صابر محمدی/ مبارکشان باشد روز جهانی نویسنده. همین عنوان پرمناقشه نشان میدهد که آنها نعماتی بزرگ در روزگار کوچکشده ما هستند. همین که وقتی میگوییم «نویسنده»، یعنی هر آن کس که به نویسش دست مییازد. حالا چه درباره کرونولوژی تاریخ بنویسد، چه رمانی عاشقانه بپردازد و چه درباره عملکرد گیربکس در اتوماسیونهای کارخانهای. همین شمولیت فراوان، نشان میدهد عملی که آنها مرتکب میشوند، عجالتاً مهمتر از محصولی است که از نوشتن به دست میدهند. اما شما هم خوب میدانید که عنوان «نویسنده»، طی اختلالی زبانی ـ فرهنگی، دچار تقلیلیافتگی شده و امروز صرفاً به کسانی اطلاق میشود که داستانی مینویسند یا رمانی را خلق میکنند. راستش را بخواهید امروز، روز همه کسانی است که با قلم سر و کار دارند؛ مگر نه این است که شعر را هم «مینویسند». مگر نه این است که هر شاعری، نویسنده شعر است؟ در این چند روز آیا دیدید کسی برای دوست شاعرش یا فیلسوفش یا دوستی که کتابهایی مفید درباره حوزههای مختلف علم از جمله همان گیربکس مینویسد، پیام تبریکی بفرستد؟ نه! م. مؤید شاعر دلبهمذهبسپرده گیلانی باری از قول بزرگی میگفت پایم را سمت کلمه دراز نمیکنم، ولو درباره ماتریالیسم باشد.
با این حال اجازه بدهید در این چند صفحه پیشرو، ما هم، با همان عنوان تقلیلیافته نویسنده که صرفاً به داستاننویسها و رماننویسها اطلاق میشود سر و کار داشته باشیم. امروز به اتاق کار آنها سرک کشیدهایم. در اتاق کار کوچک آنها گاه بزرگترین رخدادهای بشری روی دادهاند؛ تولستوی جنگ و صلحش را در اتاق کوچک کلبه معروفش نوشت و جهان ادبیات داستانی را متحول کرد. همینطور داستایوفسکی، همین طور لویی فردینان سلین و پیش از آنها سروانتس و هنری فیلدینگ و لارنس استرن. در این اتاقها چه میگذرد؟ هر اتاقی مرکز جهان است و اگر این اتاق، اتاق کسی باشد که از آنجا کلمه صادر میکند به جهان، آن اتاق هم مرکز جهان است و هم نقطه ثقل آن. نگویید که نفسشان از جای گرم بلند میشود. نگویید در این وانفسا، کلمه قرار است برای انسان چه کند. نگویید... اگر در همین وانفسا، کلمه برای انسان کاری نکند، پس چه کار کند؟
اتاق صاحبان کلمات جهان، محفل راز است؛ چه رازهایی؟ در صفحات پیشرو به این پرسش از چند زاویه پاسخ گفتهایم. ابراهیم افشار، پیشکسوت ما که باعث افتخار است کنارش قلم میزنیم، از برخی عادات نوشته و البته اگر با قلمش آشنا باشید میدانید که محدود و محصور به یافتن پاسخی برای پرسش امروز نمانده است. دیگر همکارمان فرحناز دهقی، سراغ چند عادت معروف و در عین حال عجیب چند نویسنده رفته و آنها را فهرست کرده است. در عین حال با ابوتراب خسروی نیز در این باره گفتوگو کردهایم؛ رماننویسی که برسازنده شمایل کاتب/نویسنده در رمان ایران بوده و بر استقرار آن در شیوه کارش اصرار ورزیده است. حرفهای او درباره عادات و آداب نوشتنش خواندنی است. جدای از اینها از آن سوی ماجرا هم به آن نگاه کردهایم؛ آنها که تحویلش میگیرند با آن چه میکنند؟
سفر به دنیای کلمات با کاتب اسفار کاتبان
گپوگفتی با ابوتراب خسروی درباره شرایط نوشتن و نویسندگی به بهانه روز جهانی نویسنده
کیمیا سماوات / خبرنگار
او این بار با ابوتراب خسروی درباره آداب نوشتن و آیین نویسندگی حرف زده است
یازده آبان مصادف با اول نوامبر، روز جهانی نویسندگان بود و در تعریف نویسنده حرفهای هم آوردهاند که نویسنده حرفهای کسی است که جز نوشتن کار دیگری انجام نمیدهد اما نویسندگی عشقبازی مدام با کلمات هم هست، کلماتی که از عمق وجود نویسنده نشأت میگیرد. با اینحال این روزها جهان چنان درگیر وحشت کروناست که کمتر کسی حواس اش به این روز بود و کمتر تجلیلی از نویسندگانی شد که این جهان زبر را با کلماتشان تحملپذیر و زیبا میکنند. یکی از آنها ابوتراب خسروی است که اتفاقاً سرفههای طولانی و نفستنگیاش نشان از ابتلای به کرونا داشت اما نخواست این گفتوگو ناتمام بماند و بسختی اما با مهربانی تمام به سؤالات پاسخ داد. ابوتراب کتابهای مهمی دارد از جمله رمان «اسفار کاتبان» که سال 1379 برنده جایزه ادبی مهرگان شد و رمانی است سراسر عجیب و غریب که نمیشود آن را لحظهای کنار گذاشت؛ یا مجموعه داستانهای «هاویه»، «دیوان سومنات»، «ویران» و رمانهای دیگری مثل «رود راوی» و «ملکان عذاب» که تقریباً تمامشان جایزههای مهمی در حوزه داستان ایرانی به دست آوردهاند. ابوتراب با هر کلمه چنان احساس قرابتی دارد و به اصالتش توجه میکند که مخاطب نیز ناگزیر میشود این اصالت را با پوست و گوشت و استخوانش دریابد و در جهانی پر رمز و راز از کلمات غرق شود. همین است که او را به نویسندهای کهنهکار و مهم تبدیل کرده، نویسندهای که کلمات برایش مهم هستند و اصلیترین حرفها را میزنند. ابوتراب خسروی سال ۱۳۳۵ در شهر فسا به دنیا آمد. پدرش نظامی بود به همین دلیل سالهای جوانی او در شهرهای گوناگون ایران گذشت. سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس خواند و یکی از شاگردان «هوشنگ گلشیری» به حساب میآید. این گفتوگو درباره زندگی حرفهای آقای نویسنده است.
نویسندگی برای شما آداب خاصی دارد؟ زمان نوشتن عادت بخصوصی دارید؟
خیر، من در تمام ۲۴ ساعت دغدغه نوشتن دارم، ممکن است یادداشتبرداری کنم، روی سوژه خاصی فکر کنم، ایدهپردازیهای زیادی انجام دهم و در نهایت دست به قلم شوم اما زمانی که بخواهم همه این دستاوردها را جمع و جور و تدوین کنم یک زمانی از روز را مشخص میکنم و ممکن است ۱۸ ساعت مشغول به کار باشم.
در هر حس و حالی شروع به نوشتن میکنید یا باید در شرایط روحی ویژهای باشید؟
نه من وقتی مشغول انجام کارهای روزمرهام هستم هم به شخصیتهای داستانم فکر میکنم و آنها با من یا بهتر است بگویم من با آنها زندگی میکنم، در تمام حالتهای روحی کنار من هستند و در غم و شادی شریک یکدیگریم.
بعضی نویسندههای بزرگ صبح زود پشت میز مینشستند و شروع به نوشتن میکردند و برخی دیگر عادتهای ویژه دیگری داشته و دارند که پس از مدتی این تبدیل به یک روش در راهنمای داستاننویسی شد. به نظر شما این حالتها و روشهای نویسندگی را به یک شکل از نویسندگی کارمندی تقلیل نمیدهد؟
هر نویسنده روش خاصی برای نوشتن دارد اما من اعتقادی به این موضوع ندارم که نویسندگی شکل کارمندی به خود بگیرد؛ درست است که هرکاری نظم مخصوص به خود دارد و این انضباط کاری باعث یک خروجی خوب میشود اما نباید با انجام وظیفه یا اجبار اشتباه گرفته شود. نویسنده قبل از اینکه نویسنده باشد یک محقق است چون تا درباره موضوع کتاب و شخصیتها کنکاش نکند و تحقیقی انجام ندهد اساساً نمیتواند موضوع را پیش ببرد. نویسنده خوب آن است که اول به مطالعه بپردازد و به وسیله این تحقیق تخیل کند و بعد با آگاهی شروع به نوشتن کند.
باوری در «اقتصاد نشر» وجود دارد که میگوید نویسنده حرفهای کسی است که از نوشتن ارتزاق کند. نظر شما در این باره چیست؟ شما معیشتتان را از مسیر نوشتن تأمین میکنید؟
بله صددرصد باید چنین باشد. در این موضوع با دو دسته نویسنده مواجه میشویم: اول آن دسته از نویسندگان که ادبیات جدی و حرفهای را دنبال میکنند و دسته دوم آنهایی که ادبیات مکمل و سرگرمکننده را پیش میبرند. در دسته دوم ممکن است یک نویسنده ۳۰ عنوان کتاب داشته باشد و هر کتابش ۳۰ بار چاپ شود و هر چاپ ۱۰ الی ۱۵هزار تیراژ شود و با درآمد حاصل از آن زندگی راحتی را بگذراند اما یک نویسنده جدی که کتاب او ممکن است پنج سال، ده سال یا حتی بیشتر مجوز چاپ نگیرد چطور ممکن است معیشت خود را از این راه بگذراند؟ در ادبیات جدی این مجال را نداریم که از دسترنج و تولید فکر خود ارتزاق کنیم. هزینه خوراک و پوشاک و مسکن و درمان را نمیتوانیم از این راه تأمین کنیم. در این جامعه با کار نویسندگی جدی نمیتوانیم درآمد چشمگیری داشته باشیم. نه تنها در کشور ما بلکه در کشورهایی چون ترکیه یا لبنان و... یک نویسنده درجه ۵ میتواند براحتی از این راه زندگی خود را بگذراند ولی نویسنده درجه یک و جدی همیشه با سانسور مواجه است و ممکن است سالهای زیادی در انتظار چاپ کتابش بماند.
در شرایط خاص اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اصولاً نویسنده باید به این فکر کند که چیزی بنویسد که به وضع عمومی مردم ربط داشته باشد یا باید فارغ از این ملاحظات کار خودش را بکند؟
بگذارید بگویم که هر نویسنده مشغله فکری خودش را دارد و چه بسا که هر کتابی مخاطب عام ندارد؛ مثلاً من توقع ندارم بقال سر کوچه کتاب من را بگیرد و بخواند. مخاطب من عامه مردم نیستند. به نوعی، ادبیات و داستان بدل به یک جریان فراگیر نشده است. ادبیات جدی بدل یک جریان بالنده هست، ولی نیست. هست و نیست. ما دچار تناقضی شدهایم که هنوز برای آن راه حلی پیدا نکردهایم.
در شرایطی که کرونا بر جهان مسلط است و اقتصاد تبدیل به مهمترین دغدغه مردم شده است، نوشتن نوعی جنون انزواطلبانه نیست؟
نویسندهها و شاعرها پشتوانه این فرهنگ و تمدن هستند. ما نمیتوانیم نوشتن را مسألهای فردی و جدا از جامعه ببینیم. اگر جامعهای بخواهد وجود داشته باشد نوشتن ستون اصلی آن است. یادمان باشد که اسم «حافظ»، «سعدی»، «عمرخیام» و «بیهقی» و... همیشه بر سر زبانمان است چون آنها بودند که فرهنگ، زبان و پیشینه ایران را ساختند و با آنها معنا پیدا میکنیم و شناسنامه ما با آنها تعریف شده است.
چه چیزی باعث شد ایده کتاب اسفار کاتبان به ذهن شما خطور کند؟ مصداق عینی داشت یا صرفاً زاده تخیل شما بود؟
طبیعتاً تخیل بود. من مطالعاتی روی تفاسیر قرآن داشتم که به آیه:«ثُمَّ بَعَثْنَاکم مِّن بَعْدِ مَوْتِکمْ لَعَلَّکمْ تَشْکرُون» (سپس شما را پس از مرگ تان، حیات بخشیدیم؛ شاید شکر (نعمت او را) بجا آورید) برخوردم. شیعه معتقد به رجعت است. تفسیر این آیه این است که آدمهای شقی و بدکردار ممکن است پس از مرگ مجدداً به این جهان برگردانده شوند و به ادامه شقاوت خود بپردازند و آدمهای سعید هم پس از مرگ به جهان بازگردانده شوند و به کارهای نیک خود ادامه دهند. رجعت و تفسیر آن باعث شد الگو و ساختار کتاب من براین مبنا صورت پذیرد و درباره کاتب و نویسندهای بنویسم که در قرن هشتم میمیرد و در جهان معاصر به این دنیا بازمیگردد و میخواهد ادامه کتابش را بنویسد. حین نوشتن کتاب بارها ساختار آن را تغییر دادم. در ابتدا کتاب حدود دو هزار و خردهای صفحه بود که بعداً تبدیل به یک کتاب ۲۰۰ صفحهای شد. حاصل شش سال کار این رمان کوچک شد که تا حدود کمی خوانده شد، هرچند که سالها امکان چاپ و انتشار آن وجود نداشت و بعد مجوز گرفت. این بود داستان «اسفار کاتبان» یعنی متونی که کاتبان در دورههای مختلف مینویسند و مجموع اینها اسفار کاتبان میشود.
حین نوشتن کتاب چه چیزهایی کمک کرد داستان را پیش ببرید؟
طبیعتاً مسائلی که اتفاق میافتاد، نزدیکی مذاهب و زمره اینها باعث شکلگیری اثر شد. عشق مضمون اصلی رمان است. عشقی بین دو آدم که از دو مذهب و دیدگاه متفاوتاند و هرکدام باورهای خودشان را دارند اما اشتراک مفاهیمی که در مذاهب وجود دارد میتواند آن دو را به هم نزدیک کند اما فاجعههایی که در رمان رخ میدهد نشان میدهد آدمها نمیتوانند درک و استنباط خوبی از هم داشته باشند و به آرامش و آسایش برسند. من اعتقاد دارم اهداف اصلی مذاهب مشترک است و اگر نقش مذهب نبود بشر به این مرحله از تمدن نمیرسید. وجدانی که در آدمی شکل میگیرد حاصل مذهب است وگرنه باید برای هر آدمی یک پاسبان قرار داده میشد و دنیا سرشار از قاتل، مفسد و متجاوز میشد.
فکر میکنید جایگاه اصلی مذهب در روابط افراد و جامعه به اشتباه شناخته شده است؟
مسأله وجدان است. مذهب است که آدمها را در روابط هدایت میکند؛ مثلاً «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» تبدیل به یک الگوی رفتاری صحیح میشود که در مذاهب مختلف به شیوههای گوناگون آمده و باعث شکلگیری برخورد آدمها یا جوامع با یکدیگر شده است.
چرا در «اسفار کاتبان» از چند دیدگاه و چند راوی استفاده کردید؟
در یک بخش راویان سعید و اقلیما بودند و در بخش دیگر پدر سعید چون ساختار رمان به این صورت بود که دو بخش از تاریخ برهم منطبق میشد. کاتبی از زمان گذشته و افرادی از زمان حال.
نوشتن دریچهای به دنیای شگفتانگیز
فرحناز دهقی /مترجم
اختراع نوشتن، آن گام بزرگی بود که علم و خرد انسانها را دهها گام به پیش راند و باعث شد نظریات و تحلیلها راحتتر از آنچه تصور میشد قوت بگیرد.
نویسندگی نه تنها مهمترین ابزار استدلال و استنتاج است، بلکه بهعنوان یکی از متدهای روانکاوی و بازیابی روحی مورد استفاده قرار میگیرد. اگرچه نویسندگی نیازمند استعداد ذاتی و درونی است اما مسیری نیست که بتوان بدون داشتن نظم، پشتکار و اشتیاق در آن قدم گذاشت. از سالینجر که دور از جماعت خشمگین روزها و هفتهها در خانهاش به نوشتن مشغول میشد و تنها با تخممرغ و قهوه دوام میآورد گرفته تا جرج اورول که حتی سرفههای طولانیمدتش هم توان متوقف کردن او را نداشت و در حالی که در بستر بیماری افتاده بود تا چند روز پیش از مرگ هم مینوشت و مینوشت؛ نویسندگان نویسندگی را جدی تلقی میکنند. فیتزجرالد عادت داشت تا نیمهشب بنویسد و موراکامی هر روز رأس ساعت 4 از خواب بیدار میشود و تا ساعتها مینویسد و سخت معتقد است برای پایبندی به این عادت تکراری نه تنها باید انضباط فکری داشت بلکه باید قدرت بدنی خود را با ورزش و رژیم غذایی چندین برابر کرد. کافکا که ناچار بود روزهایش را با کارمندی بگذراند، تنها شبها مجال نوشتن مییافت و به همین دلیل تا قبل از نوشتن چندین صفحه، خواب را بر خود حرام میکرد. احمد محمود با وجود مصایب معیشتی، نویسندگی را بهعنوان شغل تمام وقت خود برگزید و هر روز و شب قلم بر کاغذ سراند تا حرفهای را که تا پای جان دوست داشت، زندگیاش را در آغوش خود بگیرد.
این فهرست تا هر جا که بخواهید میتواند ادامه پیدا کند. تاریخ ادبیات مملو از نامهای بزرگی است که اکسیر زندگیشان را در نویسندگی پیدا کردهاند و هرچه بیشتر از آن نوشیدند بیشتر به آن دل بستند.
هر نویسنده که نامش به نیکی و تبحر در دل تاریخ به جای مانده، در نبرد روزانه با کاغذهای سفید پیروز میدان بوده و تسلیم کاهلی و بطالت نشده است. اغلب نویسندگان پس از دمیدن نخستین شعاع خورشید از خواب بیدار میشوند و روزشان را با نوشتن چندین صفحه آغاز میکنند و نویسندگی را به کمال پاس میدارند. نویسندگی شغل و دغدغه جانبی نیست. هر نویسنده دائماً در کاوش استراتژی مخصوص به خود است تا بتواند راهی برای نوشتن آنچه در ذهن دارد، پیدا کند؛ راهی که لزوماً ساده نیست اما میتواند دریچهای بزرگ به سمت دنیای شگفتانگیز نویی باشد که راه یافتن به آن جز با سراندن قلم روی کاغذ و نویسندگی ممکن نیست.