از اضطراب واقعی تا اضطراب روانرنجور
آزاده سهرابی
روانشناس
بگذارید از همین نقطه شروع کنم. باید این یادداشت را سر تایمی مشخص برای این ستونی که حالا شما دارید میخوانید برسانم. الان که نوشتن آن را شروع کردهام کمی مضطرب هستم. آیا سر ساعت آن را تمام میکنم؟ آیا نوشته خوبی خواهد شد؟ آیا میتوانم آنچه را در ذهن دارم به خوبی برای شما باز کنم؟ این نگرانیها طبیعی است و همه ما وقتی مسئولیتی به ما واگذار میشود کمی دلهره را تجربه میکنیم. همه زمان امتحانات را به یاد داریم. اگر کمی دلهره و اضطراب به وقت امتحان سراغمان نیاید چه بسا لای کتاب را برای خواندن باز نکنیم. موضوع این است که آیا این اضطراب من را به سمت آفرینش و خلاقیت و بهتر به انجام رساندن کار سوق میدهد، تمرکزم را بالا میبرد و مدیریت زمان برای من به همراه میآورد یا مرا در عجز و ناتوانی به خود مشغول خواهد کرد تا جایی که از نوشتن ادامه این سطور دست بکشم؟ موضوع این است که باید بتوانیم ماهیت اضطراب خود را در زمانهایی که به سراغمان میآید وارسی کنیم. ریکی امانوئل –روانکاو- معتقد است بهتر است بر این اضطراب خود نامی بگذاریم. به محض نامگذاری شدت اضطراب کاهش پیدا میکند. یعنی به جای اضطراب به تجربه هیجانی نگاهی بیندازیم و بر آن هیجان نام بگذاریم. مثلاً قرار است در جمعی سخنرانی کنید و اضطراب سراغتان میآید. آیا فکر میکنید به قدر کافی در آن حوزه دانش ندارید؟درواقع شالوده امنیت شما دچار خدشه شده است؟ دچار تردید شدهاید؟ این میشود تجربه دردناک ترس از قضاوت که نوعی احساس دلسردی و ناامیدی را درون شما پرورش میدهد. حالا شما وضوح بیشتری از منبع اضطراب خود دارید. انگار کسی درون شما به قضاوت شما برخاسته و پیش از عمل به سمت شما هجوم آورده و هشدارهای قضاوت زنگ خطر را نواخته است. اگر بدانید که منبع این صدا بیشتر شما را به یاد چه کسی میاندازد شاید به منبع اضطراب که حالا ترجمه واضح هیجان ترس را به خود گرفته و واضحتر ترجمه ترس از قضاوت را دارد، نزدیکتر میشوید. آیا این صدا، صدای یکی از والدین است که همیشه از شما انتظار داشته بهترین باشید؟ آیا صدای برادر یا خواهری بزرگتر است که گاهی دست به تحقیر شما میزده؟ آیا صدای معلمی است که در یک دورهای از زندگی که تمرکز کافی نداشتید مدام جلوی دیگران شما را مسخره میکرده است؟ آیا صدای دوستی است... صدای... جواب این سؤال نزد شماست. موضوع ما این است که هر چه به منبع صدا نزدیکتر شوید آن اضطراب اولیه جای خود را به تجربه هیجانی میدهد که کم کم متوجه میشوید منبع آن متعلق به اینجا و اکنون نیست. یعنی ربطی به آدمهایی که در جلسه سخنرانی شما قرار است حرفهای شما را گوش بدهند ندارد یا تردید اولیه ربطی به میزان تسلط شما به مطالبی که قرار است بازگو کنید ندارد! اگر با آگاهی در این مسیر قدم بزنید میبینید که از شدت علائم اضطرابی در شما مثل عدم تمرکز، تپش قلب، سردرد، دلپیچه و... کاسته میشود.
واقعیت این است که در حوزه شناخت روان و سازکارهای آن هیچگاه اضطراب را ترس نامعقول و بیجا ترجمه نمیکنند، چرا که در برخی مواقع نترسیدن خود نشانه وجود نوعی اختلال در سازکار مغز و روان است. در موقعیت جدید و پرچالش چگونه میتوان انتظار داشت نترسیم و مضطرب نشویم؟ موضوع، ترسهای نامعقول است و اضطرابهایی که وارد حیطه اختلال میشوند. مثلاً خود موقعیت زلزله ترسناک و اضطرابآور است اما کسی که در هر لحظه زندگی هراس آمدن زلزله را دارد و به دنبال این هراس زندگیاش مختل میشود دیگر از دایره ترس معقول خارج میشود. اینکه چه عواملی آگاهانه یا ناخودآگاه باعث خارج شدن ترس از دایره معقول میشود خود مجالی دیگر میطلبد اما شاید اصل سخن در این نوشته این باشد که هرگاه اضطراب و نشانههای اضطرابی را درون خود تجربه میکنید به دنبال منبع هیجانی آن بگردید، اسمی روی آن بگذارید و باز هم بیشتر بگردید تا منبع آن هیجان را پیدا کنید. با این گشت وگذار معمولاً احساس اضطراب به دایره معقولتری بازمیگردد و مهمتر اینکه بر دایره آگاهی شما از خودتان و هیجاناتتان افزوده میشود.
روانشناس
بگذارید از همین نقطه شروع کنم. باید این یادداشت را سر تایمی مشخص برای این ستونی که حالا شما دارید میخوانید برسانم. الان که نوشتن آن را شروع کردهام کمی مضطرب هستم. آیا سر ساعت آن را تمام میکنم؟ آیا نوشته خوبی خواهد شد؟ آیا میتوانم آنچه را در ذهن دارم به خوبی برای شما باز کنم؟ این نگرانیها طبیعی است و همه ما وقتی مسئولیتی به ما واگذار میشود کمی دلهره را تجربه میکنیم. همه زمان امتحانات را به یاد داریم. اگر کمی دلهره و اضطراب به وقت امتحان سراغمان نیاید چه بسا لای کتاب را برای خواندن باز نکنیم. موضوع این است که آیا این اضطراب من را به سمت آفرینش و خلاقیت و بهتر به انجام رساندن کار سوق میدهد، تمرکزم را بالا میبرد و مدیریت زمان برای من به همراه میآورد یا مرا در عجز و ناتوانی به خود مشغول خواهد کرد تا جایی که از نوشتن ادامه این سطور دست بکشم؟ موضوع این است که باید بتوانیم ماهیت اضطراب خود را در زمانهایی که به سراغمان میآید وارسی کنیم. ریکی امانوئل –روانکاو- معتقد است بهتر است بر این اضطراب خود نامی بگذاریم. به محض نامگذاری شدت اضطراب کاهش پیدا میکند. یعنی به جای اضطراب به تجربه هیجانی نگاهی بیندازیم و بر آن هیجان نام بگذاریم. مثلاً قرار است در جمعی سخنرانی کنید و اضطراب سراغتان میآید. آیا فکر میکنید به قدر کافی در آن حوزه دانش ندارید؟درواقع شالوده امنیت شما دچار خدشه شده است؟ دچار تردید شدهاید؟ این میشود تجربه دردناک ترس از قضاوت که نوعی احساس دلسردی و ناامیدی را درون شما پرورش میدهد. حالا شما وضوح بیشتری از منبع اضطراب خود دارید. انگار کسی درون شما به قضاوت شما برخاسته و پیش از عمل به سمت شما هجوم آورده و هشدارهای قضاوت زنگ خطر را نواخته است. اگر بدانید که منبع این صدا بیشتر شما را به یاد چه کسی میاندازد شاید به منبع اضطراب که حالا ترجمه واضح هیجان ترس را به خود گرفته و واضحتر ترجمه ترس از قضاوت را دارد، نزدیکتر میشوید. آیا این صدا، صدای یکی از والدین است که همیشه از شما انتظار داشته بهترین باشید؟ آیا صدای برادر یا خواهری بزرگتر است که گاهی دست به تحقیر شما میزده؟ آیا صدای معلمی است که در یک دورهای از زندگی که تمرکز کافی نداشتید مدام جلوی دیگران شما را مسخره میکرده است؟ آیا صدای دوستی است... صدای... جواب این سؤال نزد شماست. موضوع ما این است که هر چه به منبع صدا نزدیکتر شوید آن اضطراب اولیه جای خود را به تجربه هیجانی میدهد که کم کم متوجه میشوید منبع آن متعلق به اینجا و اکنون نیست. یعنی ربطی به آدمهایی که در جلسه سخنرانی شما قرار است حرفهای شما را گوش بدهند ندارد یا تردید اولیه ربطی به میزان تسلط شما به مطالبی که قرار است بازگو کنید ندارد! اگر با آگاهی در این مسیر قدم بزنید میبینید که از شدت علائم اضطرابی در شما مثل عدم تمرکز، تپش قلب، سردرد، دلپیچه و... کاسته میشود.
واقعیت این است که در حوزه شناخت روان و سازکارهای آن هیچگاه اضطراب را ترس نامعقول و بیجا ترجمه نمیکنند، چرا که در برخی مواقع نترسیدن خود نشانه وجود نوعی اختلال در سازکار مغز و روان است. در موقعیت جدید و پرچالش چگونه میتوان انتظار داشت نترسیم و مضطرب نشویم؟ موضوع، ترسهای نامعقول است و اضطرابهایی که وارد حیطه اختلال میشوند. مثلاً خود موقعیت زلزله ترسناک و اضطرابآور است اما کسی که در هر لحظه زندگی هراس آمدن زلزله را دارد و به دنبال این هراس زندگیاش مختل میشود دیگر از دایره ترس معقول خارج میشود. اینکه چه عواملی آگاهانه یا ناخودآگاه باعث خارج شدن ترس از دایره معقول میشود خود مجالی دیگر میطلبد اما شاید اصل سخن در این نوشته این باشد که هرگاه اضطراب و نشانههای اضطرابی را درون خود تجربه میکنید به دنبال منبع هیجانی آن بگردید، اسمی روی آن بگذارید و باز هم بیشتر بگردید تا منبع آن هیجان را پیدا کنید. با این گشت وگذار معمولاً احساس اضطراب به دایره معقولتری بازمیگردد و مهمتر اینکه بر دایره آگاهی شما از خودتان و هیجاناتتان افزوده میشود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه