
وزارت فرهنگ و ارشاد از پذیرفته شدن تابعیت نجیب مایل هروی، ادیب و پژوهشگر مطرح افغان خبر داد
مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم
مریم شهبازی
خبرنگار
این روزها ماجرای نجیب مایل هروی، پژوهشگر عرفان و ادبیات فارسی در صدر خبرهای فرهنگی قرارگرفته، آنهم بهدلیل خودسوزی شهاب، فرزندش که دلیل اقدام خود را مشکلاتی در راه اقامت پدرش عنوان کرده است. بهدنبال انتشار این خبر، سایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم خبری منتشر کرده مبنی بر اینکه «با پیگیری این وزارت و اقدامات مؤثر وزارت کشور، وزارت امور خارجه و نهادهای مرتبط موضوع پذیرش تابعیت مایل هروی تأیید شده و آخرین مراحل اداری و قانونی خود را پشت سر میگذارد.»
برخی حاشیههای خودسوزی شهاب مایل هروی
ماجرای این خودسوزی با انتشار تصاویری از سوی همسر شهاب در اینستاگرام و همراه با درج مطالبی با این محور رسانهای شد که مشکلات اقامتی مایل هروی هنوز حل نشده است. انتشار این خبر طی روزهای اخیر واکنشهای مختلفی را بهدنبال داشته، برخی گلایه کردهاند که چرا بعد از نیم قرن زندگی مایل هروی در ایران و ارائه خدمات بیشمار ادبی، هنوز مشکل اقامت او حلنشده! این دسته معترضان از بیمهری و بیتوجهی مسئولان گفتهاند، با اینحال برخی هم نظیر اکبر ایرانی، رئیس مرکز پژوهشی میراث مکتوب و حتی فروزنده اربابی، عضو بنیاد بینالمللی مولانا که سالهاست روابط نزدیکی با مایل هروی دارند از اقدام شهاب ابراز تعجب کردهاند، البته آنان هم منکر مشکلات اقامتی و معیشتی استادان مهاجر افغان همچون مایل هروی نشدهاند، منتها تأکید کردهاند ماجرا آن طوری که پسرش گفته نیست.
در بخشی از مطلبی که اکبر ایرانی در صفحه شخصیاش نوشته آمده: «استاد نجیب مایل هروی دو سال قبل بهدلیل مشکلات تیروئید و اعصاب و روان در بیمارستان پیامبران تهران با هزینه وزارت ارشاد بستری بودند و پس از درمان به مشهد رفتند. اقامت ایشان در تهران بهدلایلی ممکن نبود، با نامهنگاری وزارت ارشاد با تأمین اجتماعی مسأله بازنشستگی هم حل شد. اقامت ایشان هم برای 10 سال تمدید شد که برای دیگران سابقه نداشته. چند روزی پیش شهاب تلفن کرد و از کمی حقوق بازنشستگی پدر گلایه داشت که گفتم دنبال میکنیم از جای دیگر جبران شود. اما علت خودسوزی ایشان برایم هنوز روشن نیست!»
البته نجیب مایل هروی طی دو سال گذشته با مشکلات متعدد معیشتی و اقامتی دستوپنجه نرم کرده، بخشی از مشکلاتی که افرادی نظیر او در کشورمان با آن روبهرو هستند آنقدر جدی است که مسائل متعددی پیش روی آنان گذاشته که طی دو سال گذشته منجر به حاد شدن افسردگی نجیب مایل هروی و بستری شدن او هم شده است.
واکنش وزیر سابق مسکن و ارائه توضیحاتی در فضای مجازی
اما بهدنبال انتشار خبر خودسوزی شهاب مایل هروی، حتی عباس آخوندی، وزیر سابق مسکن و شهرسازی دولت روحانی هم دست به انتشار توضیحات مفصلی درباره اقدامات دولت برای پیگیری مشکلات ایشان در فضای مجازی زده، اقداماتی که در نهایت به اعطای منزلی به نجیب مایل هروی در مشهد منجر شده، در بخش پایانی این نوشته آمده:«پس از آنکه این خبر تلخ را در رسانهها خواندم تأسف خوردم از اینکه چگونه کندی دیوانسالاری و رفتار خارج از عرف فرزند ایشان این نیت و کوشش شایسته را به ضد خود تبدیل کرده است. و ارجگذاری استادی که مایه افتخار دو ملت است و پاسداشت او نهتنها سپاس از یک شخص که ارج نهادن نمادین به روابط دوستی دو ملت است مایه گله و سوءتفاهم شده است.» فروزنده اربابی عضو بنیاد بینالمللی مولانا هم در پاسخ به برخی حاشیههای انتشار این خودسوزی در اینستاگرام به ذکر توضیحاتی پرداخته و تأکید کرده برخلاف گفتههای شهاب آنطور نبوده که استاد مایل هروی طی این چند سال فراموششده باشد.
نیکنام حسینیپور، مدیر سابق مؤسسه خانه کتاب هم در صفحه اینستاگرام خود درباره ماجرای پیگیری چندساله وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مورد استاد نجیب مایل هروی نوشته: «بحث اقامت هم از طریق وزارت کشور و وزارت خارجه پیگیری شد که حلشده، البته ایشان نمیخواهد تابعیت افغانستانی خودش را از دست بدهد ولی میگفت اقامت دهساله به من بدهید که این موضوع هم حلشده. همچنین مشکلی در خصوص کتابهایش با یکی از ناشران داشت که آن را هم حل کردیم و مرتب هم پیگیر احوالش بودند آقای صالحی، حالا اینکه پسرش با چه نیتی و به چه دلیلی خودش را آتش زده نمیدانم اما باید مواظب بدخواهان ایران فرهنگی باشیم که از این آب گلآلود ماهی نگیرند.»
در بخشی از اطلاعیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به این حاشیهها آمده: «به پاس سالها خدمت فرهنگی استاد نجیب مایل هروی به فرهنگ و تمدن ایران زمین، علاوه بر انتخاب ایشان بهعنوان شخصیت برگزیده در انتشار و گسترش زبان و ادبیات فارسی در جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، نشان درجه یک هنری نیز به این نویسنده اعطا شده که این موضوع بیانگر باورمندی عمیق نسبت به مشترکات تمدنی و فرهنگی بین دو ملت ریشهدار و همزبان ایران و افغانستان بوده و مسئولان فرهنگی ایران، ارزشهای تمدنی بین این دو کشور دوست و برادر را فراتر از مناسبات سیاسی و مرزهای جغرافیایی دانسته و ایران و افغانستان را یک ملت واحد میدانند.»
بر اساس این اطلاعیه، سند منزلی که در مشهد به نجیب مایل هروی تعلقگرفته هنوز بهنام ایشان نیست که این موضوع بر اساس قوانین کشور است که ثبت سند منوط بر تابعیت بوده که با پذیرش تابعیت از سوی ایشان و اقدامات اداری یادشده، این مشکل برطرف میشود.

خاطرات کمتر شنیده شده از محمدعلی کشاورز
از قرارهای قهوهخانهای تا پزشکی که شعبان استخوانی شد
نرگس عاشوری
خبرنگار
احمد بخشی که سالها بهعنوان دستیار کارگردان و برنامهریز علی حاتمی در کنار او بوده گنجینه خاطرات بخش مهمی از تاریخ سینماست. آنچه میخوانید روایت خاطراتی پراکنده و کمتر شنیده از چندین دهه دوستیاش با محمدعلی کشاورز است که در دو فیلم «مردی که موش شد» و «جمیل» احمد بخشی هم بازی کرده.
همه محله بودن با آقای کشاورز
خانواده آقای کشاورز با سه پسر و سه دختر از تازهواردهای محل بودند و همسایهها نسبت به آدمهای تازه کنجکاوی خاصی داشتند. میگفتند پسر بزرگه «محمدعلی»- که البته فرزند دوم خانواده بود- دکتری میخواند. شبیه دکترها هم بود، ریش پرفسوری داشت، اتوکشیده و مرتب. حالا داستان دکتری چه بود. محمدعلی در دانشکده پزشکی قبول شده بود و سرکلاس تشریح پی برده بود به درد این کار نمیخورد، انصراف داده بود و در دانشکده دراماتیک ثبتنام کرده بود. دانشکده هنرهای دراماتیک در میدان ژاله، چهارراه آبسردار بود و خانه آقای کشاورز پایینتر از میدان ژاله، خیابان آشتیانیا پلاک شماره 7. فاصله خانه تا دانشکده یک چهارراه بود و مدرسه مابین خانه و دانشکده. آن روزها یکی دو تا تله تئاتر کار کرده بود و ما میدانستیم که دکتر نیست بلکه هنرپیشه است. کیف میکردیم از نزدیک ببینیمش. هر روز سر راهش میایستادیم، سلام میکردیم و ذوق میکردیم جواب سلاممان را بدهد. یواش یواش فهمید مال همین محلیم، گپ و گفتمان از سلام و علیک فراتر رفت. تا دم دانشکده با هم گپ میزدیم و بعد میگفت «دیگه برید». علی حاتمی و سعید نیکپور و بهزاد فراهانی از همدورهایهایش بودند و بهمن مفید، مرتضی عقیلی و بهرام وطنپرست از دانشجویان سالهای بعدتر. ساعتهایی که کلاس نداشتند، قرارشان قهوهخانه روبهروی دانشکده بود. دور هم مینشستند و درباره نمایشنامه بحث میکردند. قهوهخانه کوچک بود و برخی ایستاده بحث میکردند. عباسعلی قهوهچی بیچاره میشد از دستشان. محمدعلی گاهی با اصرار به جمعشان اضافه میشد. خیلی شیک بود، یک چایی میخورد و میزد بیرون. سر ظهر قهوهچی ناهار بازار داشت. دیزی بار میگذاشت و کارگرها برای ناهار میآمدند. جا تنگتر میشد و صدای عباسعلی بلندتر که «پاشین، بسته دیگه، سرم رفت». به هر ترتیب بیرونشان میکرد اما علی حاتمی و سعید نیکپور که خانهشان دورتر بود و بعدازظهر هم کلاس داشتند، با رندی یک دیزی مشترک میگرفتند و دوتایی میخوردند تا مجوز ماندن در قهوهخانه را داشته باشند. دکتر فروغ از رفتوآمد دانشجوهایش به قهوهخانه خوشش نمیآمد. معاون دکتر فروغ، آقای قریشی (همسر اول جمیله شیخی) هم میگفت این بهمن مفید و بقیه لات هستند که به قهوهخانه میروند. در جمعشان حسن خیاطباشی هم بود همان «مهندس بیلی» تلویزیون. در یک برنامه طنز تلویزیونی بهنام «شبکه صفر» نقش مدیر این شبکه خیالی را بازی میکرد، سبک حرف زدنش هم به تقلید از دکتر فروغ بود که تو دماغی حرف میزد. به عباسعلی تذکر دادند که مانع حضورشان شود. قهوهچی هم تابلو زد که «دانشجویان حق ندارند اینجا چایی بخورند» البته کنایهای هم بود بر اینکه دیزی بخورید.
خندههای خاطرهساز عمو ممدل در «کمالالملک»
سر صحنهای که کمال الملک (جمشید مشایخی) از منظره صحن کاخ گلستان نقاشی میکند. چند متر آن طرفتر اتابک (محمدعلی کشاورز) و ناصرالدین شاه (عزتالله انتظامی) قدم زنان به سمت او میآیند. کمالالملک گرم کار است و صدای پای آنها را نمیشنود. ناصرالدین شاه دیالوگی دارد با این مضمون که سخت گرم نقاشی است و اتابک میگوید نه قربان خودش را زده به کری. شاه حرف اتابک را قبول نمیکند. سکهای از کیسهاش در میآورد و پرت میکند جلوی پای کمالالملک. از برخورد سکه با زمین صدا در فضا میپیچد اما باز او متوجه نمیشود و اتابک این بار میگوید «غلط نکنم این دفعه خودش را زده به خری». از هم قافیه بودن کری و خری هر بار خندهام میگرفت. حاتمی میگفت «بخشی جان بذار بگیریم نور داره میره». باشهای میگفتم و دوباره خندهام میگرفت. دست آخر آقای کشاورز گفت «بخشی جان تو برو حوضخونه، تا یک چایی بخوری ما پلان را گرفتیم». گروه را ترک کردم، نیم ساعت گذشت، نور رفته بود و از آنها خبری نبود. از حوضخانه که بیرون زدم دیدم مشغول جمع کردن وسایلند. به حاتمی گفتم خداروشکر بالاخره گرفتین. گفت، نخیر افتاد برای فردا. تو که رفتی، خندههای ممدل سر صحنه شروع شد.
دلش نمیآمد اکبر عبدی را بزند
شیکپوش بود. انگار پرستیژ پزشکی در شخصیتش نفوذ کرده باشد. نقشهایی که به او پیشنهاد میشد اغلب با همین شکل و شمایل بود؛ گوشی پزشکی در دست و روپوش سفید بر تن. در نظر بگیرید چنین شخصیت شیکی نقش شعبان استخوانی را در «هزاردستان» بازی کند. عمو ممدل را من به علی حاتمی پیشنهاد دادم. حاتمی باور نمیکرد، میگفت ممدل آدم تمیزیه، بیاریمش اینجا، تو این کثافت! استخون کلهپزی جمع کنه با گاری و ببره چاله خرکشی! نمیاد. گفتم من میآورمش. اول از استخدامش در کمیته مجازات و بریدن سر رئیس نظمیه در سلمانی و... گفتم تا خیال نکند همش کثافتکاری است. یه خورده کثافتکاری شیک هم هست. گریمش کردیم و بعد خر را به دستش دادیم و با گاری چرخی زد. علی خیلی خوشش آمد. نقش محمدابراهیم «مادر» هم به نوعی ادامه همین نقش بود؛ زهتاب و روده پاک کن. برخلاف نقش آنقدر دلرحم بود که سر صحنهای که غلامرضا (اکبر عبدی) را کشان کشان حمام میبرد، دلش نمیآمد اکبر عبدی را بزند. اکبر خواهش میکرد من رو بزن. ممدل میگفت آخه نمیتونم. اکبر اصرار میکرد بزن کاریت نباشه. به اکراه و سختی این صحنه را بازی کرد.
با 100میلیون هم پاشو خونه من نذاره
سال گذشته زنگ زد و گفت آقایی میخواهد از من فیلم بسازد، گفتهام با تو تماس بگیرد. نمیشناختمش. با او که حرف زدم و از سابقه کاریش پرسیدم، گفت پیش از این هم مستندی برای بیبیسی کار کرده. با تحقیق فهمیدم فیلم قبلی را به بیبیسی فروخته. میخواست مستند عمو ممدل را هم به آنها بفروشد. گفتم در این میان چقدر برای آقای کشاورز درنظر گرفتهای؟ گفت بودجه نداریم. گفتم پولی که از بیبیسی میگیری چه؟ گفت 40 میلیون به آقای کشاورز میدهم که راضی شود. ولی عمو ممدل ماجرا را که شنید گفت اگر بخواد 100میلیون هم بده بگو پاشو خونه من نذاره.