تعامل با مردم؛ هنر ظریف انقلاب
اشرف بروجردی
رئیس کتابخانه ملی و هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
1 در دوران انقلاب اسلامی و حتی در اوایل انقلاب، مردم از «حساسیت اجتماعی» بالایی برخوردار بودند و اساساً برجسته شدن همین ویژگی در مردم به مشارکت اجتماعی آنان میانجامید که یکی از مؤلفههای پیروزی انقلاب شد. اما این روزها برخی از تحلیلگران اجتماعی نسبت به زیاد شدن حس «بیتفاوتی اجتماعی» در جامعه هشدار میدهند و بر این باورند که حساسیت مردم در قبال مسائل جامعه کم شده است. آنان در حالی که این روند را نقد میکنند در عین حال بر این نکته هم تأکید میگذارند که در دوران انقلاب و اوایل آن «سرمایه اجتماعی» از قوت بسیار بالایی برخوردار بود. با توجه به این گزاره باید دید چه مؤلفههایی در دوران انقلاب باعث تقویت مشارکت اجتماعی مردم و بالا رفتن حساسیت اجتماعی آنان شده بود؟ دلیل این قوت را شاید بتوان در چند مؤلفه دستهبندی کرد:
یکی از دلایل، رهبری کاریزماتیک حضرت امام خمینی(ره) بود که انسجام اجتماعی قابلتوجهی را بهدنبال داشت و بسیاری از گروههای اجتماعی را با خود همراه میکرد و مشارکت فعال آنان در امور جامعه را در پی داشت.
دوم، اقتضای شرایط انقلاب بود؛ چون شرایط جدیدی به وجود آمده بود طبیعتاً مردم دنبال تغییر بودند بنابراین خود نیز میخواستند در این تغییر مشارکت حداکثری داشته باشند.
سوم اینکه، در دوران انقلاب از سوی کارگزاران و سیاستگذاران مشارکت بیشتری از مردم در امور کشور طلب میشد. همین امر باعث میشد تا هم میزان مطالبات تعدیل شود و افزایش پیدا نکند و هم در نتیجه این همکاری و مشارکت میان بدنه جامعه و ساختار نظام، «اعتماد اجتماعی» افزایش بیشتری یابد.
اما این مشارکت اجتماعی بهنظر میرسد امروز آنچنان که در دوران انقلاب شاهد بودیم، پر رنگ نیست و حاکمیت خود را بدهکار مردم میداند؛ البته خوب است که حاکمیت خود را بدهکار بداند اما نباید همه مسئولیت را هم به تنهایی بپذیرد. بخشی از مسائل را همچون اوایل انقلاب باید از طریق مشارکت مردم رتق و فتق کرد. در شرایط امروز سطح مطالبات بالا است و کارگزاران توان و ظرفیت و امکان پاسخگویی به تمام مطالبات را ندارند و باید بیش از پیش از سرمایه اجتماعی مردم بهره بگیرد.
2 با رجوع به انقلاب و موفقیتهایی که در آن دوران تجربه کردیم، مسأله امروز جامعه برای «مشارکت اجتماعی» مؤثر را میتوان از دو منظر نگریست؛ نخست آنکه در دوران انقلاب جامعه احساس میکرد مجموعهای که ادارهاش میکند همان حرفی را میزند و همان مدیریتی را اعمال میکند که نظر خود جامعه است و به همین دلیل مردم هم با آن سیاستها همراهی کامل داشتند. این رویکرد و مطالبه از اهالی سیاست و کارگزاران هنوز هم بر قوت خود باقی است و چنانچه همچون اوایل انقلاب اعمال و اجرا شود میتواند مشارکت اجتماعی مؤثر و حداکثری مردم را بهدنبال داشته باشد.
عامل دوم به میزان تعلق خاطری که افراد به مسائل جامعه دارند، بازمیگردد؛ برای مثال، میتوان به ماجرای ترور شهید سردار قاسم سلیمانی اشاره کرد که پس از وقوع آن، مردم از همه گروهها و جناحها و با هر نوع رویکرد سیاسی و فرهنگی به صحنه آمدند و دلیل این سطح از حساسیت اجتماعی، تعلق خاطر اجتماعیشان به سردار شهید سلیمانی بود. در دوران انقلاب و در الگوی انقلابی، مردم در تمام عرصهها، حضور جدی و مسئولانه داشتند. هنوز هم ما این حساسیت اجتماعی مؤثر را در اتفاقاتی چون سیل و زلزله و دیگر حوادث طبیعی میبینیم که چگونه مردم احساس مسئولیت میکنند و به صحنه میآیند؛ فارغ از اینکه دولت یا حاکمیت برایشان چه کرده یا چه نکرده است؛ بیتوقع و بیمحاسبه در میدان عمل حاضر میشوند و مسئولیت اجتماعی خود را به انجام میرساندند. اما نباید این جنس از حساسیتهای اجتماعی تنها در مقاطع خاصی یا به اتفاقات ویژهای محدود شود. دوران انقلاب این حس همیشه در مردم جاری بود بههمین اعتبار، «مردم همیشه حاضر در صحنه» ویژگی روحیه انقلابی ما شد.
واقعیت این است که امروزه ما کمتر میتوانیم تمام مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را با مردم به اشتراک بگذاریم و از این رهگذر مشارکت آنان را داشته باشیم. وقتی مسائل در یک جامعه نهادینه نمیشود، طبیعتاً بیتفاوتی اجتماعی شکل میگیرد و مردم هم دیگر نسبت به مسائل جامعه از خود واکنشی نشان نمیدهند.
این در حالی است که یک جامعه، به سرمایه اجتماعی مردم و حساسیتهای اجتماعی آنان نیاز دارد و برای ایجاد و حفظ این سرمایه اجتماعی، حاکمیت باید عرصهای برای طرح و بحث مسائل از طرف مردم ایجاد کند و به جامعه اجازه انتقاد و اعتراض بدهد. نمیخواهم بگویم که مطالبات مردم را افزون کنیم بلکه باید مطالبات مردم را تعدیل و مدیریت کنیم و واقعیتها را به آنان منتقل کنیم. همان تجربهای که ما اوایل انقلاب هم داشتیم و با وجود سختیها توانستیم بحرانهای بسیاری را با مشارکت مردم و احساس مسئولیت آنان پشت سر بگذاریم.
3 اما نهادینه کردن مسائل اجتماعی طرق مختلفی دارد؛ هم از طریق رسانه عمومی و هم با مذاکره، گفتوگو و تعامل با مردم میتوان آن را محقق کرد همچنان که در دوران انقلاب تجربه مثبتی در این زمینه داشتیم. بهعنوان مثال اول انقلاب که حضرت امام(ره) بحث «نهضت سوادآموزی» یا «جهاد کشاورزی» را مطرح کردند این دو موضوع به یک فرهنگ بدل شده بود و هرکس براساس توان خود میکوشید تا به محقق شدن این دو جریان، جامه عمل بپوشاند. تکیه به سرمایه اجتماعی و مردم یکی از جدیترین سرمایههای ما در جریان پیروزی انقلاب بود و ما مجدد به همان قوت باید به این استراتژی بازگردیم.
اگر میخواهیم خلأ بین مردم و حاکمیت پر شود، قاعدتاً باید مردم را به یک «مشارکت واقعی» بطلبیم؛ در این مسیر، هم «دولت» هم «مردم» هر دو مسئول هستند و هر یک به اندازه ظرفیتها و امکانات خود باید در این راه گامهایی را بردارد؛ هرچند در این فضا، نمیتوان از نقش گروههای مرجع و روشنفکران غافل شد. آنان نیز باید درک درستی از شرایط اجتماعی به مردم ارائه کنند. البته این امر لزوماً از طریق روشنفکران حاصل نمیشود بلکه گفتوگو، مذاکره و طرح مسائل با مردم بسیار میتواند اثرگذار باشد. بر این اساس، بنیادهای فکری یا تشکلهای غیردولتی و احزاب میتوانند این بار را به دوش بکشند و مردم را حول محور یک بحث و موضوع جمع کرده و برای مردم طرح مسأله کنند، تا مردم ضمن درک و شناخت بهتر مسائل جامعه، بتوانند در تصمیمگیریها و پیشبرد امور کشور برای مشارکت فعال پیشقدم شوند. با این استراتژی همانطور که مردم، انقلاب را به پیروزی رساندند، چالشهای امروز جامعه را هم به بهترین نحو پشتسر خواهند گذاشت. از اینرو بر این باورم که با بازخوانی منش و رفتارهایی که در دوران انقلاب داشتیم میتوانیم اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و مشارکت مردمی را بیش از پیش در جامعه تقویت کنیم.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه