطه هدف «مدرسه شبانه‌روزی»، «حوزه علمیه» و «کتابخانه» برگزار شود.
کارگاه‌های طراحی شده در سه گروه سنی کودک، نوجوان و جوان، در موضوعات سواد رسانه‌ای، مشاوره، داستان‌نویسی، خاطره‌نویسی، شعرسرایی، خوشنویسی، نقاشی و پتینه‌کاری طرح‌ریزی شده بود. حسب دلایل حضورم در تیم اجرایی، در کلاس‌ها به‌عنوان مخاطب و ارزیاب دوره‌ها شرکت می‌کردم. می‌دانستم برای کشف استعدادهای ادبی و کمک به پرورش آنها به منطقه آمده‌ایم. محتوای کلاس‌ها بسیار جالب بود. استادان و مربیان دقیق و دلسوزانه آموزش می‌دادند و بچه‌ها تشنه شنیدن و آموختن بودند.
 همه چیز برایم بدیع بود. کتابخوان بودن‌شان، سطح فکری و نگرش فرهنگی‌شان. جمعیت مشتاق شرکت‌کننده که تا دو ساعت بعد از اذان مغرب، شاداب سر کلاس حاضر بودند. شناخت‌شان از شعرا و نویسندگان برجسته، آثار شاخص ادبیات کلاسیک، مسائل اجتماعی، از فیلم‌ها و سریال‌های روز که می‌دیدند و تحلیل‌هایی که داشتند. در واقع، حقیقت بر خلاف تصور قبلی‌ام بود: کودکان، نوجوانان و جوانان باهوش، علاقه‌مند، باانگیزه و مستعدی که توانایی رشد در موضوع مورد علاقه‌شان را داشتند.
و اما بچه‌های مهربان و شاداب ملکن؛ سرشار از سادگی و زلال بودن، با چشمانی که می‌‌خندیدند و با خنده‌ها و هیاهویی که زندگی را جاری می‌‌ساختند. همه ما را «خانم معلم» و «آقا معلم» صدا می‌کردند و چه انرژی و چه استعداد عجیبی در نقاشی و خوشنویسی داشتند، آنقدر پرمهر بودند که ما را با مهرکودکانه و آغوش‌های گرم‌شان بدرقه کردند.
 این چند روز کوتاه، بهترین فرصت بود برای کارگروهی، خودیابی وخودسازی. ندیدن شرایط ساده و بعضاً سخت سفر و درک بالاتری از هدف. برای کمک به شادی دیگران، مشاهده سبک دیگری از زندگی و پی بردن به اینکه مسائل مهم‌تری از آنچه ما در هیاهوی زندگی به دنبالش هستیم، وجود دارد. این سفر را اتفاق مبارکی می‌دانم که گسترش و تداوم آن و رها نکردن استعدادهای کشف شده ضروری به نظر می‌رسد. خدا را شاکرم که توانستم چند روزی در این سفر نورانی همراه جهادگران فرهنگی باشم و دریابم که جهاد ادامه دارد...»

بــــرش
دختران هنرمند حاج عبدالله والی
​​​​​​​سیده زهرا حسینی در این دوره به‌عنوان مدرس پتینه حضور داشت و خودش معتقد است که برایش برکات زیادی داشته است و در یادداشتی فضای این دوره را تشریح می‌کند و می‌نویسد:
«خانم! ما اولین باره که داریم با رنگ کار می‌کنیم
خانم! چقدر خوبه که غیر از کاغذ روی چیز دیگه‌ای داریم نقاشی می‌کشیم
خانم! چقدر حالمون خوبه...
این جملات نمونه‌هایی بود از ابراز احساسات دختران جذاب و مهربان و نجیب خمینی‌شهر بشاگرد بر سر کلاس هنر. هنری که برای انتخابش سعی‌ام بر آن بود چنان باشد که هم با کمترین امکانات بهترین و زیباترین نتیجه را بدهد و هم از طریق آن بتوانند به تولید و کارآفرینی بپردازند. کلاس مورد استقبال قرار گرفت به‌طوری که در هر جلسه دائماً شاهد ورود شاگردانی جدید از روستاهای دور و نزدیک به کلاس بودم. علت را که جویا می‌شدم می‌گفتند: علاقه‌مند به هنریم و دوست داشتیم در این کلاس شرکت کنیم.
این علاقه به جایی رسید که در یک کلاس ۴۰ شرکت‌کننده وجود داشت و مابقی دور تا دور سالن می‌ایستادند و فقط نگاه می‌کردند به امید اینکه یاد بگیرند و به خانه بروند و از این هنر به قول خودشان جدید و قشنگ و آسان و کاربردی برای احیای وسایل کهنه و قدیمی خانه‌شان استفاده کنند.
خدا را شکر بواسطه وجود این همه انگیزه و نشاط و امید و شکر و رضایت و هر آنچه خوبی و پاکی است در میان این مردم غیور.»

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7995/18/625229/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها