ناکامی اسفبار نیروهای امنیتی امریکا
دانیل بیمن
استاد رشته روابط بینالملل در دانشگاه جورج تاون
با وجود همه ملامتهایی که باید شامل رفتارهای قرون وسطایی ترامپ شود، به هم ریختن واشنگتن در چهارشنبه شب گذشته در درجه اول محصول بیکفایتی مأموران امنیتی و ضعف پلیس ضد شورش امریکا بود، پلیس و ارتش امریکا چگونه نتوانستند هجوم هواداران لجام گسیخته ترامپ به کنگره امریکا و محل برگزاری اجلاس کنگره را پیشبینی و کنترل کنند. آن هم در زمانی که اطلاعات کامل و کافی در این زمینه از قبل مخابره شده بود. امریکا متخصص در متهم کردن گروههای اسلامی به تندروی و اعمال تروریستی است اما آنچه چهارشنبه شب در واشنگتن و حول و حوش اجلاس کنگره امریکا روی داد، صد درجه بدتر از آن بود و دست امریکاییها را رو کرد و این نکته را به اثبات رساند که اگر پای درگیری و خشونت و تجاوز به حقوق مردم پیش آید، نیازی به نیروهای خارجی نیست و احزاب داخلی سنگ تمام میگذارند؛ از هفتهها پیش حس میشد که ترامپ از برگرداندن آرای پیروزی بایدن از طرق سیاسی و راههای مسالمتآمیز ناامید شده و به تبع آن، به روشهای تندتر توسل جسته است. مقامهای امنیتی در واشنگتن وظیفه داشتند که دستکم بعد از فراخوانهای آشکار ترامپ به هواخواهانش برای حمله به کنگره امریکا و زیر فشار قرار دادن افراد حاضر در محل اجلاس در محل ظاهر شوند و با قاطعیت مقابل هرج و مرجگراها بایستند اما آنها بسیار دیر آمدند و وقتی هم اقدام کردند، اعمال خشونتآمیز تظاهرکنندگان اثر خود را گذاشته و جان حداقل چهار نفر را گرفته بود. این یک ایراد بزرگ در امریکا است که نه سیاسیون قادرند چگونگی اعمال نظامی درون یک واقعه سیاسی را تعریف و اجرایی کنند و نه خود پلیس و ارتش قادرند درک کنند بهترین اقدام برای مهار حرکات وسیع اعتراضی چیست؛ بدتر از همه اینکه گرایش آشکار به یکی از دو حزب بزرگ در اعمال و رفتار پلیسها و در واکنش آنها در قبال افراد معترض مشهود است و بر همین اساس یا به شکلی شل و سست با معترضان دلخواه خویش روبهرو میشوند یا هواداران حزب رقیب را بیش از حد سرکوب میکنند. این در حالی است که قانون اساسی امریکا تصریح میدارد پلیس نه یک قوای دارای حق تفسیر از قوانین بلکه مجری صرف نص قوانین است، حتی اگر یقین حاصل شود که در قواعد جزای امریکا خللها و خدشههایی وجود دارد، البته ناکامی شدید ترامپ در سمت و سو دادن به هوادارانش به قصد رسیدن اجلاس کنگره به نتیجه مطلوب وی (معلق کردن جو بایدن) نیز از آثار بارز و پیامدهای بزرگ رویداد چهارشنبه شب واشنگتن بود. این البته اولین و آخرین شکست ترامپ طی چهار سال ریاست جمهوری وی نبود و او از همان زمان که با شعار دروغین «امریکا، اول» وارد کارزار انتخاباتی سال 2016 امریکا و سرانجام رئیس جمهوری این کشور شد، نه تنها به این گونه وعدهها جامه عمل نپوشاند، بلکه کشوری را در اذهان ترسیم و متجلی کرد که فقط مجری تکروی و دوری از معاهدههای بینالمللی و حتی پیماننامههایی است که پیشتر پایشان را امضا کرده است. شاید ترامپ در چهار سال بعدی که رئیس جمهوری نیست، با هدف بیثبات کردن بایدن و مقدمهچینی برای بازگشت احتمالیاش به کاخ سفید و 2024 رو به پیامها و توئیتهای تندتر بیاورد اما باید پذیرفت بازی دیگر در دست او نیست و افتضاح او و هواداران تندرو وی در ماجرای چهارشنبه شب کنگره امریکا طومار آنها را تا اطلاع ثانوی درهم پیچیده و البته لزوم بازسازی و تقویت نیروهای امنیتی کاهل و پلیس خواب مانده امریکا را هم فریاد کرده است.
منبع: Foreign Affairs
خشونت افسارگسیختهای که ترامپ میخواست
جان کاسیدی
نویسنده ارشد هفتهنامه نیویورکر
میزان خشونت برخاسته از تهاجم هواداران دونالد ترامپ بهکنگره امریکا در چهارشنبه شب گذشته بسیاری را حیرت زده کرد اما واقعیت امر این است که رئیسجمهوری در آستانه خروج امریکا دقیقاً بهدنبال چنین رویدادی بود؛ «نوعی احیای دروغین و سرابگونه با سلاح سبعیت.» ساعاتی پیش از آن نیز درگیریها و حوادثی در سطح واشنگتن روی داده بود که گواهی اتفاقات مهیبتر چهارشنبهشب را میداد اولیویا بیورز خبرنگار سایت پولیتیکو که در محل حاضر بود، توئیت کرده بود: «پلیسها آماده واکنشاند اما ما از ترس به پشت دیوارها و میزها پناه بردهایم.» در همان زمان برخورد فیزیکی طرفداران ترامپ با پلیس ضد شورش شروع شده و کار به پرتاب گاز اشکآور کشیده شده بود. نگرانی زمانی اوج گرفت که پلیس برای دقایقی خود را از مهار بلوا عاجز نشان داد و هجوم ترامپیها خونبار شد. یکی از گزارشگران خبر از تیر خوردن و در نهایت کشته شدن یک زن معترض و مجروح شدن تعدادی از مأموران پلیس داده بود. در نهایت جمهوریخواهان مستقر در کنگره از ترامپ خواستند هواداران لجامگسیخته خود را جمع و به آنها توصیه کند که پایتخت را هرچه سریعتر ترک گویند. مایک گالاگر یک کهنهکار و ارتشی و جمهوریخواه میانهرو گفته بود: «از زمان اعزامم به عراق در سال 2007 صحنههایی با این میزان خشونت را در سطح شهرها ندیده بودم. با ترامپ است که هرچه سریعتر این بساط را جمع کند.» ترامپ البته به این درخواست در یکی دو ساعت اول ترتیباثر نداد ولی در نهایت توئیتی فرستاد و طی آن از تظاهرات کنندگان خواست قوانین محلی را پاس دارند و روبهروی پلیس نایستند و مسالمتآمیز عمل کند.
چنان پیغامی پوششی ناکافی بر نیات قبلی ترامپ بود زیرا وی آشکارا میخواست هوادارانش به «واشنگتن دیسی» بروند و «کنگره امریکا» را به هم بریزند. اجلاس کنگره اضافه بر مشخص کردن واپسین افراد راه یابنده احزاب دموکرات و جمهوریخواه به مجالس نمایندگان و سنا تأیید نهایی ریاستجمهوری جو بایدن یا انکار آن را هم فراهم میآورد. ترامپ در دو ماه اخیر به کرات مدعی شده بود که دموکراتها انتخابات را از وی و حزب جمهوریخواه ربودهاند و پیروزی بایدن جعلی است. ترامپ به این نیز اکتفا نکرده و ساعاتی قبل از بههم ریختن اوضاع در کنگره خطاب به طرفداران رادیکال خود در مقابل ضلع جنوبی کاخ سفید گفته بود: «سرقتی به این بزرگی هرگز در صحنه سیاست امریکا روی نداده بود. ما باید شهامت نفی این پروسه و احقاق حق را داشته باشیم.اگر من کمکی را میطلبم، برای هواداران ضعیفتر ما است وگرنه مشخص است که سیاسیون جمهوریخواه نیک میدانند که چه باید انجام بدهند و قدرت کافی دارند.» چنین رویکردها و پیامهایی در تمامی دوران چهار ساله زمامداری ترامپ رؤیت شده بود. اما عدهای اصرار داشتند که آن را نادیده بگیرند. حتی وقتی بسیاری از جمهوریخواهان قدیمی با اتخاذ سیاست سکوت خواهان پذیرش نتیجه انتخابات و تأیید ریاست جمهوری بایدن شدند، ترامپ با انواع اظهار نظرها و توئیتهای نفی کننده فضا را بهسوی تنشهای هرچه بیشتر سوق داده بود. عدهای در امریکا هنوز مدعیاند هرگونه تهاجمی به نهادهای سیاسی در این کشور از سوی مجامع غیررسمی و انجمنهای بومی میآید اما خطرات اصلیتر برخاسته از عملکرد مستقیم و مضر دو حزب بزرگ و اقدامات متنوع و خود خواهانه آنها به نظایر این احزاب در مسائل امنیتی- ملی است. وقتی که جو بایدن در واپسین ساعات شورش تأسفآور چهارشنبه شب و صبح پنجشنبه پیامی برای ملت امریکا فرستاد بهنظر میرسید که او نیز خواب مانده و از سیر حوادث عقب نگه داشته شده است. در گوشهای ازپیام او آمده بود: «این یک شورش واقعی و بزرگ علیه اصل دموکراسی و در نتیجه مذموم است و باید هرچه سریعتر برچیده شود. از این طریق و نظایر آن است که دموکراسیها فرو میپاشند.» بایدن نمیدانست که در همان زمان نیز پیامهای اجباری ترامپ در عین فراخوانی نیروهایش به عقبنشینی و پایان دادن به برخوردها هیچ نشانی از محکومیت خشونت نداشت. در این زمینهها فرقی در دیرفهم و غرضورز بودن سران هر دو حزب نیست.»
منبع: New Yorker
شکافهای سیاسی و ظرفیتهای قانون اساسی
یوسف مولایی
کارشناس حقوق بینالملل
بهنظر میرسد که دموکراسی امریکایی بهلحاظ محتوا از درون پیر و فرتوت شده است و با نوار رنگ و لعاب چین و چروکهای خود را از چشمها پنهان میدارد. اما در درون انباشته از زخمها و دردهای مزمن است. ایرادات وارده به شکل دموکراسی در امریکا محتوای آن را تحت تأثیر قرار داده است. بهطوری که امروز بر پایه شاخصهای واقعی حقوق بشر فاصله دهکهای اول و پایین آن به قدری زیاد است که اصلاً قابل اندازهگیری نیست. چهره دیگر امریکا تبعیض نسبت به بومیان، سرخپوستان، سیاهپوستان و رنگین پوستان مهاجرین، زنان، کارگران همیشه در دل دموکراسی امریکا جریان داشته و امکان محو کلیه اشکال تبعیض در آن، خارج از ظرفیت دموکراسی امریکا است. از درون بحران دموکراسی یا بحران مشروعیت جریانهای فکری و سیاسی جدیدی وارد عرصه کشمکشهای سیاسی و اجتماعی شده است که در خارج از حوزه عملکردی حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه فعالیت میکنند از قبیل جریان ضد والاستریت و ضدجهانیسازی و جریان حامیان محیط زیست و در داخل دو حزب حاکم جریان برنی ساندرز و ترامپ مطرح شدند که هر دو جریان ضرورت تغییر در نظام سیاسی موجود را مطرح میکنند انتخابات اخیر امریکا نشان داد که جامعه امریکا به سرعت به طرف دوقطبی و چندقطبی شدن حرکت میکند و فضای پساانتخابات تحت تأثیر مطالبات انباشته در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی قرار خواهد گرفت و زمینه و بستر تشدید پوپولیسم و ظهور ترامپهای افراطیتر وجود دارد.
اما ظهور ترامپ و تقویت جریان راست افراطی در امریکا امر تصادفی نیست و با کنار رفتن ترامپ هم تعارضات و تضادهای جامعه امریکا حل و فصل نخواهد شد. از حالا به بعد ظرفیتهای قانون اساسی امریکا بیش از هر زمان دیگری به چالش کشیده خواهد شد. یکی از این موارد استیضاح و برکناری رئیسجمهوری قبل از پایان دوره مأموریتش خواهد بود.
