داستـان قهرمان‌های معمولی


مسعود آذرباد
نویسنده


​​​​​​​حریر، جنسش نرم و لطیف است. وقتی آن را زیر دستت می‌گیری و لمس می‌کنی، حسی از آرامش از نرمه انگشتانت راه باز می‌کند و بالا می‌آید اما جنس کتاب حریر، جور دیگری است؛ طعم تلخ بدبختی از زیر نرمی اتفاقات رد می‌شود و در عمق جان آدم می‌نشیند.
حریر داستان قهرمان‌های معمولی است. یک دختر نوجوان روستایی، درست روز عقدش دزدیده می‌شود و اگر نبود رشادت برادر و شوهر و بقیه اهالی روستا، معلوم نبود ممد بغدادی چه بلایی سر دختر مظلوم روستای سرآبله می‌آورد. حریر یک‌جور تاریخ اجتماعی است که با حریر و همسرش می‌خواهد نقبی بزند به اتفاقات مهم تاریخ ایران خصوصاً ماجرای کشف حجاب رضاخانی. داستان از روستای کوچک سرآبله قم شروع می‌شود اما برای حریر تا کاخ شاهی ادامه پیدا می‌کند. همین‌جاست که آن تلخی داستان، از لابه‌لای جمله‌ها و کلمه‌ها بیرون می‌زند و به ذهن خواننده داستان می‌رود. اینکه آدم در کاخ سلطنتی کار کند، جایی که همه آرزویش را دارند اما احساس بدبختی بچسبد به گلوی آدم و او را رها نکند.
آخر آدمی که از یار و همسرش دور مانده باشد، خصوصاً اگر دختر هم باشد، در بهترین مکان و زمان دنیا هم ایستاده باشد حس خوشبختی دارد؟ تازه هنوز از دردهایی که همسر حریر کشیده است چیزی نگفته‌ام. طلبه ساده‌ای که هم همسر حریر است هم پسرعمویش. هم مردی که ناموسش را دزدیده‌اند. تن رنجور و بدن کوفته‌اش درد دارد اما اندازه دل خونین و قلب شکسته‌اش خون به جگرش نمی‌کند.
داستان حریر، داستان پررنجی است که به وقتش اشک آدم را هم درمی‌آورد، نه فقط از اینکه یک دختر ساده و بی‌آلایش روستایی را به‌خاطر هوس‌های یک قزاق دزدیده‌اند، از اینکه می‌بیند آن زمان چگونه دین مردم که از جانشان برایشان عزیزتر بوده است به‌خاطر ذوق‌مرگی و کورشدگی چند نفر فرنگ رفته که از بد روزگار و خوش‌شانسی خودشان، امور مهم مملکت دستشان افتاده است، به تاراج می‌رود.
حریر به جان مخاطبش نیشتر می‌زند، نه از جنس نیشترهایی که فقط بدی را می‌بیند و می‌خواهد با این کار حال آدم را بد کند، بلکه از جنس همان سوزن‌هایی است که آدم می‌خواهد بعدش یک جوالدوز هم به دیگران بزند. نویسنده حریر، می‌خواهد به ما بگوید یک سری چیزها ساده به دست نیامده است. آدم‌های زیادی به‌خاطرش رنج کشیده‌اند، درد به جان خریده‌اند، آسیب جسمی و روحی دیدند اما نگذاشتند دینشان، اعتقادشان و شریعتشان بازیچه دست آدم‌های غرب‌زده شود.نگاه به امروز نکنید که حجاب بازیچه آدم‌های مختلف شده و برخی می‌خواهند با مخالفت یا موافقت افراطی و فکر نشده، برای خودشان نمدی از این کلاه درست کنند. 
حریر، با داستان خوش‌پرداختش، با ریتم و ضرباهنگ خوبی که دارد، با توصیفات جاندار و زیبا و دقیقی که از آن روزگار کرده است، دست ما را می‌گیرد و به دل تاریخ می‌برد. گویی خودمان آنجا نشسته‌ایم و جزئی از صحنه تاریخ هستیم. وقتی به نقاط حساس داستان می‌رسیم، ذهنمان را درگیر می‌کند و از خود می‌پرسیم یعنی قدم بعدی قهرمان داستان چیست؟ حریر ما را با عمق ماجرای حجاب آشنا می‌کند و به ما گوشزد می‌کند ماجرای کشف حجاب، فقط یک اتفاق ساده در تغییر پوشش ایرانیان مسلمان در آغاز قرن بیستم نبود ،بلکه یک نگرش بود که می‌خواست از حجاب و پوشش شروع کند و بعد قدم‌های بعدی را بردارد.
حریر در تار و پود کلماتش، به ما یک تحلیل تاریخی هم ارائه می‌کند که به درد امروزمان هم می‌خورد. مرد باشیم یا زن، پسر باشیم یا دختر، حریر دستمان را می‌گیرد و بعد از اینکه در تاریخ دورمان می‌دهد ما را به گوشه خلوتی می‌برد و به فکر فرو می‌بردمان. آنجاست که فکر می‌کنیم آیا نوع نگرشمان به حجاب درست است یا باید جدی‌تر به آن فکر کنیم؟



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8084/18/637562/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها