راه رفتن با چشمان بسته در میدان مین


نفیسه سادات موسوی
شاعر و نویسنده

​​​​​​​حکایت سروکله زدن با نوجوان در این روزگار، از آن دست حکایت‌هایی است که باید درباره‌شان گفت:«الهی مسلمان نشنود، کافر نبیند.» یعنی ما اگر پدر و مادر یا معلم و مربی تمام‌وقت هم باشیم و بجز سروکله زدن با یک نوجوان، هیچ مشغله دیگری (اعم از غذا خوردن و خوابیدن و حتی نفس کشیدن) هم نداشته باشیم، بازهم نمی‌توانیم خودمان را به سرعت حرکت گزینه‌هایی که روزگار پیش پای نوجوان می‌گذارد، برسانیم. مسأله هم فقط سرعت نیست، کمیت گزینه‌هایی که نوجوان برای سرگرمی و وقت گذراندن با آنها مواجه است به قدری بالاست که هم خودش گیج می‌شود، هم ما و هم احتمالاً فروشنده‌ای که قرار است به او در انتخاب کمک کند!
اصلاً چرا راه دور برویم؟ تا همین چند سال پیش که خودمان نوجوان بودیم، موقع کتاب خریدن، یک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشتیم و چهار پنج انتشارات شناخته شده و خوشنام که هم خودمان و هم پدر و مادرمان خیالشان راحت بود اگر کتابی از زیر دست آنها بیرون بیاید و ما بخوانیم، اگر به راه راست هدایت نشویم، لااقل به انحراف هم کشیده نخواهیم شد؛ اما این روزها وقتی قصد کتاب خریدن برای نوجوان را داشته باشیم، در اولین خان از این هفت خان عجیب و غریب با انبوهی از اسامی ناشران مواجهیم که حتی جست‌وجو در اینترنت هم برای شناخت خط‌‌‌مشی و جهانبینی حاکم بر تألیف و ترجمه‌شان به ما کمکی نمی‌کند. دور خرید برخط برای نوجوان را که قطعاً با این شرایط باید خط بکشیم. موقع خرید حضوری هم آنچنان تبلیغات و رسانه‌ها خوب و بد را به بهای چند‌هزار ریال بیشتر درهم می‌آمیزند و به ما غالب می‌کنند که ناچار باید چشم خودمان و نوجوان‌مان را بر ویترین‌ها و عناوین دهن پرکنی مثل برگزیده فلان جشنواره و چاپ چندم و پرفروش‌ترین کتاب قاره بودن آثار ببندیم و دانه به دانه تورق کنیم، بلکه چیزی باب طبع و مناسب روان یک نوجوان دست‌مان را بگیرد. تازه قبلاً ته تهش یک هری پاتر و ارباب حلقه‌ها بود که نویسنده، آنها را در دنیای خودشان برای ما روایت می‌کرد و مادر و پدرها را نگران می‌کرد نکند بچه‌شان در خیالات خوشش غرق شود و مرز فانتزی و واقعیت را نتواند از هم تشخیص بدهد، ولی این روزها با انبوهی از دنیای جادوگری و اشباح و ارواح و خون‌آشام‌ها و زامبی‌ها و حتی موجودات جدیدالخلقه‌ای به نام گریشا مواجهیم که در همین دنیا و کنار ما زندگی می‌کنند و چه بسا همسایه یا معلم یا حتی خواهر و برادرمان باشند! خلاصه که روشنگری درباره فانتزی و خیال را از هر کجا که آغاز کنیم، باز هم نمی‌توانیم به پایانش برسیم؛ چون این داستان از اساس پایان ندارد! بماند که نوجوان‌هایی که به اصطلاح بچه مثبت‌تر هستند و جای کتاب‌های داستانی، دنبال کتاب‌های علمی می‌گردند هم از این مسائل دور نیستند! کتابی با موضوع تاریخ بشر می‌خرند و تمام مفاهیم دینی را بی‌پایه و اساس برداشت می‌کنند و مایی که از نسل آدم ابوالبشریم را نوه نتیجه‌های میمون‌های آفریقایی می‌پندارند یا کتابی با موضوع زندگی شمس و مولانا می‌خرند و تاریخ ادبیات تحریف شده در ذهنشان جا خوش می‌کند و خلاصه از هر طرف که برویم جز به وحشت‌مان افزوده نخواهد شد!
فقط هم که کتاب و داستان نیست. روی دیگر سکه سرگرمی برای نوجوانان، بازی است! همین صنعت به اصطلاح گیمیفیکیشن و مشتقاتش را عرض می‌کنم. قبلاً یک fifa بود و یک need for speed. سونیک و قارچ‌خور و اینها هم که برای سن نوجوانی مناسب نبودند. پدر و مادر نهایتاً بین نسخه امسالی و پارسالی مردد می‌شدند اما این روزها نیم بیشتر بازی‌های نوجوانانه(!) بر پایه کشت و کشتار و خشونت بنا شده و تازه همین‌ها هم یکی در میان پر است از صحنه‌های اروتیک و مواد مخدردار و هر آنچه که نه برای نوجوان مناسب است و نه حتی برای یک انسان سالم ولو بزرگسال! بماند که هویت ملی و فرهنگی و حتی استقلالی ما را هم بعضی از این بازی‌ها در صحنه‌های جانبی و غیرضروری وسط بازی به راحتی خدشه‌دار می‌کنند و ما احتمالاً خیلی زرنگ باشیم و کلی پالایش موقع انتخاب بازی برای نوجوان لحاظ کنیم، باز هم چند تایی از اینها از زیر دست‌مان رد خواهد شد!
باری، چاره چیست؟ چه کنیم؟ کتاب را تعطیل کنیم و یک تابلو بزنیم بالای در اتاق نوجوان که سرگرمی ممنوع؟! نمی‌شود که! آن هم در دنیایی که به خودی خود وقتی یک نوجوان ترجیح می‌دهد جای پرسه و هرزگردی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، وقتش را به سرگرمی مفیدتری مثل کتاب و بازی راهبردی اختصاص دهد، یعنی خودشناسی بهتری دارد و کمتر مایل به بطالت وقت است.
پیشنهاد من به عنوان کسی که مادر یک نوجوان است این است که از ظرفیت‌های ارتباطی رسانه‌های تعاملی، نهایت استفاده را ببریم؛ پدر و مادرها و حتی مربی و معلم‌هایی شبیه خودمان، با تفکر و جهانبینی و دغدغه و خط قرمزهای خودمان پیدا کنیم و تجربیاتمان را باهم به اشتراک بگذاریم. تبادل تجربه کنیم و نقاط قوت و ضعف خوراک سرگرمی نوجوان را به هم بشناسانیم. خیال‌تان را هم راحت کنم که تجربیات واقعی و خالص را در هیچ دکانی به ما نمی‌فروشند، تجربه فروشی هم اگر پیدا کنید حتم داشته باشید بی‌طرف و خالص چیزی برای ارائه نخواهد داشت!


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8043/16/632013/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها