ملال، خلوت با خویشتن
لیلا مهدوی
نویسنده
پاسخ این سؤال را که رنج ماحصل ذهن و آگاهی آدمیاست یا آگاهی محصول رنج است ،نمیدانم اما در کتاب فلسفه ملال، لارس اسوندسن سعی دارد به این سؤال از دریچه فلسفه بپردازد. نویسنده میکوشد، در اثرش فلسفیدن درباره ملال و فرایند تفکر برای تفکر را برقرار سازد که البته موفق هم است. او میتواند ملال را بیان کند و طبق آرای فلسفی و گونههای فکری مختلف، تعاریف متعددی ارائه کند. بنابراین میتوان کتاب فلسفه ملال را گذشته از بیان نظری حتی یک کتاب کاربردی دانست، اما من فکر میکنم پرسش غایی همچنان بدون پاسخ باقی مانده است. تلاش کتاب این است که چیستی رنج را پدیدار سازد تا آدمی بتواند خود را در مواجهه با این مقوله قرار داده و به پاسخ مناسب برسد.
ملال در حقیقت نوعی از سکون و عدم تغییر و حرکت است که انسان را دچار شکلی از خستگی و زدگی میکند.
نکتهای که وجود دارد این است که ملال مترادف با رنج نیست. رنج اعم از ملال است و ملال شکلی از رنج. در کتاب فلسفه ملال نویسنده به آن بخشی از رنج اشاره دارد که از رکود و تکرار یک خط ممتد نشأت میگیرد. رنج و ملال عموم و خصوص مطلقاند.
واژه ملال در آرای شوپنهاور بیش از هر فیلسوف دیگری دیده میشود. او ملال را «یک اشتیاق ساکن و آرام و بدون هیچ چیز خاصی میداند».
نویسنده در کتاب، منشأ ملال را درون افراد میداند. به این معنی که ملال در ناخودآگاه رشد کرده و بدون اینکه انسان بداند بر او حادث میشود و امور او را تحت الشعاع قرار میدهد. اسوندسن انسان را بدون ملال نمیداند ،اما شرح میدهد ملال با افسردگی چه به لحاظ بالینی و چه در برداشت عرفی تفاوت دارد.
او ملال را ویژگی و خصیصه انسان مدرن و انسان نو میداند که انسان در مواجهه با آن ناگزیر است که هم در درجه اول چیستی ملال را بداند و دوم یاد بگیرد چگونه با ملال زندگی کند. نویسنده ملال را امتیازی می داند که گاهی به رشد فکری و حس برخورداری میانجامد، زیرا ملال وجه تمایز انسان و حیوان است.
نویسنده
پاسخ این سؤال را که رنج ماحصل ذهن و آگاهی آدمیاست یا آگاهی محصول رنج است ،نمیدانم اما در کتاب فلسفه ملال، لارس اسوندسن سعی دارد به این سؤال از دریچه فلسفه بپردازد. نویسنده میکوشد، در اثرش فلسفیدن درباره ملال و فرایند تفکر برای تفکر را برقرار سازد که البته موفق هم است. او میتواند ملال را بیان کند و طبق آرای فلسفی و گونههای فکری مختلف، تعاریف متعددی ارائه کند. بنابراین میتوان کتاب فلسفه ملال را گذشته از بیان نظری حتی یک کتاب کاربردی دانست، اما من فکر میکنم پرسش غایی همچنان بدون پاسخ باقی مانده است. تلاش کتاب این است که چیستی رنج را پدیدار سازد تا آدمی بتواند خود را در مواجهه با این مقوله قرار داده و به پاسخ مناسب برسد.
ملال در حقیقت نوعی از سکون و عدم تغییر و حرکت است که انسان را دچار شکلی از خستگی و زدگی میکند.
نکتهای که وجود دارد این است که ملال مترادف با رنج نیست. رنج اعم از ملال است و ملال شکلی از رنج. در کتاب فلسفه ملال نویسنده به آن بخشی از رنج اشاره دارد که از رکود و تکرار یک خط ممتد نشأت میگیرد. رنج و ملال عموم و خصوص مطلقاند.
واژه ملال در آرای شوپنهاور بیش از هر فیلسوف دیگری دیده میشود. او ملال را «یک اشتیاق ساکن و آرام و بدون هیچ چیز خاصی میداند».
نویسنده در کتاب، منشأ ملال را درون افراد میداند. به این معنی که ملال در ناخودآگاه رشد کرده و بدون اینکه انسان بداند بر او حادث میشود و امور او را تحت الشعاع قرار میدهد. اسوندسن انسان را بدون ملال نمیداند ،اما شرح میدهد ملال با افسردگی چه به لحاظ بالینی و چه در برداشت عرفی تفاوت دارد.
او ملال را ویژگی و خصیصه انسان مدرن و انسان نو میداند که انسان در مواجهه با آن ناگزیر است که هم در درجه اول چیستی ملال را بداند و دوم یاد بگیرد چگونه با ملال زندگی کند. نویسنده ملال را امتیازی می داند که گاهی به رشد فکری و حس برخورداری میانجامد، زیرا ملال وجه تمایز انسان و حیوان است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه