گفتوگوی «ایران» با فاطمه سلطانی به بهانه انتشار تازهترین نوشتهاش، رمان «حریر»
تاریخ؛ مخاطبان سهلخوان را به مسیر درست بازمیگرداند
گروه فرهنگی/ «حریر» داستانی خیالی اما برخاسته از واقعیتی تاریخی است؛ رمانی که نویسندهاش معبری ساخته برای عبور قهرمانها و ضدقهرمانهای بیشمار تاریخ دینی- سیاسی سرزمینمان. در این کتاب که به همت انتشارات کتابستان روانه کتابفروشیها شده، نویسنده به سراغ واقعهای از دوره پهلوی اول رفته، ماجرای هتک حرمت حرم حضرت معصومه(س) و در کنارش ماجرایی عاشقانه را هم به تصویر کشیده است. در گفتوگوی امروزمان با فاطمه سلطانی، نکاتی را درباره این نوشتهاش میخوانید؛ نویسندهای که تاریخ، جزئی اثرگذار در اغلب رمانهای وی به شمار میآید. «و دریا آتش گرفت» درباره یکی از فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس و «دهم عید» پیرامون ماجرای به توپ بستن بارگاه امام رضا در زمان قاجار، از دیگر نوشتههای این نویسنده محسوب میشوند.
خانم سلطانی با جغرافیای داستان شروع کنیم، روستای «سرآبله». گویا چنین منطقهای اطراف ایلام موجودیت دارد اما نزدیک قم نه! چرا در رمانی که بخش عمدهاش بر اساس واقعیت خلق شده، سراغ روستایی خیالی رفتهاید؟
درست است چنین روستایی در جغرافیای مورد نظر داستان نداریم اما اطراف شهر قم تعدادی روستای ییلاقی قرار دارد که قمیها برخی ایام تابستان، مثل آخر هفتهها و روزهای گرم را آنجا سپری میکنند. روستای «سرآبله» خیالی، ولی شبیه همین مناطقی است که گفتم. آن را به کمک تجربه شخصیام از سالهای کودکی و نوجوانیام که همراه خانواده به یکی از این روستاها میرفتیم، تصویرسازی کردهام. هنوز فضا و لوکیشنهای آن در ذهنم باقی مانده است.
برای تصویرسازی واقعیتر این روستا از خاطرات کودکیتان استفاده کردهاید؟
بله، خب اینطور واقعیتر به نظر میرسید و تصویرسازی قابل باورتری پیش روی مخاطب میگذارد. تصویرسازیهای این روستای خیالی واقعی هستند.
از بابت اثرگذاری قم بر اتفاقات رمان، محل این روستای خیالی را حوالی آن در نظر گرفتید؟
علتهای مختلفی دارد، یکی همین نکتهای هست که گفتید. بحث ضرورت نزدیکی به قم. از طرف دیگر زمان داستان حریر در دورانی سپری میشود که حمل و نقل خیلی مشکل بوده. از آنجا که بخشی از ماجراهای داستان در تهران میگذرد و شخصیت اصلی هم بعد از مدتی آنجا ساکن میشود ضروری بود که روستای زادگاهش بین این دو شهر واقع شده باشد.
با وجود آنکه رمان «حریر» مملو از شخصیتهای اثرگذار تاریخی است اما چرا دو شخصیت اصلی آن، حریر و علیسان آدمهایی معمولی هستند؟ حریر یک دختر کمسن و سال روستایی و علیسان یا همان علی هم جوانی طلبه است.
واقعیتش این است که اغلب ما برای سرگرمی سراغ آثار داستانی میرویم، اگر من نویسنده فقط دنبال انتقال صرف اطلاعات تاریخی و سیاسی به مخاطب باشم که کسی سراغ نوشتهام نمیرود! فردی که فقط دنبال اطلاعات مستند باشد سراغ آثار جدی میرود. رمان خوب باید برخوردار از جذابیتهای لازم باشد تا مخاطب را به سوی خود بکشاند.
نگفتید که چرا حریر و علیسان اینقدر معمولی هستند؟
خواننده وقتی با شخصیتهای رمان همذات پنداری میکند که آنان را آدمهایی شبیه خودش ببیند. من دنبال این بودم که مخاطبان، «حریر» و «علیسان» را شبیه خودشان ببینند. نه اینکه آنها را شخصیتهایی دستنیافتنی بیابند! این حتی به باورپذیرتر شدن کار هم کمک میکرد. اگر دو شخصیت اصلی رمان را از بین قهرمانها انتخاب میکردم، دیگر این همراهی مخاطبان را نداشتم.
شما از ضرورت سرگرم کردن مخاطب میگویید و اینکه تاریخ میتواند در حکم یک ابزار مؤثر باشد اما حضور پررنگ تاریخ در رمانتان اینطور به مخاطبان القا میکند که دنبال بازگویی بخشی از وقایع تاریخی دوران معاصر در قالب داستان بودهاید! اینطور به نظر میرسد که داستان و سرگرمی را به خدمت بیان تاریخ گرفتهاید!
بخش اول گفتهتان در رماننویسی برای من امر مهمی است، هر چند واقعیت این است که به بهانه روایت بخشی از تاریخمان تصمیم به نوشتن این رمان گرفتم. پس نمیتوانم بگویم که تاریخ برای من فقط یک ابزار بوده! «حریر» را بابت واقعهای که زمان پهلوی اول در حرم حضرت معصومه رخ داده و برخی زنان درباری با پوششی نامناسب به زیارت میروند نوشتم، اتفاقی که با اعتراض آیتالله بافقی و تبعید ایشان به شهرری همراه شد. در نهایت نیز سالهای آخر عمرشان به زندان و مواجهه با شرایطی دشوار گذشت. این سوژهای بود که ذهنم را از مدتها قبل درگیر کرده بود. ولی دنبال این هم بودم که به کمک تاریخ، اثری خواندنی و جذابتر برای مخاطبان بنویسم.
موضوع اصلی رمان «حریر» بحث کشف حجاب است و توجهتان به محمدتقی بافقی از بابت تأثیری بوده که در به تعویق انداختن این ماجرا داشته؟
بله و این موضوع اصلی رمان است که تلاش کردم در لایه دوم و سوم ماجرای کتاب به آن بپردازم. لایه اصلی را هم پیرامون زندگی حریر و علیسان نوشتم.
اغلب اسامی مندرج در کتاب موجودیت تاریخی- سیاسی دارند، از تیمورتاش گرفته تا زهرا مشهدی و شهناز آزاد. اما درباره دو قهرمان اصلی به نظر میرسد که با ماجرایی خیالی طرف هستیم، روایت زندگی حریر و علی برگرفته از واقعیت است یا زاییده خیال خودتان؟
وقتی نویسنده رمان یا داستانکوتاه به سراغ تاریخ میرود مجاز است که به سلیقه خودش در آن دخل و تصرف کند. اما من دنبال این بودم اتفاقاتی که در کتاب آمده و حتی اسامی شخصیتها کاملاً عین واقعیت به ماجرای نوشتهام راه پیدا کنند. امیدوارم افرادی که با علاقهمندی تاریخی سراغ این کتاب میروند از آن به عنوان اثری که بر مبنای اطلاعات واقعی نوشته شده، استفاده کنند. راستش برای تحقق این خواستهام تلاش زیادی هم به خرج دادم. علی و حریر که به نوعی گردانندگان اصلی داستان هستند و اهالی روستای آنها کاملاً خیالی هستند و اینطور نبوده که حتی با نگاهی بر ماجرایی واقعی خلق شده باشند.
از آنجا که ماجراهای رمان سوار بر واقعیتهای تاریخی هستند و از طرفی شاهد حضور چهرههای تاریخی- سیاسی متعددی در این اثر هستید، قدری هم از دشواریهایی که در راه کسب اطلاعات مورد نظرتان و تألیف این کتاب داشتهاید، بگویید.
برای کسب اطلاعات مورد نیازم ناچار به جستوجو و مطالعه منابع مکتوب زیادی شدم؛ در فضای مجازی هم مقالههای زیادی خواندم. بارها به کتابخانهها رفتم و مطالعه میدانی هم داشتم. با این همه ناگفته نماند که از کمک دوستی که تحصیلات تاریخی دارد هم بهرهمند شدم. این کتاب اول قرار بود با همراهی مؤسسه انتشاراتی دیگری روانه بازار نشر شود، آنها موافقت کرده بودند در مسیر دسترسی به اطلاعات مورد نظرم از کمک یک مورخ برخوردار شوم. هدی موسوی، فردی بود که به این منظور همراهیام کرد، حدود 40 درصد کار از این طریق پیش رفت. اما بعد از مدتی انتشاراتی مذکور با تغییراتی روبهرو شد که در نتیجهاش کار را به انتشارات کتابستان سپردم.
مطالعه میدانی درباره اتفاقاتی که به تاریخ پیوستهاند؟
مطالعه میدانی من مرتبط با برخی فضاسازیهایی بود که در رمان میخوانید. به عنوان نمونه آنجا که پدر علیسان حجامت انجام میدهد، خب من اطلاعات دقیقی درباره این کار نداشتم. برای آن که تصویرسازیام منطبق بر واقعیت باشد با پزشکی که در زمینه طب سنتی فعالیت دارد صحبت کردم. درباره طریقه انجام این کار در دوره پهــلوی نخســت هـم پرسوجو کردم. شاید باورتان نشود اما گاهی برای صفحه به صفحه کتـــــــــاب ناچار بــه کسـب اطلاعــــــات بیشـمار شدهام، از مطالعه درباره سکهها و پول رایج آن دوران تا حتی پوشش آنان.
اتفاقاً جالب است که ماجرای رمان از همان ابتدا با توصیفی از آداب و رسوم زندگی آن دوران شروع میشود، مسألهای که در زبان نوشتاری کتاب هم خودنمایی میکند، بویژه درباره برخی اصطلاحات که به نظر میرسد برآمده از همان مطالعاتی باشند که اشاره کردید.
بله، اینها در نتیجه همان مطالعاتی است که اشاره شد. در رمان از گویش قمی بهره گرفتم، آن هم به شیوه رایج در همان سالها. برای اطلاع از برخی واژههایی که در رمان آمده، سراغ قدیمیهای قم رفتم.
برخی از کلماتی که در زبان رمان استفاده کردهاید خیلی نامأنوس هستند، واژههایی مثل «عطیفه» یا «گوریدگی» که به نظر منسوخ شدهاند. نگران نبودید که این ناآشنایی، مخاطب را از رمان دور کند؟ فکر نمیکنید بهتر باشد برای چاپهای بعدی به برخی صفحات پانویس اضافه کنید؟
راستش به عمد از پانویس صرفنظر کردم. من فکر میکنم ذائقه مخاطبان امروزی عوض شده است. خیلی سهلخوان شدهاند و ترجیح من این بود که به طریقی مخاطب را به زحمت بیندازم تا ناچار به جستوجو شود. الان فضای مجازی براحتی در دسترس اغلبمان است، معنی کلمات را به شکل آنلاین میتوان در فرهنگ لغتهای زیادی جستوجو کرد. این که خواننده در مسیر مطالعه نوشتهام در حد معنی یک واژه به اطلاعات عمومیاش اضافه شود، برای من موفقیت است. البته من درباره نوشتهام چنین ادعایی ندارم، اما این برای من اتفاق مهمی است اگر محقق شود. ناگفته نماند که حریر یک رمان تاریخی است و زمانی که داستاننویس برای تألیف نوشتهاش از برهههای مختلف تاریخی بهره میگیرد باید تا حدی که نوشتهاش و شرایط اجازه میدهد گویش دوره تاریخی مورد نظر را هم به مخاطبان منتقل کند تا باورپذیرتر شود.
به صحبت درباره شخصیتهای رمان بازگردیم، در شرایطی که کفه تاریخی- سیاسی رمان حتی به وجه داستانیاش غلبه دارد چرا شخصیتهای اصلی نوشتهتان در ارتباط با وقایع ذکر شده منفعل هستند. علیسان با آدمهای سیاسی در ارتباط است اما کار خاصی انجام نمیدهد، آن هم در شرایطی که انتظار نقشآفرینی از او میرود!
همان بحث باورپذیر بودن شخصیتها در میان بود. اینکه اگر شخصیتهای اصلی را در کسوت قهرمانها به تصویر میکشیدم امکان همذاتپنداری را از مخاطب میگرفتم. تلاش کردم یادداشت را طوری بنویسم که از نوجوان گرفته تا مخاطبان کهنسال بتوانند با آن ارتباط بگیرند. اتفاقاً برخی به من همین مسأله را خرده گرفتند، اینکه چرا آنان کار خاصی انجام نمیدهند! اما دلم میخواست وقتی یک دانشآموز این کتاب را میخواند فکر نکند که شخصیتهای حریر و علیسان خیلی از او دور هستند!
چرا علیسان را در جایگاه یک طلبه به تصویر کشیدید؟
برای آنکه کاخ سلطنتی را به حوزه مرتبط کنم نیازمند یک رابط بودم در نتیجه این نقش را به علیسان دادم، حریر را هم به کاخ فرستادم و رابطه عاشقانه این دو توانست پلی که خواستارش بودم را شکل بدهد.
در این رمان با دو مدل راوی روبهرو هستیم، وقتی بحث حریر در میان است ماجراها را به نقل از خودش میخوانیم اما وقتی زندگی علیسان روایت میشود، راوی سوم شخص است. چرا نوع روایت زندگی دو شخصیت اصلی را از هم جدا کردهاید؟
یکی از مهمترین دلایلش این بود که مخاطب، دو شخصیت اصلی را با یکدیگر اشتباه نگیرد و سردرگم نشود، بویژه در ابتدای رمان که راویها عوض میشوند.
.چرا درباره برخی شخصیتهای سیاسی نظیر صدیقه دولتآبادی تنها به ذکر اسامی آنان اکتفا کردهاید؟
برخی دیگر هم عبور کمرنگی در رمان دارند.امکان اینکه به تشریح نقش هر یک از اینها بپردازم نبود، برخی مواقع به ناچار فقط اسمشان را آوردم. مخاطب علاقهمند خواهناخواه کنجکاو شده و جستوجوی مختصری دربارهشان انجام میدهد، البته این امیدواری من است.
درست است چنین روستایی در جغرافیای مورد نظر داستان نداریم اما اطراف شهر قم تعدادی روستای ییلاقی قرار دارد که قمیها برخی ایام تابستان، مثل آخر هفتهها و روزهای گرم را آنجا سپری میکنند. روستای «سرآبله» خیالی، ولی شبیه همین مناطقی است که گفتم. آن را به کمک تجربه شخصیام از سالهای کودکی و نوجوانیام که همراه خانواده به یکی از این روستاها میرفتیم، تصویرسازی کردهام. هنوز فضا و لوکیشنهای آن در ذهنم باقی مانده است.
برای تصویرسازی واقعیتر این روستا از خاطرات کودکیتان استفاده کردهاید؟
بله، خب اینطور واقعیتر به نظر میرسید و تصویرسازی قابل باورتری پیش روی مخاطب میگذارد. تصویرسازیهای این روستای خیالی واقعی هستند.
از بابت اثرگذاری قم بر اتفاقات رمان، محل این روستای خیالی را حوالی آن در نظر گرفتید؟
علتهای مختلفی دارد، یکی همین نکتهای هست که گفتید. بحث ضرورت نزدیکی به قم. از طرف دیگر زمان داستان حریر در دورانی سپری میشود که حمل و نقل خیلی مشکل بوده. از آنجا که بخشی از ماجراهای داستان در تهران میگذرد و شخصیت اصلی هم بعد از مدتی آنجا ساکن میشود ضروری بود که روستای زادگاهش بین این دو شهر واقع شده باشد.
با وجود آنکه رمان «حریر» مملو از شخصیتهای اثرگذار تاریخی است اما چرا دو شخصیت اصلی آن، حریر و علیسان آدمهایی معمولی هستند؟ حریر یک دختر کمسن و سال روستایی و علیسان یا همان علی هم جوانی طلبه است.
واقعیتش این است که اغلب ما برای سرگرمی سراغ آثار داستانی میرویم، اگر من نویسنده فقط دنبال انتقال صرف اطلاعات تاریخی و سیاسی به مخاطب باشم که کسی سراغ نوشتهام نمیرود! فردی که فقط دنبال اطلاعات مستند باشد سراغ آثار جدی میرود. رمان خوب باید برخوردار از جذابیتهای لازم باشد تا مخاطب را به سوی خود بکشاند.
نگفتید که چرا حریر و علیسان اینقدر معمولی هستند؟
خواننده وقتی با شخصیتهای رمان همذات پنداری میکند که آنان را آدمهایی شبیه خودش ببیند. من دنبال این بودم که مخاطبان، «حریر» و «علیسان» را شبیه خودشان ببینند. نه اینکه آنها را شخصیتهایی دستنیافتنی بیابند! این حتی به باورپذیرتر شدن کار هم کمک میکرد. اگر دو شخصیت اصلی رمان را از بین قهرمانها انتخاب میکردم، دیگر این همراهی مخاطبان را نداشتم.
شما از ضرورت سرگرم کردن مخاطب میگویید و اینکه تاریخ میتواند در حکم یک ابزار مؤثر باشد اما حضور پررنگ تاریخ در رمانتان اینطور به مخاطبان القا میکند که دنبال بازگویی بخشی از وقایع تاریخی دوران معاصر در قالب داستان بودهاید! اینطور به نظر میرسد که داستان و سرگرمی را به خدمت بیان تاریخ گرفتهاید!
بخش اول گفتهتان در رماننویسی برای من امر مهمی است، هر چند واقعیت این است که به بهانه روایت بخشی از تاریخمان تصمیم به نوشتن این رمان گرفتم. پس نمیتوانم بگویم که تاریخ برای من فقط یک ابزار بوده! «حریر» را بابت واقعهای که زمان پهلوی اول در حرم حضرت معصومه رخ داده و برخی زنان درباری با پوششی نامناسب به زیارت میروند نوشتم، اتفاقی که با اعتراض آیتالله بافقی و تبعید ایشان به شهرری همراه شد. در نهایت نیز سالهای آخر عمرشان به زندان و مواجهه با شرایطی دشوار گذشت. این سوژهای بود که ذهنم را از مدتها قبل درگیر کرده بود. ولی دنبال این هم بودم که به کمک تاریخ، اثری خواندنی و جذابتر برای مخاطبان بنویسم.
موضوع اصلی رمان «حریر» بحث کشف حجاب است و توجهتان به محمدتقی بافقی از بابت تأثیری بوده که در به تعویق انداختن این ماجرا داشته؟
بله و این موضوع اصلی رمان است که تلاش کردم در لایه دوم و سوم ماجرای کتاب به آن بپردازم. لایه اصلی را هم پیرامون زندگی حریر و علیسان نوشتم.
اغلب اسامی مندرج در کتاب موجودیت تاریخی- سیاسی دارند، از تیمورتاش گرفته تا زهرا مشهدی و شهناز آزاد. اما درباره دو قهرمان اصلی به نظر میرسد که با ماجرایی خیالی طرف هستیم، روایت زندگی حریر و علی برگرفته از واقعیت است یا زاییده خیال خودتان؟
وقتی نویسنده رمان یا داستانکوتاه به سراغ تاریخ میرود مجاز است که به سلیقه خودش در آن دخل و تصرف کند. اما من دنبال این بودم اتفاقاتی که در کتاب آمده و حتی اسامی شخصیتها کاملاً عین واقعیت به ماجرای نوشتهام راه پیدا کنند. امیدوارم افرادی که با علاقهمندی تاریخی سراغ این کتاب میروند از آن به عنوان اثری که بر مبنای اطلاعات واقعی نوشته شده، استفاده کنند. راستش برای تحقق این خواستهام تلاش زیادی هم به خرج دادم. علی و حریر که به نوعی گردانندگان اصلی داستان هستند و اهالی روستای آنها کاملاً خیالی هستند و اینطور نبوده که حتی با نگاهی بر ماجرایی واقعی خلق شده باشند.
از آنجا که ماجراهای رمان سوار بر واقعیتهای تاریخی هستند و از طرفی شاهد حضور چهرههای تاریخی- سیاسی متعددی در این اثر هستید، قدری هم از دشواریهایی که در راه کسب اطلاعات مورد نظرتان و تألیف این کتاب داشتهاید، بگویید.
برای کسب اطلاعات مورد نیازم ناچار به جستوجو و مطالعه منابع مکتوب زیادی شدم؛ در فضای مجازی هم مقالههای زیادی خواندم. بارها به کتابخانهها رفتم و مطالعه میدانی هم داشتم. با این همه ناگفته نماند که از کمک دوستی که تحصیلات تاریخی دارد هم بهرهمند شدم. این کتاب اول قرار بود با همراهی مؤسسه انتشاراتی دیگری روانه بازار نشر شود، آنها موافقت کرده بودند در مسیر دسترسی به اطلاعات مورد نظرم از کمک یک مورخ برخوردار شوم. هدی موسوی، فردی بود که به این منظور همراهیام کرد، حدود 40 درصد کار از این طریق پیش رفت. اما بعد از مدتی انتشاراتی مذکور با تغییراتی روبهرو شد که در نتیجهاش کار را به انتشارات کتابستان سپردم.
مطالعه میدانی درباره اتفاقاتی که به تاریخ پیوستهاند؟
مطالعه میدانی من مرتبط با برخی فضاسازیهایی بود که در رمان میخوانید. به عنوان نمونه آنجا که پدر علیسان حجامت انجام میدهد، خب من اطلاعات دقیقی درباره این کار نداشتم. برای آن که تصویرسازیام منطبق بر واقعیت باشد با پزشکی که در زمینه طب سنتی فعالیت دارد صحبت کردم. درباره طریقه انجام این کار در دوره پهــلوی نخســت هـم پرسوجو کردم. شاید باورتان نشود اما گاهی برای صفحه به صفحه کتـــــــــاب ناچار بــه کسـب اطلاعــــــات بیشـمار شدهام، از مطالعه درباره سکهها و پول رایج آن دوران تا حتی پوشش آنان.
اتفاقاً جالب است که ماجرای رمان از همان ابتدا با توصیفی از آداب و رسوم زندگی آن دوران شروع میشود، مسألهای که در زبان نوشتاری کتاب هم خودنمایی میکند، بویژه درباره برخی اصطلاحات که به نظر میرسد برآمده از همان مطالعاتی باشند که اشاره کردید.
بله، اینها در نتیجه همان مطالعاتی است که اشاره شد. در رمان از گویش قمی بهره گرفتم، آن هم به شیوه رایج در همان سالها. برای اطلاع از برخی واژههایی که در رمان آمده، سراغ قدیمیهای قم رفتم.
برخی از کلماتی که در زبان رمان استفاده کردهاید خیلی نامأنوس هستند، واژههایی مثل «عطیفه» یا «گوریدگی» که به نظر منسوخ شدهاند. نگران نبودید که این ناآشنایی، مخاطب را از رمان دور کند؟ فکر نمیکنید بهتر باشد برای چاپهای بعدی به برخی صفحات پانویس اضافه کنید؟
راستش به عمد از پانویس صرفنظر کردم. من فکر میکنم ذائقه مخاطبان امروزی عوض شده است. خیلی سهلخوان شدهاند و ترجیح من این بود که به طریقی مخاطب را به زحمت بیندازم تا ناچار به جستوجو شود. الان فضای مجازی براحتی در دسترس اغلبمان است، معنی کلمات را به شکل آنلاین میتوان در فرهنگ لغتهای زیادی جستوجو کرد. این که خواننده در مسیر مطالعه نوشتهام در حد معنی یک واژه به اطلاعات عمومیاش اضافه شود، برای من موفقیت است. البته من درباره نوشتهام چنین ادعایی ندارم، اما این برای من اتفاق مهمی است اگر محقق شود. ناگفته نماند که حریر یک رمان تاریخی است و زمانی که داستاننویس برای تألیف نوشتهاش از برهههای مختلف تاریخی بهره میگیرد باید تا حدی که نوشتهاش و شرایط اجازه میدهد گویش دوره تاریخی مورد نظر را هم به مخاطبان منتقل کند تا باورپذیرتر شود.
به صحبت درباره شخصیتهای رمان بازگردیم، در شرایطی که کفه تاریخی- سیاسی رمان حتی به وجه داستانیاش غلبه دارد چرا شخصیتهای اصلی نوشتهتان در ارتباط با وقایع ذکر شده منفعل هستند. علیسان با آدمهای سیاسی در ارتباط است اما کار خاصی انجام نمیدهد، آن هم در شرایطی که انتظار نقشآفرینی از او میرود!
همان بحث باورپذیر بودن شخصیتها در میان بود. اینکه اگر شخصیتهای اصلی را در کسوت قهرمانها به تصویر میکشیدم امکان همذاتپنداری را از مخاطب میگرفتم. تلاش کردم یادداشت را طوری بنویسم که از نوجوان گرفته تا مخاطبان کهنسال بتوانند با آن ارتباط بگیرند. اتفاقاً برخی به من همین مسأله را خرده گرفتند، اینکه چرا آنان کار خاصی انجام نمیدهند! اما دلم میخواست وقتی یک دانشآموز این کتاب را میخواند فکر نکند که شخصیتهای حریر و علیسان خیلی از او دور هستند!
چرا علیسان را در جایگاه یک طلبه به تصویر کشیدید؟
برای آنکه کاخ سلطنتی را به حوزه مرتبط کنم نیازمند یک رابط بودم در نتیجه این نقش را به علیسان دادم، حریر را هم به کاخ فرستادم و رابطه عاشقانه این دو توانست پلی که خواستارش بودم را شکل بدهد.
در این رمان با دو مدل راوی روبهرو هستیم، وقتی بحث حریر در میان است ماجراها را به نقل از خودش میخوانیم اما وقتی زندگی علیسان روایت میشود، راوی سوم شخص است. چرا نوع روایت زندگی دو شخصیت اصلی را از هم جدا کردهاید؟
یکی از مهمترین دلایلش این بود که مخاطب، دو شخصیت اصلی را با یکدیگر اشتباه نگیرد و سردرگم نشود، بویژه در ابتدای رمان که راویها عوض میشوند.
.چرا درباره برخی شخصیتهای سیاسی نظیر صدیقه دولتآبادی تنها به ذکر اسامی آنان اکتفا کردهاید؟
برخی دیگر هم عبور کمرنگی در رمان دارند.امکان اینکه به تشریح نقش هر یک از اینها بپردازم نبود، برخی مواقع به ناچار فقط اسمشان را آوردم. مخاطب علاقهمند خواهناخواه کنجکاو شده و جستوجوی مختصری دربارهشان انجام میدهد، البته این امیدواری من است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه