ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
نتانیاهو در جاده سنگلاخ «الحاق»
مخالفتها با طرح نخستوزیر اسرائیل در داخل و خارج از سرزمینهای اشغالی بالا گرفت
زهره صفاری
خبرنگار
کمتر از یک هفته تا وعده «بنیامین نتانیاهو» برای اجرای طرح الحاق کرانه باختری و دره اردن، فشارها و مخالفتهای داخلی و بینالمللی موانع بزرگی را پیش روی نخستوزیر رژیم صهیونیستی قرار داده است.
به گزارش «شینهوا»، شامگاه دوشنبه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نیز وارد عمل شد تا با صدور سه قطعنامه به سود فلسطین، موضع خود در قبال سیاستهای «نتانیاهو» را نشان دهند.
در همین حال «صائب عریقات»، دبیر کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین نیز با اعلام موافقت 192 عضو مجمع عمومی سازمان ملل به «فرانس پرس» گفت: «ائتلاف بینالمللی بزرگی شامل کشورهای عرب، آفریقایی و اروپایی مخالف طرح الحاق اراضی اشغالی فلسطین هستند.» به واقع فلسطینیها نگران آن هستند نتانیاهو همانطور که وعده داده بود از ابتدای جولای طرح الحاق 30 درصد اراضی کرانه باختری را آغاز کند. آن هم در شرایطی که «عریقات» معتقد است تنها اسرائیل و شماری از سیاستمداران امریکا موافق این کار هستند و اکثریت قاطع اعضای سازمان ملل(192 از 194)در موضع مخالف رژیم صهیونیستی قرار گرفتهاند و جلسه امروز(چهارشنبه) کمیسیون امنیت سازمان ملل نیز در سطح وزرا با همین محور برگزار میشود. دبیر کمیته اجرایی ساف افزود: «مشکل بر سر زمان الحاق نیست بلکه ماهیت آن است که حاکمیت فلسطین را نابود خواهد کرد. این الحاق مغایر با قوانین بینالمللی است و به صورت سیستماتیک فرآیند صلح را نابود خواهد کرد.»
بزرگترین اعتراض به طرح الحاق
در مخالفتهای داخلی در سرزمینهای اشغالی فلسطین، فلسطینیهای خشمگین عصر دوشنبه در بزرگترین تجمع اعتراضی خود از زمان اجرای طرح «معامله قرن» دونالد ترامپ، با وجود هشدارهای شیوع کرونا، این بار در کنار سفیر صلح سازمان ملل در امور خاورمیانه، نماینده اتحادیه اروپا و شماری از دیپلماتهای خارجی(شامل انگلیس، چین، روسیه، ژاپن و اردن) در شهر «اریحا»، خشم خود را از زیاده خواهیهای «نتانیاهو» فریاد زدند.
به گزارش «الجزیره»، فلسطینیها با اعلام شعارهای «فلسطین فروشی نیست» و «فلسطین بدون دره اردن کشور نمیشود» امیدوارند با این نوع اعتراض جامعه بینالمللی را تحت فشار قرار داده و به واکنش وادارند. به باور ناظران آنها میخواهند با اهرم دیپلماتهای خارجی، اسرائیل را برای توقف برنامهاش تحت فشار قرار داده و یا تهدید به تحریم کنند، چراکه بواقع اجرای این طرح، رؤیای دور فلسطین برای تشکیل کشوری مستقل را به نابودی خواهد کشاند. «دونالد ترامپ» نیز با اعلام «معامله قرن»، علاوه بر خلع سلاح تدریجی فلسطین و تصرف شرق بیت المقدس (پایتخت مورد نظر فلسطینی ها) به دنبال همین هدف بود. «نیکلای ملادنوف»، سفیر صلح سازمان ملل در جمع تظاهرکنندگان گفت: «اگر امریکا از طرح الحاق حمایت کند نه تنها صلح که حاکمیت فلسطین را نیز از بین خواهد برد. این طرح مغایر با قوانین بینالمللی است و از فلسطینیها میخواهیم با روشهای صلحآمیز اعتراض خود را نشان دهند.»
«اسون کوهن فان برگسدورف»، نماینده اتحادیه اروپا نیز اعلام کرد: «این برنامه اسرائیل بدون دردسر نخواهد بود و اتحادیه اروپا که مخالف معامله قرن بود، مذاکرات در مسیر راهکار دو ملتی را دنبال میکند.»
به نوشته «فرانس پرس»، همزمان با این تجمع عظیم و هزاران نفری رهبران کاتولیک و پروتستان در بیت المقدس نیز در بیانیههایی نگرانی خود را از طرح الحاق کرانه باختری اعلام کردند. کرانه باختری از سال 1967 تحت اشغال اسرائیل درآمد و از آن زمان علاوه بر 2.7 میلیون فلسطینی، 450 هزار اسرائیلی را نیز در خود جای داد.
اختلاف نظر امریکایی و اسرائیلی
اجرای طرح الحاق، بیش از جامعه بینالمللی، اردن را نگران کرده بهطوری که ملک عبدالله، پادشاه این کشور نیز با اولتیماتوم به نتانیاهو اعلام کرد در صورت اجرای این طرح، اردن در روابط خود با رژیم صهیونیستی تجدید نظر خواهد کرد. پس از این اخطار نه تنها کشورهای عرب از اردن حمایت کردند که به نوشته «نیویورک تایمز» بنی گانتس، رئیس حزب آبی و سفیدهای رژیم صهیونیستی و در واقع ستون دوم دولت ائتلافی اسرائیل نیز از موضع موافق در اجرای الحاق عقبنشینی و ادامه این کار را منوط به موافقت پادشاه اردن اعلام کرد. همین امر نیز شکاف دو رهبر دولت را بیشتر کرد تا احتمال انحلال و حتی برگزاری انتخابات چهارم نیز قوت بگیرد. در واقع شمارش معکوس برای اجرای طرح الحاق در حالی آغاز شده است که مقامات امریکا و اسرائیل بر سر علت پافشاری نتانیاهو دچار اختلاف شدهاند. برخی این اصرار را به معنای کشاندن فلسطین بر سر میز مذاکره میدانند و الحاق را تمام هدف طرح صلح میدانند. بواقع در شرایطی که در دفتر کاخ سفید همچنان اختلاف نظرهایی بر سر زمان اجرای طرح وجود دارد، به نوشته «ایسنا»، روزنامه اسرائیل الیوم اعلام کرده است اعضای برجسته جمهوریخواهان امریکایی در دو نامه به ترامپ و نتانیاهو از طرح الحاق حمایت کرده و خواستار اعمال حاکمیت رژیم صهیونیستی بر کرانه باختری براساس مفاد معامله قرن ترامپ شدند. اما با وجود این اختلاف و حمایتها، تحلیلگران «نیویورک تایمز» بر این باورند نتانیاهو و طرفدارانش، اجرای طرح الحاق در برهه فعلی را فرصت طلایی رژیم صهیونیستی میدانند چراکه در صورت پیروزی «جو بایدن» در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، ممکن است طرح یکسویه الحاق بدون حمایت ترامپ زمین بخورد. «ایهود اولمرت»، نخستوزیر سابق اسرائیل نیز بر این امر صحه گذاشته و معتقد است: «اصرار نتانیاهو به این خاطر است که او نگران شکست ترامپ در ماه نوامبر و از دست دادن حامی اصلیاش در این راه است.» در عین حال «نتانیاهو» نمیتواند جامعه عرب را نادیده بگیرد، چراکه به خوبی میداند مخالفت اعراب با طرح الحاق میتواند روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای حوزه خلیج فارس(بحرین، عمان، قطر و امارات) را بدون هیچ جنگ مشهودی به بنبست برساند. «آرنوس گیلید»، از فرماندهان بازنشسته ارتش رژیم صهیونیستی همچون بسیاری از همتایان بازنشسته خود معتقد است: «اسرائیل در اتحاد با کشورهای عرب میتواند در برابر دشمنان منطقه ایاش قد علم کند اما با توجه به اینکه کشورهای عرب نیز مخالف این طرح هستند نتانیاهو حامی خود را از دست میدهد.» تحلیلگران معتقدند نتانیاهو میخواهد با اجرای طرح الحاق در آینده، اسرائیل را به کشوری دموکراتیک و مستقل تبدیل کند و با این روش فلسطین را محو کند. در این شرایط فلسطینیها که دست به دامان جامعه بینالمللی شدهاند، امید زیادی به اردن دارند تا با اعمال فشارهایش مانع از این طرح موهوم شوند.
هفته مرگبار افغانستان
ندا آکیش – به اذعان جاوید فیصل، سخنگوی شورای امنیت ملی افغانستان، هفته گذشته «مرگبارترین» هفته در تاریخ 19 ساله جنگ افغانستان بود. در این هفته دست کم 291 نیروی امنیتی افغانستان به دست طالبان کشته و 550 نیروی امنیتی دیگر زخمی شدند. طالبان همچنین در این هفته 422 حمله به 32 ولایت افغانستان انجام داد و مقامات دولت از ربوده شدن حدود 60 غیرنظامی به دست طالبان خبر دادند.
بهگزارش فرانس 24، سخنگوی شورای امنیت ملی افغانستان روز دوشنبه با انتقاد از طالبان که به جای کاهش خشونتها در این کشور، به 32 ولایت 422 بار حمله کرده و جان دست کم 291 نیروی امنیتی افغان را گرفته است، گفت: برای طالبان تعهد کاهش خشونت بیمعناست و عمل آنها با حرفهایشان درباره صلح هیچ سازگاری ندارد. مقامات افغانستان همچنین اعلام کردند، هفته گذشته طالبان حدود 60 غیرنظامی افغان را ربودهاند. اما طالبان آمار ارائه شده را رد میکنند. این در حالی است که روز دوشنبه مردان مسلح در کابل به خودرویی حمله کرده و دو دادستان و سه کارمند دیوان عالی افغانستان را به رگبار بستند. زلمای خلیلزاد، نماینده امریکا در مذاکرات صلح واشنگتن – طالبان بدون آنکه اشاره مستقیمی به عاملان احتمالی این حمله کند، حمله را محکوم کرد و در توئیتر نوشت: «غارتگران (هم داخلی و هم خارجی) تلاش میکنند روند صلح را خراب کنند و آن را به تأخیر بیندازند.» دوشنبه شب و بامداد دیروز سهشنبه هم در دو ولایت قندهار و هلمند درگیریهایی بین نیروهای امنیتی افغانستان و اعضای طالبان در گرفت که بنا بر گزارش خبرگزاری شینهوا طی آن 13 عضو طالبان کشته شدند. محمد اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان روز دوشنبه در نشست کابینه، خشونتهای هفته گذشته طالبان را محکوم کرد و گفت، دولت به این خشونتها به منزله اقدامی در خلاف جهت تعهد صلح نگاه میکند. وی با این حال تأکید کرد، دولت او به تعهد خود برای آزادی بقیه زندانیان طالبان عمل میکند. تاکنون حدود سه هزار زندانی طالبان آزاد شدهاند و دو هزار زندانی دیگر هم در مراحل مختلف آزاد خواهند شد. طالبان هم گفته است، آماده شرکت در مذاکرات بین الافغانی با دولت است اما پس از آنکه دو هزار زندانی دیگر این گروه آزاد شوند. حملات یک هفته اخیر طالبان در حالی انجام شده است که روز یکشنبه دبورا لیونز، نماینده جدید سازمان ملل متحد در امور افغانستان در دوحه قطر با ملا عبدالغنی برادر، مرد شماره دو طالبان دیدار کرد و از او خواست بر برقراری یک صلح «جامع و منصفانه» متمرکز شود.
به بهانه تصویب پیشنویس سند همکاری 25 ساله بین ایران و چین توسط هیأت وزیران؛
تقویت روابط با چین؛ آری یا نه؟
سیدحسین طباطبایی
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بینالملل
برخی معتقدند ایالات متحده امریکا (USA) تا آینده قابل مشاهده از دید ژئوپلیتیک، ابرقدرت خواهد ماند و دل بستن به چین بهعنوان آلترناتیو این قدرت بیشتر شبیه شوخی است. نگارنده با نفس این جمله مشکلی ندارد و حتی با بخشی از آن همدل است بویژه که دارای قید «از دید ژئوپلیتیک» است. اما نکته قابل تأمل این است که با بیان یک قید درست (فرض ما) یک نتیجه فراتر از قید گرفته شده است. گویی حتی اگر مراد بیانکنندگان چنین تحلیلهایی هم نباشد اما مخاطب گمان میکند سیاست نزدیک شدن به چین در هر زمینهای مساوی است با این «توهم» که قدرت ایالات متحده مد نظر قرار نگرفته است یا تنها گزینه حل و فصل مشکلات از طریق مذاکره با ایالات متحده است. بگذارید ساده بگویم. نگارنده نه معتقد است چین قرار است جای ایالات متحده را بگیرد و نه گمان دارد ایالات متحده رو به سراشیبی است و قرار است دیگر قدرت درجه یک جهانی نباشد؛ به هیچ وجه، اما مسأله سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با این دو کشور است.
نگارنده طی یادداشتی به تاریخ 12 دی 1397 در روزنامه اعتماد با عنوان «چرا، چگونه و به چه کسی منافع اقتصادیمان را گره بزنیم» نگاشته بود: دوره معاصر نشان میدهد روابط بین کشورها زمانی پایدار میماند که روابط تجاری ایشان مستحکم است. این واقعیت را میتوان از ایده تشکیل اتحادیه اروپا تا تداوم همکاری آلمان و روسیه بعد از وضع تحریمها علیه روسیه بهدنبال بحران کریمه، مشاهده کرد. مهمترین بازار در تجارت بینالمللی، تجارت انرژی و بویژه نفت و گاز است و علت عقب نشینی ایالات متحده و اعطای معافیت به مشتریان نفت ایران (در آن بازه زمانی)، منطق بازار بوده است. با این حال تأکید شده بود عقب نشینی ایالات متحده موقت است اما لابی سعودی-اسرائیلی دائم. درواقع همانطور که در بند 6 آن یادداشت ذکر شده بود تمام ترفندهای ایران و واقعیت بازار تنها برای رجزهای «کوتاه مدت» ایالات متحده میتوانست کارایی نسبی داشته باشد، به بیان دیگر اگر سیاست ایالات متحده برای میان مدت یا بلند مدت به صفر رساندن نفت ایران باشد و وقت کافی و استراتژی لازم برای تقویت تولید عربستان و خود ایالات متحده داشته باشد، معلوم نیست در سال 2019 یا در طول سال 2020 هم ایران بتواند درآمد نفتی خود را حفظ نماید. بنابراین باید نگران آینده بود و گمان نکرد این عقب نشینی مهم ایالات متحده همیشگی است. بویژه که اتحاد سعودی-اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن ایران ظاهراً پایانی ندارد. اتحادی ثروتمند و صاحب نفوذ در تجارت بینالملل که بهدنبال صفر کردن درآمد ایران و وارد ساختن ضربه نهایی است. ادعایی که امروز کم و بیش میتوان صحتش را تصدیق کرد.
برگردیم به مسأله خودمان یعنی سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با ایالات متحده و چین. ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است (شده است) بدین معنا که هیچ مسألهای در منطقه بدون حضور ایران حل نمیشود. شاید بهترین شاهد مثالش مسائل سوریه و یمن باشد (حتی اگر با این گزاره موافق نباشیم، ایران دست کم کشور تأثیرگذاری در منطقه است و امتیازاتی در منطقه دارد که میتواند طبق منافع ملی از آن بهرهبرداری نماید).
اما بازیگرجهانی منطقه ما در آینده چه کسی است؟ و از طریق ایجاد رابطه اقتصادی مستحکم با کدام قدرت جهانی باید به تقویت جایگاه ایران پرداخت؟
ایالات متحده از 2016 به صادرکننده انرژی تبدیل شده است، (این مهم با انقلاب نفت و گاز شیل، تغییرات سیاست ایالات متحده بهدنبال بحران اقتصادی سال 2008، تغییرات سیاست این کشور در استفاده از منابع نفتی آن کشور از جمله لغو قانون منع خام فروشی، پیشرفت تکنولوژی و پایین آوردن آستانه سودآوری استخراج مخازن طی دهه اخیر و.... رقم خورده است)، بیش از یک دهه است مهمترین مسأله سیاست خارجی خود را چین و «جنگ تجاری» تعیین کرده است و در حال تمرکز نظامی بر اقیانوس آرام به جای خاورمیانه است درواقع ایالات متحده به دلایل «مختلف» رغبتی به ماندن در خاورمیانه و هزینه برای این منطقه به اندازه سابق ندارد، مرکز ثقل تجارت جهانی از دو سمت اقیانوس اطلس به دو سمت اقیانوس آرام منتقل شده است و توان امریکا را بدان سمت سوق داده است (این دغدغه (یکی از) مهمترین بحث (ها) بین دو حزب ایالات متحده بوده است که بحثهای انتخاباتی «اوباما-رامنی» و «ترامپ-هیلاری» بخوبی نشان دهنده این ادعاست).
در مقابل چین اکثر پروژههای آفریقا را با قیمت بهتر بهدست آورده، همچنان متقاضیترین مصرفکننده انرژی در افق چند دههای است و تقریباً تنها کشوری بود که تا مدتی با وجود کاهش واردات انرژی از ایران، «بهطور رسمی» و البته «تا اندازه ای» به تحریمهای ایالات متحده بیتوجهی کرد. تراز تجاری بین چین و ایالات متحده به سمت چین سنگینی میکند و تقریباً تنها کشوری است که فشار اقتصادی بر آن برای ایالات متحده توالی منفی معنا دار دارد. از طرف دیگر نمودار مصرفگرایی جهانی نشان میدهد در میان مدت و دراز مدت اگر وضع محصولات چینی (خرده فروشی تا تکنولوژیهای میانه مثل موبایل و خودرو) بهتر از ایالات متحده نباشد بدتر از آن نیست. اینها به معنای فروپاشی یا پوشالی بودن ایالات متحده نیست، بلکه بدین معناست که بازیگر آینده خاورمیانه (منطقه ما) بیش از آنکه امریکا باشد چین است. نکته دیگر، وضعیت ماست، برگ برنده ما قدرت منطقهای ما (یا وضعیت ما در منطقه) و دارا بودن منابع انرژی بویژه گاز است (آنچه در پیشبینیهای جهانی در آینده وضع بهتری نسبت به نفت دارا خواهد بود) و نکته مهم آنکه برگ برنده ما بویژه انرژی، رقیب بازار امریکا و متحدان منطقهای این کشور اما نیاز چین است. به شرح مجدد این معنا که مطابق با آمارهای مختلف (برای مثال گزارش و پیشبینی BP) در افق ٢٠٥٠ گاز مهمترین منبع سوخت جهان خواهد بود، چین در همین افق و تا چند دهه بعد از آن اولین مصرفکننده انرژی خواهد بود و ایران نیز جزو سه دارنده بزرگ منابع گازی جهان است. بنابراین پیوند استراتژیک با چین بهعنوان یکی از دو قدرت اقتصادی جهانی دست کم از نظر اقتصادی و نیازها و منافع معقولتر مینماید. با این حال، در این راستا ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
- میبایست توجه داشت عرصه سیاست و استراتژی عرصه بایدها و نبایدها نیست، عرصه هستها و نیست هاست. ایران به دلایل مختلف امکان پیوند با ایالات متحده را ندارد (این گزاره بدین معنا نیست که برای کاهش تنش و امتیاز گرفتن از ایالات متحده نباید تلاش کرد) اما در نقطه مقابل امکان همکاری با چین را داراست و میتواند از نیازهای این قدرت جهانی (ولو دومین یا سومین یا چهارمین قدرت، اتنخاب و تعیین معیار با شما) استفاده کند. بنابراین نسخه تقویت ارتباط استراتژیک - اقتصادی با چین نه لزوماً به معنای نفی قدرتمند بودن ایالات متحده است و نه منافاتی با تلاش برای کاهش تنشها با غرب دارد (حتی میشود ادعا کرد ارتباط مؤثر و کارآمد با چین، برای کاهش تنش با غرب نیز میتواند مؤثر باشد. بدین معنا که چنین ارتباطی دستکم به کشورهای اروپایی نشان میدهد ایران بیش از این منتظر کشوری نمیماند و اگر خواهان منافع اقتصادی در بازار ایران هستند میبایست به اصولی پایبند باشند). همچنین تأکید میکنم که به هیچ وجه نباید تقویت ارتباط با چین منافاتی با اصل نگاه به داخل و قوی شدن داخلی داشته باشد.
- فراموش نکنیم غرب (ایالات متحده و اروپای غربی) وضعیت سالهای 1980 تا 2010 را ندارد نه بهعنوان چشمههای «انحصاری» سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی بهطور توأمان و نه برای مصرفکننده ثابت بودن انرژی خاورمیانه. شرایط تغییر کرده است، چین هم توان سرمایهگذاری دارد (توانی که در مورد اروپا دیگر به اندازه سابق نیست) و هم نیازمند انرژی است (آنچه ایالات متحده از آن بینیاز شده است اگرچه نسبت به تحولات آن همچنان حساس باشد).
- چین یکی از فعالان پروژههای موفق دو دهه اخیر کشور بوده است از جمله پروژه میادین آزادگان شمالی و یادآوران. به عبارت دیگر سطح پیشرفت تکنولوژی چینیها به نحوی بوده است که اگرچه همچنان از همتای اروپایی و امریکایی اش پایینتر باشد اما قابلیت مقایسه را در ابعادی داراست.
دست آخر، نگارنده امیدوارست فراموش نشود که در این برهه و در ایجاد ارتباط با چین، بیش از هر زمانی کشور نیازمند نهادهای کارآمد مدیریتی و نظارتی است، تا از این نیاز متقابل ایران و چین به یکدیگر به کارا ترین شکل بهرهبرداری شود. توجه جامعه مدنی و نهادهای مختلف از جمله دانشگاهها به مسأله چین میتواند در این زمینه نقش مکمل و راهگشا را داشته باشد که بررسی این موضوع خود تخصص و مطلبی دیگر میطلبد با این حال برای مثال و با توجه به تخصص نگارنده، دانشکدههای حقوق میبایست به شناخت نظام حقوقی و منطق حقوقی چین مبادرت کنند که چنین امری میتواند ثمرات مختلفی از جمله افزایش درک متقابل درمذاکرات و در سطوح مختلف (حتی بین تجار) داشته باشد و در نهایت از منافع ایرانیان و منافع ملی به نحو احسن حراست شود.
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بینالملل
برخی معتقدند ایالات متحده امریکا (USA) تا آینده قابل مشاهده از دید ژئوپلیتیک، ابرقدرت خواهد ماند و دل بستن به چین بهعنوان آلترناتیو این قدرت بیشتر شبیه شوخی است. نگارنده با نفس این جمله مشکلی ندارد و حتی با بخشی از آن همدل است بویژه که دارای قید «از دید ژئوپلیتیک» است. اما نکته قابل تأمل این است که با بیان یک قید درست (فرض ما) یک نتیجه فراتر از قید گرفته شده است. گویی حتی اگر مراد بیانکنندگان چنین تحلیلهایی هم نباشد اما مخاطب گمان میکند سیاست نزدیک شدن به چین در هر زمینهای مساوی است با این «توهم» که قدرت ایالات متحده مد نظر قرار نگرفته است یا تنها گزینه حل و فصل مشکلات از طریق مذاکره با ایالات متحده است. بگذارید ساده بگویم. نگارنده نه معتقد است چین قرار است جای ایالات متحده را بگیرد و نه گمان دارد ایالات متحده رو به سراشیبی است و قرار است دیگر قدرت درجه یک جهانی نباشد؛ به هیچ وجه، اما مسأله سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با این دو کشور است.
نگارنده طی یادداشتی به تاریخ 12 دی 1397 در روزنامه اعتماد با عنوان «چرا، چگونه و به چه کسی منافع اقتصادیمان را گره بزنیم» نگاشته بود: دوره معاصر نشان میدهد روابط بین کشورها زمانی پایدار میماند که روابط تجاری ایشان مستحکم است. این واقعیت را میتوان از ایده تشکیل اتحادیه اروپا تا تداوم همکاری آلمان و روسیه بعد از وضع تحریمها علیه روسیه بهدنبال بحران کریمه، مشاهده کرد. مهمترین بازار در تجارت بینالمللی، تجارت انرژی و بویژه نفت و گاز است و علت عقب نشینی ایالات متحده و اعطای معافیت به مشتریان نفت ایران (در آن بازه زمانی)، منطق بازار بوده است. با این حال تأکید شده بود عقب نشینی ایالات متحده موقت است اما لابی سعودی-اسرائیلی دائم. درواقع همانطور که در بند 6 آن یادداشت ذکر شده بود تمام ترفندهای ایران و واقعیت بازار تنها برای رجزهای «کوتاه مدت» ایالات متحده میتوانست کارایی نسبی داشته باشد، به بیان دیگر اگر سیاست ایالات متحده برای میان مدت یا بلند مدت به صفر رساندن نفت ایران باشد و وقت کافی و استراتژی لازم برای تقویت تولید عربستان و خود ایالات متحده داشته باشد، معلوم نیست در سال 2019 یا در طول سال 2020 هم ایران بتواند درآمد نفتی خود را حفظ نماید. بنابراین باید نگران آینده بود و گمان نکرد این عقب نشینی مهم ایالات متحده همیشگی است. بویژه که اتحاد سعودی-اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن ایران ظاهراً پایانی ندارد. اتحادی ثروتمند و صاحب نفوذ در تجارت بینالملل که بهدنبال صفر کردن درآمد ایران و وارد ساختن ضربه نهایی است. ادعایی که امروز کم و بیش میتوان صحتش را تصدیق کرد.
برگردیم به مسأله خودمان یعنی سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با ایالات متحده و چین. ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است (شده است) بدین معنا که هیچ مسألهای در منطقه بدون حضور ایران حل نمیشود. شاید بهترین شاهد مثالش مسائل سوریه و یمن باشد (حتی اگر با این گزاره موافق نباشیم، ایران دست کم کشور تأثیرگذاری در منطقه است و امتیازاتی در منطقه دارد که میتواند طبق منافع ملی از آن بهرهبرداری نماید).
اما بازیگرجهانی منطقه ما در آینده چه کسی است؟ و از طریق ایجاد رابطه اقتصادی مستحکم با کدام قدرت جهانی باید به تقویت جایگاه ایران پرداخت؟
ایالات متحده از 2016 به صادرکننده انرژی تبدیل شده است، (این مهم با انقلاب نفت و گاز شیل، تغییرات سیاست ایالات متحده بهدنبال بحران اقتصادی سال 2008، تغییرات سیاست این کشور در استفاده از منابع نفتی آن کشور از جمله لغو قانون منع خام فروشی، پیشرفت تکنولوژی و پایین آوردن آستانه سودآوری استخراج مخازن طی دهه اخیر و.... رقم خورده است)، بیش از یک دهه است مهمترین مسأله سیاست خارجی خود را چین و «جنگ تجاری» تعیین کرده است و در حال تمرکز نظامی بر اقیانوس آرام به جای خاورمیانه است درواقع ایالات متحده به دلایل «مختلف» رغبتی به ماندن در خاورمیانه و هزینه برای این منطقه به اندازه سابق ندارد، مرکز ثقل تجارت جهانی از دو سمت اقیانوس اطلس به دو سمت اقیانوس آرام منتقل شده است و توان امریکا را بدان سمت سوق داده است (این دغدغه (یکی از) مهمترین بحث (ها) بین دو حزب ایالات متحده بوده است که بحثهای انتخاباتی «اوباما-رامنی» و «ترامپ-هیلاری» بخوبی نشان دهنده این ادعاست).
در مقابل چین اکثر پروژههای آفریقا را با قیمت بهتر بهدست آورده، همچنان متقاضیترین مصرفکننده انرژی در افق چند دههای است و تقریباً تنها کشوری بود که تا مدتی با وجود کاهش واردات انرژی از ایران، «بهطور رسمی» و البته «تا اندازه ای» به تحریمهای ایالات متحده بیتوجهی کرد. تراز تجاری بین چین و ایالات متحده به سمت چین سنگینی میکند و تقریباً تنها کشوری است که فشار اقتصادی بر آن برای ایالات متحده توالی منفی معنا دار دارد. از طرف دیگر نمودار مصرفگرایی جهانی نشان میدهد در میان مدت و دراز مدت اگر وضع محصولات چینی (خرده فروشی تا تکنولوژیهای میانه مثل موبایل و خودرو) بهتر از ایالات متحده نباشد بدتر از آن نیست. اینها به معنای فروپاشی یا پوشالی بودن ایالات متحده نیست، بلکه بدین معناست که بازیگر آینده خاورمیانه (منطقه ما) بیش از آنکه امریکا باشد چین است. نکته دیگر، وضعیت ماست، برگ برنده ما قدرت منطقهای ما (یا وضعیت ما در منطقه) و دارا بودن منابع انرژی بویژه گاز است (آنچه در پیشبینیهای جهانی در آینده وضع بهتری نسبت به نفت دارا خواهد بود) و نکته مهم آنکه برگ برنده ما بویژه انرژی، رقیب بازار امریکا و متحدان منطقهای این کشور اما نیاز چین است. به شرح مجدد این معنا که مطابق با آمارهای مختلف (برای مثال گزارش و پیشبینی BP) در افق ٢٠٥٠ گاز مهمترین منبع سوخت جهان خواهد بود، چین در همین افق و تا چند دهه بعد از آن اولین مصرفکننده انرژی خواهد بود و ایران نیز جزو سه دارنده بزرگ منابع گازی جهان است. بنابراین پیوند استراتژیک با چین بهعنوان یکی از دو قدرت اقتصادی جهانی دست کم از نظر اقتصادی و نیازها و منافع معقولتر مینماید. با این حال، در این راستا ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
- میبایست توجه داشت عرصه سیاست و استراتژی عرصه بایدها و نبایدها نیست، عرصه هستها و نیست هاست. ایران به دلایل مختلف امکان پیوند با ایالات متحده را ندارد (این گزاره بدین معنا نیست که برای کاهش تنش و امتیاز گرفتن از ایالات متحده نباید تلاش کرد) اما در نقطه مقابل امکان همکاری با چین را داراست و میتواند از نیازهای این قدرت جهانی (ولو دومین یا سومین یا چهارمین قدرت، اتنخاب و تعیین معیار با شما) استفاده کند. بنابراین نسخه تقویت ارتباط استراتژیک - اقتصادی با چین نه لزوماً به معنای نفی قدرتمند بودن ایالات متحده است و نه منافاتی با تلاش برای کاهش تنشها با غرب دارد (حتی میشود ادعا کرد ارتباط مؤثر و کارآمد با چین، برای کاهش تنش با غرب نیز میتواند مؤثر باشد. بدین معنا که چنین ارتباطی دستکم به کشورهای اروپایی نشان میدهد ایران بیش از این منتظر کشوری نمیماند و اگر خواهان منافع اقتصادی در بازار ایران هستند میبایست به اصولی پایبند باشند). همچنین تأکید میکنم که به هیچ وجه نباید تقویت ارتباط با چین منافاتی با اصل نگاه به داخل و قوی شدن داخلی داشته باشد.
- فراموش نکنیم غرب (ایالات متحده و اروپای غربی) وضعیت سالهای 1980 تا 2010 را ندارد نه بهعنوان چشمههای «انحصاری» سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی بهطور توأمان و نه برای مصرفکننده ثابت بودن انرژی خاورمیانه. شرایط تغییر کرده است، چین هم توان سرمایهگذاری دارد (توانی که در مورد اروپا دیگر به اندازه سابق نیست) و هم نیازمند انرژی است (آنچه ایالات متحده از آن بینیاز شده است اگرچه نسبت به تحولات آن همچنان حساس باشد).
- چین یکی از فعالان پروژههای موفق دو دهه اخیر کشور بوده است از جمله پروژه میادین آزادگان شمالی و یادآوران. به عبارت دیگر سطح پیشرفت تکنولوژی چینیها به نحوی بوده است که اگرچه همچنان از همتای اروپایی و امریکایی اش پایینتر باشد اما قابلیت مقایسه را در ابعادی داراست.
دست آخر، نگارنده امیدوارست فراموش نشود که در این برهه و در ایجاد ارتباط با چین، بیش از هر زمانی کشور نیازمند نهادهای کارآمد مدیریتی و نظارتی است، تا از این نیاز متقابل ایران و چین به یکدیگر به کارا ترین شکل بهرهبرداری شود. توجه جامعه مدنی و نهادهای مختلف از جمله دانشگاهها به مسأله چین میتواند در این زمینه نقش مکمل و راهگشا را داشته باشد که بررسی این موضوع خود تخصص و مطلبی دیگر میطلبد با این حال برای مثال و با توجه به تخصص نگارنده، دانشکدههای حقوق میبایست به شناخت نظام حقوقی و منطق حقوقی چین مبادرت کنند که چنین امری میتواند ثمرات مختلفی از جمله افزایش درک متقابل درمذاکرات و در سطوح مختلف (حتی بین تجار) داشته باشد و در نهایت از منافع ایرانیان و منافع ملی به نحو احسن حراست شود.
خاطرات 453 روز حضور در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
مقدمه مترجمان: کتاب جنجالی جان بولتون مشاور امنیت ملی سابق دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا بالاخره پس از کش و قوسهای سیاسی و قضایی و به رغم تلاشهای کاخ سفید برای جلوگیری از انتشار آن، رسماً منتشر شد. بولتون 72 ساله 453 روز مشاور امنیت ملی ترامپ بود و در یکی از اتاقهای بال غربی کاخ سفید شاهد اتفاقات و تحولات مهمی در حلقه درونی دولت ترامپ و روابط امنیتی و خارجی آن بود که بخشهایی از این تحولات را در کتاب خود با عنوان «اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد» (The Room Where It Happened) به رشته تحریر درآورده است.
این کتاب در 592 صفحه و از سوی انتشارات «سایمون و شوستر» منتشر شده و حاوی 15 فصل است که علاوه بر ذکر برخی تعاملات جاری و اتفاقات غیرمترقبه در درون کاخ سفید و بویژه در حلقه تیم امنیتی و سیاسی ترامپ، به نحوه برخورد رئیس جمهور تازه کار با موضوعات مهم در حوزه روابط خارجی و بحرانهای بینالمللی اشاره میکند؛ موضوعاتی نظیر روابط امریکا - روسیه، مناسبات امریکا - چین و سیاست واشنگتن در قبال کره شمالی، ونزوئلا، ایران، سوریه، ترکیه و برخی کشورهای دیگر که بر اساس جمع بندی بولتون ترامپ در اکثر این موارد ناکام بوده است. بولتون در عین حال تأکید میکند که ترامپ به بحران و بحران آفرینی اعتیاد پیدا کرده بود.
بولتون که خود بهعنوان سیاستمداری تندرو و جنگ طلب مشهور است، پس از خروج از کاخ سفید، بخشی از تجربیات و مشاهدات دست اول خود را در این کتاب برای حمله به رئیس سابق خود به کار گرفته و بعضاً نکات جالب توجه و سرگرم کنندهای را درباره ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ترامپ به خواننده ارائه میکند.
تصویری که او از ترامپ ارائه میدهد یک رئیس جمهور کم سواد و فاقد دانش سیاسی است که حتی از سادهترین موضوعات مهم جهانی نیز آگاه نیست. نظیر آنچه که در یک دیدار رسمی با ترزا می نخستوزیر سابق بریتانیا اتفاق افتاده بود و به نوشته بولتون در این دیدار وقتی صحبت از تسلیحات اتمی میشود، رئیس جمهور ترامپ خیلی جدی سؤال میکند که مگر بریتانیا هم سلاح اتمی دارد.
مشاور امنیت ملی سابق ترامپ در کتاب خود با ذکر نمونههای مختلف از جمله نحوه تعامل ترامپ با رئیس جمهوری چین تأکید میکند که تصمیمات مهم ترامپ نه با هدف تأمین منافع ملی امریکا، بلکه با یک هدف مشخص و فردی اتخاذ میشد: پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری (2020) امریکا. بولتون در این زمینه به دیدار سال 2019 ترامپ و شی جین پینگ رئیسجمهوری چین در حاشیه اجلاس گروه ۲۰ در ژاپن اشاره میکند و مینویسد ترامپ در این دیدار بهطور عجیبی موضوع صحبت را به انتخابات امریکا کشاند و با ذکر ظرفیتهای اقتصادی چین ملتمسانه از همتای چینی خواست که به پیروزی در انتخابات امریکا کمک کند.
برخی از جداشدگان و اخراجیهای دولت ترامپ در سالهای اخیر خاطرات خود را در قالب کتابهای اینچنینی منتشر کردهاند اما میتوان گفت کتاب جان بولتون با توجه به وضعیت خاص داخلی امریکا و تحولات اخیر در حوزه بینالملل و همچنین برخی افشاگریهای جدید، سر و صدای بیشتری ایجاد کرد به نحوی که کاخ سفید تلاش نمود با شکایت قضایی و حتی با مستمسک قرار دادن درز اطلاعات محرمانه و طبقه بندی شده، جلوی انتشار آن را بگیرد. ویژگی مشترک کتابهایی که اخیراً توسط مقامات سابق امریکا منتشر شده افشاگری در مورد خصوصیات اخلاقی و فردی رئیس جمهور ترامپ و آشفتگی بیسابقه در درون کاخ سفید و در سطوح بالای دستگاه حاکمه امریکا است.
در حالی که جیمز کومی رئیس سابق پلیس فدرال امریکا (اف بیآی) به عنوان نخستین اخراجی ترامپ در کتاب خود تحت عنوان «وفاداری والاتر» در سال 2018 ترامپ را با رئیس باندهای مافیایی امریکا مقایسه کرده بود که فقط به دنبال جلب وفاداری مقامات دولتی به شخص خود است، جان بولتون، ترامپ را فردی معرفی میکند که فقط به دنبال حفظ مقام و جایگاه خود به عنوان رئیس جمهور در کاخ سفید است و حتی از اینکه ریاست جمهوریاش به دو دوره چهار ساله محدود شود، ناراحت است.
نکته جذاب دیگر در مورد کتاب بولتون، پیشینه سیاسی خود نویسنده است که از نظر موقعیت و جایگاه سیاسی در جناح راست محافظه کاران طبقه بندی میشود و قبل از انتصاب به عنوان مشاور امنیت ملی ترامپ در بهار 2018، سابقه همکاری با دولتهای رونالد ریگان و جورج بوش پدر و پسر را در کارنامه دارد که همگی جمهوریخواه بودهاند. اما چه اتفاقی در سالهای اخیر در سطوح بالای سیاسی و در میان نخبگان امریکا روی داده است که فرد متعصب و محافظه کاری نظیر بولتون دست به چنین افشاگریهای تحقیرآمیزی علیه رئیس خود که یک رئیس جمهور جمهوریخواه است، میزند. مطالعه این کتاب جنجالی شاید به این سؤال و سؤالات بسیار دیگر درباره اوضاع سیاسی آشفته امریکا و نحوه تصمیمسازی در درون حلقههای بسته کاخ سفید پاسخ دهد. روزنامه ایران در راستای وظیفه اطلاعرسانی خود و در ادامه انتشار کتابهای مهم سیاسی در حوزه بینالملل از جمله خاطرات مقامات سابق امریکا، ترجمه کامل کتاب جدید جان بولتون را نیز در همین ستون و بهصورت روزانه تقدیم خوانندگان محترم میکند.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
نتانیاهو در جاده سنگلاخ «الحاق»
-
هفته مرگبار افغانستان
-
تقویت روابط با چین؛ آری یا نه؟
-
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
اخبارایران آنلاین