پژمان جمشیدی در گفتوگو با «ایران» از سال متفاوت 99 گفته است
رضایت مخاطب مهمترین دغدغهام است
سیدرضا صائمی
منتقد سینما
گاهی بهترین اتفاقات زندگی در بدترین زمان ممکن یا در بدترین سال زندگی میافتد. سال 99 برای پژمان جمشیدی چنین وضعیتی داشت. او در حالی نامزد دریافت سیمرغ برای بهترین نقش مکمل شد که بهترین دوستانش در فوتبال مهرداد میناوند و علی انصاریان را به دلیل ابتلا به کرونا از دست داد. فارغ از این، جمشیدی سال 99 را با سریال زیر خاکی آغاز کرد که بازیاش در کنار ژاله صامتی مورد توجه قرار گرفت. از سوی دیگر او امسال هم فیلم و هم سریال خوب، بد، جلف را در اکران عمومی و نمایش خانگی بهعنوان بازیگر این آثار داشت و امسال با دو حضور متفاوت یکی در شیشلیک و دیگری در خط فرضی، حضور پررنگی در جشنواره داشت. قطعاً یکی از ستارههای سینمای ایران در سال 99 پژمان جمشیدی بود. به این بهانه با او گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
سال 99 سال عجیبی برای شما بود. سال اشکها و لبخندها. سالی که با زیرخاکی گام بلندی در نقش آفرینی تلویزیونی برداشتید. دو نقش متفاوت در فیلمهای «شیشلیک» و «خط فرضی» داشتید که انگار تلاشی بود تا فرضیههای کلیشهای درباره خود و بازی در نقشهای کمدی را بشکنید و خودتان را ثابت کنید. در جشنواره فجر نامزد سیمرغ شدید و همچنین حضور در نمایش خانگی با سریال «خوب، بد، جلف» البته از سوی دیگر مهرداد میناوند و علی انصاریان دو نفر از دوستان قدیمی خود را از دست دادید و درست در همان زمان حاشیههای تلخ جشنواره را تجربه کردید. حس و حال خودتان درباره سال 99 چیست؟
واقعا سال 99 سال عجیبی بود. شاید عجیبترین سال زندگی همه ما؛ حتی باید گفت عجیبترین سال برای همه کسانی که در این مقطع تاریخی در کل دنیا زندگی میکنند. اتفاقاتی افتاد که شاید اگر دو ماه قبلش به ما میگفتند ما باور نمیکردیم. ویروس کرونا و تخریب هایش، دوری آدم ها از هم و آسیب هایش، کم شدن روابط انسانی و ترسیدن آدم ها از هم و دوری از معاشرت با هم که چیز غریبی بود و چهره دنیا را عوض کرد و مزایا و معایب زیادی داشت. به نظر من بیشتر تأثیرات منفی کرونا بر روح و روان آدمها بود که خودش یک بحث بسیار مفصلی است. در مورد خودم بهترین اتفاق زندگی در سال 99 نامزد شدن در سیونهمین جشنواره فیلم فجر بود. با وجود کرونا؛ سال کم کاری برای من نبود بجز چند ماه اول که بهخاطر کرونا نمیتوانستیم کار کنیم ولی قراردادهایی که از سال قبلش بسته بودم خیلی فشرده باید اجرایی میشد و من هم باید به آنها پایبند میبودم. از جمله بازی در فیلم «شیشلیک» که تجربه حضور در آن برای من خیلی جذاب بود. محمدحسن مهدویان کارگردانی بسیار کاربلد و گروه بسیار خوبی در پشت صحنه داشتند. حضور آقای عطاران و خانم ثابتی مزید بر علت بود همچنین استاد جمشید هاشمپور که برای من افتخاری بزرگ بود که در کنار ایشان بازی کنم. «خط فرضی» به دوران قبل از کرونا مربوط میشد که شاید متفاوتترین تجربه من در عرصه بازیگری بود. کار سختی بود اما از خروجی کار راضی بودم و فیلم را هم خیلی دوست داشتم. ضمن اینکه بازی کردن کنار سحر دولتشاهی، خانم حاجیان و آقای پورشیرازی برای من تجربه شیرینی بود گرچه خود فیلم بسیار قصه تلخی داشت اما من امسال لحظات تلخ عجیب و غریبی را تجربه کردم. از دست دادن مهرداد و علی بشدت تأثیر منفی بر روحیه و زندگی من گذاشت. اتفاقی غیر قابل باور که همچنان هم برای من باورکردنی نیست. خیلی تلخ بود؛ نمیتوانم میزان شوکی که به من وارد شد را در قالب کلمات بیان کنم. ضربه مهلکی بود هم به ما که از دوستان و هم تیمی مهرداد و علی بودیم و هم به جامعه و مردم. پس از مرگ مهرداد و علی، ترس عجیبی در جامعه ایجاد شد و اتفاق ناگواری را رقم زد. درباره «خوب، بد، جلف» هم باید بگویم قسمت اول آن در دو جشنواره قبلی، اتفاق های خوبی برای آن افتاد و در آرای مردمی دوم شد. «خوب، بد، جلف 2» به نظر از حیث کارگردانی، سینماییتر از قسمت اول بود ولی از حیث فیلمنامه به نظرم مخاطبان قصه اول را بیشتر دوست داشتند. اما اتفاقاتی که در اکران به خاطر کرونا و تعطیلی سینماها افتاد ضربه شدیدی به نمایش و اکران آن زد و فیلمی که طبق پیشبینیها میتوانست دو سه تا فیلم برتر سال شود دچار افت شدید فروش شد و اصلاً در اکران نابود شد.
ما چون فیلمنامه قسمت دوم را نیمه کاره رها کرده بودیم پیمان قاسمخانی خیلی علاقه نشان داد حالا که سینما تعطیل است ما قسمت سوم آن را برای نمایش خانگی تولید کنیم و داستان را تمام کنیم که مدیون مخاطبانی که «فیلم خوب بد جلف دو» را در سینما دیدند نباشیم.
نام پژمان جمشیدی فارغ از بازیکن- بازیگر بودن، کانون مناقشات ژورنالیستی درباره ورود بازیکنان به عرصه بازیگری است که طی این سالها همواره یکی از چالشهای شما در سینما بوده. گرچه بهنظر من شما با بازی در فیلم «سوءتفاهم» به این سوءتفاهمها پایان دادید و ثابت کردید که از پی حشمت و جاه به اینجا نیامدید و بازیگری برای شما جدی است. با این حال انگار هنوز برخی این جدیت را جدی نگرفتهاند یا نمیخواهند توانایی شما در بازیگری را باور کنند. فکر میکنید چه باید کرد تا این عده قانع شوند و شما را به جای بازیگر کنونی سینما با بازیکن سابق فوتبال به یاد نیاورند؟
بله این حاشیه ورود من به سینما همیشه وجود داشته است و راستش خیلی دوست ندارم به آن بپردازم و به نظرم اگر بخواهم به آن بپردازم مسأله لوث میشود. شاید تنها چیزی که در واکنش به این حاشیهها در من ایجاد میشود انگیزه بیشتر است. وقتی برای فیلم «سوءتفاهم» نامزد شدم و آن اتفاقات افتاد نه ناراحت شدم و نه برای من دور از ذهن بود. خب من در این جامعه زندگی میکنم و با انواع و اقسام دیدگاهها مواجه میشوم هیچ چیزی مرا متعجب و شوکه نمیکند. ما آدمهایی هستیم با افکار وعقاید مختلف، تربیتها و فرهنگهای مختلف و برای همین اگر بتوانیم به نظرات هم احترام بگذاریم حتی اگر برای ما خوشایند نباشد هم جامعه بهتری خواهیم داشت و هم زندگی راحت تری. به همین دلیل نه متعجب میشوم نه ناراحت و عصبانی. به همین خاطر هم در مقام پاسخگویی برنمیآییم چون لزومی نمیبینیم چون دارم کارم را میکنم و هدف من انجام آن کار است و زمانی که در ریل این کار هستم ضرورتی ندارد که به هر حرف و نظری واکنش نشان دهم؛ بخصوص کار هنری که دیده میشود و مردم و منتقدان خودشان قضاوت میکنند. ضمن اینکه هر چقدر هم توضیح بدهی به اندازه خود کار و بازی کردن نمیتوانی از خودت دفاع کنی.
گرچه دو عرصه فوتبال و سینما از هم متفاوت است اما بهنظرم میتوان بین بازیکن بودن و بازیگر شدن پل زد. مثلاً تجربه کار تیمی و جمعی یا نقش مهارتهای فردی در خلق موقعیت یا رضایت هواداران و مخاطبان به نوعی در هر دو حوزه وجود دارد. آیا تجربههای فوتبالی و بازیکن بودن به درد بازیگری شما هم خورد یا نه؟
بهنظرم نسبت بین بازیگر و بازیکن بودن در عرصه تئاتر بیشتر خودش را نشان میدهد تا سینما. فوتبال از این لحاظ میتواند شبیه تئاتر باشد که تو حست را مستقیم از تماشاگر میگیری و این لذت را در لحظه تجربه میکنی؛ حسی که خیلی خوشایند است. شاید تجربه فوتبال در مسائلی از این دست به من کمک کرده باشد. مثلاً اینکه استرس کمتری از بازی جلوی تماشاگران تئاتر داشتم و فشار نگاه تماشاگران را روی خودم حس نمیکردم. با اینکه به حضور من در عرصه تئاتر نقدهای بیشتر و تندتری نسبت به سینما وجود داشت، ولی بازهم باعث نمیشود فشار حضور تماشاگر را حس کنم. اتفاقاً انگیزه و ذوق بیشتری برای اجرا میداد. هر چه سالن پرتر بود برای من خوشایندتر بود.
به نظر میرسد شما هم برای تجربهگرایی در سینما و بازیگری و هم برای اثبات خود به منتقدانی که با بدبینی به کارنامه شما نگاه میکنند تلاش میکنید تا از نقشهای کمیک فاصله بگیرید و حتی امسال به غیر از «خط فرضی» در فیلم «شیشلیک» هم به اعتقاد من نقش شما جدی بود نه کمدی. اینکه مردم شما را در نقش جدی بپذیرند آیا به این برمیگردد که اولین بار و در ادامه شما را در نقشهای کمدی دیدند یا ویژگیهای فردی شما مثلاً نوع فیزیک صورت و شمایل ظاهری تان باعث میشود پژمان جمشیدی را در نقشهای طنازانه باور کنند. اساساً خودتان به نقش آفرینی در کدام ژانر بیشتر علاقه دارید.
به درست یا غلط خیلی بین نقشها تفاوت قائل نیستم اما حس میکنم اگر در درجه اول فیلمنامه خوبی باشد در درجه دوم کارگردان خوب و در درجه سوم کستینگ خوبی باشد به من انگیزه و حس بهتری برای حضور در آن کار میدهد. از همه اینها مهمتر این است که اصلاً بتوانم آن نقش را اجرا کنم یا نه؛ یعنی توانایی اجرای آن نقش را در خودم ببینم یا نه. اینکه میتوانم آن نقش را چنان که در فیلمنامه هست یا کارگردان انتظار دارد پیاده کنم یا نه. دغدغههای اصلی و همیشگی من برای قبول یک نقش و حضور در یک فیلم و سریال همین مؤلفه هاست. دلیل اینکه در فیلمهای با ژانر جدیتر نقشهای کوتاهتر هم بازی کردم به همین دلیل است؛ چون دوست داشتم اگر توانایی خاصی در ایفای آن نقش دارم دیده شود و خودم آن را تجربه کنم. برای نقشهای کمدی که پیشنهاد داشتم همیشه ولی برای نقشهای جدی پیشنهادات آنقدر نبود. قبول کردن نقشهای کوتاه مثل فیلم «هزارتو» و حتی همین «خط فرضی» به من کمک کرد و میکند که کارگردانها از این زاویه هم بازی مرا ببینند و اگر قابل بدانند برای کارهایی که میخواهند بسازند پیشنهاد دهند. در مورد اینکه مردم مرا در نقشهای جدی میپذیرند یا خیر؛ پاسخ قطعی دادن دشوار است. همین که مردم مرا بهعنوان یک دفاع و فوتبالیست خشن میشناختند بهعنوان یک بازیگر کمدی بپذیرند شاید خیلی سختتر بود تا اینکه حالا مرا در نقشهای جدی بپذیرند با توجه به اینکه من چهره نسبتاً خشنی هم دارم. بههر حال در چرخش کمدی به جدی چالشهایی وجود دارد. از این حیث که مردم من را بهعنوان بازیگر کمدی میشناسند و حالا اگر بخواهند در نقشهای جدی من را ببینند هم خیلی راحت نیست و نیاز به زمان برای مخاطب و تمرکز برای من دارد تا بتوانم ذهنیت قبلی مخاطب را بشکنم و با چهره تازهای از خود مواجه کنم که باورپذیر باشد.
آقای جمشیدی شما در ورود به عرصه بازیگری علاوه بر اینکه ابتدا در نقش خود ظاهر شدید، در کنار سام درخشانی یک زوج کمدی را هم تشکیل دادید. فکر میکنید اگر این اتفاق نمیافتاد و زوج شما و آقای درخشانی شکل نمیگرفت آیا در مسیر بازیگری تان هم تأثیر میگذاشت و ممکن بود در مسیر دیگری قرار میگرفتید؟
بله من بارها گفتم که سریال «پژمان» ریسک بزرگی بود. شاید بزرگترین ریسک زندگی من بود؛ چون من سابقهای در فوتبال داشتم و با آن سابقه میتوانستم در سطوح مختلف کار مربیگری کنم اما اگر سریال «پژمان» پخش میشد و مورد اقبال مردم قرار نمیگرفت و زوج من و سام درخشانی جواب نمیداد شاید برگشتن به دنیای فوتبال هم برای من سختتر میشد. حالا اینکه چه اتفاقی میافتاد نمیدانم ولی قطعاً سرنوشت من عوض میشد و در مسیر متفاوتی از حالا قرار میگرفت.
حالا که بحث از زوج هنری و زوج کمدی مطرح شد با ارجاع به فیلم «شیشلیک» به نظر میرسد ظرفیت خوبی برای شکلگیری زوج جمشیدی و عطاران وجود دارد. ضمن اینکه شما در سریال «زیر خاکی» در کنار خانم ژاله صامتی؛ زوج کمدی خوبی را شکل دادید و بهنظر میرسد یکی از ظرفیتهای پژمان جمشیدی قابلیت زوج شدگی در بازیگری و سینماست. نظر خودتان چیست؟
من که عاشق آقای عطاران هستم. به نظرم شکلگیری یک زوج هنری در کمدی خیلی مهم است. مثل «هزارپا» زوج آقای عطاران و جواد عزتی، مثل «بارکد» زوج محسن کیایی و بهرام رادان، مثل «سن پترزبورگ» زوج پیمان قاسمخانی و محسن تنابنده، امیدوارم حضور من در کنار آقای عطاران در «شیشلیک» به جذابیت این زوج منجر شده باشد. من که آرزو داشتم در کنار آقای عطاران بازی کنم. به آقای مهدویان هم گفتم چه بهتر که این آرزو در فیلمی به کارگردانی شما اتفاق بیفتد که توانایی و کارنامه مشخصی دارید. با خانم صامتی قبلاً هم بازی کرده بودم. در چند تئاتر از جمله تئاتری که خودشان کارگردانی کرده بودند من نقش اصلی آن را بازی کردم. همچنین در «زیرخاکی» و «تگزاس دو» با هم بازی کردیم و الان هم داریم «زیرخاکی دو» را با هم کار میکنیم به نظرم ایشان فوقالعاده و از نوابغ بازیگری کشور ماست. من هم از حرفهای بودن و توانایی بازیگریشان و هم از اخلاق خوبشان خیلی چیزها یاد گرفتم و میگیرم. امیدوارم در آینده باز هم این همکاری تکرار بشود.
در جشنواره امسال در «شیشلیک» که به نظرم بیشتر تلخ بود تا طنز لحظاتی بود که با پژمان جمشیدی بغض کردیم. به نظرتان پژمان جمشیدی به همان اندازه که میتواند بخنداند میتواند بگریاند؟
موافقم. به نظر منم «شیشلیک» فیلم تلخی است. فیلم عجیبی که اگر اکران بشود حرفهای زیادی برای گفتن دارد. خود من هم با سکانس عروسی خیلی متأثر شدم و به نظر من یکی از عجیبترین سکانسهای تاریخ سینمای ماست. خیلی سکانس تلخی است خیلی تلخ و من خیلی این سکانس را دوست دارم. من این سکانس و آن سکانسی که خانم ثابتی جلوی در خانه من میآید و من که تازه از بیرون آمدهام بچهام را بلند میکنم و میگویم بیسواد آینده و بیکار حال حاضر را هم خیلی دوست دارم.
بهعنوان سؤال پایانی خواستم بگویم پژمان جمشیدی بدون اغراق یا هرگونه نگاه صرف ستایشآمیز توانسته خود را در سینمای ایران اثبات کند و من معتقدم از بسیاری از بازیگران شناخته شده و سلبریتی هم جلوتر است. چقدر مراقب هستید که از این مسیر دور و منحرف نشوید و برای حرفهای ماندن چه میکنید؟
این نگاه لطف شماست اما اینکه چگونه مراقبت کنم نمیدانم دقیقاً ولی میدانم که خیلی سخت است. نه در ارتباط با خودم که درباره هرکس هرچه هنرمندی موفقتر شود پیشنهادات اغواکننده و هیجان انگیز هم به او بیشتر میشود چه مالی و چه کاری و شغلی و در این شرایط حفظ کردن موقعیت هنری خیلی سخت میشود؛ بویژه با توجه به شرایط سخت اقتصادی که در جامعه ما وجود دارد سختتر هم میشود. با این حال سعی میکنم در انتخاب هایم دقیق و سختگیر باشم و دستکم انتخابهایی باشد که مردم دوست داشته باشند و خیلی صادقانه بگویم برای من مهمترین معیار این است که مخاطب کارم را دوست داشته باشد و برای این هدف و دغدغه همه تلاشم را خواهم کرد.
مورد عجیب پژمان جمشیدی
پژمان جمشیدی از معدود ورزشکارانی است که به سینما آمد و ماندگار شد
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
ستارههای شکستخورده
چهرههای مشهور و محبوب حوزه موسیقی، ورزش و حتی سیاست نه تنها در ایران که در همه جهان، بخت این را دارند تا مقابل دوربین بروند. این ماجرا در ایران، روندی متفاوت داشته است؛ طمع به جذب مخاطب با استفاده از شهرت و محبوبیت چهرههای ورزشی و ستارههای موسیقی معمولاً نتیجهای جز شکست فیلمها نداشته است؛ در این زمینه، سالهای پیش و پس از انقلاب، استثناهایی شاهد بودهایم، اما قاعده از شکست صحبت میکند. محمدعلی فردین ستاره سینمای پیش از انقلاب، از معدود ورزشکارانی بود که بیش از یک دهه، محبوب و مشهور باقی ماند و نامش عاملی برای فروش فیلمها بود.
در دوران اصلاحات که فضای سینما تغییر کرد احمدرضا عابدزاده، علی پروین و جواد زرینچه مقابل دوربین رفتند؛ نتیجه قابل پیشبینی بود، هیچ یک از آن فیلمها، فیلم خوبی نبود ؛ فیلم ها نتوانستند تماشاگران انبوه را ترغیب کنند، همانطور که حضور هادی ساعی در فیلم سینمایی «پی 22» (حسین قاسمیجامی) موفقیتی برای این ستاره پرافتخار نداشت. تجربه حضور یوسف کرمی قهرمان المپیک در فیلم «قهرمانان کوچک» (حسین قناعت) بهدلیل نزدیک بودن نقش به او موفق بود، اما تأثیری روی فروش فیلم که برای مخاطب کودک و نوجوان ساخته شده، نداشت. یک دهه پیش، مازیار فلاحی خواننده شناخته شده پاپ در سریال «قلب یخی» (محمدحسین لطیفی) بازی کرد. او در آن سریال چند قطعه اجرا کرد و حضورش آزاردهنده نبود. فرزاد فرزین دیگر خواننده پاپ در سالهای اخیر، نسبت به گذشته در بازیگری فعالتر شده و حاصل کارش در نقشی پیچیده و منفی در «ملکه گدایان» (حسین سهیلیزاده) قابل قبول است. کارنامه بازیگری شادمهر عقیلی ستاره موسیقی در سالهای اصلاحات، با دو شکست بزرگ گره خورد. «پر پرواز» (خسرو معصومی) و «شب برهنه» (سعید سهیلی) با وجود تصور سازندگانشان برای رکوردشکنی، بیش از هرچیز دیگری، ناکامی لقب گرفتند. علی انصاریان که ستاره فوتبال بود، با سریال طنز «زیر آسمان شهر» (رضا عطاران) بازیگری را آغاز کرد. این ستاره محبوب در اجرا، موفقتر از بازیگری بود.
تئاتریهای موفق
برخلاف چهرههایی که از ورزش و موسیقی به دنیای بازیگری آمدند، اغلب ستارههای تئاتر وقتی مقابل دوربین سینما رفتند موفق بودند. سینمای متفاوت ایران در دهه چهل، وقتی خواست مقابل ابتذال فیلمفارسی بایستد به بازیگران تئاتر پناه برد؛ «گاو» (داریوش مهرجویی) عرصهای برای دیده شدن این بازیگران بود. در سالهای پس از انقلاب و با حذف ستارههای دوران قبل، عرصهای برای دیده شدن اغلب بازیگران فیلم «گاو» که میانسال بودند فراهم شد. سینمای متفاوت و غیرتجاری، معمولاً سراغ ستارههای تئاتر میرود؛ در آغاز دهه هفتاد، خسرو شکیبایی با «هامون» (داریوش مهرجویی) محبوب و مشهور شد و در دهه نود، نوید محمدزاده مهمترین بازیگر تئاتر بود که به سینما آمد و درخشید. پیش از او و در دهه هشتاد، پانتهآ بهرام، محسن تنابنده، امیر جعفری و احمد مهرانفر از تئاتر به سینما آمدند. جعفری زودتر از دیگران به شهرت و محبوبیت رسید، بهرام در سینما به اندازه تلویزیون و تئاتر موفق نبود و زوج تنابنده و مهرانفر، با «پایتخت» (سیروس مقدم) موقعیتی ویژه را تجربه کردند. ورود پدیدههای تئاتر به سینما و تلویزیون معمولاً به درخشش آنها ختم میشود. هوتن شکیبا و بهرام افشاری از چهرههای جوان تئاتر هستند که سالهای اخیر به شهرت رسیدند و مهمتر از آن، کارنامهای قابل توجه دارند؛ برای بعضی بازیگرها مانند ستاره پسیانی، روند ورود به سینما به کندی صورت میگیرد در حالی که او در تئاتر، بازیگری درخشان با انبوهی نقش خاص است.
ستاره فیلمهای پرفروش
در میان ورزشکارانی که به سینما آمدند با نقشآفرینیهای ضعیفشان، دوستدارانشان را ناامید کردند و به دنیای ورزش پناه بردند، یک نام استثناست؛ پژمان جمشیدی اوایل دهه نود، به بازیگری روی آورد و با وجود انبوه مخالفتها، غرضورزیها و اظهارنظرهای غیرمنصفانه به راهش ادامه داد، بازیگری که با «پژمان» (سروش صحت) به شهرت رسیده بود، همان سالها در «بادی که تو را خشک کرد مرا برد» (علی نرگسنژاد) روی صحنه رفت. شاید جمشیدی را بیشتر با آثار طنز پرمخاطبش در سینما و تلویزیون به یاد بیاورند، سریالهای «زیر خاکی» (جلیل سامان) یا «دیوار به دیوار» (سامان مقدم) و فیلمهای «خوب، بد، جلف» و «تگزاس»، اما او بازیگری است که نقشهایی متنوع را تجربه کرده و آنقدر اعتماد به نفس داشته که بارها روی صحنه تئاتر برود، کاری که بعضی از بزرگترین ستارههای سینما جرأت آن را ندارند؛ در کنار شیرینی و ملاحتی که جمشیدی در نقشهای کمدی دارد و برای تماشاگر جذاب است، در همان نقشهای به ظاهر مشابه، تنوع و اجراهایی متفاوت دیده میشود. جمشیدی در این سالها تبدیل به ستاره سینمای تجاری شده و اغلب کمدیهایش فروش داشته، نقشهای جدی هم بازی کرده و روی صحنه تئاتر رفته است. او در «فرانکنشتاین» (ایمان افشاریان) نقشی دشوار و خاص را تجربه کرد؛ به نظر میرسد جمشیدی، طلسم شکست ستارههای ورزشی در سینما را شکسته یا این فرصت را به دست آورده تا تصویری دیگر از این حضور انعکاس بدهد. او بازیگری باهوش است و میداند چگونه از دل دشواریها به سلامت عبور کند. پژمان جمشیدی برای ماندن،
آمده است.