ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
تعامل با مردم؛ هنر ظریف انقلاب
اشرف بروجردی
رئیس کتابخانه ملی و هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
1 در دوران انقلاب اسلامی و حتی در اوایل انقلاب، مردم از «حساسیت اجتماعی» بالایی برخوردار بودند و اساساً برجسته شدن همین ویژگی در مردم به مشارکت اجتماعی آنان میانجامید که یکی از مؤلفههای پیروزی انقلاب شد. اما این روزها برخی از تحلیلگران اجتماعی نسبت به زیاد شدن حس «بیتفاوتی اجتماعی» در جامعه هشدار میدهند و بر این باورند که حساسیت مردم در قبال مسائل جامعه کم شده است. آنان در حالی که این روند را نقد میکنند در عین حال بر این نکته هم تأکید میگذارند که در دوران انقلاب و اوایل آن «سرمایه اجتماعی» از قوت بسیار بالایی برخوردار بود. با توجه به این گزاره باید دید چه مؤلفههایی در دوران انقلاب باعث تقویت مشارکت اجتماعی مردم و بالا رفتن حساسیت اجتماعی آنان شده بود؟ دلیل این قوت را شاید بتوان در چند مؤلفه دستهبندی کرد:
یکی از دلایل، رهبری کاریزماتیک حضرت امام خمینی(ره) بود که انسجام اجتماعی قابلتوجهی را بهدنبال داشت و بسیاری از گروههای اجتماعی را با خود همراه میکرد و مشارکت فعال آنان در امور جامعه را در پی داشت.
دوم، اقتضای شرایط انقلاب بود؛ چون شرایط جدیدی به وجود آمده بود طبیعتاً مردم دنبال تغییر بودند بنابراین خود نیز میخواستند در این تغییر مشارکت حداکثری داشته باشند.
سوم اینکه، در دوران انقلاب از سوی کارگزاران و سیاستگذاران مشارکت بیشتری از مردم در امور کشور طلب میشد. همین امر باعث میشد تا هم میزان مطالبات تعدیل شود و افزایش پیدا نکند و هم در نتیجه این همکاری و مشارکت میان بدنه جامعه و ساختار نظام، «اعتماد اجتماعی» افزایش بیشتری یابد.
اما این مشارکت اجتماعی بهنظر میرسد امروز آنچنان که در دوران انقلاب شاهد بودیم، پر رنگ نیست و حاکمیت خود را بدهکار مردم میداند؛ البته خوب است که حاکمیت خود را بدهکار بداند اما نباید همه مسئولیت را هم به تنهایی بپذیرد. بخشی از مسائل را همچون اوایل انقلاب باید از طریق مشارکت مردم رتق و فتق کرد. در شرایط امروز سطح مطالبات بالا است و کارگزاران توان و ظرفیت و امکان پاسخگویی به تمام مطالبات را ندارند و باید بیش از پیش از سرمایه اجتماعی مردم بهره بگیرد.
2 با رجوع به انقلاب و موفقیتهایی که در آن دوران تجربه کردیم، مسأله امروز جامعه برای «مشارکت اجتماعی» مؤثر را میتوان از دو منظر نگریست؛ نخست آنکه در دوران انقلاب جامعه احساس میکرد مجموعهای که ادارهاش میکند همان حرفی را میزند و همان مدیریتی را اعمال میکند که نظر خود جامعه است و به همین دلیل مردم هم با آن سیاستها همراهی کامل داشتند. این رویکرد و مطالبه از اهالی سیاست و کارگزاران هنوز هم بر قوت خود باقی است و چنانچه همچون اوایل انقلاب اعمال و اجرا شود میتواند مشارکت اجتماعی مؤثر و حداکثری مردم را بهدنبال داشته باشد.
عامل دوم به میزان تعلق خاطری که افراد به مسائل جامعه دارند، بازمیگردد؛ برای مثال، میتوان به ماجرای ترور شهید سردار قاسم سلیمانی اشاره کرد که پس از وقوع آن، مردم از همه گروهها و جناحها و با هر نوع رویکرد سیاسی و فرهنگی به صحنه آمدند و دلیل این سطح از حساسیت اجتماعی، تعلق خاطر اجتماعیشان به سردار شهید سلیمانی بود. در دوران انقلاب و در الگوی انقلابی، مردم در تمام عرصهها، حضور جدی و مسئولانه داشتند. هنوز هم ما این حساسیت اجتماعی مؤثر را در اتفاقاتی چون سیل و زلزله و دیگر حوادث طبیعی میبینیم که چگونه مردم احساس مسئولیت میکنند و به صحنه میآیند؛ فارغ از اینکه دولت یا حاکمیت برایشان چه کرده یا چه نکرده است؛ بیتوقع و بیمحاسبه در میدان عمل حاضر میشوند و مسئولیت اجتماعی خود را به انجام میرساندند. اما نباید این جنس از حساسیتهای اجتماعی تنها در مقاطع خاصی یا به اتفاقات ویژهای محدود شود. دوران انقلاب این حس همیشه در مردم جاری بود بههمین اعتبار، «مردم همیشه حاضر در صحنه» ویژگی روحیه انقلابی ما شد.
واقعیت این است که امروزه ما کمتر میتوانیم تمام مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را با مردم به اشتراک بگذاریم و از این رهگذر مشارکت آنان را داشته باشیم. وقتی مسائل در یک جامعه نهادینه نمیشود، طبیعتاً بیتفاوتی اجتماعی شکل میگیرد و مردم هم دیگر نسبت به مسائل جامعه از خود واکنشی نشان نمیدهند.
این در حالی است که یک جامعه، به سرمایه اجتماعی مردم و حساسیتهای اجتماعی آنان نیاز دارد و برای ایجاد و حفظ این سرمایه اجتماعی، حاکمیت باید عرصهای برای طرح و بحث مسائل از طرف مردم ایجاد کند و به جامعه اجازه انتقاد و اعتراض بدهد. نمیخواهم بگویم که مطالبات مردم را افزون کنیم بلکه باید مطالبات مردم را تعدیل و مدیریت کنیم و واقعیتها را به آنان منتقل کنیم. همان تجربهای که ما اوایل انقلاب هم داشتیم و با وجود سختیها توانستیم بحرانهای بسیاری را با مشارکت مردم و احساس مسئولیت آنان پشت سر بگذاریم.
3 اما نهادینه کردن مسائل اجتماعی طرق مختلفی دارد؛ هم از طریق رسانه عمومی و هم با مذاکره، گفتوگو و تعامل با مردم میتوان آن را محقق کرد همچنان که در دوران انقلاب تجربه مثبتی در این زمینه داشتیم. بهعنوان مثال اول انقلاب که حضرت امام(ره) بحث «نهضت سوادآموزی» یا «جهاد کشاورزی» را مطرح کردند این دو موضوع به یک فرهنگ بدل شده بود و هرکس براساس توان خود میکوشید تا به محقق شدن این دو جریان، جامه عمل بپوشاند. تکیه به سرمایه اجتماعی و مردم یکی از جدیترین سرمایههای ما در جریان پیروزی انقلاب بود و ما مجدد به همان قوت باید به این استراتژی بازگردیم.
اگر میخواهیم خلأ بین مردم و حاکمیت پر شود، قاعدتاً باید مردم را به یک «مشارکت واقعی» بطلبیم؛ در این مسیر، هم «دولت» هم «مردم» هر دو مسئول هستند و هر یک به اندازه ظرفیتها و امکانات خود باید در این راه گامهایی را بردارد؛ هرچند در این فضا، نمیتوان از نقش گروههای مرجع و روشنفکران غافل شد. آنان نیز باید درک درستی از شرایط اجتماعی به مردم ارائه کنند. البته این امر لزوماً از طریق روشنفکران حاصل نمیشود بلکه گفتوگو، مذاکره و طرح مسائل با مردم بسیار میتواند اثرگذار باشد. بر این اساس، بنیادهای فکری یا تشکلهای غیردولتی و احزاب میتوانند این بار را به دوش بکشند و مردم را حول محور یک بحث و موضوع جمع کرده و برای مردم طرح مسأله کنند، تا مردم ضمن درک و شناخت بهتر مسائل جامعه، بتوانند در تصمیمگیریها و پیشبرد امور کشور برای مشارکت فعال پیشقدم شوند. با این استراتژی همانطور که مردم، انقلاب را به پیروزی رساندند، چالشهای امروز جامعه را هم به بهترین نحو پشتسر خواهند گذاشت. از اینرو بر این باورم که با بازخوانی منش و رفتارهایی که در دوران انقلاب داشتیم میتوانیم اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و مشارکت مردمی را بیش از پیش در جامعه تقویت کنیم.
گفتوگو با عماد افروغ، جامعهشناس
نسبت اکنون ما با آرمانهای انقلاب
مردم انقلاب نکردند که حرف خوب بشنوند؛ مردم انقلاب کردند که عمل خوب ببینند
رهبر معظم انقلاب 27 دی ماه سالجاری در خطبههای نماز جمعه بر ضرورت قویتر شدن ملت ایران تأکید کردند: «... همت ملت عزیز ایران باید این باشد که قوی باشند که به یاری خدا دارای قدرت هستیم و قویتر هم خواهیم شد... همت ملی برای قویتر شدن ایران تنها راه ادامه مسیر عزت ایرانیان است... ملت عزیز و این کشور عزیز به فضلالهی قویتر نیز میشوند؛ نه تنها در بعد نظامی بلکه در ابعاد اقتصادی...» در سالروز پیروزی انقلاب بر آن شدیم تا بررسی کنیم که گفتمان انقلاب اسلامی، برای قویتر شدن ایران و ایرانی چه ظرفیتهایی را در اختیار ما قرار میدهد. به این منظور با دکتر عماد افروغ، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به گفتوگو نشستیم. او معتقد است «ما باید به گفتمان انقلاب اسلامی یا به عبارتی به سه هدف «آزادی»، «عدالت» و «اخلاق و معنویت» رجعت کنیم؛ مقصود من از رجعت، رجعت صوری و لفظی نیست، رجعت عملی است باید هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بیشتر به اخلاقیات اجتماعی توجه کنیم؛ چراکه یک پیوند ناگسستنی بین عدالت اجتماعی و اخلاقیات اجتماعی وجود دارد.» او، بازگشت به آرمانهای گفتمان انقلاب اسلامی بویژه آرمانهای اخلاقی آن را مهمترین راهکار برای بهبود وضعیت جامعه میداند. پرسشی که در این فضا به ذهن متبادر میشود، این است که این بازگشت را چگونه میتوان عملیاتی کرد و در این راه نخبگان چه سهمی دارند؟
مهسا رمضانی
خبرنگار
جناب افروغ، در جریان انقلاب اسلامی در کنار آرمانهایی چون «استقلال» و «آزادی» و «عدالت»، یکی از امور مهمی که تمنا داشتیم ایجاد «حکومت اخلاقی» بود؛ اکنون چقدر به این مطالبه ملی دست پیدا کردهایم؟
وجه ممیزه انقلاب اسلامی همان اهداف اخلاقی و معنوی آن است. اما این بدان معنا نیست که ما از اهداف دیگر غافل شویم. اگر بخواهیم نگاه محتوایی به انقلاب اسلامی کنیم، درمییابیم که انقلاب ما سه شعار عمده را دنبال میکرد؛ نخست، آزادی، چه در وجه فردی و چه در وجه جمعی؛ منظور از آزادی در وجه جمعی همان استقلال است و آزادی در وجه فردی نیز در بردارنده همان موادی است که در فصل سوم قانون اساسی آمده که مربوط به آزادیهای فردی اعم از مدنی و سیاسی است.
دو شعار و هدف دیگر نیز در جریان انقلاب پیگیری میشد که «عدالت» و «اخلاق» بود. آزادی فردی و عدالت اجتماعی بدون اخلاق قابل جمع نیستند. در اینجا یک نکته ظریف فلسفی وجود دارد و آن این است که «آزادی فردی» یک مقوله خواه ناخواه فردی و خودخواهانه است و «عدالت اجتماعی» یک مقوله نوعگرایانه و دیگرخواهانه است؛ حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه میتوان یک امر خودخواهانه را به یک امر دگرخواهانه گره زد. پاسخ این است که «عدالت» و «آزادی فردی» را تنها با اخلاق میتوان باهم جمع کرد؛ چون اخلاق یک مقوله خودخواهانه نیست و نمیتوان اخلاق را فردگرایانه و خودخواهانه تلقی کرد.
البته از این واقعیت هم غافل نشویم که ما انقلاب نکردیم تا صرفاً شاهد بسط اخلاق باشیم؛ چراکه اخلاق اجتماعی در یک جامعه بدون آزادیهای فردی و عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت.
بعد از انقلاب، شاهد آموزشها و شعارهای بسیاری در زمینه اخلاق فردی یا قلمرو خطاها و صوابهای فردی یا اصطلاحاً «حقالله» بودیم و به دلالتهای اجتماعی آن توجهی نداشتیم و از سوی دیگر کمتر شاهد آموزشها و شعارهای مربوط به خطاها و صوابهای اجتماعی یا «حقالناس» بودیم. در آموزشهای اخلاقی که اغلب از طریق رسانهها و بهطور خاص رسانه ملی صورت میگیرد بیشتر بر وجه خطای فردی تأکید میشود. به این اعتبار میتوان گفت آنقدر که بر«حقالله» و «اخلاق فردی»، آن هم بدون توجه به پیامد و دلالت اجتماعی آن، در جامعه ما حساسیت وجود دارد، حساسیت بر اخلاق اجتماعی و خطاها و صوابهای اجتماعی نیست. این در حالی است که هدف ما در جریان انقلاب اسلامی این بود که حساسیت را در زمینه اخلاقیات اجتماعی و خطاها و صوابهای اجتماعی برای مقابله با فساد و ویژهخواری و شایستهناگماری و نابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی بالا ببریم و زمینه را برای شایستهسالاری و عدالت اجتماعی و بسط اعتماد اجتماعی و همبستگی عمومی فراهم کنیم. در عمل بهرغم اینکه شعار و هدف ما اخلاق است اما تا تحقق آن در جامعه فاصله معناداری داریم.
این در حالی است که توجه عملی به اخلاق، در گرو توجه عملی به آزادی و عدالت اجتماعی است. در واقع منظور من از این بحث این است که چنان که انتظار داشتیم کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت برای خود فراهم نکردیم، از اینرو، بایستی هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بیشتر به اخلاقیات اجتماعی توجه کنیم؛ چراکه همانطور که پیشتر اشاره کردم پیوندی ناگسستنی بین «عدالت اجتماعی» و «اخلاقیات اجتماعی» وجود دارد. بنابراین اگر اخلاقیات اجتماعی را بدرستی پیگیری و محقق نکنیم روز به روز فاصلهمان با عدالت اجتماعی نیز بیشتر خواهد شد. بنابراین ناگزیریم برای رسیدن به عدالت به «اخلاق اجتماعی» بیش از پیش توجه کنیم.
اشاره کردید آنچنان که انتظار میرفت کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت نداریم. ملاک شما برای چنین قضاوتی چیست؟ با چه متر و میزانی میتوان اخلاق اجتماعی را ارزیابی کرد؟
بهعنوان مثال آنچنان که باید در جامعه «صداقت»، «حفظ کرامت» و «اعتماد متقابل» مورد انتظار را شاهد نیستیم؛ برعکس شاهد اشاعه دروغ و بردگی خودخواسته هستیم. همواره از این فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) حظ وافر بردهام. حضرت در حکمت ۱۳۳ میفرماید:«دنیا گذرگاه عبور است، نه جای ماندن و مردم در آن دو دستهاند: یکی آنکه خود را فروخت و به تباهی کشاند و دیگری، آنکه خود را خرید و آزاد کرد.»
طبق گفتمان و آرمانهای انقلاب اسلامی میخواستیم افرادی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند خود را خریده تا آزاد شوند؛ نه اینکه خود را فروخته که برده شوند! متأسفانه بتدریج بین ما و این آرمان انقلابیمان فاصله افتاد. شرایط به گونهای رقم خورد که برخی خود را میفروشند و این مربوط به یک قشر خاص نمیشود و لایههایی از طبقات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی ما را درگیر کرده است. ما انقلاب کردیم تا رابطه قدرت- ثروت چنانکه در ساختار قبل از انقلاب وجود داشت از بین برود اما متأسفانه به رابطه
قدرت ـ منزلت نیز تسری یافت.
به تازگی در یکی از مصاحبههای خود عنوان کرده بودید که «ما به یک رجعت نیاز داریم، اگر امروز رجعت کنیم بهتر از فردا است و فردا دیر است» به چه باید برگردیم؟ چرا فکر میکنید فردا دیر است؛ آیا اینقدر در وضعیت اورژانسی به سر میبریم که ممکن است فردا دیر شود!؟
واقعاً وضعیت امروز جامعه ما «اورژانسی» است و ما باید به گفتمان انقلاباسلامی یا به عبارتی به سه هدف «آزادی»، «عدالت» و «اخلاق و معنویت» رجعت کنیم که به نحوی سه شعار اساسی انقلاب اسلامی یعنی «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» را هم در خود دارد.
تشکیل جمهوری اسلامی صرفاً به لحاظ «سیاسی و شکلی» دغدغه ما نبود. به این معنا که؛ تنها به مستقر شدن یک نظام سیاسی بسنده کنیم، بلکه هر نظام سیاسی وسیله است و هدف نیست. در دوران انقلاب، جمهوری اسلامی را وسیله مناسبی تشخیص دادیم که میتوانست تحققبخش اهداف ما (آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت) باشد، لذا هدف غایی را باید در تحقق این آرمانها دنبال کنیم.
به نظر میرسد بین گفتمان انقلاب اسلامی، اهداف و شعارهای آن و واقعیت موجود امروز حداقل در بعد داخلی فاصلههایی ایجاد شده است. برای مثال وقتی برای انجام کاری به ادارهای مراجعه میکنید، متوجه میشوید که گاهی و بهرغم نصب گفتههایی از ائمه اطهار(ع)، رهبر کبیر انقلاب(ره) و رهبر معظم انقلاب بر در و دیوار اداره چگونه کرامت شما را زیر سؤال میبرند و با چه برخورد تلخی شما را رو به رو میکنند. این رفتارها گواهی بر این مدعا است که بین «نظر» و «عمل» در جامعه ما شکافهایی ایجاد شده است. وقتی عملی منطبق با آن نظر نداریم چرا شعار میدهیم؟ متأسفانه امروزه این قبیل شعارهای بیعمل برای برخی عادی و عادت شده است. بنابراین، مقصود من از رجعت، رجعت صوری و لفظی نیست، بلکه رجعت عملی به آرمانهای انقلاب اسلامی است.
اگر کسی از من بپرسد که عصاره نقدهای شما از زمانی که انتقاد را شروع کردید تا به اکنون چه بوده است؟ میگویم شکاف نظر و عمل و بیتوجهی به عمل. هرچند هر گاه مردم عمل ببینند امیدوار میشوند. مردم در زندگی روزمرهشان کاملاً متوجه این شکاف شدهاند. شعارهایی داده میشود اما اعمال ما آنچنان که باید در پیوند با این شعارها نیست.
من نگرانم شکاف بین شعار و عمل، به خود شعارها هم سرایت کند و مردم بگویند که ما این شعارها را هم نخواستیم. این در حالی است که شعارهای ما شعارهایی فطری است و دربردارنده اهداف و ارزشهای بشری است و نظام جمهوری اسلامی هم قرار بوده است به تحقق این اهداف و شعارها اهتمام جدی ورزد. منتهی متأسفانه این اهتمام گاهی در لفظ محدود میشود و به عرصه عمل چندان که باید ورود نمییابد.
رجعتی که من از آن سخن میگویم رجعت گفتمانی و عملی است؛ یعنی هم فهم دقیق تئوریک از انقلاب اسلامی و هم التزام عملی به اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی داشته باشیم.
گفتمان انقلاب اسلامی در کدام عرصهها به چالشهای ما بهتر پاسخ گفت؟
در کلیت آنچنان که مورد انتظارمان بود، توفیق نداشتهایم، بویژه در بحث اخلاق و عدالت اجتماعی. اما معتقدم در وجه «استقلال سیاسی» بسیار موفق عمل کردهایم؛ چنانکه امروزه کسی نمیتواند امر خود را به ما دیکته کند؛ به تبع این موفقیت، در وجه دفاعی و امنیت بینالمللی بسیار موفق عمل کردهایم و کارنامه قابلقبولی داریم و کسی که منصف باشد نمیتواند این موفقیت را نادیده بگیرد.
امروزه مرگ بر امریکا برای ما صرفاً در حد شعار نیست بلکه در برابر برخورد نظامی و سختافزارانه امریکا هم پاسخگو هستیم. شاهد این مدعا، انتقام سخت ما از امریکا در جریان ترور سردار شهید قاسم سلیمانی بود که در تاریخ ما بیسابقه است. ما توانستیم به کشوری که خود را ابرقدرت میداند و جامعه جهانی هم به سمت یکجانبهگرایی امریکایی حرکت میکند، پاسخ قاطع و سخت بدهیم و قدرت هژمونیک امریکا را بشکنیم.
از این رو، معتقدم در وجه «استقلال سیاسی»، «امنیت بینالمللی» و «تمامیت ارضی» موفق بودهایم. اما شایسته آن بود که همراه با این موفقیتها، در عرصه داخلی نیز در بسط اخلاق و عدالت اجتماعی کارنامه درخشانی در اختیار داشته باشیم. نگرانی ما این است که اگر از وجوه داخلی آرمانهای انقلاب غافل شویم ممکن است موفقیتهای خارجیمان نیز تحتالشعاع قرار گیرد. ما باید بخوبی به این حقیقت توجه داشته باشیم که یک حکومت اسلامی باید به نشاط و رفاه شهروندانش اهتمام جدی داشته باشد. به هر اندازه که از اینها غفلت کند میتواند موفقیتهای بینالمللیاش را هم تحت تأثیر قرار دهد.
من برخلاف بسیاری که معتقدند موفقیت و احساس رضایت یا در «سیاست خارجی و استقلال»، یا در «سیاست داخلی» میتواند محقق شود، بر این باورم که در هر دو باید احساس موفقیت و پیشرفت در جامعه ایجاد شود و اتفاقاً این دو کاملاً باهم قابل جمع است و یکی بدون دیگری نمیتواند تمام و کمال محقق شود. بنابراین بر این باورم که ما باید بیش از این به شهروندان، وضعیت معیشتی و نشاط اجتماعیشان توجه نشان دهیم. اگر میخواهیم رضایت داخلی را بالا ببریم بیشک باید هم برخوردمان با شهروندان کریمانهتر باشد و هم به رفاه اقتصادیشان بیشتر توجه کنیم.
بین طبقات فرادست و قدرت رسمی و طبقات فرودست و فاقد قدرت رسمی نباید تا این حد شاهد شکاف باشیم. این امر زیبنده جامعه اسلامی و انقلابی ما نیست؛ بویژه اینکه یکی از اهداف ما در جریان پیروزی انقلاب اسلامی «عدالت اجتماعی» و «فقرستیزی» بود. اتفاقاً در شرایط تحریم و تهدید بهتر میتوان فقرستیزی کرد؛ چون توجیهات و انگیزههای لازم در اختیار است.
متأسفانه ما تا حدودی یکسویه عمل کردهایم. در بعد بینالمللی موفق ظاهر شدهایم، اما در بعد داخلی نیازمند اهتمام بیشتری هستیم. در حالی که میتوانستیم از ابتدا یک سیاست همهجانبه و منظومهای را پیش ببریم که سیاستهای ما وجهی نامتوازن پیدا نکند.
پیشنهاد میکنید چه گامهایی را بلندتر از گذشته برداریم تا در عرصه عمل موفقتر ظاهر شویم؟ در این بین چه سهمی برای نخبگان قائل هستید؟
در وهله نخست، باید یک «تبیین تئوریک» از انقلاب اسلامی بهدست دهیم. به این معنا که یکبار دیگر تبیین کنیم گفتمان انقلاب اسلامی چیست؟ مبانی، اهداف، شعارها، مؤلفههای مرتبط، عقبه فلسفی، فرهنگی و فقهیاش کدام است؟ در این زمینه کم لطفی و قصور و تقصیر میبینیم و درکهای احساسی از این مبانی ارائه میدهیم یا اینکه برخورد مناسبتی با آن میکنیم.
بواقع متوجه این امر نیستیم که گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان زندگی ما است. گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان فرهنگی و تاریخی ما است. حتی گاهی که تئوریهای خوبی از گفتمان انقلاب اسلامی بهدست داده میشود، آن را نشر نمیدهیم که من بر این باورم تا حدی این امر تعمدی است. گویی برخی نمیپسندند که تبیینهای صحیح و در عین حال قدرتمندی از گفتمان انقلاب اسلامی صورت بگیرد و به گوش دیگران برسد و صرفاً به یک برخورد متظاهرانه و سطحی و به عمد اکتفا میشود. چرا که آنان که چنین رویکردی اتخاذ میکنند، میترسند در صورت تبیین درست گفتمان انقلاب، دیگر تریبونی در اختیار آنان قرار نگیرد.
گام دوم این است که ما «توجه به عمل» را سرلوحه کار خود قرار دهیم. پرسشی که این روزها ذهن مرا به خود درگیر کرده، این است که چرا توجه به عمل در جامعه ما تا این اندازه دشوار و به عبارتی معما شده است؟ چرا وقتی تصمیمی اتخاذ میشود، بلافاصله به عمل و اجرا درنمیآید، چرا سرنوشت تصمیمات ما درنهایت به یک پوشه و آرشیو ختم میشود.
گاه فرد یا جامعهای در مسیر عملی کردن تصمیمات خود با مانع مواجه میشود؛ به عبارت دیگر، ارادهای برای عملیاتی کردن تصمیماتش دارد اما در مسیر با چالشهایی مواجه میشود. مواجهه با موانع بحث دیگری است و در این شرایط، مسئولیت اجتماعی مسئولان باید فریاد مانعها باشد. اما گاهی شاهد هستیم که اساساً برای عملی کردن شعارها و نظرها ارادهای وجود ندارد و اینجا است که باید اصلاح اساسی صورت گیرد.
از خود میپرسم آیا اشکال در فلسفه ما است؛ که در آن توجه به عمل به حاشیه رفته است؟ آیا اشکال از زبان ما است که صرفاً زبانی انتزاعی است؟ همه اینها را میشود ذیمدخل دانست اما من خود معتقدم که هیچ نظریه مطلوبی نمیتواند فاقد عمل باشد. و اگر نظریهای فاقد کارآیی لازم است بهدلیل این است که در خمیرمایهاش عمل نیست.
تصمیمات در شوراهای ما اغلب در حد حرف باقی میماند یا حرف مصوبه ندارد یا مصوبه دارد اما تقسیمکار ندارد، یا مصوبه و تقسیمکار دارد اما عمل ندارد. این چه داستانی است؟ آیا موانعی وجود دارد؟ اگر مانعی هست، باید آن را بشناسیم. اگر فضای لازم برای عمل وجود ندارد، باید فضای لازم را ایجاد کنیم.
فکر میکنید اینکه بیتوجهی به عمل در جامعه ما بالا است؛ دلیلش چیست؟
بر این باورم یکی از دلایل بیتوجهی به عمل این است که در کشور ما «حرف» کارکرد دارد؛ یعنی، با حرف زدن میتوان منافع را پیش برد. این در حالی است که ما باید ملاکمان را از حرف به سمت عمل ببریم.
مردم انقلاب نکردند که حرف خوب بشنوند؛ مردم انقلاب کردند که عمل خوب ببینند. شاید بتوان یکی از دلایل بیتوجهی به عمل را به ایدئولوژیک بودن نظام ربط داد؛ چراکه طی آن، عدهای با تظاهر صرف به ایدئولوژی به نان و نوایی میرسند. این در حالی است که باید میزان موفقیت و توفیقشان درعمل، محک ارزیابی باشد نه صرف حرف و مدعا.
ما اساساً ارزیابی عملی نداریم. متأسفانه در جامعه ما «سندنویسی» خود به هدف تبدیل شده است؛ ما سند مینویسیم برای سند. انواع و اقسام سندنویسی و سندنویسها در کشور داریم. در حالی که باید بدانیم سندنویسی فینفسه هدف نیست، اینها در واقع یک دستورالعمل و یک چارچوب برای عمل است و خود به تنهایی موضوعیتی ندارد.
حتی در بحثهای معرفتی هم شکاف بین «نظر» و «عمل» معنایی ندارد. مفاهیم را ما در عمل جابهجا میکنیم؛ یعنی، قبل از استخدام مفاهیم به چگونگی کارآییشان میاندیشیم و بعد جایگزین میکنیم؛ مفهومی که بهکار نمیآید کنار میگذاریم یک مفهوم مؤثرتر و باکفایتتری را بهکار میگیریم. به هرحال، به نظر من مشکل اساسی کشور ما در عرصههای داخلی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، بیتوجهی به عمل است.
چرا؟
شاید چون ارزیابیهایمان عملی نیست. ارزیابیها در دانشگاه، در عرصه فرهنگ و... باید عملی باشد. ما «حرفِ خوب» نمیخواهیم ما «عملِ خوب» میخواهیم.
ملاک و معیار این عمل خوب چیست؟
رضایت عمومی و نشاط اجتماعی؛ به این معنا که مردم بواقع راضی باشند و احساس نشاط کنند. نه اینکه رضایت را به آنان القا کنیم و به اصطلاح رضایت اغوایی باشد.
دیدهایم که شما از واژه «خاکریز» در ادبیاتتان بسیار استفاده میکنید. حال میخواهیم از همین ادبیات شما بهره بگیریم و از شما بپرسیم؛ فکر میکنید در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران، چالش عمده امروز جامعه ما را مسائل اقتصادی میدانند؛ از نظر شما، خاکریز ما در حوزه اقتصادی در این شرایط تحریم چه باید باشد؟
من زمانی بحث «خاکریز» را مطرح کردم که امکان انجام بسیاری از برنامهها بود؛ بهعنوان مثال خاکریز ما در حوزه اقتصادی در برابر سیاستهای اقتصادی معطوف به جهانیسازی به اصطلاح سرمایهداری میتوانست «خاکریز منطقهای» یا «خاکریز آسیایی»، از قبیل سازمان تجارت آسیایی یا واحد پولی بهنام اشیو(Asio) در برابر دلار و یورو، باشد. اگر کشوری همچون امریکا واحد پول خود را به واحد پول جهانی بدل میکند ما نیز در یک خاکریز اقتصادی میتوانستیم یک واحد پول آسیایی ایجاد کنیم.
همینطور خاکریزهای سیاسی، خاکریزهای فرهنگی که بیارتباط با قدرت نرم ما هم نیست. همه این حرفها زمانی که نماینده مجلس بودم، طرح شد و در اجلاس بینالمللی با استقبال روبهرو شد حتی بهعنوان یک بیانیه هم درآمد. اما متأسفانه فقط در حد بیانیه باقی ماند. حالا یک جاهایی هم میشود خاکریز نظامی زد؛ یعنی اگر آنان پیمان ناتو دارند ما نیز در آسیا میتوانستیم پیمان دیگری ایجاد کنیم. اینها غفلتهای ما است. به اعتقاد من، ایران با پشتوانه انقلاب اسلامی و شعارهایی چون استقلال و مبارزه با استکبار و استعمار که در متن این انقلاب طرح شد، میتواند با ایجاد خاکریزهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جلوی زیادهطلبیهای استعمار و استکبار و نظام سرشار از تضاد سرمایهداری را بگیرد.
مهسا رمضانی
خبرنگار
جناب افروغ، در جریان انقلاب اسلامی در کنار آرمانهایی چون «استقلال» و «آزادی» و «عدالت»، یکی از امور مهمی که تمنا داشتیم ایجاد «حکومت اخلاقی» بود؛ اکنون چقدر به این مطالبه ملی دست پیدا کردهایم؟
وجه ممیزه انقلاب اسلامی همان اهداف اخلاقی و معنوی آن است. اما این بدان معنا نیست که ما از اهداف دیگر غافل شویم. اگر بخواهیم نگاه محتوایی به انقلاب اسلامی کنیم، درمییابیم که انقلاب ما سه شعار عمده را دنبال میکرد؛ نخست، آزادی، چه در وجه فردی و چه در وجه جمعی؛ منظور از آزادی در وجه جمعی همان استقلال است و آزادی در وجه فردی نیز در بردارنده همان موادی است که در فصل سوم قانون اساسی آمده که مربوط به آزادیهای فردی اعم از مدنی و سیاسی است.
دو شعار و هدف دیگر نیز در جریان انقلاب پیگیری میشد که «عدالت» و «اخلاق» بود. آزادی فردی و عدالت اجتماعی بدون اخلاق قابل جمع نیستند. در اینجا یک نکته ظریف فلسفی وجود دارد و آن این است که «آزادی فردی» یک مقوله خواه ناخواه فردی و خودخواهانه است و «عدالت اجتماعی» یک مقوله نوعگرایانه و دیگرخواهانه است؛ حال ممکن است این پرسش مطرح شود که چگونه میتوان یک امر خودخواهانه را به یک امر دگرخواهانه گره زد. پاسخ این است که «عدالت» و «آزادی فردی» را تنها با اخلاق میتوان باهم جمع کرد؛ چون اخلاق یک مقوله خودخواهانه نیست و نمیتوان اخلاق را فردگرایانه و خودخواهانه تلقی کرد.
البته از این واقعیت هم غافل نشویم که ما انقلاب نکردیم تا صرفاً شاهد بسط اخلاق باشیم؛ چراکه اخلاق اجتماعی در یک جامعه بدون آزادیهای فردی و عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت.
بعد از انقلاب، شاهد آموزشها و شعارهای بسیاری در زمینه اخلاق فردی یا قلمرو خطاها و صوابهای فردی یا اصطلاحاً «حقالله» بودیم و به دلالتهای اجتماعی آن توجهی نداشتیم و از سوی دیگر کمتر شاهد آموزشها و شعارهای مربوط به خطاها و صوابهای اجتماعی یا «حقالناس» بودیم. در آموزشهای اخلاقی که اغلب از طریق رسانهها و بهطور خاص رسانه ملی صورت میگیرد بیشتر بر وجه خطای فردی تأکید میشود. به این اعتبار میتوان گفت آنقدر که بر«حقالله» و «اخلاق فردی»، آن هم بدون توجه به پیامد و دلالت اجتماعی آن، در جامعه ما حساسیت وجود دارد، حساسیت بر اخلاق اجتماعی و خطاها و صوابهای اجتماعی نیست. این در حالی است که هدف ما در جریان انقلاب اسلامی این بود که حساسیت را در زمینه اخلاقیات اجتماعی و خطاها و صوابهای اجتماعی برای مقابله با فساد و ویژهخواری و شایستهناگماری و نابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی بالا ببریم و زمینه را برای شایستهسالاری و عدالت اجتماعی و بسط اعتماد اجتماعی و همبستگی عمومی فراهم کنیم. در عمل بهرغم اینکه شعار و هدف ما اخلاق است اما تا تحقق آن در جامعه فاصله معناداری داریم.
این در حالی است که توجه عملی به اخلاق، در گرو توجه عملی به آزادی و عدالت اجتماعی است. در واقع منظور من از این بحث این است که چنان که انتظار داشتیم کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت برای خود فراهم نکردیم، از اینرو، بایستی هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بیشتر به اخلاقیات اجتماعی توجه کنیم؛ چراکه همانطور که پیشتر اشاره کردم پیوندی ناگسستنی بین «عدالت اجتماعی» و «اخلاقیات اجتماعی» وجود دارد. بنابراین اگر اخلاقیات اجتماعی را بدرستی پیگیری و محقق نکنیم روز به روز فاصلهمان با عدالت اجتماعی نیز بیشتر خواهد شد. بنابراین ناگزیریم برای رسیدن به عدالت به «اخلاق اجتماعی» بیش از پیش توجه کنیم.
اشاره کردید آنچنان که انتظار میرفت کارنامه موفقی در بسط اخلاق و معنویت نداریم. ملاک شما برای چنین قضاوتی چیست؟ با چه متر و میزانی میتوان اخلاق اجتماعی را ارزیابی کرد؟
بهعنوان مثال آنچنان که باید در جامعه «صداقت»، «حفظ کرامت» و «اعتماد متقابل» مورد انتظار را شاهد نیستیم؛ برعکس شاهد اشاعه دروغ و بردگی خودخواسته هستیم. همواره از این فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) حظ وافر بردهام. حضرت در حکمت ۱۳۳ میفرماید:«دنیا گذرگاه عبور است، نه جای ماندن و مردم در آن دو دستهاند: یکی آنکه خود را فروخت و به تباهی کشاند و دیگری، آنکه خود را خرید و آزاد کرد.»
طبق گفتمان و آرمانهای انقلاب اسلامی میخواستیم افرادی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند خود را خریده تا آزاد شوند؛ نه اینکه خود را فروخته که برده شوند! متأسفانه بتدریج بین ما و این آرمان انقلابیمان فاصله افتاد. شرایط به گونهای رقم خورد که برخی خود را میفروشند و این مربوط به یک قشر خاص نمیشود و لایههایی از طبقات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی ما را درگیر کرده است. ما انقلاب کردیم تا رابطه قدرت- ثروت چنانکه در ساختار قبل از انقلاب وجود داشت از بین برود اما متأسفانه به رابطه
قدرت ـ منزلت نیز تسری یافت.
به تازگی در یکی از مصاحبههای خود عنوان کرده بودید که «ما به یک رجعت نیاز داریم، اگر امروز رجعت کنیم بهتر از فردا است و فردا دیر است» به چه باید برگردیم؟ چرا فکر میکنید فردا دیر است؛ آیا اینقدر در وضعیت اورژانسی به سر میبریم که ممکن است فردا دیر شود!؟
واقعاً وضعیت امروز جامعه ما «اورژانسی» است و ما باید به گفتمان انقلاباسلامی یا به عبارتی به سه هدف «آزادی»، «عدالت» و «اخلاق و معنویت» رجعت کنیم که به نحوی سه شعار اساسی انقلاب اسلامی یعنی «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» را هم در خود دارد.
تشکیل جمهوری اسلامی صرفاً به لحاظ «سیاسی و شکلی» دغدغه ما نبود. به این معنا که؛ تنها به مستقر شدن یک نظام سیاسی بسنده کنیم، بلکه هر نظام سیاسی وسیله است و هدف نیست. در دوران انقلاب، جمهوری اسلامی را وسیله مناسبی تشخیص دادیم که میتوانست تحققبخش اهداف ما (آزادی، عدالت و اخلاق و معنویت) باشد، لذا هدف غایی را باید در تحقق این آرمانها دنبال کنیم.
به نظر میرسد بین گفتمان انقلاب اسلامی، اهداف و شعارهای آن و واقعیت موجود امروز حداقل در بعد داخلی فاصلههایی ایجاد شده است. برای مثال وقتی برای انجام کاری به ادارهای مراجعه میکنید، متوجه میشوید که گاهی و بهرغم نصب گفتههایی از ائمه اطهار(ع)، رهبر کبیر انقلاب(ره) و رهبر معظم انقلاب بر در و دیوار اداره چگونه کرامت شما را زیر سؤال میبرند و با چه برخورد تلخی شما را رو به رو میکنند. این رفتارها گواهی بر این مدعا است که بین «نظر» و «عمل» در جامعه ما شکافهایی ایجاد شده است. وقتی عملی منطبق با آن نظر نداریم چرا شعار میدهیم؟ متأسفانه امروزه این قبیل شعارهای بیعمل برای برخی عادی و عادت شده است. بنابراین، مقصود من از رجعت، رجعت صوری و لفظی نیست، بلکه رجعت عملی به آرمانهای انقلاب اسلامی است.
اگر کسی از من بپرسد که عصاره نقدهای شما از زمانی که انتقاد را شروع کردید تا به اکنون چه بوده است؟ میگویم شکاف نظر و عمل و بیتوجهی به عمل. هرچند هر گاه مردم عمل ببینند امیدوار میشوند. مردم در زندگی روزمرهشان کاملاً متوجه این شکاف شدهاند. شعارهایی داده میشود اما اعمال ما آنچنان که باید در پیوند با این شعارها نیست.
من نگرانم شکاف بین شعار و عمل، به خود شعارها هم سرایت کند و مردم بگویند که ما این شعارها را هم نخواستیم. این در حالی است که شعارهای ما شعارهایی فطری است و دربردارنده اهداف و ارزشهای بشری است و نظام جمهوری اسلامی هم قرار بوده است به تحقق این اهداف و شعارها اهتمام جدی ورزد. منتهی متأسفانه این اهتمام گاهی در لفظ محدود میشود و به عرصه عمل چندان که باید ورود نمییابد.
رجعتی که من از آن سخن میگویم رجعت گفتمانی و عملی است؛ یعنی هم فهم دقیق تئوریک از انقلاب اسلامی و هم التزام عملی به اهداف و ارزشهای انقلاب اسلامی داشته باشیم.
گفتمان انقلاب اسلامی در کدام عرصهها به چالشهای ما بهتر پاسخ گفت؟
در کلیت آنچنان که مورد انتظارمان بود، توفیق نداشتهایم، بویژه در بحث اخلاق و عدالت اجتماعی. اما معتقدم در وجه «استقلال سیاسی» بسیار موفق عمل کردهایم؛ چنانکه امروزه کسی نمیتواند امر خود را به ما دیکته کند؛ به تبع این موفقیت، در وجه دفاعی و امنیت بینالمللی بسیار موفق عمل کردهایم و کارنامه قابلقبولی داریم و کسی که منصف باشد نمیتواند این موفقیت را نادیده بگیرد.
امروزه مرگ بر امریکا برای ما صرفاً در حد شعار نیست بلکه در برابر برخورد نظامی و سختافزارانه امریکا هم پاسخگو هستیم. شاهد این مدعا، انتقام سخت ما از امریکا در جریان ترور سردار شهید قاسم سلیمانی بود که در تاریخ ما بیسابقه است. ما توانستیم به کشوری که خود را ابرقدرت میداند و جامعه جهانی هم به سمت یکجانبهگرایی امریکایی حرکت میکند، پاسخ قاطع و سخت بدهیم و قدرت هژمونیک امریکا را بشکنیم.
از این رو، معتقدم در وجه «استقلال سیاسی»، «امنیت بینالمللی» و «تمامیت ارضی» موفق بودهایم. اما شایسته آن بود که همراه با این موفقیتها، در عرصه داخلی نیز در بسط اخلاق و عدالت اجتماعی کارنامه درخشانی در اختیار داشته باشیم. نگرانی ما این است که اگر از وجوه داخلی آرمانهای انقلاب غافل شویم ممکن است موفقیتهای خارجیمان نیز تحتالشعاع قرار گیرد. ما باید بخوبی به این حقیقت توجه داشته باشیم که یک حکومت اسلامی باید به نشاط و رفاه شهروندانش اهتمام جدی داشته باشد. به هر اندازه که از اینها غفلت کند میتواند موفقیتهای بینالمللیاش را هم تحت تأثیر قرار دهد.
من برخلاف بسیاری که معتقدند موفقیت و احساس رضایت یا در «سیاست خارجی و استقلال»، یا در «سیاست داخلی» میتواند محقق شود، بر این باورم که در هر دو باید احساس موفقیت و پیشرفت در جامعه ایجاد شود و اتفاقاً این دو کاملاً باهم قابل جمع است و یکی بدون دیگری نمیتواند تمام و کمال محقق شود. بنابراین بر این باورم که ما باید بیش از این به شهروندان، وضعیت معیشتی و نشاط اجتماعیشان توجه نشان دهیم. اگر میخواهیم رضایت داخلی را بالا ببریم بیشک باید هم برخوردمان با شهروندان کریمانهتر باشد و هم به رفاه اقتصادیشان بیشتر توجه کنیم.
بین طبقات فرادست و قدرت رسمی و طبقات فرودست و فاقد قدرت رسمی نباید تا این حد شاهد شکاف باشیم. این امر زیبنده جامعه اسلامی و انقلابی ما نیست؛ بویژه اینکه یکی از اهداف ما در جریان پیروزی انقلاب اسلامی «عدالت اجتماعی» و «فقرستیزی» بود. اتفاقاً در شرایط تحریم و تهدید بهتر میتوان فقرستیزی کرد؛ چون توجیهات و انگیزههای لازم در اختیار است.
متأسفانه ما تا حدودی یکسویه عمل کردهایم. در بعد بینالمللی موفق ظاهر شدهایم، اما در بعد داخلی نیازمند اهتمام بیشتری هستیم. در حالی که میتوانستیم از ابتدا یک سیاست همهجانبه و منظومهای را پیش ببریم که سیاستهای ما وجهی نامتوازن پیدا نکند.
پیشنهاد میکنید چه گامهایی را بلندتر از گذشته برداریم تا در عرصه عمل موفقتر ظاهر شویم؟ در این بین چه سهمی برای نخبگان قائل هستید؟
در وهله نخست، باید یک «تبیین تئوریک» از انقلاب اسلامی بهدست دهیم. به این معنا که یکبار دیگر تبیین کنیم گفتمان انقلاب اسلامی چیست؟ مبانی، اهداف، شعارها، مؤلفههای مرتبط، عقبه فلسفی، فرهنگی و فقهیاش کدام است؟ در این زمینه کم لطفی و قصور و تقصیر میبینیم و درکهای احساسی از این مبانی ارائه میدهیم یا اینکه برخورد مناسبتی با آن میکنیم.
بواقع متوجه این امر نیستیم که گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان زندگی ما است. گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان فرهنگی و تاریخی ما است. حتی گاهی که تئوریهای خوبی از گفتمان انقلاب اسلامی بهدست داده میشود، آن را نشر نمیدهیم که من بر این باورم تا حدی این امر تعمدی است. گویی برخی نمیپسندند که تبیینهای صحیح و در عین حال قدرتمندی از گفتمان انقلاب اسلامی صورت بگیرد و به گوش دیگران برسد و صرفاً به یک برخورد متظاهرانه و سطحی و به عمد اکتفا میشود. چرا که آنان که چنین رویکردی اتخاذ میکنند، میترسند در صورت تبیین درست گفتمان انقلاب، دیگر تریبونی در اختیار آنان قرار نگیرد.
گام دوم این است که ما «توجه به عمل» را سرلوحه کار خود قرار دهیم. پرسشی که این روزها ذهن مرا به خود درگیر کرده، این است که چرا توجه به عمل در جامعه ما تا این اندازه دشوار و به عبارتی معما شده است؟ چرا وقتی تصمیمی اتخاذ میشود، بلافاصله به عمل و اجرا درنمیآید، چرا سرنوشت تصمیمات ما درنهایت به یک پوشه و آرشیو ختم میشود.
گاه فرد یا جامعهای در مسیر عملی کردن تصمیمات خود با مانع مواجه میشود؛ به عبارت دیگر، ارادهای برای عملیاتی کردن تصمیماتش دارد اما در مسیر با چالشهایی مواجه میشود. مواجهه با موانع بحث دیگری است و در این شرایط، مسئولیت اجتماعی مسئولان باید فریاد مانعها باشد. اما گاهی شاهد هستیم که اساساً برای عملی کردن شعارها و نظرها ارادهای وجود ندارد و اینجا است که باید اصلاح اساسی صورت گیرد.
از خود میپرسم آیا اشکال در فلسفه ما است؛ که در آن توجه به عمل به حاشیه رفته است؟ آیا اشکال از زبان ما است که صرفاً زبانی انتزاعی است؟ همه اینها را میشود ذیمدخل دانست اما من خود معتقدم که هیچ نظریه مطلوبی نمیتواند فاقد عمل باشد. و اگر نظریهای فاقد کارآیی لازم است بهدلیل این است که در خمیرمایهاش عمل نیست.
تصمیمات در شوراهای ما اغلب در حد حرف باقی میماند یا حرف مصوبه ندارد یا مصوبه دارد اما تقسیمکار ندارد، یا مصوبه و تقسیمکار دارد اما عمل ندارد. این چه داستانی است؟ آیا موانعی وجود دارد؟ اگر مانعی هست، باید آن را بشناسیم. اگر فضای لازم برای عمل وجود ندارد، باید فضای لازم را ایجاد کنیم.
فکر میکنید اینکه بیتوجهی به عمل در جامعه ما بالا است؛ دلیلش چیست؟
بر این باورم یکی از دلایل بیتوجهی به عمل این است که در کشور ما «حرف» کارکرد دارد؛ یعنی، با حرف زدن میتوان منافع را پیش برد. این در حالی است که ما باید ملاکمان را از حرف به سمت عمل ببریم.
مردم انقلاب نکردند که حرف خوب بشنوند؛ مردم انقلاب کردند که عمل خوب ببینند. شاید بتوان یکی از دلایل بیتوجهی به عمل را به ایدئولوژیک بودن نظام ربط داد؛ چراکه طی آن، عدهای با تظاهر صرف به ایدئولوژی به نان و نوایی میرسند. این در حالی است که باید میزان موفقیت و توفیقشان درعمل، محک ارزیابی باشد نه صرف حرف و مدعا.
ما اساساً ارزیابی عملی نداریم. متأسفانه در جامعه ما «سندنویسی» خود به هدف تبدیل شده است؛ ما سند مینویسیم برای سند. انواع و اقسام سندنویسی و سندنویسها در کشور داریم. در حالی که باید بدانیم سندنویسی فینفسه هدف نیست، اینها در واقع یک دستورالعمل و یک چارچوب برای عمل است و خود به تنهایی موضوعیتی ندارد.
حتی در بحثهای معرفتی هم شکاف بین «نظر» و «عمل» معنایی ندارد. مفاهیم را ما در عمل جابهجا میکنیم؛ یعنی، قبل از استخدام مفاهیم به چگونگی کارآییشان میاندیشیم و بعد جایگزین میکنیم؛ مفهومی که بهکار نمیآید کنار میگذاریم یک مفهوم مؤثرتر و باکفایتتری را بهکار میگیریم. به هرحال، به نظر من مشکل اساسی کشور ما در عرصههای داخلی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، بیتوجهی به عمل است.
چرا؟
شاید چون ارزیابیهایمان عملی نیست. ارزیابیها در دانشگاه، در عرصه فرهنگ و... باید عملی باشد. ما «حرفِ خوب» نمیخواهیم ما «عملِ خوب» میخواهیم.
ملاک و معیار این عمل خوب چیست؟
رضایت عمومی و نشاط اجتماعی؛ به این معنا که مردم بواقع راضی باشند و احساس نشاط کنند. نه اینکه رضایت را به آنان القا کنیم و به اصطلاح رضایت اغوایی باشد.
دیدهایم که شما از واژه «خاکریز» در ادبیاتتان بسیار استفاده میکنید. حال میخواهیم از همین ادبیات شما بهره بگیریم و از شما بپرسیم؛ فکر میکنید در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران، چالش عمده امروز جامعه ما را مسائل اقتصادی میدانند؛ از نظر شما، خاکریز ما در حوزه اقتصادی در این شرایط تحریم چه باید باشد؟
من زمانی بحث «خاکریز» را مطرح کردم که امکان انجام بسیاری از برنامهها بود؛ بهعنوان مثال خاکریز ما در حوزه اقتصادی در برابر سیاستهای اقتصادی معطوف به جهانیسازی به اصطلاح سرمایهداری میتوانست «خاکریز منطقهای» یا «خاکریز آسیایی»، از قبیل سازمان تجارت آسیایی یا واحد پولی بهنام اشیو(Asio) در برابر دلار و یورو، باشد. اگر کشوری همچون امریکا واحد پول خود را به واحد پول جهانی بدل میکند ما نیز در یک خاکریز اقتصادی میتوانستیم یک واحد پول آسیایی ایجاد کنیم.
همینطور خاکریزهای سیاسی، خاکریزهای فرهنگی که بیارتباط با قدرت نرم ما هم نیست. همه این حرفها زمانی که نماینده مجلس بودم، طرح شد و در اجلاس بینالمللی با استقبال روبهرو شد حتی بهعنوان یک بیانیه هم درآمد. اما متأسفانه فقط در حد بیانیه باقی ماند. حالا یک جاهایی هم میشود خاکریز نظامی زد؛ یعنی اگر آنان پیمان ناتو دارند ما نیز در آسیا میتوانستیم پیمان دیگری ایجاد کنیم. اینها غفلتهای ما است. به اعتقاد من، ایران با پشتوانه انقلاب اسلامی و شعارهایی چون استقلال و مبارزه با استکبار و استعمار که در متن این انقلاب طرح شد، میتواند با ایجاد خاکریزهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جلوی زیادهطلبیهای استعمار و استکبار و نظام سرشار از تضاد سرمایهداری را بگیرد.
پیامی برای ایران قوی
ادامه از صفحه 7
چهارمین ظرفیت گفتمان انقلاب اسلامی «عدالتخواهی» است. انقلاب ایران یک انقلاب عدالتخواه بود. اگر رجوعی به گفتمان امام خمینی(ره) داشته باشیم درخواهیم یافت که منظور ایشان از حکومت اسلامی «حکومت عدل» است. در حکومت عدل «عدالت» محور حکومت است و یکی از دلایلی که مردم به انقلاب اسلامی گرایش پیدا کردند عدالتخواهی آن بود. لذا بیتوجهی به مقوله عدالت بویژه عدالت اقتصادی و بیتفاوتی به رشد فاصله طبقاتی، نظام را از درون تضعیف خواهد کرد. تعمیق عدالت در ابعاد مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میتواند کارآمدی و مشروعیت نظام و بالطبع قدرت و توانمندی انقلاب را افزایش دهد.
پنجمین نقطه قوت گفتمانی انقلاب، دفاع از آزادی و نفی استبداد است. انقلاب ایران در واقع، انقلاب رهاییبخش بود. بنابراین، امام(ره) همواره تأکید میکردند که آزادی را خداوند عطا فرموده و کسی نمیتواند آزادی را از مردم بگیرد. آزادی موجب بالندگی ملی و رشد استعدادهای انسانی میشود و در واقع انسان بدون آزادی و اختیار هویت انسانی خود را از دست خواهد داد و لذا دفاع تمام قد انقلاب اسلامی از آزادیهای مشروع اعم از آزادیهای اجتماعی و سیاسی به مثابه یک حق، یکی از نقاط قوت انقلاب اسلامی بود که تداوم آن قدرت انقلاب را تقویت و استمرار خواهد بخشید.
ششمین ظرفیت گفتمان انقلاب اسلامی، دفاع از سبک زندگی انقلابی و خدمت به مردم است. یکی از راهبردهای انقلاب اسلامی مبارزه با اشرافیت، تجملگرایی و سبک زندگی متفاوت با اکثریت افراد جامعه و خوی طاغوتی بود. بر این اساس زندگی مبتنی بر رانت، اختلاس و استثمار را نمیپذیرفت. و از همان ابتدا تأکید انقلاب اسلامی بر سادهزیستی، پاکدستی و مبارزه با فساد و تلاش مستمر صادقانه مسئولان بود. بههمین دلیل توانست بخش عمدهای از مردم آزرده از تبعیض طبقاتی و مخالف سبک زندگی نامشروع را با خود همراه سازد. بر این اساس، تقویت این نوع سبک زندگی از پایههای قدرت انقلاب محسوب میشود و موجب ماندگاری آن خواهد شد.
در مجموع تقویت گفتمان انقلاب اسلامی همچون پاسداری از جمهوریت و اسلامیت نظام سیاسی، عدالت و آزادیخواهی، داشتن روحیه و سبک مدیریت جهادی، عالمانه و پاکدستانه، خودباوری و استقلال و... ظرفیت بالایی برای قدرتمند شدن ملت ایران در مقابل دشمنان ایجاد خواهد کرد و موجب تداوم پایداری انقلاب و عزت ملت ایران و توانمندی نظام سیاسی در مقابل تهدیدات دشمنان خواهد شد. اینها از جمله مباحث مهم و نقاط قوت انقلاب است؛ به میزانی که ما به ظرفیتهای گفتمان انقلاب نزدیک شویم، قویتر شده و هرچه از این ظرفیتها فاصله بگیریم، ضعیفتر خواهیم شد.
3 حال پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که در شرایط کنونی ما از کدام بخش از این ظرفیتها فاصله گرفتهایم که میتواند قوت جامعه ما را به چالش بکشد؟ بهنظر میرسد برای تقویت نظام در عرصه مردمسالاری و جمهوریت میبایست برخی ضعفها مرتفع شود. واقعیت این است که اگر ما احزاب قدرتمندتر و مطبوعات و فضای سیاسی جدیتر و قوانین کارآمدتر برای گردش قدرت و تقویت شایستهسالاری در عرصه سیاسی داشته باشیم و نهادهای نظارتی در انتخابات شفافتر و دقیقتر مبتنی بر ضوابط مورد پذیرش عمل کنند و نیروهای شایستهتر و پاکدستتر و تواناتری به قدرت راه پیداکنند، جمهوریت نظام بهعنوان یکی از مهمترین پایههای قدرت نظام تقویت خواهد شد.
همچنین اسلامی که مایه قدرت و عزت ایرانیان در انقلاب شد اسلامی عقلانی، اجتهادی و متناسب با مقتضیات زمان و مکان بود که متفکرانی همچون علامهطباطبایی، شهید مطهری، امام خمینی(ره) و دیگر اندیشمندان انقلاب بر آن تأکید داشتند. بر این اساس هرچه از آن بنیادهای اسلامی دور شویم و فرهنگ اسلامی در کشورمان کممایهتر شود، انقلاب و به تبع آن ملت ما ضعیفتر خواهد شد. همچنین هرقدر بتوانیم بُعد «اسلام عقلانی اجتهادی» را تقویت کنیم، در واقع نظام را تقویت کردهایم؛ اما هر چه از این بُعد فاصله گرفته و به سمت ظاهرگرایی و خرافهگرایی برویم قوت نظام را نشانه گرفتهایم.
درعرصه عدالتخواهی نیز اگر عدالت را بهعنوان اعطاء حقوق الهی و قانونی و قراردادی افراد بدانیم در آن صورت شناسایی حقوق مردم در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و... از مهمترین اهداف حکومت است و رمز قدرت و قوت آن محسوب میشود که از جمله مصادیق آن حق برخورداری از فرصتها و امکانات برابر برای اقشار مختلف است. و اصولاً عدالت بهعنوان یک هدف کلیدی، شاخص حرکت و معیار موفقیت یا عدم موفقیت نظام اسلامی است و همواره، باید از خود بپرسیم که چقدر به عدالت نزدیک و از آن دور شدهایم؟ و مبتنی بر نوع پاسخ به این پرسش، میزان قوت یا ضعف درونی نظام سیاسی را مطرح کنیم.
4 دفاع از آزادیهای مشروع و قانونی نیز یکی از نقاط قوت انقلاب است که از روزهای آغازین انقلاب در قالب فعالیت گسترده گروههای سیاسی و مطبوعات سیاسی با گرایشهای مختلف ظهور و بروز پیدا کرد و با وجود سوءاستفاده برخی گروهها از این فضا و تبدیل فضای آزادی به فضای منازعه و توطئه، این روند با فراز و نشیبهای مختلف تداوم داشته است؛ که باید با تداوم و حمایت قانونمند، آن را پاس داشت. و با سیاستگذاریهای عالمانه از تضعیف آزادیهای مشروع و قانونی به بهانه اقدامات توطئهگران و سوءاستفادهکنندگان جلوگیری کرد. آزادی مطبوعات، حمایت از نقدهای دلسوزانه و شنیدن سخنان منتقدان صادق و نهادینه کردن بستر مناسب برای ابراز نظرات مختلف، میتواند نظام سیاسی را تقویت کرده و اقتدار و قدرت ملی را موجب شود.
5 در مورد شعار «استقلال» بهعنوان یکی از راهبرهای تقویت قدرت ملی در ایران نیز باید همواره مرز باریک بین استقلال و انزوا را بازشناخت. بهگفته مقام معظم رهبری، خواست انقلاب ایران انزوا از نظام بینالملل نیست بلکه تعاملگرایی سازنده با کشورهای مختلف جهان و نفی سلطه و سلطهگری است و حرکت دقیق در این مسیر و استفاده همهجانبه از ظرفیت دیپلماسی میتواند قدرت ملی را تقویت نماید و تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. و در نهایت سالمسازی و تزریق انگیزه خدمت صادقانه، عالمانه و جهادی و اخلاقمدار در عرصه سیاسی و مدیریتی در کشور را باید نوعی احیای ارزشهای انقلاب در عرصه سیاسی در ایران دانست که میتواند قدرت کشور و ملت را ارتقا دهد. و با این سبک مدیریتی میتوان مشکلات اقتصادی کشور را تا حد زیادی از وضعیت بحرانی نجات داد.
6 رفتار انقلابی به معنای پاکدستی، دوری از فساد و فهم عالمانه از مشکلات و برنامهریزی دقیق برای حل مشکلات و پای کار بودن و خدمت جهادی و صادقانه همچون دهه اول انقلاب است که رمز قوت و ماندگاری انقلاب بود. مبتنی بر این روحیه مدیریتی، در سالهای اولیه انقلاب و دوران جنگ تحمیلی با وجود اینکه درآمد نفتی ایران در برخی سالها (همچون سال 64) در هر بشکه به زیر 5 دلار رسیده بود، توانستند کشور را اداره کنند. درشرایط کنونی و برای مقابله با توطئههای دولت مستکبر و قلدر امریکا باید از این سبک مدیریتی دهه اول انقلاب کمک گرفت. در این شرایط که خزانهداری امریکا همچون یک ستاد جنگی در حوزه اقتصادی بهصورت تک به تک و موردی برنامهریزی کرده و مشکل ایجاد میکنند و برای ایجاد اختلال در عرصه تولیدی، صادراتی و درآمدهای ملی و دیپلماسی عمومی، همچون ورزش، جهانگردی، هنر و... برنامهریزی و اقدام میکنند تا شکافهای اجتماعی و شکاف میان دولت – ملت را در جامعه ما بیشتر کنند و ملت ایران را به تسلیم وادارند؛ برای مقابله با این توطئهچینیها نیازمند تقویت این سبک مدیریت و برنامهریزی جهادی اتاقهای فکر قدرتمند و اقدامات اجرایی موردی هستیم. تا مجموعه این اقدامها باعث قویتر شدن ملت ایران در مقابله با دشمنان شود.
چهارمین ظرفیت گفتمان انقلاب اسلامی «عدالتخواهی» است. انقلاب ایران یک انقلاب عدالتخواه بود. اگر رجوعی به گفتمان امام خمینی(ره) داشته باشیم درخواهیم یافت که منظور ایشان از حکومت اسلامی «حکومت عدل» است. در حکومت عدل «عدالت» محور حکومت است و یکی از دلایلی که مردم به انقلاب اسلامی گرایش پیدا کردند عدالتخواهی آن بود. لذا بیتوجهی به مقوله عدالت بویژه عدالت اقتصادی و بیتفاوتی به رشد فاصله طبقاتی، نظام را از درون تضعیف خواهد کرد. تعمیق عدالت در ابعاد مختلف اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میتواند کارآمدی و مشروعیت نظام و بالطبع قدرت و توانمندی انقلاب را افزایش دهد.
پنجمین نقطه قوت گفتمانی انقلاب، دفاع از آزادی و نفی استبداد است. انقلاب ایران در واقع، انقلاب رهاییبخش بود. بنابراین، امام(ره) همواره تأکید میکردند که آزادی را خداوند عطا فرموده و کسی نمیتواند آزادی را از مردم بگیرد. آزادی موجب بالندگی ملی و رشد استعدادهای انسانی میشود و در واقع انسان بدون آزادی و اختیار هویت انسانی خود را از دست خواهد داد و لذا دفاع تمام قد انقلاب اسلامی از آزادیهای مشروع اعم از آزادیهای اجتماعی و سیاسی به مثابه یک حق، یکی از نقاط قوت انقلاب اسلامی بود که تداوم آن قدرت انقلاب را تقویت و استمرار خواهد بخشید.
ششمین ظرفیت گفتمان انقلاب اسلامی، دفاع از سبک زندگی انقلابی و خدمت به مردم است. یکی از راهبردهای انقلاب اسلامی مبارزه با اشرافیت، تجملگرایی و سبک زندگی متفاوت با اکثریت افراد جامعه و خوی طاغوتی بود. بر این اساس زندگی مبتنی بر رانت، اختلاس و استثمار را نمیپذیرفت. و از همان ابتدا تأکید انقلاب اسلامی بر سادهزیستی، پاکدستی و مبارزه با فساد و تلاش مستمر صادقانه مسئولان بود. بههمین دلیل توانست بخش عمدهای از مردم آزرده از تبعیض طبقاتی و مخالف سبک زندگی نامشروع را با خود همراه سازد. بر این اساس، تقویت این نوع سبک زندگی از پایههای قدرت انقلاب محسوب میشود و موجب ماندگاری آن خواهد شد.
در مجموع تقویت گفتمان انقلاب اسلامی همچون پاسداری از جمهوریت و اسلامیت نظام سیاسی، عدالت و آزادیخواهی، داشتن روحیه و سبک مدیریت جهادی، عالمانه و پاکدستانه، خودباوری و استقلال و... ظرفیت بالایی برای قدرتمند شدن ملت ایران در مقابل دشمنان ایجاد خواهد کرد و موجب تداوم پایداری انقلاب و عزت ملت ایران و توانمندی نظام سیاسی در مقابل تهدیدات دشمنان خواهد شد. اینها از جمله مباحث مهم و نقاط قوت انقلاب است؛ به میزانی که ما به ظرفیتهای گفتمان انقلاب نزدیک شویم، قویتر شده و هرچه از این ظرفیتها فاصله بگیریم، ضعیفتر خواهیم شد.
3 حال پرسشی که در این فضا مطرح میشود این است که در شرایط کنونی ما از کدام بخش از این ظرفیتها فاصله گرفتهایم که میتواند قوت جامعه ما را به چالش بکشد؟ بهنظر میرسد برای تقویت نظام در عرصه مردمسالاری و جمهوریت میبایست برخی ضعفها مرتفع شود. واقعیت این است که اگر ما احزاب قدرتمندتر و مطبوعات و فضای سیاسی جدیتر و قوانین کارآمدتر برای گردش قدرت و تقویت شایستهسالاری در عرصه سیاسی داشته باشیم و نهادهای نظارتی در انتخابات شفافتر و دقیقتر مبتنی بر ضوابط مورد پذیرش عمل کنند و نیروهای شایستهتر و پاکدستتر و تواناتری به قدرت راه پیداکنند، جمهوریت نظام بهعنوان یکی از مهمترین پایههای قدرت نظام تقویت خواهد شد.
همچنین اسلامی که مایه قدرت و عزت ایرانیان در انقلاب شد اسلامی عقلانی، اجتهادی و متناسب با مقتضیات زمان و مکان بود که متفکرانی همچون علامهطباطبایی، شهید مطهری، امام خمینی(ره) و دیگر اندیشمندان انقلاب بر آن تأکید داشتند. بر این اساس هرچه از آن بنیادهای اسلامی دور شویم و فرهنگ اسلامی در کشورمان کممایهتر شود، انقلاب و به تبع آن ملت ما ضعیفتر خواهد شد. همچنین هرقدر بتوانیم بُعد «اسلام عقلانی اجتهادی» را تقویت کنیم، در واقع نظام را تقویت کردهایم؛ اما هر چه از این بُعد فاصله گرفته و به سمت ظاهرگرایی و خرافهگرایی برویم قوت نظام را نشانه گرفتهایم.
درعرصه عدالتخواهی نیز اگر عدالت را بهعنوان اعطاء حقوق الهی و قانونی و قراردادی افراد بدانیم در آن صورت شناسایی حقوق مردم در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و... از مهمترین اهداف حکومت است و رمز قدرت و قوت آن محسوب میشود که از جمله مصادیق آن حق برخورداری از فرصتها و امکانات برابر برای اقشار مختلف است. و اصولاً عدالت بهعنوان یک هدف کلیدی، شاخص حرکت و معیار موفقیت یا عدم موفقیت نظام اسلامی است و همواره، باید از خود بپرسیم که چقدر به عدالت نزدیک و از آن دور شدهایم؟ و مبتنی بر نوع پاسخ به این پرسش، میزان قوت یا ضعف درونی نظام سیاسی را مطرح کنیم.
4 دفاع از آزادیهای مشروع و قانونی نیز یکی از نقاط قوت انقلاب است که از روزهای آغازین انقلاب در قالب فعالیت گسترده گروههای سیاسی و مطبوعات سیاسی با گرایشهای مختلف ظهور و بروز پیدا کرد و با وجود سوءاستفاده برخی گروهها از این فضا و تبدیل فضای آزادی به فضای منازعه و توطئه، این روند با فراز و نشیبهای مختلف تداوم داشته است؛ که باید با تداوم و حمایت قانونمند، آن را پاس داشت. و با سیاستگذاریهای عالمانه از تضعیف آزادیهای مشروع و قانونی به بهانه اقدامات توطئهگران و سوءاستفادهکنندگان جلوگیری کرد. آزادی مطبوعات، حمایت از نقدهای دلسوزانه و شنیدن سخنان منتقدان صادق و نهادینه کردن بستر مناسب برای ابراز نظرات مختلف، میتواند نظام سیاسی را تقویت کرده و اقتدار و قدرت ملی را موجب شود.
5 در مورد شعار «استقلال» بهعنوان یکی از راهبرهای تقویت قدرت ملی در ایران نیز باید همواره مرز باریک بین استقلال و انزوا را بازشناخت. بهگفته مقام معظم رهبری، خواست انقلاب ایران انزوا از نظام بینالملل نیست بلکه تعاملگرایی سازنده با کشورهای مختلف جهان و نفی سلطه و سلطهگری است و حرکت دقیق در این مسیر و استفاده همهجانبه از ظرفیت دیپلماسی میتواند قدرت ملی را تقویت نماید و تهدیدها را تبدیل به فرصت کند. و در نهایت سالمسازی و تزریق انگیزه خدمت صادقانه، عالمانه و جهادی و اخلاقمدار در عرصه سیاسی و مدیریتی در کشور را باید نوعی احیای ارزشهای انقلاب در عرصه سیاسی در ایران دانست که میتواند قدرت کشور و ملت را ارتقا دهد. و با این سبک مدیریتی میتوان مشکلات اقتصادی کشور را تا حد زیادی از وضعیت بحرانی نجات داد.
6 رفتار انقلابی به معنای پاکدستی، دوری از فساد و فهم عالمانه از مشکلات و برنامهریزی دقیق برای حل مشکلات و پای کار بودن و خدمت جهادی و صادقانه همچون دهه اول انقلاب است که رمز قوت و ماندگاری انقلاب بود. مبتنی بر این روحیه مدیریتی، در سالهای اولیه انقلاب و دوران جنگ تحمیلی با وجود اینکه درآمد نفتی ایران در برخی سالها (همچون سال 64) در هر بشکه به زیر 5 دلار رسیده بود، توانستند کشور را اداره کنند. درشرایط کنونی و برای مقابله با توطئههای دولت مستکبر و قلدر امریکا باید از این سبک مدیریتی دهه اول انقلاب کمک گرفت. در این شرایط که خزانهداری امریکا همچون یک ستاد جنگی در حوزه اقتصادی بهصورت تک به تک و موردی برنامهریزی کرده و مشکل ایجاد میکنند و برای ایجاد اختلال در عرصه تولیدی، صادراتی و درآمدهای ملی و دیپلماسی عمومی، همچون ورزش، جهانگردی، هنر و... برنامهریزی و اقدام میکنند تا شکافهای اجتماعی و شکاف میان دولت – ملت را در جامعه ما بیشتر کنند و ملت ایران را به تسلیم وادارند؛ برای مقابله با این توطئهچینیها نیازمند تقویت این سبک مدیریت و برنامهریزی جهادی اتاقهای فکر قدرتمند و اقدامات اجرایی موردی هستیم. تا مجموعه این اقدامها باعث قویتر شدن ملت ایران در مقابله با دشمنان شود.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
تعامل با مردم؛ هنر ظریف انقلاب
-
نسبت اکنون ما با آرمانهای انقلاب
-
پیامی برای ایران قوی
اخبارایران آنلاین