اگر عکس یوز را نگرفته بودم، حتماً فکر میکردم خواب دیدهام!
چشم در چشم «لیلی»
بیتا میرعظیمی
خبرنگار
«یوز درست 7 متری کنار پنجره ماشین ایستاده بود. 20 ثانیهای مکث کرد تا تولهاش به سلامت از جاده عبور کند. این یک معجزه بود. خدا رو شکر دوربینم روشن بود؛ سریع دست به کار شده و در این فرصت طلایی 64 فریم عکس از یوز گرفتم. اگر عکسها را نگرفته بودم، حتماً فکر میکردم خواب دیدم!» «فریبرز حیدری» عکاس با سابقه حیات وحش، این جملات را با هیجانی وصفناپذیر برای «ایران» تعریف میکند.
او یکی از شاخصترین کارهایش را ثبت تصاویری از یک یوز در فاصله 7 متری میداند؛ 64 تصویر که تنها در 20 ثانیه گرفته شد. این عکاس باتجربه و صد البته موفق، از همان دوران کودکی به عکاسی از طبیعت و حیات وحش علاقه داشت. حدود 15-14 سالگی کار عکاسی را بدون هیچ امکاناتی آغاز کرد. به گفته خودش، اغلب روزها با دوربین قرضی یا یک دوربین نیکون قدیمی راه میافتاد و سوژه عکاسی از طبیعت را شکار میکرد. مدام آزمون و خطا میکرد. به هر شکل، کار عکاسی را از گربههای سر دیوار، پرندههای شهری و... شروع کرده و کم کم کار را به حیات وحش کشاند. «حیدری» از عشق بیپایانش به حیات وحش صحبت میکند. تک تک جملاتش، آرام و با طمأنینه است. از دو اثر شاخص در کارنامه عملیاش صحبت میکند. یکی ثبت تصویر پوزپلنگ در فاصله 7 متری و دیگری عکاسی از زندگی روباه ترکمن که گویا پروسهاش سه سال طول کشیده است.
کوتاه اما مثل معجزه بود
اما داستان عکاسی از یوزپلنگ، داستانی هیجانانگیز که هنوز هم از آن با نام معجزه یاد میکند! «فریبرز حیدری» با صدایی آرام اما پر از عشق و هیجان داستان را برایم تعریف میکند. باورتان نمیشود، از اول تا آخر این خاطره، انگار من خودم آنجا بودم و ثانیه به ثانیه آن لحظات را تجربه کردم. او میگوید: «اواسط خرداد 1390 با سه نفر از دوستانم «مهدی چلانی»، «حسین یوسفی» و «لیلی خلعتبری» عازم عکاسی از گونهای مارمولک با نام «آگامای تورانی» شدیم. من عقب نشسته بودم و خانم خلعتبری هم رانندگی میکرد. دوربین را از سر عادت روشن و در حالت زوم، روی پایم قرار داده بودم. سمت راست یال تپه را نگاه میکردم. داشتم خیالپردازی میکردم. «اینجا زیستگاه یوزه و عجب معجزهای میشد که یهو یه یوز از تپه بیاد پایین و من ازش عکس بگیرم!» تو خیالپردازیهام غرق شده بودم که ناگهان خانم خلعتبری پایش را روی ترمز گذاشت و داد زد: «یوز، یوز!» باور کردنی نبود. در کسری از ثانیه، یوز از سمت راست تپه از جلوی ماشین دوید و پس از توقف در فاصله 7 متری پنجره ایستاد! یوسفی با هیجان داد زد: «تولهاش! تولهاش!» تصور کنید حیوانی که 125 کیلومتر در ساعت دویده و توقفی هم نداشته، 20 ثانیهای بایستد. یوز ایستاده بود چون نگران تولهاش هنگام عبور از جاده بود. فرصت را از دست ندادم و تند تند عکس گرفتم. لحظهای مکث کرده بودم همه چیز را از دست داده بودم! وای خیلی هیجانانگیز بود. من حتی نمیتوانستم دوربین را به سمت تولهای که30-20 متر دورتر از ما بود، برگردونم. در یک لحظه دیدم آقای چلانی قصد داره در جلویی ماشین رو باز کنه. به حدی هیجان داشتم که با صدای بلند داد زدم: «مهدی میکشمت، درو باز نکن!» اگر در باز میشد، حتماً یوز میرفت. به هر شکل، در آن شرایط ویژه و استثنایی، حدود 64 فریم از یوز ثبت کردم. بعد از 20 ثانیه هم، یوز وارد درهای شده و بسرعت دور شد.
به جای مارمولک، یوز شکار کردیم!
باورتان نمیشود بعد از این قضیه، همگی شوک شده بودیم! حدود 10 دقیقهای در ماشین سکوت کردیم. من سرم روی صندلی جلو بود و اشکم در اومده بود. آقای چلانی هم مدام میگفت: «خواب نیستی؛ خواب نیستی.» باور کنید اگر عکسها را نگرفته بودم، فکر میکردم خواب دیدهام یا اگر حتی دوستانم همراهم نبودند، شاید بعدها میگفتند این عکسها واقعی نیست! «حیدری» لبخندی زده و میگوید: «خدا رو شکر این سه نفر پیشم بودند و میتوانند روزی برای ثبت این تصاویر ناب و واقعی، شهادت دهند.» خلاصه عجب روزی بود! همه چیز کوتاه اما مثل یک معجزه بود. بعدازظهر که کمی حالم بهتر شد، تازه یادم افتاد این ماجرا را برای دوستانم تعریف کنم. سه روز بعد هم که برگشتیم، تعدادی از رسانهها تماس گرفته و با ما درخصوص این اتفاق مصاحبه گرفتند. ما هم به دلیل حضور خانم خلعتبری در این اتفاق، نام یوز را «لیلی» گذاشتیم. اما نکته جالب این بود که ما رفته بودیم تصاویری از مارمولک آگامای تورانی شکار کنیم، اما حیات وحش به ما یک یوزپلنگ هدیه داد؛ هدیهای ارزشمند برای تمامی مردم ایران زمین و دوستداران محیط زیست. خدا رو شکر که در آن لحظه حساس، دریچه دوربینم بی هیچ درنگی، پنجرهای را برای ثبت آن لحظه ناب گشوده و تصاویری ارزشمند از یکی از زیباترین گونههای در حال انقراض در این کره خاکی را در حافظهاش ثبت کرد.
خبرنگار
«یوز درست 7 متری کنار پنجره ماشین ایستاده بود. 20 ثانیهای مکث کرد تا تولهاش به سلامت از جاده عبور کند. این یک معجزه بود. خدا رو شکر دوربینم روشن بود؛ سریع دست به کار شده و در این فرصت طلایی 64 فریم عکس از یوز گرفتم. اگر عکسها را نگرفته بودم، حتماً فکر میکردم خواب دیدم!» «فریبرز حیدری» عکاس با سابقه حیات وحش، این جملات را با هیجانی وصفناپذیر برای «ایران» تعریف میکند.
او یکی از شاخصترین کارهایش را ثبت تصاویری از یک یوز در فاصله 7 متری میداند؛ 64 تصویر که تنها در 20 ثانیه گرفته شد. این عکاس باتجربه و صد البته موفق، از همان دوران کودکی به عکاسی از طبیعت و حیات وحش علاقه داشت. حدود 15-14 سالگی کار عکاسی را بدون هیچ امکاناتی آغاز کرد. به گفته خودش، اغلب روزها با دوربین قرضی یا یک دوربین نیکون قدیمی راه میافتاد و سوژه عکاسی از طبیعت را شکار میکرد. مدام آزمون و خطا میکرد. به هر شکل، کار عکاسی را از گربههای سر دیوار، پرندههای شهری و... شروع کرده و کم کم کار را به حیات وحش کشاند. «حیدری» از عشق بیپایانش به حیات وحش صحبت میکند. تک تک جملاتش، آرام و با طمأنینه است. از دو اثر شاخص در کارنامه عملیاش صحبت میکند. یکی ثبت تصویر پوزپلنگ در فاصله 7 متری و دیگری عکاسی از زندگی روباه ترکمن که گویا پروسهاش سه سال طول کشیده است.
کوتاه اما مثل معجزه بود
اما داستان عکاسی از یوزپلنگ، داستانی هیجانانگیز که هنوز هم از آن با نام معجزه یاد میکند! «فریبرز حیدری» با صدایی آرام اما پر از عشق و هیجان داستان را برایم تعریف میکند. باورتان نمیشود، از اول تا آخر این خاطره، انگار من خودم آنجا بودم و ثانیه به ثانیه آن لحظات را تجربه کردم. او میگوید: «اواسط خرداد 1390 با سه نفر از دوستانم «مهدی چلانی»، «حسین یوسفی» و «لیلی خلعتبری» عازم عکاسی از گونهای مارمولک با نام «آگامای تورانی» شدیم. من عقب نشسته بودم و خانم خلعتبری هم رانندگی میکرد. دوربین را از سر عادت روشن و در حالت زوم، روی پایم قرار داده بودم. سمت راست یال تپه را نگاه میکردم. داشتم خیالپردازی میکردم. «اینجا زیستگاه یوزه و عجب معجزهای میشد که یهو یه یوز از تپه بیاد پایین و من ازش عکس بگیرم!» تو خیالپردازیهام غرق شده بودم که ناگهان خانم خلعتبری پایش را روی ترمز گذاشت و داد زد: «یوز، یوز!» باور کردنی نبود. در کسری از ثانیه، یوز از سمت راست تپه از جلوی ماشین دوید و پس از توقف در فاصله 7 متری پنجره ایستاد! یوسفی با هیجان داد زد: «تولهاش! تولهاش!» تصور کنید حیوانی که 125 کیلومتر در ساعت دویده و توقفی هم نداشته، 20 ثانیهای بایستد. یوز ایستاده بود چون نگران تولهاش هنگام عبور از جاده بود. فرصت را از دست ندادم و تند تند عکس گرفتم. لحظهای مکث کرده بودم همه چیز را از دست داده بودم! وای خیلی هیجانانگیز بود. من حتی نمیتوانستم دوربین را به سمت تولهای که30-20 متر دورتر از ما بود، برگردونم. در یک لحظه دیدم آقای چلانی قصد داره در جلویی ماشین رو باز کنه. به حدی هیجان داشتم که با صدای بلند داد زدم: «مهدی میکشمت، درو باز نکن!» اگر در باز میشد، حتماً یوز میرفت. به هر شکل، در آن شرایط ویژه و استثنایی، حدود 64 فریم از یوز ثبت کردم. بعد از 20 ثانیه هم، یوز وارد درهای شده و بسرعت دور شد.
به جای مارمولک، یوز شکار کردیم!
باورتان نمیشود بعد از این قضیه، همگی شوک شده بودیم! حدود 10 دقیقهای در ماشین سکوت کردیم. من سرم روی صندلی جلو بود و اشکم در اومده بود. آقای چلانی هم مدام میگفت: «خواب نیستی؛ خواب نیستی.» باور کنید اگر عکسها را نگرفته بودم، فکر میکردم خواب دیدهام یا اگر حتی دوستانم همراهم نبودند، شاید بعدها میگفتند این عکسها واقعی نیست! «حیدری» لبخندی زده و میگوید: «خدا رو شکر این سه نفر پیشم بودند و میتوانند روزی برای ثبت این تصاویر ناب و واقعی، شهادت دهند.» خلاصه عجب روزی بود! همه چیز کوتاه اما مثل یک معجزه بود. بعدازظهر که کمی حالم بهتر شد، تازه یادم افتاد این ماجرا را برای دوستانم تعریف کنم. سه روز بعد هم که برگشتیم، تعدادی از رسانهها تماس گرفته و با ما درخصوص این اتفاق مصاحبه گرفتند. ما هم به دلیل حضور خانم خلعتبری در این اتفاق، نام یوز را «لیلی» گذاشتیم. اما نکته جالب این بود که ما رفته بودیم تصاویری از مارمولک آگامای تورانی شکار کنیم، اما حیات وحش به ما یک یوزپلنگ هدیه داد؛ هدیهای ارزشمند برای تمامی مردم ایران زمین و دوستداران محیط زیست. خدا رو شکر که در آن لحظه حساس، دریچه دوربینم بی هیچ درنگی، پنجرهای را برای ثبت آن لحظه ناب گشوده و تصاویری ارزشمند از یکی از زیباترین گونههای در حال انقراض در این کره خاکی را در حافظهاش ثبت کرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه