روایت‌های خانم آقای او

زنیت داشتن در ربع مسکون


ریحانه ابراهیم‌زادگان
شاعر و طنزپرداز

​​​​​​​سر ظهری، صدای وانت سبزی‌فروش، چرت نیمروزمان پاره کرد و فکری شدیم قورمه‌سبزی بار کنیم تا آقای‌ او کیفور شود. یک‌خروار سبزی ابتیاع کردیم. مجمه گذاشتیم و نشستیم آسه ‌آسه به پاک کردن و نرم‌نرمک یک تصنیفی را غلط‌غولوط زمزمه می‌کردیم که صدای زنگ بلند شد. هول هولکی دستمان را با گوشه دامن‌مان پاک کرده در گشودیم.
عیال همسایه آن‌وری با جوجه‌ ترمیناتورش پس در ایستاده بود چیتان فیتان کرده. دیدیم این‌پا آن‌پا می‌کند که بفرما بزنیم؛ گفته نگفته نیشش باز شد و خودش را پرت کرد داخل و روی مبل ولو شد. همین‌جور که ناخن‌های لاک‌زده‌اش را توی هوا می‌رقصاند، گفت: «واه... شما هنوز سبزی پاک می‌کنید؟» منتظر جواب نماند ادامه داد که ما می‌رویم از هایپر سبزی را آماده ابتیاع می‌کنیم. فراغت این کارها را نداریم.
حالا ما روی گفتن نداشتیم که فی‌المثل اتم می‌شکافید مجال سبزی پاک کردن ندارید؟ زبان گزیدیم صدایمان در نیاید، تلخ تلخ هی لبخند ژوکوند تحویلش دادیم.
چایش را که یک نفس هورت کشید، گفت: چایی را کی بهتان انداخته؟ بوی نا می‌دهد. «ما پوکر فیس نگاهش کردیم که چای لاهیجان است، به آداب و قاعده دم می‌کنیم روزی سه نوبه روحمان روشن می‌شود از عطرش. باز نگفتیم.
یکهو ترمیناتورش از روی میز جست زد دسته کلیدش بردارد، خانم توی هوا قاپیدش. حلقه کلید دور انگشتش چرخاند لب غنچه کرد که: نه ماندارین جان این گم بشود خداتومن باید بدهیم نمایندگی سوئیچ بگیریم برای اتولمان.» ماندارین جان صدا کرد لاکن زل زده بود حاق چشم ما که مطمئن باشد ملتفت شدیم. آن‌وسط‌ها هم یک چیزهایی -بی‌ربط- به هم می‌بافت و دست‌هایش را توی هوا تکان می‌داد و دوازده‌ تا النگویش جرینگ‌جرینگ کشیده می‌خواباندند توی گوشمان و قاه‌قاه می‌خندید و منظره پیش‌ رویمان تا ته لوزه و دندان‌های یکی در میان پوسیده‌اش بود... خدا از سر تقصیراتمان بگذرد.
سرتان درد نیاورم همینجور که یک وجب لچک پلنگی‌اش روی سرش الکی اینور آنور می‌کرد، گفت: صبح وقت ژلیش داشتم، یک ساعت دیگر ماندارین جان کلاس پیانو دارد. وقت سر خاراندن نداریم ولی گفتیم بیاییم ببینیم‌تان و برویم.»
توی دلمان گفتیم «باشه» و شینش را مشدد گفتیم لااقل دلمان خنک شود.
دست ترمیناتور خانم را گرفت و رفت و پس سرش دقّی در را کوبید...
باری... استکان‌ها را گذاشتیم زیر آب جوش، جای ماتیک زرشکی عیال همسایه رویش نماسد، دوباره نشستیم به چیدن سر و ته تره‌ها.
توی سرمان فکر و خیال می‌چرخید که مگر هایپر بلد است وقت پاک کردن سبزی‌قورمه زیر لب آواز بخواند که خورش وقت جاافتادن جای قل‌قل، چهچه بزند؟ بوی شنبلیله که شنیدن ندارد، بوی عشق است که توی خانه می‌پیچد و اهل خانه از سر کوچه می‌فهمند شام قورمه‌سبزی داریم. هایپر که عاشق نیست عشق بپاشد روی خورش.
گفتیم آب خورش را زیاد کنیم شب یک بشقاب بفرستیم خانه همسایه آن‌وری که شام بی‌عشق هایپر را نخورند.
لاکن زنیت‌داری تازه تازه عار نسوان مملکت شده، این نسوان خارجکی کلاه زنیتشان بدجور پس معرکه است.
یک نوبه زد به سرمان ملحفه عوض کنیم، با عطر و گلاب بشوییم تا زیر تیغ آفتاب فوراً خشک شوند، نوبه قیلوله از رختخواب عطر خوش بلند شده اهل خانه محظوظ شوند.
زن بودن به انضمام همین مشغولیات خوش است.
از کار و بار فارغ شدیم گفتیم خودمان را به یک لیوان چای پررنگ و نبات زعفرانی سقایت کنیم لاکن برق این ماسماسک وامانده اغفال‌مان کرد. فوقع ما وقع...!
فضای مجازی کانهو سیاهچاله ما را در خود بلعید، حساب و کتاب زمان از دستمان در رفت.
تازگی‌ها بین دوتا آکتور خارجکی که از قضا زن و شوهرند، افتراق افتاده، مشاجره بالا گرفته، بلانسبت شما کارشان به عدلیه کشیده، یک ربع مسکون، معطل ماوقع راپورتشان مانده.
می‌گویند عیال جناب جانی دپ، خانوم امبرهرد بعض ما نباشد خیلی هم خوش بر و رو هستند، لاکن اعصاب درست و حسابی ندارند، حکماً ناخوشند. تیزی کشیدند انگشت شوهرشان را قطع کرده‌اند، نصفه شب نجاست مالیده‌اند به ملحفه‌ها...
گلاب به رویتان دلمان آشوب شد. ماسماسک وامانده را پرت کردیم یک کنجی، اشتهایمان کور شد. چای را دست نخورده برگرداندیم توی قوری.
فکری شدیم عیال جانی دپ، فردای قباحتشان چطور ملحفه‌ها را شسته‌اند که چندششان نشود. شما بگو، زن لایعقل یک لحظه از خاطرمان رفت؟ نرفت!
پا شدیم ملحفه‌های عاطر و طاهر از بند ایوان جمع کردیم، کشیدیم روی لحاف و بالش‌ها، بلکم عطر و گلاب، نحوست راپورت‌های بی‌ربط این ماسماک وامانده از سرمان بپراند. این هم از احوال قوس و قزح زنیت در ینگه دنیا. القصه زیاده گفتیم که مؤید فرمایشات‌مان باشد بعض شما نباشد به زنیت و سلیقه و فهم و کمالات خودمان کم دیده‌ایم.

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/8103/24/640952/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها