«ایران» از سیر تحول و تبدیل شخصیت لاتهای دیروز به اراذل امروز گزارش میدهد
مرگ لوطی ها، تولد اوباش
مهسا قوی قلب
خبرنگار
از لوطی تا لات فاصله زیادی به اندازه زمین تا آسمان میتوان متصور شد، همه ما در فیلمها و سریالهای تلویزیونی قدیمی و حتی جدید مانند شب دهم، نماهایی از لوطیهای قدیم را دیدهایم، مردانی درشتجثه با لحن و ادای کلمات به شکلی متفاوت، پاشنه کفشهای خوابانده، کلاه شاپو برسر، تسبیح در دست و شکل و شمایلی از این دست برای همه ما تداعیکننده لوطیهایی هستند که مشخصه بارز آنها جوانمردی و حضور در زورخانهها و دستگیری از بیچارگان بود، اما امروز این واژه نه تنها به لحاظ شکلی تغییر کرده و لغت «لوطی»، «لات» نوشته میشود، بلکه گویی حضور این افراد به مرور زمان بسیار کمرنگ شده و فقط تصویری از ایشان در ذهنها باقی مانده است، این در حالی است که اراذل و اوباش و لاتهای خیابانی سبب رعب و وحشت مردم شده و زمینههای فساد را در جامعه فراهم میکنند. به نظر میآید باید با برنامهریزیهای عمیق، منطقی و کارشناسانه دوباره سعی در بازگرداندن مرام و معرفت لوطیها کرد و سبب شد آمارهای جرم و جنایاتی که توسط اراذل و اوباش در محلات مختلف شکل میگیرد، کاهش پیدا کند.
دکتر جعفر بای، جرمشناس و محقق آسیبهای اجتماعی درباره ساختار اجتماعی و تفاوت زندگی افرادی که در قدیم به لاتها و امروزه به اراذل و اوباش معروف هستند، به «ایران» میگوید: اگر امروزه گروهی با عنوان اراذل و اوباش عناصر مزاحم اجتماعی و برهم زننده قواعد جامعه هستند و آسیبهای اجتماعی را ترویج میکنند، در گذشته و نسلهای پیشین افرادی تحت عنوان «عیاران» مروج درستی، راستی و پاکی بودند و در مقابل آنان «طراران» ادامهدهنده همان مشی اراذل و اوباش محسوب میشدند، یعنی طراران، راهزنان و دزدانی بودند که قواعد اجتماعی را زیر پا میگذاشتند و با سرقت و دزدی، ناامنی را در جامعه ترویج میدادند، ولی عیاران در مقابل آنان انسانهای وارسته و بزرگواری بودند که به کمک انسانهای ضعیف، مستضعفان، ناتوانان و بیچارگان اجتماعی پرداخته و ضعفا را یاری میکردند. عیاران را با ادبیات و واژگان مختلفی یاد کردهاند که گروهی از آنان را بهعنوان لوطیها یا لاتها تعبیر میکنند.
به گفته این آسیبشناس، لوطی ها در واقع قشری محسوب میشدند که دارای مرام، آداب و رسوم خاصی بودند، لوطیها فرهنگی ویژه خود داشتند و هنجارهای اجتماعی را برای خود پذیرفته بودند. این افراد، طبقهای از جامعه را تشکیل میدادند که ارتباطات اجتماعی ویژهای با رعایت واژگان و نوع رفتار و منش منحصر به خود داشتند و سعی میکردند مانند جوانمردان، عیاران و انسانهای رادمرد در جامعه به انجام فعالیتهای مثبت بپردازند؛ بهعنوان مثال اگر طراران یا اراذل و اوباش امروزین بهدنبال زن و بچههای مردم بودند، لاتها یا عیاران، جوانمرد و رادمرد و لوطی بوده و هیچگاه بهدنبال ناموس مردم نبودند. آنان مددکار و یاریرسان ضعفا بودند، از پایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار بوده و در محله، اعتماد خاصی به آنها میشد بهعنوان نمونه افراد وقتی که به مسافرتهای طولانیمدت میرفتند، مال و اموال و ناموس خویش را به لوطیها میسپردند.
به اعتقاد بای، کمک کردن بخشی از فعالیت عیاران محسوب میشد، آنان از اغنیا مال و اموال را میگرفتند و به فقرا و بینوایان میدادند. چه بسا در محلهایی که گردش کار اقتصادی فراوانی اتفاق میافتاد، از آنان باج دریافت میکردند تا به افراد ضعیف بدهند. آنان که قویبنیه بودند، بیشتر به ورزشهایی از جمله ورزش باستانی گرایش داشتند، از زور بازوی مناسبی برخوردار بودند و از قدرت بدنی خود به نفع مظلومان استفاده میکردند. کافهنشینانی بودند که هیچگاه موادمخدر و مواردی از این دست مصرف نمیکردند، این در حالی است که امروز اراذل و اوباش انسانهای درمانده و گرفتار موادمخدر و افرادی ضعیف و ناتوان، ژولیده و فاقد هرگونه ارزش اجتماعی هستند، هیچ اعتمادی نسبت به آنان وجود ندارد و جامعه اقبالی به آنان نمیکند و منفور اجتماع هستند، این افراد با لوطیها متفاوت هستند، چون لوطیها از احترام ویژهای در میان مردم برخوردار بودند، به بزرگان و ریشسفیدان احترام میگذاشتند و واژگان و اصطلاحات خاصی که مظهر تواضع و فروتنی است، در گفتار خویش داشتند.
او در ادامه در مورد تفاوتهای اجتماعی لوطیها و اراذل و اوباش توضیح میدهد: لوطیها برای ترویج فرهنگ خویش نوچههایی داشتند که بهعنوان شاگردان آنها بودند و سعی میکردند آداب لوطیگری را بیاموزند و اجرا کنند تا لاتهای آینده البته با نگاه مثبت اجتماعی شوند. هیچ گاه لوطیها بهدنبال زورگیری یا زدن دیگران نبودند، در حالی که اراذل امروز زورگیری و با مردم ضعیف زدوخورد میکنند و هیچگونه مرام و اخلاقی ندارند و به سرقت و چپاول اموال دیگران میپردازند.
نگاهی روانشناسانه به تولد یک مبتلا به شخصیت ضداجتماعی
دکتر فربد فدایی، روانپزشک با اشاره به اینکه در فرهنگ فارسی معین، اراذل و اوباش بهصورت افراد فرومایه، پست و ناکس تعریف شدهاند، به «ایران» میگوید: این گروه مردمی بیهنر، بیفرهنگ، خشن، بیکار و بیعار را تشکیل میدهند. این ویژگیها از دیدگاه روانپزشکی در مفهوم اختلال شخصیت ضداجتماعی متبلور میشود. عنوان شخصیت ضداجتماعی به افرادی اطلاق میشود که ظرفیت دلبستگی یا وفاداری به دیگران و رعایت قوانین زندگی اجتماعی را ندارند. افرادی بیعاطفه و به فکر لذتهای آنی هستند، احساس مسئولیت ندارند و با اینکه به طور مکرر مورد تنبیه قرار میگیرند، نمیتوانند رفتار خود را تغییر دهند.
به گفته فدایی، شخصیتهای ضداجتماعی، فاقد قضاوت اجتماعی هستند، اما با دلیلتراشی خود را متقاعد میکنند که رفتارهای ضداجتماعی و مجرمانه آنان مجاز است. برای نمونه، یک سارق خودرو میگوید که چرا باید فلان شخص ماشین داشته باشد اما من نداشته باشم؟ پس حق دارم ماشین دیگری را بدزدم. ساختار شخصیتی این افراد نارسا است یعنی بخش وجدانی و اخلاقی شخصیت آنان شکل نگرفته و نارسایی دارد. در مورد علل ایجاد شخصیت ضداجتماعی عوامل مختلفی نقش دارند از جمله ژنتیک و عوامل زیست محیطی. برای نمونه ضایعه وارده به مغز حین زایمان، ضربه به سر و التهاب مخ، عوامل رفتاری از جمله نقص در شرطی شدن و خاموشی آن، عوامل روانی رشدی از جمله اختلال در تعامل با والدین و عوامل اجتماعی را از این دست میتوان نام برد. در عین حال هم عموماً ترکیبی از عوامل مذکور وجود دارد. شناخت این وضعیت و تغییر رفتار در فردی که جزء اراذل و اوباش طبقهبندی میشود، مستلزم آگاهی از این عوامل متعدد و درهم پیچیده است.
او در ادامه میافزاید: شخصیتهای ضداجتماعی در اصطلاح روانپزشکی یا اراذل و اوباش در فرهنگ عامه که گاهی به غلط لات و لوت خوانده میشوند، طیف گستردهای را تشکیل میدهند که یک انتهای آن شامل افرادی است که با رفتارها یا گفتار ناخوشایند و بیادبانه و ظاهر نامناسب برای نمونه مردی که دکمههای پیراهن خود را باز میگذارد و به خانمها متلک میگوید، مشخص میشود و در انتهای دیگر سارقان مسلح و جانیان قرار دارند. بین این دو انتهای طیف هم مجموعهای از دروغگویان مرضی، آفتابهدزدها، جاعلان، مختلسین، سارقان شبرو و قاچاقچیان موادمخدر جای گرفتهاند. شخصیت ضداجتماعی آینده اغلب کودکی است که زندگی مادر او در شرایطی نامطلوب گذشته است. شوهر نیز شرایطی شبیه به او دارد. هر رنج ناشی از بارداری یا زایمان سبب دیدگاه منفی او به کودکی میشود که هنوز به دنیا نیامده است. شوهر در زمان بارداری و زایمان به او کمک نمیکند. روابط این زن و شوهر اغلب به جدایی یا طلاق رسمی ختم میشود. در نتیجه کودک ممکن است برای نگهداری به دیگران یا به مؤسسات گوناگون سپرده شود. اگر هم با خانواده خود بماند، در معرض بدرفتاری، تنبیه سخت بدنی، بیتوجهی به نیازهای عاطفی و آزار جنسی قرار میگیرد که به طور معمول در والدین معتاد به موادمخدر و الکل و بیبندوبار دیده میشود.
فدایی با بیان اینکه روابط در این خانوادهها بر پایه محبت و اعتماد نیست، توضیح میدهد: کوشش اولیای مدرسه برای برقراری نوعی کنترل بر رفتار کودک از طرف والدین با بیتفاوتی روبهرو میشود یا حتی مورد مخالفت آنان قرار میگیرد و به این ترتیب این کودک از همانندسازی مثبت با آموزگار نیز محروم میماند. این کودک و نوجوان نسبت به جامعهای که به نیازهای او توجهی ندارد و فقط دستورهای اخلاقی میدهد، حالت طغیان پیدا و ضد دستورهای اجتماعی رفتار میکند و چنین است که شخصیت ضداجتماعی زاده میشود. او آنچه را که فرا گرفته است، به کار میبرد و رفتارهایی را که با او شده است، با دیگران تکرار میکند و در نتیجه لجباز، خشن، پرخاشگر، دروغگو، فریبکار، گستاخ و بیشرم میشود. اقدام به دزدی و ضرب و جرح میکند، نسبت به امنیت خود و دیگران بیتوجه است، بدون احتیاط و با سرعت زیاد رانندگی میکند، بیمسئولیت است، بیبرنامه است و در مورد اعمال خود احساس پشیمانی ندارد. مجازاتهای گوناگون از جمله زندان در او اثر بازدارنده ندارد، بلکه او را نسبت به جامعه کینهتوزتر میکند.
بـــــــرش
برچسب زنی به اراذل و اوباش ممنوع!
دکتر رؤیا بلوری، فعال اجتماعی و جامعهشناس نیز با بیان این که هر پدیدهای قبل از پردازش باید مفهومسازی شود، به «ایران» توضیح میدهد: مفهوم اراذل و اوباش نه در جامعه و نه در قوانین بهروشنی مفهومسازی نشده است. حتی اگر این افراد را مجرم بدانیم، در قانون هیچ جرمی تحت عنوان رفتارهای اراذل و اوباش وجود ندارد. فرض کنیم فعل این افراد روشن باشد، رذالت و اوباشگری، به هم ریختن جامعه، عربدهکشی و تهدید کردن مردم همگی از جمله رفتارهایی است که به این دسته از افراد نسبت داده میشود. در مرحله بعد باید علل پیدایش این افراد روشن شود. در واقع سه مرحله مهم اینجا وجود دارد؛ یکی اینکه این پدیده چگونه به وجود میآید و دیگری اینکه چگونه باید پیشگیری کرد و بعد از ایجاد، چگونه باید با آن برخورد شود.
به گفته او، درباره پدیده اراذل و اوباش، ریشههای فرهنگی و اقتصادی وجود دارد. جامعهشناسان معتقدند بعد فرهنگ در خصوص این افراد بسیار پررنگ است یعنی تا افرادی در جامعه احساس تحقیرشدگی و ندیده گرفته شدن و احساس توهین نبینند به رفتارهای اوباشگری روی نمیآورند. محرومیت نسبی نیز یکی از مسائلی است که در خصوص این آسیب از اهمیت بالایی برخوردار است، محرومیت نسبی به این معناست که فردی یا گروهی در جامعه به انتظارات و حقوقی که توقع دارند، نرسیدهاند و احساس میکنند به قولی دیگران حق آنها را خوردهاند. مسأله مهم دیگری که در زمینه این افراد باید به آن پرداخته شود، مسأله برچسبزنی است. در تمامی آسیبهای اجتماعی به این نتیجه میرسیم که وقتی برچسبهای اجتماعی یا انگ به فرد یا گروهی زده شود، ناخودآگاه این افراد به سمت رفتارهای ناهنجار کشیده میشوند.
بلوری با نگاهی دیگر به مقوله برچسبزنی اشاره کرده و میافزاید: در زمانی اراذل و اوباش را در سطح شهر با رفتاری تحقیرآمیز میچرخاندند و به نمایش میگذاشتند، این در حالی است که همین عمل، به گونهای برچسبزنی به این افراد است و سبب گسترش رفتارهای مجرمانه آنها میشود. برچسبزنی سبب میشود آنها هم عمل خود را تأیید کرده و رفتارهای ناشایست را بکرات در سطح جامعه تکرار کنند. نکته دیگری که سبب گسترش اوباشگری میشود، طرد شدن آنها از خانواده و جامعه است. وقتی افراد، وابستگیها و پیوندهایی با گروههای اجتماعی، خانواده و حتی نهادهای آموزشی نداشته باشند، به سمت آسیب سوق داده میشوند تا خود را در جامعه مطرح کنند و این عامل سبب میشود با تجمیع این افراد طرد شده و پیوند ایشان با یکدیگر، خردهفرهنگهایی هم شکل بگیرد. معمولاً در این خرده فرهنگها کارهای خلاف موجب بروز شخصیت و خودنمایی آنها میشود و در حاشیه اجتماع و در محلات پررنگتر شده و بستر ارتکاب خلاف و آسیبها نیز در آن مناطق بیشتر شود.
او در خاتمه خاطرنشان میکند: اگر بخواهیم چنین رفتارهایی در جامعه وجود نداشته باشد، باید پیشگیری کنیم، پذیرش، آموزش و جلوگیری از انگ زدن قطعاً روشهایی هستند که بهسادگی میتوانند از آسیبهای اینچنینی جلوگیری کنند اما در صورت بروز چنین آسیبهایی، آفتابه به گردن بستن و در خیابان چرخاندن و اعمال شدیدترین برخوردها با ایشان نمیتواند راه چاره باشد، باید زمینههای به وجود آمدن این پدیدهها را از بین ببریم و کارفرهنگی انجام دهیم تا شاهد کاهش چنین آسیبهایی باشیم.
از شبهاحرار دیروز تا اشرار واقعی امروز
دکتر حسین میرزایی
مردمشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
در تاریخ اجتماعی ایران، افرادی حضور داشتهاند که با ادعای «از قوی ستاندن و به ضعیف سپردن» خود را بهعنوان مدعی العموم برای گرفتن حق ضعفا شناساندهاند. عیار، پهلوان، داش، لوطی و مشدی، نامهایی است که با اندکی اغماض به این افراد داده شده است.
از نگاه مردمشناختی، این افراد در محلههای شهرهای پیشامدرن، بهصورت غیررسمی و خودسرانه، در نبود دولت متمرکز قدرتمند، تضمینکننده امنیت اجتماعی محلهها بودند. این گروه اجتماعی، در دوران پیشامدرن، از جانب قدرت رسمی و سایر گروههای برجسته همچون بازاریان، روحانیت و... نیز به صورت غیررسمی پذیرفته میشدند، ولی تا جایی که برای قدرت آنها خطری محسوب نشوند؛ به محض تمرد، یاغی و شورشی لقب میگرفتند و به ناچار برابر قدرت رسمی موضع میگرفتند.
این افراد که عمدتاً پدیدههایی شهری بودند، سفید یا سیاه مطلق نبودند و در تاریخ اجتماعی ایران جایگاه خاص داشتهاند، شغل معینی نداشتند، گاهگاه به مشاغلی چون دستفروشی، سمساری، دلالی، نقالی، چشمبندی، تردستی و امثال آنها روی میآوردند. برخی از آنها به باجگیری و کلاهبرداری نه نمیگفتند و البته هر آنچه به دست میآوردند، نهایتاً به دیگران میبخشیدند، بدون آنکه چیزی برای خود پسانداز کنند. این افراد فرمانپذیر نبودند و ارزشهای خیر و شر را توأمان با هم داشتند. غیرتمندی و روحیه آزادگی آنها اجاز نمیداد در مقابل ظلم ظالم، خواه کدخدا باشد خواه حکومت، سکوت کنند و در این راه از مرگ هراسی نداشتند. گاهی بهدلیل ارتکاب قتل – عمدتاً کشتن عوامل بانیان ظلم- فراری بودند و در حاشیه شهرها زندگی میکردند. برخی از آنها نیروی خود را برای مردمآزاری به کار میبردند، اما آنچه بین همه آنها مشترک بود پایبندی به برخی ارزشهای اخلاقی و اصول جوانمردی بود. آنها با محلات مشخصی از شهر در ارتباط بودند و نسبت به محله و شهر خود تعصب داشتند. لوطیها اصولاً خوشنام بودند و محله را از تهاجم بیگانگان حفظ میکردند و به ضعفای محله کمک میکردند. معمولاً هزینه این کارها را از اغنیای محله یا شهر طلب میکردند. این افراد از دسترنج خود نان میخوردند و برای بزرگترها و ریشسفیدان احترام قائل بودند و به کوچکترها محبت میکردند. میدان عمل آنها عمدتاً حول زورخانه شکل میگرفت و به آیینهای جوانمردی و فتوت باور داشتند. حمایت از حق، کمک به مردم آبرودار، عناد با ظلم، سنگ تمام گذاشتن برای رفیق از جمله ویژگیهای آنان بود. یکی از فعالیتهای اجتماعی مهم آنها، عزاداری و تعزیهداری بود که هزینه آن توسط توانگران تأمین میشد. در گذشته، این مراسم اگر با همراهی لوطیها و مشدیها همراه نبود آن شور و جاذبه را برای مردم نداشت. سیاهپوشی و آذینبندی مذهبی محلههای شهر عمدتاً توسط این افراد صورت میگرفت و سر و سامان دادن به دستههای عزاداری هم بر عهده این افراد بود و سعی میکردند به بهترین شکل ممکن این کار را انجام دهند. جوانمردی یکی از خصیصههای برجسته آنان بود؛ درست است که آنها رفتارهای ناپسند زیادی داشتند اما صفات پسندیده را هم با خود به همراه داشتند. در مواقع اضطرار، چنان از خود جوانمردی و فتوت نشان میدادند که مثالزدنی بود؛ هر کس بیشتر از ضعفا دستگیری میکرد، راستگو و بیاعتقاد به مادیات بود و از دوستان خود چیزی دریغ نمیکرد، در حوزه جوانمردی اشتهار بیشتری مییافت.
آرام آرام از دل همین جماعت، لاتهایی بیرون آمدند که به اشرار و شورشی تبدیل شدند، یعنی شرارت محور کارهایشان بود و از راه کلاهبرداری، قاچاق، دزدی، قدارهبندی و زورگویی زیست میکردند؛ در بازارها پرسه میزدند، مشتری دائمی میخانهها بودند و به تلکهگیری و باجگیری پرداختند و زندگی پرماجرایی داشتند. بر عکس لوطیها، ممکن بود به زن و بچه مردم تعرض کنند و به غارت اموال مردم بپردازند. در تاریخ اجتماعی ایران، تمییز دادن لوطیها از لاتها به معنای اوباش کار سادهای نبوده است. امروزه، با نهادینه شدن قانون و ایجاد نهاد دولت، بحث لوطیان و کارکردهایشان به حاشیه رفته و تقریباً از جامعه طرد شدند.
امروز، آنچه از این قشر اجتماعی عمدتاً به جای مانده بیشتر همان لاتها و اشرار هستند و از نیکیها و اوصاف پسندیده آنها دیگر خبری در میان نیست، هر چند مرام و آیینهای جوانمردی و فتوت همچنان مورد تحسین جامعه است و حتی احتمال این که این نهادها به شکل اخلاقی و ارزشی آن دوباره احیا شوند وجود دارد، اما در این دوران کمتر از آنها این صفات را میبینیم و میشنویم. اشرار امروز، با توجه به محافظتهای متنوع اغنیا از اموال خود، بر خلاف مرامهای جوانمردی، به سراغ ضعفا میروند و به مال و ناموس آنها دستدرازی میکنند. شبکههای مجازی میدانی برای قدارهکشی و رخ نمایی آنها شده تا همدیگر را تهدید و حیطه میدان عمل خود را وسعت بخشند و به شهرت و نامآوری برسند. در واقع، این گروه، با بهرهبرداری از گذشته تاریخی لوطیها و عیارها، عناوین منفی آنها را مصادره به مطلوب کردهاند و خود را جای آنها نشاندهاند، بیآنکه از مرام و آیینهای جوانمردی آنها بویی برده باشند. حفظ امنیت شهروندان برعهده حکمرانان است و هرگونه تعرض به مال و جان مردم باید از طریق نهادهای قضایی و امنیتی کشور پیگیری شود تا ریشه این گروههای بزهکار خشکیده شود. قطعاً قاطعیت این نهادها باعث ایجاد امنیت خواهد شد و شاید با این شیوه، این گروههای اجتماعی ریشهدار، به اصل جوانمردانه خود بازگردند و به احیای اخلاق و فتوت در جامعه امروز کمک کنند.
در این شرایط جدید که روز به روز شاهد زوال اندیشهها و رفتارهای غیراخلاقی در جامعه هستیم و خلأ نهادینهسازی اخلاق حس میشود، معمولاً بهترین راه پر کردن خلأهای فرهنگی، رجوع به ریشههاست و با تکیه بر این ریشه، میتوان سیاستگذاریهای فرهنگی را جهت بخشید. آیا ورزش زورخانهای ما امکان به روز شدن ندارد؟ آیا نمیتوان با احیای زورخانهها به شیوههای جدید خصایص نیکو و پسندیده پهلوانان گذشته با توجه به شرایط روز احیا کرد و «اخلاق پهلوانی» را همچون گذشته در جامعه فراگیر کرد؟