مطابق بخش 4 ماده 25 متمم قانون اساسی که سال 1967 تصویب شده است، چنانچه رئیسجمهوری قادر به انجام فعالیت فیزیکی و روانی نباشد، با درخواست معاون او و موافقت اکثریت اعضای کابینه رئیسجمهوری برکنار میشود. عدم توانایی فیزیکی و روانی مفهوم بسیار کشداری است و تن به تفسیرهای مختلفی میدهد و چون هیچ رویهای در این خصوص وجود ندارد، میتواند موجبات شکاف و اختلاف در بدنه حاکمیت ایجاد کند. بعید است که رئیس جمهوری به این شرایط تن دهد و براحتی موضوع برکناری خود را بپذیرد و بهطور طبیعی با آن مخالفت خواهد کرد. در صورت مخالفت و اعتراض رئیس جمهور، کنگره امریکا که متشکل از دو مجلس سنا و نمایندگان است، باید به موضوع رسیدگی کند. در صورتی که دو سوم نمایندگان هر دو مجلس با برکناری رئیسجمهوری موافقت کنند، رئیسجمهوری برکنار میشود. در غیر این صورت باوجود مخالفت معاون اول و اکثریت کابینه، به مأموریت خود ادامه میدهد و این مسأله میتواند تنشهای جدیدی در بدنه حاکمیت ایجاد کند. موضوع دیگری که اینروزها در فضای سیاسی امریکا مطرح است، استیضاح آقای ترامپ است. هرچند که در مدت باقیمانده از مأموریت آقای ترامپ و پیچیدگی و هزینههایی که استیضاح دربر دارد، به لحاظ منطقی و عملی احتمال بسیار ضعیفی وجود دارد که کنگره امریکا در این مسیر گام بردارد. با این وجه این امر در بخشهای دو و سه ماده یک متمم قانون اساسی امریکا دیده شده است. استیضاح رئیسجمهوری باید اتهامات شدیدی چون خیانت و رشوه به رئیسجمهوری وارد شود. مصداق جرایم شدیدتر که موجبات استیضاح را فراهم میکند، تاکنون تعریف نشده و رویه و روشی هم در این خصوص وجود ندارد. بنابراین به علت کشدار بودن مفهوم جرایم شدیدتر، فرآیند و پروسه آن بسیار طولانی و همراه با مباحث پیچیده و ظریف حقوقی، سیاسی خواهد بود. به نظر نمیرسد که در فضای پرتنش سیاسی امریکا، این موضوح مطرح شود. از طرف دیگر با توجه به اینکه جمهوریخواهان 50 کرسی سنا را دراختیار دارند، کسب دوسوم آرای نمایندگان سنا برای قطعیت استیضاح ممکن نخواهد بود. در مجموع به نظر میرسد که حاکمیت امریکا حضور 15 روزه ترامپ در کاخ سفید را تحمل خواهد کرد.
هیأت تحریریه اکونومیست
چهار سال پیش، «دونالد ترامپ» در برابر کاخ کنگره سوگند یاد کرد و قول داد به «کشتار امریکا» پایان دهد. اما دوران او در حالی به روزهای آخر نزدیک شده است که رئیس جمهوری مستقر نه تنها هوادارانش را به سمت کنگره گسیل کرد که پس از به خشونت کشیده شدن تجمع، آنها را مورد تحسین قرار داد. شکی وجود ندارد که آقای «ترامپ» نویسنده این حمله مهلک به قلب دموکراسی امریکایی است. دروغهای او شکایتهایش را پیش برد و بی اعتناییهایش به قانون اساسی، توجهات بر کنگره را بیشتر کرد و در نهایت عوامفریبیهای او آتش این شعله را بیشتر کرد. تصاویر حمله به کاخ کنگره با شادمانی در رسانههای مسکو و پکن منتشر شد و رسانههای برلین و پاریس از این تصاویر که به واقع تعبیر مصور ریاست جمهوری غیرامریکایی آقای «ترامپ» بود، تأسف خوردند.
حمله به کاخ کنگره قرار بود نمایش قدرت باشد اما در حقیقت دو شکست را در برداشت. زمانی که هواداران آقای «ترامپ» شیشهها را میشکستند و وارد ساختمان میشدند، کنگره در حال تأیید نتایجی بود که شکست قطعی رئیس جمهوری در ماه نوامبر را صحه میگذاشت. از سوی دیگر نیز دموکراتها در جورجیا جشن پیروزی در سنا و کسب اکثریت آن را به پا کرده بودند. همچنین اعتراض تظاهرکنندگان
ولوله ای در حزب جمهوریخواه که در موضع مخالف قرار گرفته بودند به پا کرد و این میتواند تبعاتی برای ریاست جمهوری «جو بایدن» پس از 20 ژانویه داشته باشد.
عقبنشینی از ادعاهای پوچ درباره سرقت آرا در انتخابات و شکست جمهوریخواهان تحت رهبری آقای «ترامپ» روشن و آشکار شده است. حزبی که کاخ سفید و اکثریت سنا را در 2016 از آن خود کرده بود، با شکست در جورجیا حتی چهار سال آینده نیز شکست خورده به شمار میآید. سال 1892، زمانی که اخبار سرخوردگی «بنجامین هریسون» با تلگراف منتشر شد، آخرین باری بود که جمهوریخواهان شرایط امروز را تجربه کرده بودند.
طبیعتاً وقتی یک حزب سیاسی با چنین شکستی در این مقیاس روبرو میشود نه تنها درسهایی زیادی از آن میگیرد که سعی دارد قدرتمندانه بازگردد. این همان مسیری است که جمهوریخواهان پس از شکست «بری گولدواتر» در سال 1964 و دموکراتها پس از شکست «والتر مونداله» در سال 1984 رفتهاند.
اما این بار ساختن دوباره آسان نخواهد بود. چراکه حتی با وجود شکست آقای ترامپ، حدود 90 درصد جمهوریخواهان او را تأیید میکنند. رقمی که به مراتب بهتر از تأیید 65 درصدی «جورج دبلیو بوش» در آخرین ماه ریاست جمهوریاش به شمار میرود. با این حال آقای «ترامپ» از این محبوبیت در جهت تحقق افسانه پیروزیاش در انتخابات ریاست جمهوری سوء استفاده کرد. براساس نتایج نظرسنجی «یو گاو» 64 درصد رأیدهندگان جمهوریخواه معتقد بودند پیروزی آقای «بایدن» باید از سوی کنگره رد شود. حتی شاید حدود 70 درصد جمهوریخواهان حاضر در مجلس نمایندگان و سنا و یک چهارم سناتورها نیز سعی داشتند تا این اتفاق رخ دهد و تأسفبار اینکه بسیاری از آنها حتی با وجود حمله به کنگره بر رأیشان پافشاری میکردند. این حرکت به عنوان یک جنبش ضد دموکراتیک ناتمام نه تنها هرگز در تاریخ مدرن سابقه نداشت که شانسی نیز برای موفقیت آن نبود. از سوی دیگر نشانهای بر رسوایی همهجانبه آقای «ترامپ» داشت. چراکه نمایش پایانی او، حتی وفادارترین یارانش مانند «جف سشنز» و دیگرانی مانند «راب دی سانتیس» فرماندار فلوریدا و... را نیز از تهییجش به هراس انداخته است.
افسانه انتخاباتی که آقای «ترامپ» بافته است تا حدودی به حزب صدمه زده و حلقه بازخوردی آن را نیازمند تغییر کرده است. جدایی از یک رهبر شکست خورده و استراتژی شکست یکی از راههای این تغییر است. این فرای تصویر رها کردن کسی است که هم خودتان و هم دوستانتان او را رئیس جمهوری مشروع میدانید که تقلبی بزرگ از سوی دشمنان سیاسیتان قدرت را از او گرفته است.
بنابراین تنها مزیت شورش این هفته این بود که این فکر اشتباه دیگر چندان خریداری ندارد. انتشار تصویر لم دادن هواداران ترامپ بر صندلی رئیس مجلس نمایندگان، رأی دهندگان جمهوریخواه را که تصور میکردند طرفدار حزبی بر پایه نظم و قانون اساسی هستند، به هراس انداخته است. اینکه آقای «ترامپ» عامل تهییج آشوبهای کاخ کنگره بوده است نیز میتواند بسیاری از امریکاییهای طبقه متوسط را از او روگردان کند.
در این میان شرایط برای آقای «بایدن» تا حدود زیادی به اجماع جمهوریخواهان مخالف ترامپ در سنا درباره این باورها بستگی دارد. از سوی دیگر پیروزی «جان اوسوف» و «رافائل واناک»؛ نخستین آفریقای امریکایی راه یافته به سنا از حزب دموکرات، این باور را تقویت کرده است که دولت جدید واشنگتن دی سی، کمتر با کارشکنی جمهوریخواهان و افکار ترامپی روبهرو است.
یک هفته قبل که دیدگاه کلی بر ابقای سلطه جمهوریخواهان بر سنا بود، به نظر میرسید دولت آقای «بایدن» در حال برنامهریزی برای محدود کردن پروسههای اجرایی منتهی به تأیید ارگانهای قانونگذار بود. رأی 50-50 سنا که با رأی تعیین کننده «کاملا هریس» به دست آمد نزدیکترین رقابتی بود که اکثریت را به دموکراتها داد. درست است معجزهای در کار نبود که آقای «بایدن» بتواند شرایط را به سود دموکراتها کند اما تفاوتهایی برای او ایجاد خواهد شد.
برای مثال آقای «بایدن» برای تأیید گزینههای قضایی و کابینهاش دیگر مشکلی نخواهد داشت. مدیریت دستور جلسه قانونی سنا از جمهوریخواهان به دموکراتها خواهد رسید. «میچ مک کانل»، رهبر اکثریت فعلی سنا که اخیراً نطقی قدرتمندانه علیه آشوبگریهای سازمان یافته آقای «ترامپ» ارائه کرد و همواره اصلیترین گزینه وتو بود و سبب چنددستگی حزب میشد، دیگر نمیتواند کاری از پیش ببرد و به این ترتیب خبری نیز از ممانعتهایی که معمولاً حزب رئیس جمهوری فعلی را زیر سؤال میبرد، نخواهد بود. دموکراتها میتوانند با مصالحه در سنا نیز امتیازاتی بگیرند و پروسه تصویب بودجه با اکثریت یک نفر یا بیشتر را به سرانجام برسانند و نیازمند 60 رأی در یک پروسه طولانی نمانند. این همان چیزی است که چپ گرایان حزب بشدت دنبال آن هستند.
در واقع جمهوریخواهان به رأیگیری بین حزبی وارد میشوند. در این شرایط آنها بهتر حس هراس امریکایی طبقه متوسط از شورش را درک خواهند کرد و بسیاری از آنها پوچی وتو کردن به خاطر هیچ را درمییابند و هر چه جنگ داخلی در حزب بیشتر شود جمهوریخواهان آزادانهتر میتوانند برای بازسازی سرنوشت گام بردارند.
هزینهای که اقدامات ننگین آقای «ترامپ» بر حزب وارد آورده است هرگز برای جمهوریخواهان جبران نمیشود. نتایج انتخابات ماه نوامبر نشانهای بود که ثابت کرد یک حزب ترمیم یافته میتواند انتخابات ملی را از آن خود کند. از طرفی رأیدهندگان امریکایی هوشیارانه برای تشکیل دولت اقدام میکنند و از سال 1992 نیز اجازه ندادهاند یک حزب بیش از دو دوره متوالی بر مسند قدرت باقی بماند. اما برای کسب موفقیت و مهمتر از آن تقویت دوباره دموکراسی امریکایی باید به جای تهدید، از دست آقای «ترامپ» خلاص شوند. چراکه او علاوه بر اینکه در مقیاس تاریخی یک شکست خورده به شمار میرود، ثابت کرده است که به خواست خود عامل کشتار خونین کاخ کنگره شده است.
منبع: Economist