
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

یاغــــــــــــــی دوست داشتنی
وصال روحانی
خبرنگار
ژان پل بلموندو با آن صورت زشت، بینی ناجور و سیگاری که اغلب از لبهای کج و معوجاش آویزان بود، یک ضد کلیشه کامل تلقی میشد ولی هوادارانش که البته بسیار زیاد و شاید بهوسعت و شمار حداقل 80درصد از مردم موطنش (فرانسه) بودند، او را «همفری بوگارت فرانسه» مینامیدند و هرحرکت هنری وی را رصد میکردند و از محبوبان اصلی زندگانی آنها تلقی میشد. با این اوصاف بدیهی است یک ماه پیش که بلموندو در 88 سالگی روی در نقاب خاک کشید، این مردم قدردان و دوستداران پر تعدادش در سایر کشورها در رثای او چهها که نکرده باشند و در پاسداشت وی چه چیزهای ستودنی که نگفته باشند. بلموندو استاد و نماد بازی در نقش آدمهای فرصتطلب، خیابان گردهای ماجراجو و تبهکاران جزء بود که سقف آرزوهای اغلب تحقق نیافتهشان را میشد رسیدن به امپراطوریهای زر و زور دانست و حتی وقتی در قالب پلیسها ظاهر میشد، یک ضد قهرمان ونشانگر پلیسهای فاسد بود که هرچیزی را میفروشد تا جیبش را پرپول کند. ظهور ستاره آسای او و نقطه شروع شهرتش با بازی در چنین قالبهایی با حضور وی در فیلم افسانهای «از نفس افتاده» به کارگردانی ژان لوک گدار در سال 1960 شکل گرفت و این اثری بود که باید نخستین فیلم بزرگ سر برآورده از درون نهضت موج نوی سینمای فرانسه و شاید هم خالق و شروع کننده اصلی این فرایند دانست. بلموندو در این فیلم ایفاگر نقش یک خلافکار جزء و تبهکاری خیابانی است که شاید سرقتهایش کوچکتر از آن است که حتی برای یک هفته او را تأمین کند اما از تیراندازی در روز روشن و در خیابانهای پر رفت و آمد و کشتن پلیسها نیز در این راه ابایی ندارد.
معمولی اما پر فروش
بلموندو به سبب شهرت و اعتبار عظیم و ماندگاری که فیلم «از نفس افتاده» کسب کرد، در سالهای بعد از آن هم در چند فیلم دیگر بانیان نهضت موج نوی سینمای فرانسه ازجمله کارهای آلن رنه، کلود شابرول، فرانسوا تروفو و لویی مال شرکت کرد اما حجم بسیار عظیمتری از فعالیتهایش را به آثاری اختصاص داد که دور از این موج و در فرایند ساخت فیلمهای عادی و حادثهای و غیر هنری فرانسه عرضه میشدند و بهتبع آن گیشههای پربارتری داشتند. به این ترتیب بلموندو از نظر میزان فروش کارهایش و مقدار سود دهی گیشهای خود حتی از آلن دلون مشهور هم در دهههای 1960 و 1970 عبور کرد و بهرغم سربر آوردن نو ستارههایی چون ژرار دپاردیو در دهه 1980 و ژان رنو در دهه 1990، در ابتدا بازی اقتصادی را به آنها هم نباخت. اما با بالا رفتن سن بلموندو و سرد شدن نسبی وتدریجی بازار داغش از اواخر دهه 1990، وی زیر سایه این نامداران رفت و زندگی او به سوی برخی خلوتگزینیها و حاشیهسازیها کشیده شد و از 2010 به بعد بلموندو در یک وضعیت بازنشستگی خود خواسته و غیر رسمی بسر میبرد و در کمتر فیلم تازهای شرکت میکرد. فیلمهای حادثهای و پر از برخورد و جنگ و گریز بلموندو در سالهای 1963 تا 1985 شاید اغلب کارهایی معمولی بودند ولی پولسازی زیادی داشتند و گاه به گاه برخی فیلمهای با ارزش هم در میان آنها یافت میشدند که «بورسالینو» با به تصویر کشیدن یک قصه گانگستری جذاب مربوط به دهه 1930 و «مردی از ریو» یک فیلم «تریلر» (دلهرهآور) و متمرکز بر جاسوسهای بینالمللی نمونههایی از این دست بودند.
مثل تام کروز
هر چه بود، بلموندو با ایفای این گونه نقشها و با تعدد چشمگیر فیلمهایی که هر سال بازی میکرد، روزبهروز از نهضت «موجنو» بیشتر فاصله گرفت و زمانی رسید که حتی حضور در اکشنهای بیسروته یا «کمدی- اجتماعی»های سخیف هم راضیاش میکرد و البته با این بهانه و استدلال قوی که اگر بازی در این فیلمها اشتباهی استراتژیک است، چرا اکثر آنها این قدر خوب میفروشند. محبوبیت عظیم بلموندو اگر چه در درازای زمان و در رقابت با جوانترها کمرنگتر شد اما او حتی پس از عبور از 50 سال سن هم اصرار داشت که صحنههای سخت و اکشن و خطرناک فیلمهایش را نیز خودش بازی کند و «بدل»ها به جای او در این صحنهها ظاهر نشوند و این مسأله نیز از نکاتی بود که اگر چه در دهههای بعدی توسط امثال تام کروز در هالیوود تکرار شد، اما نوعی حالت تافته جدا بافته را به بلموندو میبخشید و او را از سایر هنرپیشههای مطرح تفکیک میکرد.
بهسوی هنر
وقتی از پولگرایی مفرط بلموندو و جدایی زودهنگام او از مدرن سازان سینمای فرانسه و اروپا و بانیان نهضت «موج نو» یاد میکنیم، البته موظفیم این را هم بگوییم که وی ارتباطش با این گونه هنرمندان را هم به طور کامل قطع نکرد و برای گدار که هنوز در قید حیات و فعال است، در فیلمهای دیگری مثل «پییرو دیوانه» و«یک زن یک زن است»، نیز بازی کرد و در آنها هم درخشید. بلموندو سالها پیش از آن و بواقع به سال 1933 در محله نوییلی سورسنه واقع در حومه شهر پاریس چشم بهجهان گشود. پدر او مجسمه ساز مطرحی بود که دستش به دهانش میرسید و در نتیجه امکان درس خواندن وی را در مدارسی خصوصی فراهم آورد اما ژان پل بازیگوشتر از آن بود که دل به درس و مشق و این جور چیزها بدهد و در نوجوانی و ابتدای جوانی به فعالیتهای اجتماعی و ورزشی مانند شنا و بوکس گرایش نشان میداد. شرایط زمان و ماجراجویی ذاتی بلموندو در نهایت او را به سوی هنر و بازی در تئاتر و سینما سوق داد و از اوایل دهه 1950 دانشجوی آکادمی هنرهای دراماتیک فرانسه و پس از چند سال در این رشته فارغالتحصیل شد.
آنجا که گدار «او» را دید
بلموندو پس از کسب مدرک به بازی در تئاتر و حضور در نمایشهای نامدارانی مثل جورج برنارد شاو و «فیدو» روی آورد و حضور او در یک کار کمدی نوشته مارک آلگره در سال 1958 بود که راه وی را به سوی شهرت باز کرد و ژان لوک گدار مبتکر که به تماشای آن نمایش رفته بود، بلموندو را پسندید و وی را دعوت به همکاری کرد. گدار که در آن زمان هنوز در هیأت تحریریه نشریه معتبر و تاریخساز «کایه دوسینما» حاضر و فعال بود، ابتدا از بلموندو در یک فیلم کوتاه و 12 دقیقهای خود بهنام «شارلوت و دوستش» سود جست ولی از آنجا که پس از اتمام تصویربرداری و قبل از صداگذاری بلموندو به خدمت نظام رفت، گدار مجبور شد خودش بهجای او روی فیلم و در نقش بلموندو صحبت کند.
شابرول آغاز کرد اما...
پیش از آن که گدار بتواند «از نفس افتاده» را بسازد، کلود شابرول دیگر عضو هیأت تحریریه «کایه دوسینما» و دیگر بنیانگذار نهضت موج نوی سینمای فرانسه به سال 1959 در اولین فیلم خود که یک کار دلهره آور و جنایی بهنام«یک سفر دوگانه» بود، از بلموندو استفاده کرد و در این فیلم او ایفاگر نقش مردی بود که نامزدش قربانی تبهکاران و بهدست آنها کشته میشود. یک سال بعد که گدار «از نفس افتاده» را رو کرد، این کارگردان عمداً و شاید به قصد شوخی با شابرول اسم کاراکتر بلموندو در فیلم «سفر دوگانه» را که لاژلو کواچ بود، جزو دیالوگ و در بخشی از گفتوگوهای فیلمش آورد اما هرچه بود، اتفاقات و بافت و چگونگی شکلگیری فیلم گدار بود که بلموندو را تبدیل به پدیده تازه سینمای فرانسه و کل اروپا کرد و او را در قالب یک سارق و جنایتکار فرصت طلب به ضد قهرمانی مبدل ساخت که تا آن زمان دستکم در سینمای اروپا نظایرش بسیار کم دیده شده بودند. این فیلم، بلموندو را در جلوی صف موج نوییها و در پیشانی این نهضت بزرگ و انقلابی و هنری نشاند و به روایتی از او یک چهره همیشه یاغی ساخت که حتی سیمایی خوش هم نداشت اما دوست داشتنی و رفتارها و کارها و گفتارهایش جذاب و عامهپسند بود.
افسانههایی که ساخته شد
درست است که گدار مایه و جوهره اصلی داستان «از نفس افتاده» را ازنوشتههای تروفو و شابرول گرفته وسپس آن را بهشکل دلخواه خودش ویرایش کرده بود، اما این فیلم از زندگی و تخلفات یک قاتل واقعی بهنام میشل پورتال اقتباس شده و از چنان چیزی تأثیرپذیرفته بود. درباره این فیلم کلاسیک و غیر متعارف افسانههای زیادی ساخته شده و خیلیها میگویند گدار فقط در صبح روزهای فیلمبرداری هر سکانس میزانسنها را تعیین میکرده و بخشی از دیالوگها را براساس آنچه درصحنههای قبلی شکل گرفته بود، تغییر میداد و برخی صحنهها را بهرغم احتیاج مبرم به نورپردازی و لزوم افزایش روشنایی محیط، در نور معمولی میگرفت تا همه احساسها و برخوردها طبیعی باشد.
ژان پل بلموندو ایفاگر نقش اصلی و کسی که در قالب قاتل مورد بحث فرو رفت، اعتراف کرده بود که به سبب اطمینان از عدم اکران فیلم با تمام جان و دلش ایفای نقش نکرده اما روش بازی و نوع برخورد او با این فیلم هرچه بوده باشد، وی بخوبی شخصیت هرج و مرج طلب و ضد قانون میشل پورتال را جلوهگر شد و اگر فیلم بهلحاظ هنری موفق و از دید روشنفکران چیزی در حد یک انقلاب فرهنگی بود، نمیتوان بلموندو را یکی از پایهگذاران شاخص این موفقیت ندانست.
در قالب تبهکاران خرده پا
شهرت برخاسته از فیلم ساختار شکن گدار، بلموندو را به ستارهای بینالمللی تبدیل کرد و حوزه عمل و دامنه تأثیرگذاری وی را از سطح فرانسه بسیار فراتر برد و به هنرمندی جهانی تبدیل کرد. او در همین راستا در اقتباس پیتر بروک بریتانیایی از داستان «Moderato Cantabile» ظاهر شد و روبه روی سوفیا لورن هم در فیلم «دو زن» که کارگردانش ویتوریو دسیکای معروف و ایتالیایی بود، رؤیت شد. با وجود این بلموندو هم مثل آلن دلون ترجیح میداد که تمرکز اصلی و پایگاه اول فعالیتهایش همان سینمای فرانسه باشد و بههمین سبب هم بههمکاریهای گاه بهگاه خود با گدار ادامه داد و هم در فیلمهای ژانپییرملویل ظاهر شد که اگر چه عضوی از نهضت «موج نوی سینمای فرانسه» و پایهگذار این خیزش هنری نبود اما منتقدان سینمایی او را میپسندیدند و دنبالهای بر موج مذکور میانگاشتند، پیامد مستقیم و صریح شروع همکاری بلموندو با ملویل بازی او در نقش یک کشیش دچار سوداهای غیر متعارف در فیلم «لئون مورن» و فرو رفتن در قالب یک سارق و همچنین جاسوس و خبرچین در فیلم «Le Dou Los» بود. اینگونه حضورها و فیلمها بلموندو را به هنرپیشهای تبدیل کرد که برای بازی در نقش تبهکاران خرده پا و فرصتطلبهای خیابانی جان میدهد و در چنین قالبهایی بخوبی میگنجد. اگر به حرفهای بلموندو رجوع کنیم، میبینیم خود او نیز حضور در فیلمهای عامیانهتر و مردمیتر را بر آثار روشنفکرانه ارجح میشمرد و ترجیح میداد در فیلمهای سرراست و عوام پسند بازی کند و نه فیلمهای روشنفکرانه که درک مضمون آنها برای عوام و مردم معمولی سخت و رنجآور بود. بلموندو در این خصوص با صراحت هرچه بیشتر در مصاحبهای با روزنامه نیویورک تایمز امریکا در سال 1967 گفت: «بعضی فیلمهای روشنفکرانه و موج نویی سینمای ما بیش از حد کسالتبارند و اصولاً پیامی مردمی ندارند و بههمین سبب من فیلمهای دارای مضامین معمول را بر کارهای امثال آلن رنه و آلن روب گریله ترجیح میدهم».
