یــــادداشــــت
به نامرئی بودن عادت نکن
مدتی پیش پادکستی شنیدم با عنوان «زنان نامرئی». گوینده داشت از کتابی با این عنوان میگفت. حرفهایی درباره نادیدن زنان درقرن ۲۱، که بسیار تلخ و آزاردهنده بود. ذهنم درگیرش شد. درگیر دنیای مردانهای که در بهترین حالت، سادهترین و ابتداییترین حقوق راهم تحت عنوان لطف میبینند. خودمان هم عادت کردهایم. تمام تلاشمان را میکنیم رانندههای خوبی باشیم بدون توجه به اینکه بهترین اتومبیلهای دنیا هم براساس فیزیک و جثه مردانه طراحی میشوند و طبیعیست که پشت فرمان به اندازه مردان راحت و مسلط نباشیم.
دردها و خستگیهامان را پنهان میکنیم که ضعیف و کم طاقت خوانده نشویم.
به در و دیوار میزنیم که باشیم، کمی شبیهتر به آنچه در ذهنمان است و دوست داریم زندگی کنیم.
و همه اینها انواع خشونت است. خشونتی که مقصر بخشیش هم خودمانیم با پذیرش و عادت به آن. عادت به زیاد کار کردن هم در خانه وهم بیرون، عادت به کنایه شنیدن موقع رانندگی، عادت به محکم و مردانه حضور داشتن، عادت به پنهان کردن زن بودنمان و تکرار این چرخه با تربیت کودکانمان به همان سبک و سیاق گذشته.
درحالی که اگر من پسرم را به گونهای تربیت کنم که به خودش اجازه ندهد درباره رانندگی خانمها نظر بدهد (چه مثبت و چه منفی، هردوفهوای اشتباهی دارند) کار خانه را زنانه نداند و درباره خواهرش سراسر عشق و حمایت باشد؛ دخترم را به شیوهای تربیت کنم که زیربارحرف زور نرود، از دختر بودن شرمنده نباشد، آزادیش را فدای هیچچیز نکند و فضای خانه را برایشان امن بسازم. تغییر آغاز شده،حداقل برای خود فرزندانم این تغییر ایجاد شده که جنسیت زده به همه چیز نگاه نکنند و این چرخه خشونت را ادامه ندهند.
خشونت همیشه مشت زدن نیست، گاهی شکستن اعتمادبهنفس یک نفر با بوق اضافه هم خشونت است. خشونت علیه زنان هم همیشه نباید با کبودی و شکستگی همراه باشد که با آن مبارزه کنیم، برای اینکه سادهتر خودمان باشیم باید با خشونت علیه زنان مبارزه کنیم.
گاهی که از این جنجالها خسته میشوم اما با خودم میگویم کاش جنس دوم بودن را میپذیرفتم و هیچوقت به واقعیت زندگی فکر نمیکردم و درگیر این ماجراها نمیشدم. و راستش این است که حق داریم خسته باشیم، اما اگر ادامه دهیم نتیجه برای نسلهای بعدی آرامش و آسایش بیشتری همراه خواهد داشت.
دردها و خستگیهامان را پنهان میکنیم که ضعیف و کم طاقت خوانده نشویم.
به در و دیوار میزنیم که باشیم، کمی شبیهتر به آنچه در ذهنمان است و دوست داریم زندگی کنیم.
و همه اینها انواع خشونت است. خشونتی که مقصر بخشیش هم خودمانیم با پذیرش و عادت به آن. عادت به زیاد کار کردن هم در خانه وهم بیرون، عادت به کنایه شنیدن موقع رانندگی، عادت به محکم و مردانه حضور داشتن، عادت به پنهان کردن زن بودنمان و تکرار این چرخه با تربیت کودکانمان به همان سبک و سیاق گذشته.
درحالی که اگر من پسرم را به گونهای تربیت کنم که به خودش اجازه ندهد درباره رانندگی خانمها نظر بدهد (چه مثبت و چه منفی، هردوفهوای اشتباهی دارند) کار خانه را زنانه نداند و درباره خواهرش سراسر عشق و حمایت باشد؛ دخترم را به شیوهای تربیت کنم که زیربارحرف زور نرود، از دختر بودن شرمنده نباشد، آزادیش را فدای هیچچیز نکند و فضای خانه را برایشان امن بسازم. تغییر آغاز شده،حداقل برای خود فرزندانم این تغییر ایجاد شده که جنسیت زده به همه چیز نگاه نکنند و این چرخه خشونت را ادامه ندهند.
خشونت همیشه مشت زدن نیست، گاهی شکستن اعتمادبهنفس یک نفر با بوق اضافه هم خشونت است. خشونت علیه زنان هم همیشه نباید با کبودی و شکستگی همراه باشد که با آن مبارزه کنیم، برای اینکه سادهتر خودمان باشیم باید با خشونت علیه زنان مبارزه کنیم.
گاهی که از این جنجالها خسته میشوم اما با خودم میگویم کاش جنس دوم بودن را میپذیرفتم و هیچوقت به واقعیت زندگی فکر نمیکردم و درگیر این ماجراها نمیشدم. و راستش این است که حق داریم خسته باشیم، اما اگر ادامه دهیم نتیجه برای نسلهای بعدی آرامش و آسایش بیشتری همراه خواهد داشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه