در فضیلت «دولت نظریهمند»
مهدی جمشیدی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
1. رهبر انقلاب در دولت سیزدهم توصیه کردند که مراقب باشید «کارهای روزمره»، شما را در خودش «غرق» نکند. یک «طرح کلی عملیاتی» برای مجموعه مسائل کشور، باید در مقابل دولت وجود داشته باشد ــ لابد وجود دارد ــ کار را بر اساس «طرح و نقشه کلی» پیش ببرید؛ یعنی یک «طرح کلی روشن» در زمینه «مسائل کلان کشور»، که قابلتوضیح برای مردم هم باشد، باید در مقابل شما وجود داشته باشد و بر اساس آن طرح پیش بروید. اگر اینچنین شد، کارهای روزمرهای هم که پیش میآید، در جای خود قرار خواهد گرفت. البته باید خودتان را به کارهای دفعی و پیشبینینشده برسانید، اما باید عطف توجه عمده شما به «برنامه کلان» و «نقشه جامع» باشد. (در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، 08/06/1401).
2. نخستین مسألهای که در برابر این موضع میایستد، این است که دولت، قلمرو «اجرا» است و از این جهت، نسبتی با نظریه ندارد. تصور میکنم بهکارگیری تعابیری همچون «طرح/ برنامه/ نقشه»، «کلی/ کلان/ جامع»، «عملیاتی» و «روشن» نشان میدهد که مقصود ایشان، اندیشهپردازی معطوف به مسألهها و واقعیتهای عینی است، نه نظریهپردازیهای انتزاعی و بریده از جامعه و حاکمیت. بیشتر اینگونه است که نظریهپردازیها، گسسته از واقعیتها هستند و گرهی را نمیگشایند و از کنجکاویهای ذهنی و بازیهای معرفتی، فراتر نمیروند.
چنین نظریههایی نه فقط مفید نیستند، بلکه چون ظرفیتسوز هستند و مسألههای خیالی و موهوم پیش روی ما میگذارند، باید آنها را مضر دانست. در مقابل، نوع دیگری از نظریهپردازی، روی «مسألههای عینی» و «گرههای واقعی» مینشیند و با آنها دستبهگریبان میشود و میکوشد پاسخی عالمانه به آنها باشد. در نسبت با ساختاری همچون دولت که بهشدت درگیر اجرا و میدان و اقدام است، باید این قبیل نظریهها را پروراند.
3. دیگر اینکه هر چند در نهایت باید به عمل رسید و واقعیت را دگرگون ساخت، اما همین رویکرد باید «پشتوانه نظری» و «استدلالهای حامی» داشته باشد تا نخبگان و تودهها متقاعد شوند و همدلی و همراهی کنند. دولت، ساختاری نیست که فقط عمل کند و پیش برود، بیآنکه به پشتسر خود نگاه کند و بدنه اجتماعی را توجیه گرداند. ساختار باید یک «منطق توضیحدهنده» داشته باشد که بتواند کنش او را معنادار و موجه سازد و در برابر اشکالها و ایرادها، قدرت مقاومت داشته باشد. مقصود از «نظریه راهنمای عمل»، هم این است که نظریه، «راه عمل» را میگشاید و آن را در مسیر و مدار عاقلانه و سنجیدهای قرار میدهد، و هم این است که دیگران را با عمل رسمی و حاکمیتی، موافق میکند و «اجماع» و «همگرایی» پدید میآورد.
اگر در جامعه ما، بسیاری از مسألهها همچنان دستخوش «نزاع» و «کشمکش» هستند و نیروها و جریانهای اجتماعی پس از دههها، هنوز هم درباره «مسألههای ابتدایی» و «گرههای نخنماشده»، چالش میکنند، به این سبب است که رهیافتهای مختلف، از «استدلالپردازی» و «اندیشهورزی» غفلت دارند و مفروضها و پیشانگارههای خویش را «تکرار» میکنند؛ بیآنکه کوشیده باشند از دریچه «عقل» به مسألهها و پاسخها بنگرند و توضیح بدهند و معانی ذهنی خویش را در قامت و قالب «برهان» به جامعه عرضه نمایند.
روشن است که مناقشههای گریزان از استدلال و آغشته به سیاسیکاری و مبتنی بر محاسبههای معطوف به قدرت نیز، هیچگاه پایان ندارند و «وفاق» و «اجماع» ایجاد نمیکنند، بلکه شکافهای اجتماعی را عمیقتر و بحرانیتر میکنند و «نزاعهای فرسایشی» میآفرینند.
4. شاید گفته شود که برخلاف نخبگان، «توده مردم» با نظریه بیگانهاند و بهجای گفتارهای عالمانه و استدلالی، به واقعیت زندگی خویش مینگرند و در چهارچوب آنها قضاوت میکند. این برداشت، با «غلبه روایتها» در دنیای کنونی سازگار نیست؛ بهروشنی مشاهده میکنیم که اینک بر اثر سلطه قهری انبوه رسانهها، «قدرت روایت» بر «قدرت واقعیت»، غلبه یافته است و انسانها بر اساس روایتها زندگی میکنند و نه واقعیتها.
آنها حتی واقعیتهایی را که خودشان از نزدیک تجربه میکنند نیز از زاویه رسانهها و تفسیرها و روایتها میبینند و فهم میکنند و عادت کردهاند که تحلیل را بر خبر ترجیح بدهند.
بسیاری از واقعیتها در برابر صدرنشینی و حاکمیت روایتها، عاجز و حاشیهنشین شدهاند و در نهایت نیز اگر بخواهند خویش را بنمایانند، باز از روایت بهره میبرند؛ یعنی این «روایت» است که میتواند «کجروایت» را زمینگیر و مغلوب گرداند، نه «واقعیت». در اینجا، نظریه همین روایت است که به واقعیت، معنا میبخشد و ذهنیت جمعی را ساخته و پرداخته میکند و میتواند بر تابآوری مردم در مقابل کجروایتها بیفزاید. بهعبارتدیگر، نظریه میتواند بهمثابه یک ابزار روایتی، کنش دولت را «تبیین» کند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
1. رهبر انقلاب در دولت سیزدهم توصیه کردند که مراقب باشید «کارهای روزمره»، شما را در خودش «غرق» نکند. یک «طرح کلی عملیاتی» برای مجموعه مسائل کشور، باید در مقابل دولت وجود داشته باشد ــ لابد وجود دارد ــ کار را بر اساس «طرح و نقشه کلی» پیش ببرید؛ یعنی یک «طرح کلی روشن» در زمینه «مسائل کلان کشور»، که قابلتوضیح برای مردم هم باشد، باید در مقابل شما وجود داشته باشد و بر اساس آن طرح پیش بروید. اگر اینچنین شد، کارهای روزمرهای هم که پیش میآید، در جای خود قرار خواهد گرفت. البته باید خودتان را به کارهای دفعی و پیشبینینشده برسانید، اما باید عطف توجه عمده شما به «برنامه کلان» و «نقشه جامع» باشد. (در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت، 08/06/1401).
2. نخستین مسألهای که در برابر این موضع میایستد، این است که دولت، قلمرو «اجرا» است و از این جهت، نسبتی با نظریه ندارد. تصور میکنم بهکارگیری تعابیری همچون «طرح/ برنامه/ نقشه»، «کلی/ کلان/ جامع»، «عملیاتی» و «روشن» نشان میدهد که مقصود ایشان، اندیشهپردازی معطوف به مسألهها و واقعیتهای عینی است، نه نظریهپردازیهای انتزاعی و بریده از جامعه و حاکمیت. بیشتر اینگونه است که نظریهپردازیها، گسسته از واقعیتها هستند و گرهی را نمیگشایند و از کنجکاویهای ذهنی و بازیهای معرفتی، فراتر نمیروند.
چنین نظریههایی نه فقط مفید نیستند، بلکه چون ظرفیتسوز هستند و مسألههای خیالی و موهوم پیش روی ما میگذارند، باید آنها را مضر دانست. در مقابل، نوع دیگری از نظریهپردازی، روی «مسألههای عینی» و «گرههای واقعی» مینشیند و با آنها دستبهگریبان میشود و میکوشد پاسخی عالمانه به آنها باشد. در نسبت با ساختاری همچون دولت که بهشدت درگیر اجرا و میدان و اقدام است، باید این قبیل نظریهها را پروراند.
3. دیگر اینکه هر چند در نهایت باید به عمل رسید و واقعیت را دگرگون ساخت، اما همین رویکرد باید «پشتوانه نظری» و «استدلالهای حامی» داشته باشد تا نخبگان و تودهها متقاعد شوند و همدلی و همراهی کنند. دولت، ساختاری نیست که فقط عمل کند و پیش برود، بیآنکه به پشتسر خود نگاه کند و بدنه اجتماعی را توجیه گرداند. ساختار باید یک «منطق توضیحدهنده» داشته باشد که بتواند کنش او را معنادار و موجه سازد و در برابر اشکالها و ایرادها، قدرت مقاومت داشته باشد. مقصود از «نظریه راهنمای عمل»، هم این است که نظریه، «راه عمل» را میگشاید و آن را در مسیر و مدار عاقلانه و سنجیدهای قرار میدهد، و هم این است که دیگران را با عمل رسمی و حاکمیتی، موافق میکند و «اجماع» و «همگرایی» پدید میآورد.
اگر در جامعه ما، بسیاری از مسألهها همچنان دستخوش «نزاع» و «کشمکش» هستند و نیروها و جریانهای اجتماعی پس از دههها، هنوز هم درباره «مسألههای ابتدایی» و «گرههای نخنماشده»، چالش میکنند، به این سبب است که رهیافتهای مختلف، از «استدلالپردازی» و «اندیشهورزی» غفلت دارند و مفروضها و پیشانگارههای خویش را «تکرار» میکنند؛ بیآنکه کوشیده باشند از دریچه «عقل» به مسألهها و پاسخها بنگرند و توضیح بدهند و معانی ذهنی خویش را در قامت و قالب «برهان» به جامعه عرضه نمایند.
روشن است که مناقشههای گریزان از استدلال و آغشته به سیاسیکاری و مبتنی بر محاسبههای معطوف به قدرت نیز، هیچگاه پایان ندارند و «وفاق» و «اجماع» ایجاد نمیکنند، بلکه شکافهای اجتماعی را عمیقتر و بحرانیتر میکنند و «نزاعهای فرسایشی» میآفرینند.
4. شاید گفته شود که برخلاف نخبگان، «توده مردم» با نظریه بیگانهاند و بهجای گفتارهای عالمانه و استدلالی، به واقعیت زندگی خویش مینگرند و در چهارچوب آنها قضاوت میکند. این برداشت، با «غلبه روایتها» در دنیای کنونی سازگار نیست؛ بهروشنی مشاهده میکنیم که اینک بر اثر سلطه قهری انبوه رسانهها، «قدرت روایت» بر «قدرت واقعیت»، غلبه یافته است و انسانها بر اساس روایتها زندگی میکنند و نه واقعیتها.
آنها حتی واقعیتهایی را که خودشان از نزدیک تجربه میکنند نیز از زاویه رسانهها و تفسیرها و روایتها میبینند و فهم میکنند و عادت کردهاند که تحلیل را بر خبر ترجیح بدهند.
بسیاری از واقعیتها در برابر صدرنشینی و حاکمیت روایتها، عاجز و حاشیهنشین شدهاند و در نهایت نیز اگر بخواهند خویش را بنمایانند، باز از روایت بهره میبرند؛ یعنی این «روایت» است که میتواند «کجروایت» را زمینگیر و مغلوب گرداند، نه «واقعیت». در اینجا، نظریه همین روایت است که به واقعیت، معنا میبخشد و ذهنیت جمعی را ساخته و پرداخته میکند و میتواند بر تابآوری مردم در مقابل کجروایتها بیفزاید. بهعبارتدیگر، نظریه میتواند بهمثابه یک ابزار روایتی، کنش دولت را «تبیین» کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه