فریدون آمد و وقت سحر شد...
به به! پارسال دوست امسال آشنا، خوبید؟ سلامتید؟ یک هفته ما را ندیدید خوشحال بودید؟ بودید؟ بودید واقعاً؟ واقعاً که! به کجا رسیدیم؟ بله به آنجا که ضحاک خاک بر سر غش کرد و ما هم سریع فرار کردیم تا اتفاق بدی برایمان نیفتد. ضحاک اما بالاخره که قرار بود به هوش بیاید و وقتی آمد هم اصلاً به روی خودش نیاورد که غش کرده و بلند شد و دستور داد که به هر قیمتی که شده فریدون را پیدا کنند و نزد او بیاورند. در همین گیر و دار بود که فریدون به دنیا آمد، او فرّی داشت به درخشانی جمشید. و وقتی او به دنیا آمد پدرش آبتین از دنیا رفت، اینگونه که روزی سربازان ضحاک او را دیدند و متأسفانه او غذای مارهای ضحاک شد. کلاً هرچی آدم خوب بود را دادند مارهای ابله ضحاک خوردند گویا! مادر فریدون که فرانک نام داشت ترسید و پسرش را به دشتی برد و در نزد نگهبان آنجا گذاشت همراه با یک گاو – توهین نکردم، واقعاً با یک گاو – به نام برمایه که آقای استاد فردوسی چند بیتی در مورد قد و بالا و فهم و شعور این گاو شعر سروده است. مادر فریدون به نگهبانی که در دشت دید گفت از این پسر نگهداری کن و از شیر این گاو به او بده. بعد از حدود سه سال فرانک که بیم جان پسرش را داشت او را برداشت و خیلی نرم و روان و سوسکی به سمت مرز هند و البرز کوه رفت. در البرز کوه پیرمردی با خدا، با ایمان، با سواد، با شخصیت، با مروت و انواع و اقسام باهای دیگر میزیست و فرانک همینطور ندیده و نشناخته فریدون را پیش او گذاشت تا از پسر مراقبت و او را تربیت کند. در همین میان سرویسهای امنیتی ضحاک اولین محل اختفای فریدون را پیدا کردند اما وقتی به آنجا رسیدند دیدند که جا تر است و بچه نیست، در این مورد خاص چون هم جا واقعاً تر بود و هم بچه محل را ترک کرده بود این جمله بهصورت لفظی معنی شده و حالت ضربالمثلی نمیگیرد. ضحاک هم که کلاً خوی حیوانی داشت وقتی فهمید گاوی به قاتلش شیر داده و دستش به فریدون نرسیده دستور داد تا همه چارپایان در مرغزار را بکشند که طبیعتاً برمایه هم یکی از همین حیوانات بود و نقطه پایان زندگیاش در همین لحظه گذاشته شد. سالها گذشت تا روزی از روزها و در 16 سالگی فریدون از مادرش پرسید «مامان! اصل و نسب من به کجا برمیگردد؟». فرانک هم به او گفت که تو پسر آبتین هستی که او هم به نوبه خودش از نوادگان طهمورث بود، پدر عزیزت هم توسط مارهای ضحاک یک لقمه چپ شد، گاو ما را هم همین الاغ کشت. خلاصه که فرانک بر خلاف کنوانسیونهای بینالمللی کلی حرف خشن و دردناک به پسرش گفت و پسرش هم بلند شد تا برود مادر ضحاک را بیپسر کند که مادر او را سرجایش نشاند و گفت الان زود است. اما فریدون به او قول داد که با یاری خدا بالاخره این ضحاک را کلاً از صحنه روزگار محو کند. در سمت دیگر ضحاک که حتی یک شب هم خواب راحت نداشت و دیگر حتی والیوم دو سه هزار هم روی او جواب نمیداد تصمیم به تشکیل یک ارتش عظیم، گولاخ، بزرگ و رعبآور گرفت و از آدم و جن و دیو و پری هم در آن عضو گرفت! ضمناً با احضار موبدان و عالمان به آنها گفت که تقاضا دارد تا آنان نامهای مبتنی بر عدالت و مردانگی و فتوت و آقایی و لارج بودن و دست و دلبازی ضحاک بنویسند و امضا کنند و بر خفن بودن او گواهی دهند.