ورود به جمع تهیهکنندگان
بلموندو در سالهای بعدی نیز و حداقل تا اواسط و اواخر دهه 1980 در اوج ماند و در عین بازی در فیلمهای موج نوییها مانند تروفو («پری دریایی می سی سی پی»)، کلود للوش («عشق یک چیز مسخره است») و ژاک درای («بورسالینو») از آثار عامه پسند هم دوری نجست. بلموندو به کار تهیهکنندگی فیلمها هم پرداخت و جالبتر اینکه در تولید شماری از فیلمهایی مشارکت کرد که ساخته موج نوییها بودند و «دکتر پوپال» از شابرول، «مردی از آکاپولکو» از دیبروکا و «استاویسکی» یک درام سیاسی از آلن رنه و متمرکز بر دهه 1930 از آندست کارها به شمار میآمدند. همزمان با اینگونه سرمایهگذاریهای هنری و کارهای کمال طلبانه بلموندو در فیلمهای عامه پسند و معمولی و حادثهای نیز شرکت میکرد ولی با گذشت هر سال از تعداد اینگونه فیلمها میکاست تا به موازات بالا رفتن سنش و عوارض آن، خود را فرسوده نکند. در همان مقطع و در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 بلموندو به صحنه تئاتر هم برگشت و در اجراهای تازه ای از «سیرانو دو برژراک» و«کین» که دومی کار ژان پل سارتر بود، شرکت جست. در دهه 1990 که با تلاطم و شلوغی کمتر و آرامش بیشتری برای بلموندو سپری شد، وی در نسخه سینمایی و تازهای از داستان زوالناپذیر «بینوایان» با کارگردانی کلود للوش و همچنین در کنار آلن دلون در فیلم «Une Chance Sur Deux» ظاهر شد که آخری محصول 1998 بود و برخی اختلافهای قبلی بین این دو هنرمند بیش از حد مشهور فرانسه و کل اروپا را تلطیف و کمتر از گذشته کرد.
جنجال در عین آرامش
با سکته قلبیای که بلموندو در سال 2001 متحمل شد و او را چند سال رنجور و خانه نشین کرد، طبعاً وی از سینما دوری گزید و چون در بازگشت به صحنه هنر در اواخر دهه 2000 و اوایل دهه 2010 توفیق مورد نظر را نداشت، ترجیح داد سالهای باقیمانده از عمرش را با بازنشستگی نسبی و با حضور گاه و بی گاه در برخی محافل هنری و دور از جنجالهای تازه سپری کند اما او تا روزی که زنده بود، باید پاسخگوی مسائل و جنجالهایی بود که پیشتر برپا کرده بود و هر کس هم که آن رافراموش میکرد، طبعاً مردم و رسانههای همیشه کنجکاو دنیا آن را از یاد نمیبردند. البته این هم از عوارض «بلموندو بودن» تلقی میشد.
* منبع:Guardian
خبرنگار
ژان پل بلموندو با آن صورت زشت، بینی ناجور و سیگاری که اغلب از لبهای کج و معوجاش آویزان بود، یک ضد کلیشه کامل تلقی میشد ولی هوادارانش که البته بسیار زیاد و شاید بهوسعت و شمار حداقل 80درصد از مردم موطنش (فرانسه) بودند، او را «همفری بوگارت فرانسه» مینامیدند و هرحرکت هنری وی را رصد میکردند و از محبوبان اصلی زندگانی آنها تلقی میشد. با این اوصاف بدیهی است یک ماه پیش که بلموندو در 88 سالگی روی در نقاب خاک کشید، این مردم قدردان و دوستداران پر تعدادش در سایر کشورها در رثای او چهها که نکرده باشند و در پاسداشت وی چه چیزهای ستودنی که نگفته باشند. بلموندو استاد و نماد بازی در نقش آدمهای فرصتطلب، خیابان گردهای ماجراجو و تبهکاران جزء بود که سقف آرزوهای اغلب تحقق نیافتهشان را میشد رسیدن به امپراطوریهای زر و زور دانست و حتی وقتی در قالب پلیسها ظاهر میشد، یک ضد قهرمان ونشانگر پلیسهای فاسد بود که هرچیزی را میفروشد تا جیبش را پرپول کند. ظهور ستاره آسای او و نقطه شروع شهرتش با بازی در چنین قالبهایی با حضور وی در فیلم افسانهای «از نفس افتاده» به کارگردانی ژان لوک گدار در سال 1960 شکل گرفت و این اثری بود که باید نخستین فیلم بزرگ سر برآورده از درون نهضت موج نوی سینمای فرانسه و شاید هم خالق و شروع کننده اصلی این فرایند دانست. بلموندو در این فیلم ایفاگر نقش یک خلافکار جزء و تبهکاری خیابانی است که شاید سرقتهایش کوچکتر از آن است که حتی برای یک هفته او را تأمین کند اما از تیراندازی در روز روشن و در خیابانهای پر رفت و آمد و کشتن پلیسها نیز در این راه ابایی ندارد.
معمولی اما پر فروش
بلموندو به سبب شهرت و اعتبار عظیم و ماندگاری که فیلم «از نفس افتاده» کسب کرد، در سالهای بعد از آن هم در چند فیلم دیگر بانیان نهضت موج نوی سینمای فرانسه ازجمله کارهای آلن رنه، کلود شابرول، فرانسوا تروفو و لویی مال شرکت کرد اما حجم بسیار عظیمتری از فعالیتهایش را به آثاری اختصاص داد که دور از این موج و در فرایند ساخت فیلمهای عادی و حادثهای و غیر هنری فرانسه عرضه میشدند و بهتبع آن گیشههای پربارتری داشتند. به این ترتیب بلموندو از نظر میزان فروش کارهایش و مقدار سود دهی گیشهای خود حتی از آلن دلون مشهور هم در دهههای 1960 و 1970 عبور کرد و بهرغم سربر آوردن نو ستارههایی چون ژرار دپاردیو در دهه 1980 و ژان رنو در دهه 1990، در ابتدا بازی اقتصادی را به آنها هم نباخت. اما با بالا رفتن سن بلموندو و سرد شدن نسبی وتدریجی بازار داغش از اواخر دهه 1990، وی زیر سایه این نامداران رفت و زندگی او به سوی برخی خلوتگزینیها و حاشیهسازیها کشیده شد و از 2010 به بعد بلموندو در یک وضعیت بازنشستگی خود خواسته و غیر رسمی بسر میبرد و در کمتر فیلم تازهای شرکت میکرد. فیلمهای حادثهای و پر از برخورد و جنگ و گریز بلموندو در سالهای 1963 تا 1985 شاید اغلب کارهایی معمولی بودند ولی پولسازی زیادی داشتند و گاه به گاه برخی فیلمهای با ارزش هم در میان آنها یافت میشدند که «بورسالینو» با به تصویر کشیدن یک قصه گانگستری جذاب مربوط به دهه 1930 و «مردی از ریو» یک فیلم «تریلر» (دلهرهآور) و متمرکز بر جاسوسهای بینالمللی نمونههایی از این دست بودند.
مثل تام کروز
هر چه بود، بلموندو با ایفای این گونه نقشها و با تعدد چشمگیر فیلمهایی که هر سال بازی میکرد، روزبهروز از نهضت «موجنو» بیشتر فاصله گرفت و زمانی رسید که حتی حضور در اکشنهای بیسروته یا «کمدی- اجتماعی»های سخیف هم راضیاش میکرد و البته با این بهانه و استدلال قوی که اگر بازی در این فیلمها اشتباهی استراتژیک است، چرا اکثر آنها این قدر خوب میفروشند. محبوبیت عظیم بلموندو اگر چه در درازای زمان و در رقابت با جوانترها کمرنگتر شد اما او حتی پس از عبور از 50 سال سن هم اصرار داشت که صحنههای سخت و اکشن و خطرناک فیلمهایش را نیز خودش بازی کند و «بدل»ها به جای او در این صحنهها ظاهر نشوند و این مسأله نیز از نکاتی بود که اگر چه در دهههای بعدی توسط امثال تام کروز در هالیوود تکرار شد، اما نوعی حالت تافته جدا بافته را به بلموندو میبخشید و او را از سایر هنرپیشههای مطرح تفکیک میکرد.
بهسوی هنر
وقتی از پولگرایی مفرط بلموندو و جدایی زودهنگام او از مدرن سازان سینمای فرانسه و اروپا و بانیان نهضت «موج نو» یاد میکنیم، البته موظفیم این را هم بگوییم که وی ارتباطش با این گونه هنرمندان را هم به طور کامل قطع نکرد و برای گدار که هنوز در قید حیات و فعال است، در فیلمهای دیگری مثل «پییرو دیوانه» و«یک زن یک زن است»، نیز بازی کرد و در آنها هم درخشید. بلموندو سالها پیش از آن و بواقع به سال 1933 در محله نوییلی سورسنه واقع در حومه شهر پاریس چشم بهجهان گشود. پدر او مجسمه ساز مطرحی بود که دستش به دهانش میرسید و در نتیجه امکان درس خواندن وی را در مدارسی خصوصی فراهم آورد اما ژان پل بازیگوشتر از آن بود که دل به درس و مشق و این جور چیزها بدهد و در نوجوانی و ابتدای جوانی به فعالیتهای اجتماعی و ورزشی مانند شنا و بوکس گرایش نشان میداد. شرایط زمان و ماجراجویی ذاتی بلموندو در نهایت او را به سوی هنر و بازی در تئاتر و سینما سوق داد و از اوایل دهه 1950 دانشجوی آکادمی هنرهای دراماتیک فرانسه و پس از چند سال در این رشته فارغالتحصیل شد.
آنجا که گدار «او» را دید
بلموندو پس از کسب مدرک به بازی در تئاتر و حضور در نمایشهای نامدارانی مثل جورج برنارد شاو و «فیدو» روی آورد و حضور او در یک کار کمدی نوشته مارک آلگره در سال 1958 بود که راه وی را به سوی شهرت باز کرد و ژان لوک گدار مبتکر که به تماشای آن نمایش رفته بود، بلموندو را پسندید و وی را دعوت به همکاری کرد. گدار که در آن زمان هنوز در هیأت تحریریه نشریه معتبر و تاریخساز «کایه دوسینما» حاضر و فعال بود، ابتدا از بلموندو در یک فیلم کوتاه و 12 دقیقهای خود بهنام «شارلوت و دوستش» سود جست ولی از آنجا که پس از اتمام تصویربرداری و قبل از صداگذاری بلموندو به خدمت نظام رفت، گدار مجبور شد خودش بهجای او روی فیلم و در نقش بلموندو صحبت کند.
شابرول آغاز کرد اما...
پیش از آن که گدار بتواند «از نفس افتاده» را بسازد، کلود شابرول دیگر عضو هیأت تحریریه «کایه دوسینما» و دیگر بنیانگذار نهضت موج نوی سینمای فرانسه به سال 1959 در اولین فیلم خود که یک کار دلهره آور و جنایی بهنام«یک سفر دوگانه» بود، از بلموندو استفاده کرد و در این فیلم او ایفاگر نقش مردی بود که نامزدش قربانی تبهکاران و بهدست آنها کشته میشود. یک سال بعد که گدار «از نفس افتاده» را رو کرد، این کارگردان عمداً و شاید به قصد شوخی با شابرول اسم کاراکتر بلموندو در فیلم «سفر دوگانه» را که لاژلو کواچ بود، جزو دیالوگ و در بخشی از گفتوگوهای فیلمش آورد اما هرچه بود، اتفاقات و بافت و چگونگی شکلگیری فیلم گدار بود که بلموندو را تبدیل به پدیده تازه سینمای فرانسه و کل اروپا کرد و او را در قالب یک سارق و جنایتکار فرصت طلب به ضد قهرمانی مبدل ساخت که تا آن زمان دستکم در سینمای اروپا نظایرش بسیار کم دیده شده بودند. این فیلم، بلموندو را در جلوی صف موج نوییها و در پیشانی این نهضت بزرگ و انقلابی و هنری نشاند و به روایتی از او یک چهره همیشه یاغی ساخت که حتی سیمایی خوش هم نداشت اما دوست داشتنی و رفتارها و کارها و گفتارهایش جذاب و عامهپسند بود.
افسانههایی که ساخته شد
درست است که گدار مایه و جوهره اصلی داستان «از نفس افتاده» را ازنوشتههای تروفو و شابرول گرفته وسپس آن را بهشکل دلخواه خودش ویرایش کرده بود، اما این فیلم از زندگی و تخلفات یک قاتل واقعی بهنام میشل پورتال اقتباس شده و از چنان چیزی تأثیرپذیرفته بود. درباره این فیلم کلاسیک و غیر متعارف افسانههای زیادی ساخته شده و خیلیها میگویند گدار فقط در صبح روزهای فیلمبرداری هر سکانس میزانسنها را تعیین میکرده و بخشی از دیالوگها را براساس آنچه درصحنههای قبلی شکل گرفته بود، تغییر میداد و برخی صحنهها را بهرغم احتیاج مبرم به نورپردازی و لزوم افزایش روشنایی محیط، در نور معمولی میگرفت تا همه احساسها و برخوردها طبیعی باشد.
ژان پل بلموندو ایفاگر نقش اصلی و کسی که در قالب قاتل مورد بحث فرو رفت، اعتراف کرده بود که به سبب اطمینان از عدم اکران فیلم با تمام جان و دلش ایفای نقش نکرده اما روش بازی و نوع برخورد او با این فیلم هرچه بوده باشد، وی بخوبی شخصیت هرج و مرج طلب و ضد قانون میشل پورتال را جلوهگر شد و اگر فیلم بهلحاظ هنری موفق و از دید روشنفکران چیزی در حد یک انقلاب فرهنگی بود، نمیتوان بلموندو را یکی از پایهگذاران شاخص این موفقیت ندانست.
در قالب تبهکاران خرده پا
شهرت برخاسته از فیلم ساختار شکن گدار، بلموندو را به ستارهای بینالمللی تبدیل کرد و حوزه عمل و دامنه تأثیرگذاری وی را از سطح فرانسه بسیار فراتر برد و به هنرمندی جهانی تبدیل کرد. او در همین راستا در اقتباس پیتر بروک بریتانیایی از داستان «Moderato Cantabile» ظاهر شد و روبه روی سوفیا لورن هم در فیلم «دو زن» که کارگردانش ویتوریو دسیکای معروف و ایتالیایی بود، رؤیت شد. با وجود این بلموندو هم مثل آلن دلون ترجیح میداد که تمرکز اصلی و پایگاه اول فعالیتهایش همان سینمای فرانسه باشد و بههمین سبب هم بههمکاریهای گاه بهگاه خود با گدار ادامه داد و هم در فیلمهای ژانپییرملویل ظاهر شد که اگر چه عضوی از نهضت «موج نوی سینمای فرانسه» و پایهگذار این خیزش هنری نبود اما منتقدان سینمایی او را میپسندیدند و دنبالهای بر موج مذکور میانگاشتند، پیامد مستقیم و صریح شروع همکاری بلموندو با ملویل بازی او در نقش یک کشیش دچار سوداهای غیر متعارف در فیلم «لئون مورن» و فرو رفتن در قالب یک سارق و همچنین جاسوس و خبرچین در فیلم «Le Dou Los» بود. اینگونه حضورها و فیلمها بلموندو را به هنرپیشهای تبدیل کرد که برای بازی در نقش تبهکاران خرده پا و فرصتطلبهای خیابانی جان میدهد و در چنین قالبهایی بخوبی میگنجد. اگر به حرفهای بلموندو رجوع کنیم، میبینیم خود او نیز حضور در فیلمهای عامیانهتر و مردمیتر را بر آثار روشنفکرانه ارجح میشمرد و ترجیح میداد در فیلمهای سرراست و عوام پسند بازی کند و نه فیلمهای روشنفکرانه که درک مضمون آنها برای عوام و مردم معمولی سخت و رنجآور بود. بلموندو در این خصوص با صراحت هرچه بیشتر در مصاحبهای با روزنامه نیویورک تایمز امریکا در سال 1967 گفت: «بعضی فیلمهای روشنفکرانه و موج نویی سینمای ما بیش از حد کسالتبارند و اصولاً پیامی مردمی ندارند و بههمین سبب من فیلمهای دارای مضامین معمول را بر کارهای امثال آلن رنه و آلن روب گریله ترجیح میدهم».
ورود به جمع تهیهکنندگان
بلموندو در سالهای بعدی نیز و حداقل تا اواسط و اواخر دهه 1980 در اوج ماند و در عین بازی در فیلمهای موج نوییها مانند تروفو («پری دریایی می سی سی پی»)، کلود للوش («عشق یک چیز مسخره است») و ژاک درای («بورسالینو») از آثار عامه پسند هم دوری نجست. بلموندو به کار تهیهکنندگی فیلمها هم پرداخت و جالبتر اینکه در تولید شماری از فیلمهایی مشارکت کرد که ساخته موج نوییها بودند و «دکتر پوپال» از شابرول، «مردی از آکاپولکو» از دیبروکا و «استاویسکی» یک درام سیاسی از آلن رنه و متمرکز بر دهه 1930 از آندست کارها به شمار میآمدند. همزمان با اینگونه سرمایهگذاریهای هنری و کارهای کمال طلبانه بلموندو در فیلمهای عامه پسند و معمولی و حادثهای نیز شرکت میکرد ولی با گذشت هر سال از تعداد اینگونه فیلمها میکاست تا به موازات بالا رفتن سنش و عوارض آن، خود را فرسوده نکند. در همان مقطع و در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 بلموندو به صحنه تئاتر هم برگشت و در اجراهای تازه ای از «سیرانو دو برژراک» و«کین» که دومی کار ژان پل سارتر بود، شرکت جست. در دهه 1990 که با تلاطم و شلوغی کمتر و آرامش بیشتری برای بلموندو سپری شد، وی در نسخه سینمایی و تازهای از داستان زوالناپذیر «بینوایان» با کارگردانی کلود للوش و همچنین در کنار آلن دلون در فیلم «Une Chance Sur Deux» ظاهر شد که آخری محصول 1998 بود و برخی اختلافهای قبلی بین این دو هنرمند بیش از حد مشهور فرانسه و کل اروپا را تلطیف و کمتر از گذشته کرد.
جنجال در عین آرامش
با سکته قلبیای که بلموندو در سال 2001 متحمل شد و او را چند سال رنجور و خانه نشین کرد، طبعاً وی از سینما دوری گزید و چون در بازگشت به صحنه هنر در اواخر دهه 2000 و اوایل دهه 2010 توفیق مورد نظر را نداشت، ترجیح داد سالهای باقیمانده از عمرش را با بازنشستگی نسبی و با حضور گاه و بی گاه در برخی محافل هنری و دور از جنجالهای تازه سپری کند اما او تا روزی که زنده بود، باید پاسخگوی مسائل و جنجالهایی بود که پیشتر برپا کرده بود و هر کس هم که آن رافراموش میکرد، طبعاً مردم و رسانههای همیشه کنجکاو دنیا آن را از یاد نمیبردند. البته این هم از عوارض «بلموندو بودن» تلقی میشد.
* منبع:Guardian

هرچه بیریختتر بهتر!
ژان پل بلموندو طی سالهای اخیر و بواقع در ایام آخر حیاتش مصاحبههای متعددی انجام داد و کلاً آدم خوشاخلاق و پرحرفی بود اما در واپسین گفتوگوی خود به سال 2020 با سایت «فرانس کالچر» به نکاتی اشاره و مطالب جالبی را بازگو کرد که پیشتر از زبان وی شنیده نشده بود و کنکاش در آن نمیتواند خالی از لطف باشد. بلموندو در این مصاحبه هم از خاطرات ویژه مرتبط با پدر هنرمندش (با نام «پل بلموندو» و بدون کلمه ژان ) گفت و هم از چگونگی مشارکت اولیهاش در نهضت معروف و ماندگار موج نو سینمای فرانسه (موسوم به Nouvelle Vague) و البته از برخی فیلمهای خاطرهساز و آدمها و اتفاقاتی که زندگی هنری وی را صاحب رنگ و نقش متفاوتی ساختند، نیز یاد کرد.
آقای بلموندو، پدر شما یک مجسمهساز زبده بود و لابد بر زندگی هنری شما اثر بارزی گذاشته است.
همینطور است. پدرم بهشدت پرکار بود و حتی تا روز قبل از مرگش، بدون توقف و یکسره کار میکرد. توصیه مکرر او به من نیز این بود که؛ «ژان، تا جایی که میتوانی کار کن و کار کن و باز هم کار کن.»
ارتباط شما با پدرتان و احتمالاً سایر مجسمهسازان عصر تا چه میزان در تکوین شخصیت هنریتان نقش داشت؟
بهخاطر حرفه و ارتباطات پدرم من عملاً در گالری او یا کارگاه سایر مجسمهسازان زمان رشد کردم و تجربه آموختم و دیدگاههای هنریام نیز در همین مکانها تکوین یافت. یادم میآید وقتی به اولین نقشهایم که نقشهای کوچکی در تئاتر بودند، دست یافتم، دائماً به کارگاه پدرم میرفتم تا نصایح او را بشنوم و او با دیدگاههای همیشه خوشبینانهاش به من روحیهای هرچه بهتر ببخشد زیرا از آن طریق صاحب استحکام درونی بیشتری میشدم.
او به شما دقیقاً چه چیزهایی را میگفت؟
پدرم میگفت تماشاگر اول و هوادار پروپاقرص نمایشهای من است و هیچکس در این زمینه جلوتر از او نیست. پدرم از پیشرفت سریع من در این حرفه واقعاً تعجب کرده بود.
توصیههای پدرتان به شما چه بود؟
دائماً میگفت که تکنیک اجرا و قوه بیان خود را تقویت کنم و روشهای کاریام را ارتقا بخشم. توصیه دیگرش این بود که بهرغم کسب توفیقی سریع در سینما، تئاتر را فراموش نکنم و در هر فرصتی در اجرای یکی از آثار کلاسیک هنرهای نمایشی و در خلق مجدد نمایشهای مشهور در صحنه تئاتر فرانسه مشارکت کنم.
معلوم میشود که پدرتان رضایت لازم را از کارها و روشهای انتخابی شما نداشت؟
درست میگویید. در حالی که من از 70 سال سن فاصله زیادی نداشتم و خود او 90 سال سن را رد کرده بود، دائماً از من ایراد میگرفت که چرا کمکار هستم و به چه سبب در فیلمها و نمایشهای بسیار بیشتری شرکت نمیکنم. پدرم حتی وقتی سالی پنج فیلم بازی میکردم و از اول صبح تا آخر شب در لوکیشن یا سر صحنه بودم، همین را میگفت، جملهای که دائماً میگفت این بود؛ «کوچولوی(!) عزیزم، چرا اینقدر کمکاری، چرا روی تکنیکات کار نمیکنی؟»
چه چیزهایی پدرتان را به این گونه نتیجهگیریها و صحبتها سوق میداد؟
شاید او به زندگی و کارهای خواهرم نگاه میکرد و همانها را از من طلب میکرد، لازم است بدانید خواهرم یک بالرین بود و چون آمادگی جسمانی عالی و کامل مشخصه و لازمه اول کار بالرینها است، مجبور بود هر روز هفت، هشت ساعت تمرین و اجرای تکنیک کند. پدرم بر همین اساس تصور میکرد که من هم باید هر روز حداقل 10 ساعت مرور تکنیک و آمادگی جسمانیام را بیشتر کنم و حتی توقع داشت شبها که خسته و برای استراحت به خانه میرفتم، باز تا صبح تمرین کنم. البته من ایرادی به پدرم نمیگیرم، چون آمادگی ذهنی و حتی جسمانی از نیازهای اصلی بازیگران سینما و تئاتر هم هست و در هر یک از شاخههای هفتگانه هنر که باشید، اگر بیشتر تمرین و مرور فن کنید، ضرری نخواهید دید.
60 سال پیش بهعنوان یک بازیگر در یکی از اولین و بهترین کارهای «موج نو» سینمای فرانسه که همان فیلم تاریخی «از نفس افتاده» به کارگردانی ژان لوک گدار است، شرکت کردید و سهم زیادی در خلق و اوجگیری ماندگار این نهضت تازه داشتید. در اینباره حرف بزنید.
در آن زمان و وقتی فیلم تهیه میشد، اصلاً توقع اتفاقات عظیمی را نداشتیم که پس از اکران فیلم روی داد و آن را یکی از انقلابهای بزرگ تاریخ سینما نامیدند. ژان لوک گدار البته یک کارگردان استثنایی بوده و هست ولی حقیقت امر این است که من و سایر عوامل تولید «از نفس افتاده» حتی باور نداشتیم که پروانه پخش به این فیلم بدهند. در آن زمان مضمون سایر فیلمهای روز و آثار رایج آنقدر مطابق با اندیشههای متداول و عامهپسند و در عین حال سنگین و رنگین بود که ما یقین داشتیم کار گدار به سبب مغایریت صددرصد آن با روال رایج هرگز اکران عمومی نخواهد شد و آن را سر به نیست خواهند کرد و سطل آشغال استودیوها تنها مقصد آن خواهد بود. به همین سبب بسیار راحت و بیخیال و بدون استرس فیلم را گرفته و نقش خود را ایفا کردیم و اصلاً سنگتمام نگذاشتیم. اینطور نبود که برای هر صحنه و هر سکانس آن جانفشانی کنیم و برای ما این یک باور حتمی بود که مقامهای سینمایی کشور آن فیلم را در یک چشم به هم زدن دور خواهند ریخت.
گدار چه میگفت؟
او کارش را در حد کمال انجام میداد و بسیار جدیتر و حرفهایتر از ما با آن فیلم و نیازهای آن برخورد و تأمین ملزومات میکرد چون برخلاف ما باور داشت که فیلم اکران خواهد شد. او دائماً ما را راهنمایی و جزئیات هر پلان را تشریح میکرد اما ما بازیگران و بسیاری از عوامل صحنه با این اطمینان که همه این زحمات بیحاصل است و از آن فیلم چیزی درنمیآید، در خیابانهای محل فیلمبرداری و لوکیشنهای آن راه میرفتیم و اصلاً کار را جدی نمیگرفتیم. البته به احترام گدار، هرچه او میخواست و هر دیالوگی را که در سناریو بود، ادا میکردیم اما روح و جان ما با آن فیلم نبود.
بعداً چه شد؟
هیچ، فیلم پخش شد و همچون انفجار یک بمب بزرگ سروصدا کرد و یک انقلاب بزرگ هنری را بهوجود آورد. همهجا صحبت «از نفسافتاده» و شروع حیات موج نو سینمای فرانسه در میان بود و در یک چشم بههمزدن این موج با موج قدیمیتر و کلاسیکتر نئورئالیستها در سینمای ایتالیا برابری کرد. تأثیرگذاری موج نو سینمای فرانسه به حدی رسید که حتی کارگردانان پیشرو و موفق و معروف دهه 1970 هالیوود هم اعتراف میکردند که از این نهضت خط فکری گرفتهاند و وامدار آن هستند.
عکسالعمل شما چه بود؟
به هیچ روی باور نمیکردیم که چنین اتفاقی افتاده است و از خودمان میپرسیدیم مگر این فیلم چه چیزهایی دارد که ما از آن غافل ماندهایم. شگفتی عظیم من هنوز هم در وجودم باقی است.
موج نوییهای دیگر سینمای فرانسه و بخصوص فرانسوا تروفو و آلن رنه آن نهضت را استمرار بخشیدند و به دهههای بعدی کشاندند اما خود شما بسیار سریع از قطار مربوطه خارج شدید و به فیلمهای دیگر و با مضامین و بافتهایی متفاوت پیوستید. چرا در آن نهضت نماندید؟
به این خاطر که پس از توفیق چشمگیر فیلم گدار انواع پیشنهادات از سایر سینماگران و هنرمندان صاحب سبکهای متفاوت به من رسید و توفیق حرفهای و الزامهای کاری میطلبید که با آنها همسویی داشته باشم؛ نمیشد فقط در همان فضای موج نو ماند، زیرا سینمای فرانسه مسیر متفاوت و در عین حال مترادفی داشت و حبس شدن در هر یک از آنها اشتباه بزرگی بود. تعداد فیلمهای خوب «موج نویی» هم که ساخته میشد، به آن حد نمیرسید که خودم را فقط منحصر و محدود به آن کنم.
بارها گفته شده که شما برخلاف هموطن سرشناستان آلن دلون یا برخی هنرپیشههای ایتالیایی سیمایی خوش ندارید و برعکس بسیار بیریخت هستید و بر همین اساس این را تعجبآور میدانستند که چرا اینقدر موفقاید؟
موفقیت یا ناکامی در سینما و سایر هنرهای نمایشی فقط به قیافه و ریخت مربوط نمیشود و از نوع حضور یک بازیگر در صحنه تئاتر یا روی پرده سینما نشأت میگیرد. شما میتوانید مثل من بسیار زشترو یا صاحب چهرهای بیش از حد معمولی باشید اما از خوشسیماها پیشی بگیرید، منوط به اینکه فنون حرفهتان و راههای جذب مخاطب را بشناسید. کافی است زبان بازی کنید و نحوه کارتان و روش بیان شما جذاب باشد و در آن صورت حتماً موفق خواهید شد. از چنین منظری هرچه بیریختتر باشید، موفقتر خواهید بود!
با این حال ارتباط شغلی چندی پیش شما با زنی بلژیکی و بسیار جوانتر از خودتان به نام باربارا گاندولفی بسیار بحرانآفرین و خبرساز شد و مشخص گشت که زیادهرویهایی در زندگی اجتماعیتان داشتهاید؟
آن جنجال را رسانهها موجب شدند وگرنه خلافی از من و گاندولفی سر نزده بود. ما یک ارتباط حرفهای و شغلی داشتیم و اینکه با استناد به یک چک 200 هزار یورویی صادر شده از سوی من برای گاندولفی این نتیجهگیری را کردند که من و او روابط تجاری فسادآمیزی داریم در صورتی که این اتهامی بود که هرگز به اثبات نرسید. آن مبلغ صرفاً پولی بود که به گاندولفی دادم تا یک پروژه اقتصادی در دست اقدام او ثمر لازم را بدهد. نه گاندولفی و نه هیچ تاجر دیگری قدرت کلاهبرداری از من را ندارد.
قضیه تهدید شدن شما و دختر نوجوانتان به قتل چه بود؟
وقتی شهرت زیادی دارید، باید انتظار اینگونه اتفاقات را هم بکشید. عدهای هستند که فقط با شکار نامداران به اهداف خود میرسند و من تنها هنرمند معروفی نبودهام که هدف حملات آنها قرار گرفتهام. پلیس فرانسه کارش را برای حفظ جان من و وابستگانم بهخوبی انجام داده است. یادتان باشد که من نوههای زیادی دارم و آنها عشقهای بزرگ زندگی من و یادگارهایی برای بعد از مرگ من هستند.
در سال 2009 با فیلم «یک مرد و سگاش» بازگشتی توأم با امید فراوان به صحنه سینمای فرانسه پس از چند سال خاموشی داشتید اما فیلم شکست اقتصادی و هنری بدی خورد. اینطور نبود؟
من همان موقع نیز گفتم که ظاهراً هوادارانم بیشتر مایلاند همان تصویر و تجسم سابق از من را در ذهن خود حفظ کنند و هر چیز دیگر و کار تازهای را پس میزنند. من نیز این باور را پذیرفتم و اصرار برای اثبات چیزی جز این نکردم. بگذارید آنها به همان گونه خوش و راضی باشند که خود میخواهند.
*منبع: France Culture
آقای بلموندو، پدر شما یک مجسمهساز زبده بود و لابد بر زندگی هنری شما اثر بارزی گذاشته است.
همینطور است. پدرم بهشدت پرکار بود و حتی تا روز قبل از مرگش، بدون توقف و یکسره کار میکرد. توصیه مکرر او به من نیز این بود که؛ «ژان، تا جایی که میتوانی کار کن و کار کن و باز هم کار کن.»
ارتباط شما با پدرتان و احتمالاً سایر مجسمهسازان عصر تا چه میزان در تکوین شخصیت هنریتان نقش داشت؟
بهخاطر حرفه و ارتباطات پدرم من عملاً در گالری او یا کارگاه سایر مجسمهسازان زمان رشد کردم و تجربه آموختم و دیدگاههای هنریام نیز در همین مکانها تکوین یافت. یادم میآید وقتی به اولین نقشهایم که نقشهای کوچکی در تئاتر بودند، دست یافتم، دائماً به کارگاه پدرم میرفتم تا نصایح او را بشنوم و او با دیدگاههای همیشه خوشبینانهاش به من روحیهای هرچه بهتر ببخشد زیرا از آن طریق صاحب استحکام درونی بیشتری میشدم.
او به شما دقیقاً چه چیزهایی را میگفت؟
پدرم میگفت تماشاگر اول و هوادار پروپاقرص نمایشهای من است و هیچکس در این زمینه جلوتر از او نیست. پدرم از پیشرفت سریع من در این حرفه واقعاً تعجب کرده بود.
توصیههای پدرتان به شما چه بود؟
دائماً میگفت که تکنیک اجرا و قوه بیان خود را تقویت کنم و روشهای کاریام را ارتقا بخشم. توصیه دیگرش این بود که بهرغم کسب توفیقی سریع در سینما، تئاتر را فراموش نکنم و در هر فرصتی در اجرای یکی از آثار کلاسیک هنرهای نمایشی و در خلق مجدد نمایشهای مشهور در صحنه تئاتر فرانسه مشارکت کنم.
معلوم میشود که پدرتان رضایت لازم را از کارها و روشهای انتخابی شما نداشت؟
درست میگویید. در حالی که من از 70 سال سن فاصله زیادی نداشتم و خود او 90 سال سن را رد کرده بود، دائماً از من ایراد میگرفت که چرا کمکار هستم و به چه سبب در فیلمها و نمایشهای بسیار بیشتری شرکت نمیکنم. پدرم حتی وقتی سالی پنج فیلم بازی میکردم و از اول صبح تا آخر شب در لوکیشن یا سر صحنه بودم، همین را میگفت، جملهای که دائماً میگفت این بود؛ «کوچولوی(!) عزیزم، چرا اینقدر کمکاری، چرا روی تکنیکات کار نمیکنی؟»
چه چیزهایی پدرتان را به این گونه نتیجهگیریها و صحبتها سوق میداد؟
شاید او به زندگی و کارهای خواهرم نگاه میکرد و همانها را از من طلب میکرد، لازم است بدانید خواهرم یک بالرین بود و چون آمادگی جسمانی عالی و کامل مشخصه و لازمه اول کار بالرینها است، مجبور بود هر روز هفت، هشت ساعت تمرین و اجرای تکنیک کند. پدرم بر همین اساس تصور میکرد که من هم باید هر روز حداقل 10 ساعت مرور تکنیک و آمادگی جسمانیام را بیشتر کنم و حتی توقع داشت شبها که خسته و برای استراحت به خانه میرفتم، باز تا صبح تمرین کنم. البته من ایرادی به پدرم نمیگیرم، چون آمادگی ذهنی و حتی جسمانی از نیازهای اصلی بازیگران سینما و تئاتر هم هست و در هر یک از شاخههای هفتگانه هنر که باشید، اگر بیشتر تمرین و مرور فن کنید، ضرری نخواهید دید.
60 سال پیش بهعنوان یک بازیگر در یکی از اولین و بهترین کارهای «موج نو» سینمای فرانسه که همان فیلم تاریخی «از نفس افتاده» به کارگردانی ژان لوک گدار است، شرکت کردید و سهم زیادی در خلق و اوجگیری ماندگار این نهضت تازه داشتید. در اینباره حرف بزنید.
در آن زمان و وقتی فیلم تهیه میشد، اصلاً توقع اتفاقات عظیمی را نداشتیم که پس از اکران فیلم روی داد و آن را یکی از انقلابهای بزرگ تاریخ سینما نامیدند. ژان لوک گدار البته یک کارگردان استثنایی بوده و هست ولی حقیقت امر این است که من و سایر عوامل تولید «از نفس افتاده» حتی باور نداشتیم که پروانه پخش به این فیلم بدهند. در آن زمان مضمون سایر فیلمهای روز و آثار رایج آنقدر مطابق با اندیشههای متداول و عامهپسند و در عین حال سنگین و رنگین بود که ما یقین داشتیم کار گدار به سبب مغایریت صددرصد آن با روال رایج هرگز اکران عمومی نخواهد شد و آن را سر به نیست خواهند کرد و سطل آشغال استودیوها تنها مقصد آن خواهد بود. به همین سبب بسیار راحت و بیخیال و بدون استرس فیلم را گرفته و نقش خود را ایفا کردیم و اصلاً سنگتمام نگذاشتیم. اینطور نبود که برای هر صحنه و هر سکانس آن جانفشانی کنیم و برای ما این یک باور حتمی بود که مقامهای سینمایی کشور آن فیلم را در یک چشم به هم زدن دور خواهند ریخت.
گدار چه میگفت؟
او کارش را در حد کمال انجام میداد و بسیار جدیتر و حرفهایتر از ما با آن فیلم و نیازهای آن برخورد و تأمین ملزومات میکرد چون برخلاف ما باور داشت که فیلم اکران خواهد شد. او دائماً ما را راهنمایی و جزئیات هر پلان را تشریح میکرد اما ما بازیگران و بسیاری از عوامل صحنه با این اطمینان که همه این زحمات بیحاصل است و از آن فیلم چیزی درنمیآید، در خیابانهای محل فیلمبرداری و لوکیشنهای آن راه میرفتیم و اصلاً کار را جدی نمیگرفتیم. البته به احترام گدار، هرچه او میخواست و هر دیالوگی را که در سناریو بود، ادا میکردیم اما روح و جان ما با آن فیلم نبود.
بعداً چه شد؟
هیچ، فیلم پخش شد و همچون انفجار یک بمب بزرگ سروصدا کرد و یک انقلاب بزرگ هنری را بهوجود آورد. همهجا صحبت «از نفسافتاده» و شروع حیات موج نو سینمای فرانسه در میان بود و در یک چشم بههمزدن این موج با موج قدیمیتر و کلاسیکتر نئورئالیستها در سینمای ایتالیا برابری کرد. تأثیرگذاری موج نو سینمای فرانسه به حدی رسید که حتی کارگردانان پیشرو و موفق و معروف دهه 1970 هالیوود هم اعتراف میکردند که از این نهضت خط فکری گرفتهاند و وامدار آن هستند.
عکسالعمل شما چه بود؟
به هیچ روی باور نمیکردیم که چنین اتفاقی افتاده است و از خودمان میپرسیدیم مگر این فیلم چه چیزهایی دارد که ما از آن غافل ماندهایم. شگفتی عظیم من هنوز هم در وجودم باقی است.
موج نوییهای دیگر سینمای فرانسه و بخصوص فرانسوا تروفو و آلن رنه آن نهضت را استمرار بخشیدند و به دهههای بعدی کشاندند اما خود شما بسیار سریع از قطار مربوطه خارج شدید و به فیلمهای دیگر و با مضامین و بافتهایی متفاوت پیوستید. چرا در آن نهضت نماندید؟
به این خاطر که پس از توفیق چشمگیر فیلم گدار انواع پیشنهادات از سایر سینماگران و هنرمندان صاحب سبکهای متفاوت به من رسید و توفیق حرفهای و الزامهای کاری میطلبید که با آنها همسویی داشته باشم؛ نمیشد فقط در همان فضای موج نو ماند، زیرا سینمای فرانسه مسیر متفاوت و در عین حال مترادفی داشت و حبس شدن در هر یک از آنها اشتباه بزرگی بود. تعداد فیلمهای خوب «موج نویی» هم که ساخته میشد، به آن حد نمیرسید که خودم را فقط منحصر و محدود به آن کنم.
بارها گفته شده که شما برخلاف هموطن سرشناستان آلن دلون یا برخی هنرپیشههای ایتالیایی سیمایی خوش ندارید و برعکس بسیار بیریخت هستید و بر همین اساس این را تعجبآور میدانستند که چرا اینقدر موفقاید؟
موفقیت یا ناکامی در سینما و سایر هنرهای نمایشی فقط به قیافه و ریخت مربوط نمیشود و از نوع حضور یک بازیگر در صحنه تئاتر یا روی پرده سینما نشأت میگیرد. شما میتوانید مثل من بسیار زشترو یا صاحب چهرهای بیش از حد معمولی باشید اما از خوشسیماها پیشی بگیرید، منوط به اینکه فنون حرفهتان و راههای جذب مخاطب را بشناسید. کافی است زبان بازی کنید و نحوه کارتان و روش بیان شما جذاب باشد و در آن صورت حتماً موفق خواهید شد. از چنین منظری هرچه بیریختتر باشید، موفقتر خواهید بود!
با این حال ارتباط شغلی چندی پیش شما با زنی بلژیکی و بسیار جوانتر از خودتان به نام باربارا گاندولفی بسیار بحرانآفرین و خبرساز شد و مشخص گشت که زیادهرویهایی در زندگی اجتماعیتان داشتهاید؟
آن جنجال را رسانهها موجب شدند وگرنه خلافی از من و گاندولفی سر نزده بود. ما یک ارتباط حرفهای و شغلی داشتیم و اینکه با استناد به یک چک 200 هزار یورویی صادر شده از سوی من برای گاندولفی این نتیجهگیری را کردند که من و او روابط تجاری فسادآمیزی داریم در صورتی که این اتهامی بود که هرگز به اثبات نرسید. آن مبلغ صرفاً پولی بود که به گاندولفی دادم تا یک پروژه اقتصادی در دست اقدام او ثمر لازم را بدهد. نه گاندولفی و نه هیچ تاجر دیگری قدرت کلاهبرداری از من را ندارد.
قضیه تهدید شدن شما و دختر نوجوانتان به قتل چه بود؟
وقتی شهرت زیادی دارید، باید انتظار اینگونه اتفاقات را هم بکشید. عدهای هستند که فقط با شکار نامداران به اهداف خود میرسند و من تنها هنرمند معروفی نبودهام که هدف حملات آنها قرار گرفتهام. پلیس فرانسه کارش را برای حفظ جان من و وابستگانم بهخوبی انجام داده است. یادتان باشد که من نوههای زیادی دارم و آنها عشقهای بزرگ زندگی من و یادگارهایی برای بعد از مرگ من هستند.
در سال 2009 با فیلم «یک مرد و سگاش» بازگشتی توأم با امید فراوان به صحنه سینمای فرانسه پس از چند سال خاموشی داشتید اما فیلم شکست اقتصادی و هنری بدی خورد. اینطور نبود؟
من همان موقع نیز گفتم که ظاهراً هوادارانم بیشتر مایلاند همان تصویر و تجسم سابق از من را در ذهن خود حفظ کنند و هر چیز دیگر و کار تازهای را پس میزنند. من نیز این باور را پذیرفتم و اصرار برای اثبات چیزی جز این نکردم. بگذارید آنها به همان گونه خوش و راضی باشند که خود میخواهند.
*منبع: France Culture
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
یاغــــــــــــــی دوست داشتنی
-
هرچه بیریختتر بهتر!

اخبارایران آنلاین