فاصله گرفتن از درک رحمانی از دین
غلامرضا ظریفیان
استاد تاریخ
فیلم «شبی که ماه کامل شد» فیلمی حادثهای است که در جمهوری اسلامی و پاکستان رخ میدهد و اگر چه مربوط به اکنون و حال است اما موضوع و محتوای فیلم مربوط به امری تاریخی یعنی انحراف از دین است.
در همه ادیان الهی گروهها، جریان ها و برخی افراد دچار انحرافاتی در فهم دین میشوند که در کتاب های مقدس، قرآن و انجیل و تورات به آن اشاره شده است. این انحراف به دو شکل افراطی بروز و ظهور میکند؛ فهم افراطی و عمل افراطی یعنی هم در بعد معرفت دچار افراط میشوند و هم در کنش و عمل. وجه اول یعنی فهم دین سوای آن چیزی است که شارع معرفی کرده است از جمله غلو در احکام و غلو درباره افراد (برای انبیا و اولیا مقام الوهیت قائل شدن).
وجه دوم فهم کژاندیشانه از شریعت است که در قالب خشونت بروز و ظهور میکند. در حالی که بخش عظیمی از پیام همه ادیان، رحمت، مهربانی و عطوفت است و از 114 سوره قرآن، 113 سورهاش با بسمالله الرحمن الرحیم آغاز میشود و در یک سوره هم دو بار بسمالله الرحمن الرحیم تکرار شده است. در متونمان بارها عنوان شده که رحمت و لطف خداوند بر غضبش سبقت دارد اما متأسفانه در نگرش تاریخی بدفهمانه از دین غضب و خشم دین بر رحمتش غلبه پیدا میکند. این انحراف در یهودیت و مسیحیت هم به اشکال مختلف دیده شده است که از نمونه عینیاش در مسیحیت میتوان به جنگهای صلیبی اشاره کرد. در اندیشه اسلامی نیز متأسفانه از صدر اسلام جریان بدفهمی متکی بر خشونت را شاهد بودیم که نمونه عینی آن جریان خوارج است؛ جریانی خشن و دیندارانی تندرو که فهم محدودشان از دین منجر به بروز اعمال خشونتآمیز شد که یکی از مصداقهای آن به شهادت رساندن مظهر اخلاق و عدالت حضرت علی(ع) است.
متأسفانه این جریان افراطی در لابهلای فرق اسلامی ادامه پیدا کرد و به دوره مدرن رسید. در عصر حاضر هم شاهدیم که بخشی از مسلمانان به اعتبار همان تبار تاریخیشان دچار بدفهمی از دین میشوند. متأسفانه خشونت جهان مدرن که در چهره استعمار و استعمار نو بروز و ظهور پیدا کرد و تلاش غرب برای حاکم شدن جهانیسازی افراطی عامل و فرصتی شد که این جریان خشن در اندیشه اسلامی علاوه بر عرصه معرفت در عرصه عمل هم ظهور پیدا کند که مشهورترین آن کارزار افغانستان است که خشونت روسها و بعد از آن امریکاییها عرصهای را ایجاد کرد تا طلبههایی که در پاکستان مورد تعلیم این نگاه محدود و خشن قرار گرفته بودند در قالب گروه طالبان و بعد هم القاعده دست به اقدامات تروریستی بزنند. این گروهها به خاطر جاذبه مقاومت و مبارزه با خشونت امریکا در میان بخشی از نیروهای جوان گسترش پیدا کرد و در شکل بسیار مهیبتر و خطرناکتر با نام داعش سربرآورد.
متأسفانه در بخشهایی از مناطق مرزی ایران از یک سو به دلیل محرومیتهای جدی این منطقه و از سوی دیگر در معرض تابش قرار گرفتن این تفکر خشونتآمیز، این اندیشه رشد و نمو پیدا کرد. با روانه شدن پولهای هنگفت برخی کشورهای منطقه بخصوص عربستان و سرمایهگذاری برای این اندیشه خطرناک شاهد بودیم که القاعده به شبکههای جهانی راه پیدا کرد و حادثه 11 سپتامبر را به وجود آورد که همانطور که اشاره شد امریکاییها خود از عوامل مؤثر گسترش این اندیشه در جهان اسلام با این هدف بودند که چهره رحمانی اسلام را خشن و دگرگون نشان دهند. نگرانی آنها نشأت گرفته از گسترش اسلام در جهان امروز و گسترش معناکاوی و عرفان اسلامی و بروز و ظهور جریان عقلانیت اسلامی بود. برداشت غلط از دین و خشونت حاصل از آن موضوعی است که در فیلم «شبی که ماه کامل شد» بخوبی به آن پرداخته شده اگرچه در واقعیت خشونت عمیقتر از آن چیزی است که در فیلم نشان داده میشود اما طبیعتاً دست فیلمساز به خاطر مسائل عاطفی و تأثیرات منفی که تصویر آن بر جامعه میگذارد بسته است و نمیتواند تمام خشونت این جریان خطرناک را تصویر کند.
با وجود این و با تمام این محدودیتها به اعتقاد من این فیلم بخوبی توانسته این فضا را به مخاطب منتقل کند. ضمن اینکه ما با کار مستند روبهرو نیستیم و قالب سینمایی ایجاب میکند که قصه شکل دراماتیک و عاطفی پیدا کند. به اعتقاد من «شبی که ماه کامل شد» در تصویر فهم غلط از دین و درعین حال عمل مبتنی بر این فهم غلط که بشدت خشن است موفق عمل کرده و بخوبی نشان میدهد که چطور حتی انسانیترین قواعد اخلاقی و عمیقترین روابط انسانی که رابطه فرزند و پدری و رابطه زن و شوهری است قربانی میشود و فرد حاضر است به هر قیمتی نگاه غلط خود را در جامعه جاری و ساری کند. نرگس آبیار بخوبی توانسته نتیجه دردناک این اندیشه انحرافی که در بستر تاریخی بالیده و با بهرهگیری از تکنولوژی و دلارهای امریکایی از برخی کشورهای مرتجع گسترش پیدا کرده را به شکل هنری و ملموس تصویر کند. من ساخت چنین فیلمهایی را به فال نیک میگیرم، به امید اینکه «شبی که ماه کامل شد»مقدمهای بر فهم این جریان انحرافی باشد. اگر ما از بسترهای خوب هنری استفاده کنیم قطعاً میتوانیم این نگاه و اندیشه را به دنیا ارائه کنیم که مسبب بخشی از این آفت خطرناک که جهان امروز را تهدید میکند سیاستهای ظالمانه غرب هست و بخش دیگرش کژاندیشیهایی است که در جهان اسلام شکل گرفته است. تصویر نتایج فاصله گرفتن از فهم عقلانی از دین و فاصله گرفتن از درک رحمانی از دین به شکل هنری، آموزش بسیار خوبی برای جامعه ما و جهان اسلام و جامعه بینالملل است.
طیبه سیاوشی شاهعنایتی
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس
«شبی که ماه کامل شد»، با نامزدی در ۱۳رشته جشنواره فجر سال گذشته، توانست ۶ سیمرغ بلورینِ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین چهرهپردازی را به خود اختصاص دهد. این جوایز، میتواند بهترین معرفی از آخرین فیلم «نرگس آبیار»، کارگردانِ خوشذوق ایرانی باشد.
برخلاف دو فیلم قبلی آبیار (نفس و شیار 143) که درباره لایههای پنهانِ روایتهای جنگِ هشتساله بود، «شبی که ماه کامل شد»، موضوعی تازهتر را به روایت میکشد. در «شیار 143»، با درامی دردناک طرف هستیم و مادری که سالهای سال چشمانتظار بازگشتِ تنها پسرش از جبهه است. در «نفس» نیز با یک فانتزی مواجهیم که روایتی متفاوت و از زاویه دیدِ یک کودک، از اتفاقات پیش از انقلاب 57 تا زمان جنگ تحمیلی است. اما در هر سه فیلم اخیر، با روایتهای غیرمردانه روبهرو میشویم، دو روایتِ زنانه و یک روایت کودکانه.
«شبی که ماه کامل شد» روایتِ یک داستان واقعی است که با یک درام عاشقانه آغاز میشود: عشقِ دختری تهرانی و پسری بلوچستانی. عشقی که از کلیشه رایجِ و قدیمی سینمای ایران (دختر پولدار/پسر فقیر) پرهیز کرده است. هرچند فیلم نشان داد میتوان علیرغم تمام تفاوتهای فرهنگی اقوام ایرانی، در کنار هم زندگی کرد، اما باید دقت داشت که در روایتِ واقعی این داستان، «فائزه منصوری» در 13 سالگی تن به این ازدواج میدهد. ازدواجی که هرچند شروعی شیرین داشت، اما با پایانی تلخ و مرگ فائزه به انتها رسید.
اما هرچه از ابتدای فیلم و مقدمه نسبتاً بلند آن فاصله بگیریم و از عشق و سپس ازدواج این دو جوان دور شویم، فیلم با ریتمی تند، به صحنههای تلخ، افراطیگری، خون، قتل و درد ختم میشود. در واقع، در این روند از نهایت لطافت، به نهایت خشونت میرسیم.
انتخاب سوژه فیلم، جسارت و خطرپذیری بالایی میخواهد و کار هر کارگردانی نیست. پرداختن به سوژههای امنیتی-تروریستی در سینمای ایران، گاه چنان درگیرِ رعایتِ ملاحظات خاص است که قصه فیلم را تحتالشعاع قرار میدهد. اما در اینجا، کارگردان بهخوبی توانسته است از این دام، دور شود. و اینچنین، آبیار با تبحر خود توانست به یک پرونده امنیتی مهمِ سالهای اخیر، از زاویه دید زنانه بپردازد.
فیلم با اینکه روایتِ بخشی از تاریخ سیستان و بلوچستان و مرتبط با تاریخ سیاسی ایران است، اما وجهِ روایتِ زنانه آن میتواند برای مخاطب بسیار غالب باشد. مسلماً اگر یک کارگردان مرد به سراغ این داستان میرفت، با پرداختی متفاوت و تکبُعدی سروکار داشتیم؛ اما اکنون هر مخاطب، درگیر نوعی روایتِ منحصربهفرد میشود. بهعنوانمثال، برای من بهعنوان یک زن، فیلم بیش از آنکه بخواهد به یک داستان امنیتی و صحنههای خشن و تروریستی در منطقه سیستان و بلوچستان بپردازد، تلاش میکند دردهای مشترک زنان ایرانی را به تصویر کشد. زنانی در هر قوم، فرهنگ و شرایطی، درگیرِ سختیها و دردهای بخصوص و گاه با مسأله طرح اجتماعی هستند؛ همانطور که یکی از مادران در این فیلم اشاره میکند که هیچ سهم و حقی از جامعه ندارد و به خاطر ناحق بودن فرزندانش، بین طایفه مطرود است!
این روایتهای زنانه را باید در کنار هنر آبیار، در پرداختِ شخصیتهای زنانه فیلمهایش در نظر گرفت؛ پرداختی که همیشه موافق بوده و اینبار در نقشهای «فائزه»، مادرش و مادرشوهرش جلوه کرده و بازی خوب شخصیتها، در این موفقیت تأثیر بسزایی بهجا گذاشته است؛ خصوصاً بازی «فرشته صدر عرفایی» در نقش مادرشوهر «فائزه» و مادر «عبدالحمید» بیش از همه چشمنواز بود.
با این همه، علیرغم اینکه کارگردان تلاش کرده بود، نتوانست بهخوبی امنیتِ حاضر و فضای امنِ سیستان و بلوچستان را به تصویر بکشد. هرچند صحنههای درگیری فیلم، بیشتر در جادهها و بیابانها میگذشت، اما همین جادهها و بیابانهای طبیعتِ سیستان و بلوچستان، دارای جاذبههای گردشگری و صحنههایی بینظیرند. چندی پیش در سفری که به سیستان و بلوچستان داشتم به محل بنای یادبود شهدای تاسوکی رفتم، حضور مردم در این مکان نشان میداد که احساس ناامنی وجود ندارد.
البته فارغ از این ویژگیها، بهتر بود رسومِ زیبای عروسیها و جشنهای این فرهنگ، تحت تأثیر فضای خشنِ فیلم قرار نمیگرفت. وقتی با کمبودِ تعدادِ فیلمهایی مواجهیم که از مرکز فاصله گرفتهاند، بهتر است زمینههایی را ایجاد کنیم که موجبِ تقویت و ترغیبِ مردم برای آشنایی با فرهنگهای خارج از مرکز و مناطق دیگر باشد و یک ذهنیت منفی را در ذهن مخاطب ایجاد نکند.
چنین فیلمهایی، کاربردی دو یا چندجانبه دارند؛ و بسته به نوع برداشتِ مخاطب، هم هنری هستند، هم بخش تاریخی را به تصویر میکشند و هم میتوانند با دقت بیشتر در جزئیات، باعث تقویت انسجام اجتماعی شوند. از نظر من، این فیلم تنها برای سرگرمکردن مخاطب نیست؛ بلکه آن را فیلمی هشداردهنده، آگاهیدهنده و اجتماعی میدانم. از طرفی، وجود صحنههای خشن و شدت خشونت فیلم، باعث منع اکران عمومی آن برای ردههای سنی زیر 12 سال شده است؛ ردهبندی سنی این فیلم پربیننده میتواند نظام ردهبندی سنی فیلمها را در سینمای ایران جا بیندازد؛ خصوصاً که بعضاً شاهدیم با عدم تمکین سازمانها به قانون و بهانهجوییها، از نمایش برخی از فیلمها جلوگیری میشود.
متأسفانه و برخلاف سالهای ابتدایی انقلاب، از تعداد فیلمهایی که ارتباط اقوام مختلف و ازدواج و مراوده بینِ فرهنگهای متفاوت ایرانی را به تصویر کشد و کارگردانهایی که دوربین خود را از تهران بیرون ببرند، بهشدت کاسته شده است؛ درحالیکه این آثار هنری میتوانند انسجام اجتماعی را در جامعه ما بیشتر کنند. در نهایت امیدوارم شرایط اکران این فیلم در سیستان و بلوچستان، مانند همه نقاط ایران فراهم شود؛ خصوصاً که کارگردان، این فیلم را برای مردم این منطقه ساخته است. نگرانی بابتِ عواقبِ احتمالی نمایش این فیلم، چیزی جز دامنزدن به شائبه ناامنی منطقه سیستان و بلوچستان نیست.
چرا «شبی که ماه کامل شد»از تبدیل شدن به یک دستاورد ماندگار باز میماند
یک بام و چند هوا
یحیی نطنزی
منتقد
پاشنه آشیل «شبی که ماه کامل شد» چیزی نیست جز نقطه قوت نرگس آبیار در فیلمهای قبلیاش. سازنده «اشیا از آنچه در آیینه میبینید به شما نزدیکترند» فیلمسازی است با وسواسی تحسینبرانگیز در نمایش احوالات درونی و دغدغههای زنانه شخصیت لیلا (گلاره عباسی)؛ فیلمسازی که با استفاده از المانهای زندگی روزمره و استفاده خلاقانه از ریزهکاریهای به ظاهر بیاهمیتی که معمولاً دست کم گرفته میشوند، دنیای داستانی این زن خانهدار و باردار را تبدیل میکند به جهانی همدلیبرانگیز، که کماهمیتترین دغدغهها در آن نقش گرههایی تعلیقآور و گهگاه با مزه را بازی میکنند. اولین فیلم آبیار نه از جاهطلبیهای بصری فیلمهای بعدی او بهره میبرد و نه به جسارتهای مضمونی آنها نزدیک میشود. اما به لطف همین جزئینگری هوشمندانه و روایت بیدستانداز همچنان یکی از شاخصترین فیلماولهای سینمای ایران در دهه نود به حساب میآید.
آبیار با «شیار 143» توانست نهالی که در فیلم اولش کاشته بود بارور کند و از دل یک درام جنگی با انبوهی مؤلفههای کلیشهای، یک درام انسانمحور و کنترلشده بیرون بکشد؛ درامی که شخصیتپردازی همچنان در آن حرف اول را میزد و از قصه الفت (مریلا زارعی) در نقش یک مادر شهید رنج کشیده و فرزند مفقودالاثرش (سامان صفاری) موقعیتی کمتر تجربه شده در مقیاس سینمای دفاع مقدس بیرون میکشید؛ موقعیتی که رخشان بنیاعتماد با «گیلانه» به شکلی دیگر تجربه کرده بود اما در «شیار 143» بهدلیل پرهیز از ترسیم موقعیتی صرفاً تراژیک بیشتر به دل مینشست. آبیار با «نفس» به سراغ تجربهای عظیمتر رفت که در کنار جاهطلبیهای بصری در کارگردانی بهدنبال برقراری پیوندی دشوار اما موفق میان سینما و ادبیات بود. استفاده از نریشن برای پیوند چند دوره زمانی و ارائه روایتی اول شخص که نگاهی بیمحابا به بخشی مهم از تاریخ ایران معاصر داشت، «نفس» را هم به فیلمی قابل اعتنا تبدیل کرد که نمیشد نادیدهاش گرفت و میشد با خیال راحت از ویژگیهای متعددش نوشت.
سه فیلم قبلی آبیار هم در طراحی شخصیتهای به یاد ماندنی با هم اشتراک داشتند و هم در نگاهی زنانهای که مشخص بود فیلمساز به دلیل تجربه خاص داستاننویسی و مستندسازیاش در آن به تبحری نسبی رسیده است. حالا که چند سال از ساخت این فیلمها گذشته با قطعیت بیشتری میشود گفت آنچه از آنها بیشتر به یادمان میآید نه ماجراها و اتفاقات تعیینکننده، بلکه لحظهها، مکثها و نگاههای لیلای «اشیا...»، الفت «شیار...» و کودکان «نفس» در سکانسهای پراکنده این فیلمهاست. ویژگیای که نتیجه تصمیم فیلمساز برای سایهانداختن افراد بر ماجراها و بولدشدن آنها در موقعیتهای معمولی یا مهم است.
آبیار در «شبی که ماه کامل شد» برای اولین بار در مسیر فیلمسازیاش قدم به راهی میگذارد که درست برخلاف تجربههای موفقش در گذشته است. انتخاب قصه عبدالحمید ریگی (هوتن شکیبا) و همسرش (الناز شاکردوست) با قصه یک زن خانهدار بختبرگشته یا یک مادر شهید بینام و نشان در یکی از شهرهای کرمان از زمین تا آسمان تفاوت دارد. حالا دیگر با ماجرایی تلخ، هولناک و البته خشن مواجهیم که سایه سنگینش خواه ناخواه روی شخصیتها سنگینی میکند و قصه را با همه تلاشهای فیلمساز به سمت یک درام ماجرامحور و یک تریلر سیاسی سوق میدهد. مخاطب شبی که ماه کامل شد قبل از تماشای فیلم میداند قرار است شاهد بخشی از همین ماجراها باشد و ذهنش حتی قبل از اینکه اولین سکانسهای فیلم را ببیند به سمت پیشفرضهای مشخصی
سوق داده میشود.
به همین دلیل تلاشهای جسته و گریخته فیلمساز برای پررنگکردن شخصیتها و بها دادن به آنها در دل موقعیتهای هولانگیز قصه اغلب راه به جایی نمیبرد و با شکست مواجه میشود. فیلمساز تلاش کرده با تمرکز روی تجربه و تقلای همسر عبدالحمید در ایران و پاکستان و مواجه کردن او با چالشهای سرنوشتساز تا حد ممکن به الگوی امتحان پسدادهاش در فیلمهای قبلی وفادار بماند. غافل از اینکه تماشاگر هنگام تماشای این فیلم با مخاطب قانع آن فیلمها فرق میکند و انتظار دارد شاهد تلاش فیلمساز برای پرداخت شخصیت خود عبدالحمید بهعنوان اصلیترین عامل کنش مند روایت و ترسیم جزء به جزء نمودار تحول او در بستر قصه باشد؛ ایدهای که به نظر میرسد فیلمساز انرژی زیادی رویش نگذاشته و به تلاشهای حداقلی خود در ترسیم زنی رنج کشیده در بخشی از داستان بسنده کرده است.
در نتیجه همین اشتباه استراتژیک است که آبیار در اولین تجربهای که اتفاقاً نیاز داشته به جای شخصیتهای زن به یک پرداخت منسجم از شخصیتهای مرد برسد ناکام میماند و به جای خلق موقعیتهای همدلیبرانگیز و ماندگار بیشتر به سمت سکانسهای تأثربرانگیز با تأثیرات صرفاً مقطعی میرود. بگذریم که الگوی کارگردانی او در «شبی که ماه کامل شد» و استفاده بیرویه از دوربین روی دست و کاتهای سریع که در فیلمهای قبلیاش، عنصری در خدمت طراحی زندگی روزمره شخصیتها بود در اینجا در حکم عاملی صرفاً تنشزا و گهگاه آزاردهنده تنزل پیدا میکند و سد راه روزنههای ارتباط حسی ما با شخصیتها میشود.
برخلاف تشابهی که در برخی نوشتههای دوستان بین الگوی شکستخورده آبیار در این فیلم و سینمای کمالیافته کاترین بیگلو برقرار شده، باید گفت آنچه «شبی که ماه کامل شد» را به فیلمی سردرگم و در مواقعی کمتأثیر تبدیل میکند همین درک نادرست از نحوه تعامل با حادثههای تاریخی، استفاده مغشوش از رویکرد شخصیتمحور در کنار رویکرد ماجرامحور و ناتوانی در حفظ تعادل میان آنهاست؛ چیزی که بیگلو در فیلم ماندگاری مثل «دیترویت» خلاقانه از آن بهره میبرد و آبیار در فیلم بیشتر جنجالی «شبی که ماه کامل شد» خواسته یا ناخواسته
مغلوبش میشود.
به همین دلیل این بار برخلاف تجربههای قبلی و موفق آبیار بعد از تماشای فیلم به جای اینکه شخصیتها، لحظهها، مکثها و نگاهها در ذهنمان حک شوند بیشتر سر بریدنها و شلیکها با ما میمانند؛ صحنههایی که برای تبدیل کردن یک فیلم به اثری ماندگار در تاریخ سینما هرگز کافی نبودهاند.