در همین جای مجلس بود که کاوه، کاوه آهنگر افسانهای وارد مجلس شد. با چهرهای برافروخته و عصبانی زیرا که تا به حال 16 پسرش طعمه و غذای مارهای ضحاک شدهاند و حالا هفدهمی را هم از او گرفته و قصد سر بریدنش را دارند. من در همین لحظه لازم میدانم به جناب کاوه آهنگر یک خسته نباشید اساسی عرض کنم. خدا قوت پهلوان، شیر مادر و نان پدر حلالت باشد. انشاءالله جشن تولد بیست و سومی را دور هم بگیریم و برای آنکه بدانید ماجرای کاوه با ضحاک به کجا میرسد باید یک هفته دیگر منتظر بمانید. بله، چنین لحظات حساسی روایت را قطع میکنم، خداحافظ شما!
برمایه، پرمایه یا پرومایه اولین حیوانی است که فردوسی در شاهنامه دست به ستایشاش میزند و از این باب بر رخش اسب رستم برتری دارد: همان گاو کش نام برمایه بود...ز گاوان ورا برترین پایه بود / ز مادر جدا شد چو طاووس نر...به هر موی بر تازه رنگی دگر / شده انجمن بر سرش بخردان...ستاره شناسان و هم موبدان / که کس در جهان گاو چونان...نه از پیر سر کار دانان شنید
گفته شده که فر فریدون همطراز فر جمشید بود. ورود او به داستان یک پیچش مهم و روحبخش در داستان محسوب میشود. همچنین در داستان فریدون علاوه برنژاد و فر، بر آموزش صحیح تأکید زیادی شده. فردوسی در چند جای دیگر شاهنامه هم نشان داده که بر تأثیر آموزش و پرورش صحیح بر تربیت انسان نیکو اعتقاد زیادی داشته، آن هم در زمانهای که همه چیز ارثی و ثابت فرض میشده و این نشان از پیشروی فردوسی دارد.
جستوجوهای من نشان داد که محصولات جانبی شاهنامه در میان مردمان آن سوی آبها طرفدار دارند. یکی از نمونههای جالب فروش انواع تیشرت و شلوار و پرده و رو بالشی و کوسن و غیره از داستان فریدون و ضحاک بود. این استقبال به کتاب مصوری امریکایی از داستان شاهنامه بیارتباط نیست که بعدها از آن صحبت خواهم کرد.
در همین جای مجلس بود که کاوه، کاوه آهنگر افسانهای وارد مجلس شد. با چهرهای برافروخته و عصبانی زیرا که تا به حال 16 پسرش طعمه و غذای مارهای ضحاک شدهاند و حالا هفدهمی را هم از او گرفته و قصد سر بریدنش را دارند. من در همین لحظه لازم میدانم به جناب کاوه آهنگر یک خسته نباشید اساسی عرض کنم. خدا قوت پهلوان، شیر مادر و نان پدر حلالت باشد. انشاءالله جشن تولد بیست و سومی را دور هم بگیریم و برای آنکه بدانید ماجرای کاوه با ضحاک به کجا میرسد باید یک هفته دیگر منتظر بمانید. بله، چنین لحظات حساسی روایت را قطع میکنم، خداحافظ شما!
برمایه، پرمایه یا پرومایه اولین حیوانی است که فردوسی در شاهنامه دست به ستایشاش میزند و از این باب بر رخش اسب رستم برتری دارد: همان گاو کش نام برمایه بود...ز گاوان ورا برترین پایه بود / ز مادر جدا شد چو طاووس نر...به هر موی بر تازه رنگی دگر / شده انجمن بر سرش بخردان...ستاره شناسان و هم موبدان / که کس در جهان گاو چونان...نه از پیر سر کار دانان شنید
گفته شده که فر فریدون همطراز فر جمشید بود. ورود او به داستان یک پیچش مهم و روحبخش در داستان محسوب میشود. همچنین در داستان فریدون علاوه برنژاد و فر، بر آموزش صحیح تأکید زیادی شده. فردوسی در چند جای دیگر شاهنامه هم نشان داده که بر تأثیر آموزش و پرورش صحیح بر تربیت انسان نیکو اعتقاد زیادی داشته، آن هم در زمانهای که همه چیز ارثی و ثابت فرض میشده و این نشان از پیشروی فردوسی دارد.
جستوجوهای من نشان داد که محصولات جانبی شاهنامه در میان مردمان آن سوی آبها طرفدار دارند. یکی از نمونههای جالب فروش انواع تیشرت و شلوار و پرده و رو بالشی و کوسن و غیره از داستان فریدون و ضحاک بود. این استقبال به کتاب مصوری امریکایی از داستان شاهنامه بیارتباط نیست که بعدها از آن صحبت خواهم کرد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه