رابطه هنر با حال و روز جامعه و مردم در گفتوگو با علی رستگار
ایران را از نقاشیام حذف نمیکنم
علی رستگار نقاش شیرازی ساکن تهران، متولد 1358 است. نقاشی خوانده، نقاشی میکشد و دغدغههای محیط زیستیاش را هم با هنر پیگیری میکند. با او که این روزها نمایشگاه انفرادیاش در گالری آرتبیشن برپاست درباره ارتباط هنر امروز ایران با جامعه صحبت کردهایم.
رضا جمیلی / روزنامهنگار
او هربار ردپای فرهنگ روزمره ایرانی را درآثار هنرمندان تجسمی دنبال میکند
بخشی از آموزش آکادمیک هنر در ایران به سمت و سویی رفته که به نوعی ارتباط هنر و هنرمند را با جامعه قطع کرده است. نقطه اتصال آرتیست با جامعه و مسائل آن برای اولین بار در آموزشهای دانشگاهی بریده میشود. آرتیست چیزهایی یاد میگیرد که نهایتاً اگر خوششانس باشد آنها را روزی به کسی یاد خواهد داد. کسی در این آموزشها به او نمیگوید که اینها را یاد میگیری که جهان را از دریچهای تازه ببینی، اثرت را از نگاهی متفاوت بیافرینی. مثال آموزشهای آکادمیک هنر در ایران همان مثال آموزش اژدهاکشی است. اینکه آن را یاد میگیرید و بعد متوجه میشوید اژدهایی برای کشتن نیست و نهایتاً باید مدرس اژدهاکشی شوید! همچنین هنرمند دهه 90 ما از یک طرف از جامعه و جریان مسلط بازار هنر دور شده و از طرف دیگر روندهایی که نگاه خارجیها در هنر معاصر ما ایجاد کرده هم آنها را از مسیر واقعیشان جدا کرده است. هنر ما دچار نوعی از خود بیخود شدن است. جنبش «چادرآرت» که در این دوره مد شده هم ناشی از همین نگاه «دیگری» به ماست. اتفاقاً مجله «حرفه هنرمند» روی این موضوع یک پرونده خوب درآورده. اینکه دیگران ما را چطور میبینند و قضاوت میکنند و ما هم با همین نگاه دیگری به خودمان نگاه میکنیم...
خانه؛ رؤیایی که استعاره شد
برای من خانه همیشه مفهومی دور از دسترس بوده. من کسی بودهام که هیچوقت خانه ثابتی نداشته. مدام در حرکت بودهام از یک خانه به خانه دیگر. امکان رجوع به یک خانه ثابت برای من وجود نداشته و ندارد. به همین دلیل خانه برای من یک مفهوم مضطرب بوده تا یک مفهوم آرامشبخش. در انگلیسی «هوم» یعنی خانهای که مال شماست و در آن مأوا دارید.
بههمین دلیل عنوان نمایشگاه فعلیام «هوم، خانه نیست» شده. چرا که برای من مفهوم خانه یک مفهوم بیقرار است. این دغدغه، دغدغه خیلی خاص و منحصربهفردی هم نیست، دغدغه همه کسانی است که نتوانستهاند رؤیای خانهدار شدنشان را تحقق ببخشند.
نقاشی یک مرهم برای چنین تروماها یا روانزخمهایی است. جایی که مفهوم فیزیکی خانه تبدیل به یک مفهوم استعاری میشود. این بیان هنری هم صرفاً یک اشاره است و هر مخاطب به سهم درگیری خود با این مسأله برداشتی از آن میکند. البته در جامعهای که خانه یک رؤیای دستنیافتنی شده؛ درگیری با این نقاشیها خیلی بیشتر شده است.
در این کارها شما باز ناتمامی و کامل نبودن را با حضور داربستها میبینید. انگار این سازهها گذشته کاملی داشتهاند و حالا با مرمت در حال نزدیک شدن به ایدهآل گذشتهشان هستند. یعنی گذشتهای که بخشیهایی از آن در اثر زمان کم یا فرو ریخته شده؛ نیازمند بازسازی است.
بایدهای هنرمند یک سرزمین بودن
آرتیست امروز ایران باید از متن جامعه خودش، مسائلش را ببیند، درونی کند و آن را روی بوم بیاورد. دنبال مد روز و ترند غربی رفتن، نوعی دور شدن از اصل ماجراست. وقتی هنر یک سرزمین را در بستر زمان میبینید باید بیانگر دورههای زمانی و روزگار آن سرزمین باشد. من نمیدانم وقتی 30 سال دیگر به دهه نود رجوع کنیم چند اثر و چند هنرمند را میتوانیم بهعنوان معیار این دوره بیرون بکشیم. شما در گوگل که به انگلیسی سرچ میکنید «هنر معاصر ایران»، یکسری کار کلیشه از زنان ایران و نقاشیخط میبینید که چند منتقد خارجی آنها را پسندیده و دربارهشان نوشتهاند. اما کسانی که دارند با هنرشان از زمینه واقعی حرف میزنند، دیده نمیشوند و به حاشیه میروند. من همیشه تلاش کردهام که درگیر این ترندها نشوم. البته گهگاهی پای من سُر خورده و رفتهام به آن وادی، اما تلاشم این بوده که مقهور این فضا نشوم.
آرتیستی خاورمیانهای؛ زاده ایران
رابطه هنرمند با جامعهاش رابطهای ناخودآگاه است. من یک آرتیست خاورمیانهای زاده ایرانم و همه آنچه پیرامون من بوده با تمام برچسبهایی که این پیرامون دارد چه خوشایندم باشد چه نه؛ روی من و زندگیام و شخصیت هنریام تأثیر داشته. مشکل از زمانی پیش میآید که من بهصورت خودآگاه بخواهم این پیرامون را از خودم حذف کنم. همانطور که تلاش تصنعی ما برای وصل کردن خودمان به یک گذشته باشکوه جواب نمیدهد، این تلاش برای بریدن از چیزی که هستیم هم جواب نمیدهد. هنرمند باید با خودش و اثرش صادقانه برخورد کند. باید حرفی را بزند که هست. به همین دلیل مسأله هویت برای من همیشه مهم بوده با اینکه مجهولات آن برایم زیاد است؛ اما این دغدغهای است که دارم و نباید آن را کنار بگذارم.