شب چله در افغانستان


دکتر محمدسرور مولایی
عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی

​​​​​​​آیین‌های شب یلدا (شب چله) در افغانستان در نواحی مختلف آن کشور از غزنه تا کابل و پروان و پنجشیر و تخار و بلخ و بدخشان و بامیان و هرات و نیمروز، در شب اولین روز زمستان یعنی شب اول دی / جدی برگزار می‌شود. این آیین که درواقع شب‌زنده‌داری با مراسم ویژه است رمز و رازهای ویژه خود را دارد. به نظر من برترین پیام این شب ظلمانی با تاری و تیرگی دیرباز، تن در ندادن به تاریکی و تیرگی و ظلمت؛ و امیدواری به فرا رسیدن نور و روشنایی و فروغ مهر تیرگی‌زدای است. آنان که در چنین شبی تا بامداد بیدار می‌مانند درواقع باور خود را به روشنایی و مهر و فرارسیدن روز تابناک در پی درازترین شب سال اعلام می‌کنند. بر سفره این شب هر میوه‌ تر و خشک رمز و رازی دارد، انار و هندوانه با رنگ سرخ‌شان خورشید تابان است بر خوان شب‌زنده‌داران تیرگی‌سوز. بر آن‌اند که هرکه دراین شب انار و هندوانه بخورد از بیماری‌های تن و روان تا یک‌ سال دیگر در امان خواهد بود.
خواندن شاهنامه حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی توسی که رکن استوار از آیین‌های این شب درازآهنگ است، یادآوری پایداری‌های خردمندانه مردمان این سرزمین در برابر دشمنان دژخوی این فرهنگِ نورپسند و تاریکی‌گریز است. فال‌ گرفتن از دیوان لسان‌الغیب خواجه حافظ شیرازی نیز که دیوان امیدواری‌ها در سختی‌ها و دشواری‌های حیات فردی و فرهنگی و نمایشگر اندیشه بارور در امیدواری است رکن دیگر از مراسم این شب است. تصور این نکته که چند ساعت از آن شب با قرائت شاهنامه و فال حافظ که برای هر یکی از حاضران جداجدا گرفته و خوانده می‌شود، دور از ذهن نیست و از همین جا می‌توان دلایل انتخاب این دو متن جاودانه را برای قرائت و تفأل در این شب پیدا کرد و دانست که چرا از میان آن همه، متن این دو کتاب زینت‌بخش مجلس بیداردلان و امیدواران این شب بوده است.
در بیشتر نواحی افغانستان این شب و آیین‌های آن «شب چله» نامیده می‌شود و جز خواص که از آن به‌نام یلدا یاد می‌کنند، عموم مردم آن را به نام شب چله می‌خوانند. در این میان مردم مناطق مرکزی شامل استان‌های بامیان، اروزگان، دایکندی و غور آن را به نام «روز واگشت» نامیده‌اند و مرادشان از این تعبیر بازگشت روز تابناک در پی شبی تار و ظلمانی و شروع دوباره زندگی و رستاخیز دیگری است. گویی آنان با جشن گرفتن در این شب زادن روز را از زهدان تاریک آن شب و آغاز حیات و کار و فعالیت مراد کرده‌اند. در این مناطق افزون بر قرائت شاهنامه و تفأل به دیوان حضرت لسان‌الغیب «حمله حیدری» نیز خوانده می‌شود. در تخارستان چهل تن از موی‌سفیدان و بزرگان در مسجدی فراهم می‌نشینند و با بیان خاطرات خویش و پدران و نیاکان، شب را به روز می‌آورند. به نظر می‌رسد شمار این چهل تن با شمار روزهای چله بزرگ مطابق باشد و گزارش هر یک در آن شب به منزله‌ گذار از چهل شب چله بزرگ و رسیدن به بهار طبیعت در دل زمستان و نفس کشیدن زمین در پایان این چله باشد و رفتن به پیشواز نوروز.
در برگزاری آیین‌های شب چله این نکات نیز قابل‌ تأمل است. گرد آمدن فرزندان و نوه‌ها در خانه پدربزرگ یا بزرگ‌ترین فرد خانواده و قوم یکی از برکات این شب است که انتقال تجربه و دیدن و شنیدن با چشم و گوش را برای نو رسیدگان فراهم می‌کند و اگر چنین نبود به گمان زیاد این آیین از پیشینیان به پسینیان نمی‌رسید. همین موهبت در روزهای اعیاد و جشن‌های دیگر نیز ارزانی آن آیین‌هاست که پیوند میان افراد خانواده را دلپذیر و ماندگار می‌سازد.
دوست دارم درباره تفأل به دیوان حضرت حافظ خاطره‌ای را از دوران نوجوانی خویش در اینجا نقل کنم و دامن سخن را فراهم آورم. در آن سال‌ها که دانش‌آموز کلاس پنجم و ششم ابتدایی بودم و به برکت خواندن و حفظ کردن دیوان خواجه در اثر تعلیم در مسجد و پیش استاد یا ملای مسجد، این توفیق ارزانی من بود که در شب‌های چله که مادربزرگ‌ها و عمه‌ها و همسرهای عموها و دایی‌ها در خانه‌ای گرد می‌آمدند، برای خواندن غزل‌های خواجه و تفأل دعوت می‌شدم. بر اساس روشی در گرفتن فال از دیوان خواجه که عمه بزرگوار و زنده‌یادم داشت و خود اهل سواد و خواندن و نوشتن بود و به همین سبب به ایشان «عمه میرزا» می‌گفتیم، بانوان حاضر انگشترهای خود را در ظرفی یا کوزه‌ای می‌گذاشتند و پیش از تفأل یکی از بانوان که دختر دایی مادرم بود به مناسبت یک دوبیتی می‌خواند که به‌معنای پیش‌تفأل بود و آن‌گاه به‌ترتیب و آیینی که مقرر بود پس از خواندن سوره حمد و تقاضا از حافظ شیرازی با این عبارت که «یا حافظ شیرازی من فال می‌اندازم تو راست اندازی» دیوان را می‌گشودم و غزلی را که آمده بود می‌خواندم. از شگفتی‌هایی که هیچ‌گاه از یاد نمی‌برم این بود که اشک بیشتر آن بانوان با قرائت فال‌شان از دیدگان سرازیر می‌شد و من در عجب می‌ماندم. سال‌ها بر آن گذشت و متوجه شدم که درک پیام خواجه شیراز به سبب انس بسیار و پیوسته مردمان ما، بدون پیش‌نیازهای سواد و دانش، از طریق مؤانست پایدار و از راه دل امکان‌پذیر بوده است چنانکه تا امروز هم هست و از این دیدگاه هیچ‌ کسی آن جایگاه را که حافظ دارد نیافته است و هیچ کتابی پس از کلام‌الله مجید آن حرمت را که دیوان خواجه شیراز دارد، نداشته است.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8084/24/637582/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها