جغرافیای بوسه در مخمل سبز دوحه
تولد دوباره با انقراض اژدها!
امید مافی
روزنامهنگار
نسل اژدها منقرض شد، وقتی در ورزشگاه چشمنواز احمد بن علی، بیرق وطن به اهتزاز درآمد و تفنگداران متهور ایران ماهیهای سرخ آن سوی رودخانه سورن را به طرز ماهرانهای صید کردند.
وقتی فشار روانی از روی توپچیهای آریایی برداشته شد و عالیجناب سی کیو طرحی نو درانداخت، تراژدی روز نخست رنگ باخت و پسران سینیور در دوزخی به مساحت یک مستطیل، ستارههای کاردیف را خاموش کردند تا راب پیج کنار نیمکت ولز به مغبونترین فرمانده دنیا بدل شود و این سوتر مغز پرتغالی اردوگاه ایران بار دیگر پیامآور شادی لقب بگیرد و یوزها را به جام برگرداند.
میخکوب کردن دار و دسته گرت بیل و آرون رمزی در آن سوی آب، کار سهلی نبود، اما در روزی که اعتماد به نفسِ گمشده، دوباره پیدا شد و خط آتش تیمملی قفس توری هنسی متفرعن را به توپ بست، این اژدها بود که سر بریده شد تا پرچم مام میهن بالا باشد و 80 میلیون نفر پس از روزهایی مضطرب یکجا و یکتنه روی ابرها رژه بروند و به معجزه توپ چرمی ایمان بیاورند.
دیروز استعارهها و کنایهها کهنه شدند، وقتی با نقشه کیروش، قلعه ولزیها بارها و بارها لرزید و سرانجام بیل و مردانی که با دماغ باد کرده ایفای نقش میکردند، دو بار دستمال سفید را بالا بردند و رعشه را بر جان خویش دیدند.
حالا ایران سه امتیازی سوار بر زورقی طلایی باید به عبور از کنار یانکیها بیندیشد تا مأموریتش تکمیل شود و سفیران این خاک در کویر جشن صعود برپا کنند. حالا وقت آن رسیده با قلبهایی شبیه توده نور و ساقهایی زهردار فریاد لیاقت فوتبال ملی را در جشنواره قرن به گوشها برسانیم و کاری کنیم که گیتی انگشت حیرت به دهان بگیرد.
جام، تازه برای یوزهای دلیر آغاز شده است. وقتی چشمها، دهانها و دندانها با کلمات ستایشبرانگیز ایران را میسازند، لابد باید به جغرافیای بوسه شوالیههای نامیرا در مخمل سبز دوحه فکر کرد و نمایشهای دراماتیک سربازان این مرز پرگهر راعاشقانه به نظاره نشست. جز این است یعنی؟
روزنامهنگار
نسل اژدها منقرض شد، وقتی در ورزشگاه چشمنواز احمد بن علی، بیرق وطن به اهتزاز درآمد و تفنگداران متهور ایران ماهیهای سرخ آن سوی رودخانه سورن را به طرز ماهرانهای صید کردند.
وقتی فشار روانی از روی توپچیهای آریایی برداشته شد و عالیجناب سی کیو طرحی نو درانداخت، تراژدی روز نخست رنگ باخت و پسران سینیور در دوزخی به مساحت یک مستطیل، ستارههای کاردیف را خاموش کردند تا راب پیج کنار نیمکت ولز به مغبونترین فرمانده دنیا بدل شود و این سوتر مغز پرتغالی اردوگاه ایران بار دیگر پیامآور شادی لقب بگیرد و یوزها را به جام برگرداند.
میخکوب کردن دار و دسته گرت بیل و آرون رمزی در آن سوی آب، کار سهلی نبود، اما در روزی که اعتماد به نفسِ گمشده، دوباره پیدا شد و خط آتش تیمملی قفس توری هنسی متفرعن را به توپ بست، این اژدها بود که سر بریده شد تا پرچم مام میهن بالا باشد و 80 میلیون نفر پس از روزهایی مضطرب یکجا و یکتنه روی ابرها رژه بروند و به معجزه توپ چرمی ایمان بیاورند.
دیروز استعارهها و کنایهها کهنه شدند، وقتی با نقشه کیروش، قلعه ولزیها بارها و بارها لرزید و سرانجام بیل و مردانی که با دماغ باد کرده ایفای نقش میکردند، دو بار دستمال سفید را بالا بردند و رعشه را بر جان خویش دیدند.
حالا ایران سه امتیازی سوار بر زورقی طلایی باید به عبور از کنار یانکیها بیندیشد تا مأموریتش تکمیل شود و سفیران این خاک در کویر جشن صعود برپا کنند. حالا وقت آن رسیده با قلبهایی شبیه توده نور و ساقهایی زهردار فریاد لیاقت فوتبال ملی را در جشنواره قرن به گوشها برسانیم و کاری کنیم که گیتی انگشت حیرت به دهان بگیرد.
جام، تازه برای یوزهای دلیر آغاز شده است. وقتی چشمها، دهانها و دندانها با کلمات ستایشبرانگیز ایران را میسازند، لابد باید به جغرافیای بوسه شوالیههای نامیرا در مخمل سبز دوحه فکر کرد و نمایشهای دراماتیک سربازان این مرز پرگهر راعاشقانه به نظاره نشست. جز این است یعنی؟
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه