به بهانه تصویب پیشنویس سند همکاری 25 ساله بین ایران و چین توسط هیأت وزیران؛
تقویت روابط با چین؛ آری یا نه؟
سیدحسین طباطبایی
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بینالملل
برخی معتقدند ایالات متحده امریکا (USA) تا آینده قابل مشاهده از دید ژئوپلیتیک، ابرقدرت خواهد ماند و دل بستن به چین بهعنوان آلترناتیو این قدرت بیشتر شبیه شوخی است. نگارنده با نفس این جمله مشکلی ندارد و حتی با بخشی از آن همدل است بویژه که دارای قید «از دید ژئوپلیتیک» است. اما نکته قابل تأمل این است که با بیان یک قید درست (فرض ما) یک نتیجه فراتر از قید گرفته شده است. گویی حتی اگر مراد بیانکنندگان چنین تحلیلهایی هم نباشد اما مخاطب گمان میکند سیاست نزدیک شدن به چین در هر زمینهای مساوی است با این «توهم» که قدرت ایالات متحده مد نظر قرار نگرفته است یا تنها گزینه حل و فصل مشکلات از طریق مذاکره با ایالات متحده است. بگذارید ساده بگویم. نگارنده نه معتقد است چین قرار است جای ایالات متحده را بگیرد و نه گمان دارد ایالات متحده رو به سراشیبی است و قرار است دیگر قدرت درجه یک جهانی نباشد؛ به هیچ وجه، اما مسأله سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با این دو کشور است.
نگارنده طی یادداشتی به تاریخ 12 دی 1397 در روزنامه اعتماد با عنوان «چرا، چگونه و به چه کسی منافع اقتصادیمان را گره بزنیم» نگاشته بود: دوره معاصر نشان میدهد روابط بین کشورها زمانی پایدار میماند که روابط تجاری ایشان مستحکم است. این واقعیت را میتوان از ایده تشکیل اتحادیه اروپا تا تداوم همکاری آلمان و روسیه بعد از وضع تحریمها علیه روسیه بهدنبال بحران کریمه، مشاهده کرد. مهمترین بازار در تجارت بینالمللی، تجارت انرژی و بویژه نفت و گاز است و علت عقب نشینی ایالات متحده و اعطای معافیت به مشتریان نفت ایران (در آن بازه زمانی)، منطق بازار بوده است. با این حال تأکید شده بود عقب نشینی ایالات متحده موقت است اما لابی سعودی-اسرائیلی دائم. درواقع همانطور که در بند 6 آن یادداشت ذکر شده بود تمام ترفندهای ایران و واقعیت بازار تنها برای رجزهای «کوتاه مدت» ایالات متحده میتوانست کارایی نسبی داشته باشد، به بیان دیگر اگر سیاست ایالات متحده برای میان مدت یا بلند مدت به صفر رساندن نفت ایران باشد و وقت کافی و استراتژی لازم برای تقویت تولید عربستان و خود ایالات متحده داشته باشد، معلوم نیست در سال 2019 یا در طول سال 2020 هم ایران بتواند درآمد نفتی خود را حفظ نماید. بنابراین باید نگران آینده بود و گمان نکرد این عقب نشینی مهم ایالات متحده همیشگی است. بویژه که اتحاد سعودی-اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن ایران ظاهراً پایانی ندارد. اتحادی ثروتمند و صاحب نفوذ در تجارت بینالملل که بهدنبال صفر کردن درآمد ایران و وارد ساختن ضربه نهایی است. ادعایی که امروز کم و بیش میتوان صحتش را تصدیق کرد.
برگردیم به مسأله خودمان یعنی سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با ایالات متحده و چین. ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است (شده است) بدین معنا که هیچ مسألهای در منطقه بدون حضور ایران حل نمیشود. شاید بهترین شاهد مثالش مسائل سوریه و یمن باشد (حتی اگر با این گزاره موافق نباشیم، ایران دست کم کشور تأثیرگذاری در منطقه است و امتیازاتی در منطقه دارد که میتواند طبق منافع ملی از آن بهرهبرداری نماید).
اما بازیگرجهانی منطقه ما در آینده چه کسی است؟ و از طریق ایجاد رابطه اقتصادی مستحکم با کدام قدرت جهانی باید به تقویت جایگاه ایران پرداخت؟
ایالات متحده از 2016 به صادرکننده انرژی تبدیل شده است، (این مهم با انقلاب نفت و گاز شیل، تغییرات سیاست ایالات متحده بهدنبال بحران اقتصادی سال 2008، تغییرات سیاست این کشور در استفاده از منابع نفتی آن کشور از جمله لغو قانون منع خام فروشی، پیشرفت تکنولوژی و پایین آوردن آستانه سودآوری استخراج مخازن طی دهه اخیر و.... رقم خورده است)، بیش از یک دهه است مهمترین مسأله سیاست خارجی خود را چین و «جنگ تجاری» تعیین کرده است و در حال تمرکز نظامی بر اقیانوس آرام به جای خاورمیانه است درواقع ایالات متحده به دلایل «مختلف» رغبتی به ماندن در خاورمیانه و هزینه برای این منطقه به اندازه سابق ندارد، مرکز ثقل تجارت جهانی از دو سمت اقیانوس اطلس به دو سمت اقیانوس آرام منتقل شده است و توان امریکا را بدان سمت سوق داده است (این دغدغه (یکی از) مهمترین بحث (ها) بین دو حزب ایالات متحده بوده است که بحثهای انتخاباتی «اوباما-رامنی» و «ترامپ-هیلاری» بخوبی نشان دهنده این ادعاست).
در مقابل چین اکثر پروژههای آفریقا را با قیمت بهتر بهدست آورده، همچنان متقاضیترین مصرفکننده انرژی در افق چند دههای است و تقریباً تنها کشوری بود که تا مدتی با وجود کاهش واردات انرژی از ایران، «بهطور رسمی» و البته «تا اندازه ای» به تحریمهای ایالات متحده بیتوجهی کرد. تراز تجاری بین چین و ایالات متحده به سمت چین سنگینی میکند و تقریباً تنها کشوری است که فشار اقتصادی بر آن برای ایالات متحده توالی منفی معنا دار دارد. از طرف دیگر نمودار مصرفگرایی جهانی نشان میدهد در میان مدت و دراز مدت اگر وضع محصولات چینی (خرده فروشی تا تکنولوژیهای میانه مثل موبایل و خودرو) بهتر از ایالات متحده نباشد بدتر از آن نیست. اینها به معنای فروپاشی یا پوشالی بودن ایالات متحده نیست، بلکه بدین معناست که بازیگر آینده خاورمیانه (منطقه ما) بیش از آنکه امریکا باشد چین است. نکته دیگر، وضعیت ماست، برگ برنده ما قدرت منطقهای ما (یا وضعیت ما در منطقه) و دارا بودن منابع انرژی بویژه گاز است (آنچه در پیشبینیهای جهانی در آینده وضع بهتری نسبت به نفت دارا خواهد بود) و نکته مهم آنکه برگ برنده ما بویژه انرژی، رقیب بازار امریکا و متحدان منطقهای این کشور اما نیاز چین است. به شرح مجدد این معنا که مطابق با آمارهای مختلف (برای مثال گزارش و پیشبینی BP) در افق ٢٠٥٠ گاز مهمترین منبع سوخت جهان خواهد بود، چین در همین افق و تا چند دهه بعد از آن اولین مصرفکننده انرژی خواهد بود و ایران نیز جزو سه دارنده بزرگ منابع گازی جهان است. بنابراین پیوند استراتژیک با چین بهعنوان یکی از دو قدرت اقتصادی جهانی دست کم از نظر اقتصادی و نیازها و منافع معقولتر مینماید. با این حال، در این راستا ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
- میبایست توجه داشت عرصه سیاست و استراتژی عرصه بایدها و نبایدها نیست، عرصه هستها و نیست هاست. ایران به دلایل مختلف امکان پیوند با ایالات متحده را ندارد (این گزاره بدین معنا نیست که برای کاهش تنش و امتیاز گرفتن از ایالات متحده نباید تلاش کرد) اما در نقطه مقابل امکان همکاری با چین را داراست و میتواند از نیازهای این قدرت جهانی (ولو دومین یا سومین یا چهارمین قدرت، اتنخاب و تعیین معیار با شما) استفاده کند. بنابراین نسخه تقویت ارتباط استراتژیک - اقتصادی با چین نه لزوماً به معنای نفی قدرتمند بودن ایالات متحده است و نه منافاتی با تلاش برای کاهش تنشها با غرب دارد (حتی میشود ادعا کرد ارتباط مؤثر و کارآمد با چین، برای کاهش تنش با غرب نیز میتواند مؤثر باشد. بدین معنا که چنین ارتباطی دستکم به کشورهای اروپایی نشان میدهد ایران بیش از این منتظر کشوری نمیماند و اگر خواهان منافع اقتصادی در بازار ایران هستند میبایست به اصولی پایبند باشند). همچنین تأکید میکنم که به هیچ وجه نباید تقویت ارتباط با چین منافاتی با اصل نگاه به داخل و قوی شدن داخلی داشته باشد.
- فراموش نکنیم غرب (ایالات متحده و اروپای غربی) وضعیت سالهای 1980 تا 2010 را ندارد نه بهعنوان چشمههای «انحصاری» سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی بهطور توأمان و نه برای مصرفکننده ثابت بودن انرژی خاورمیانه. شرایط تغییر کرده است، چین هم توان سرمایهگذاری دارد (توانی که در مورد اروپا دیگر به اندازه سابق نیست) و هم نیازمند انرژی است (آنچه ایالات متحده از آن بینیاز شده است اگرچه نسبت به تحولات آن همچنان حساس باشد).
- چین یکی از فعالان پروژههای موفق دو دهه اخیر کشور بوده است از جمله پروژه میادین آزادگان شمالی و یادآوران. به عبارت دیگر سطح پیشرفت تکنولوژی چینیها به نحوی بوده است که اگرچه همچنان از همتای اروپایی و امریکایی اش پایینتر باشد اما قابلیت مقایسه را در ابعادی داراست.
دست آخر، نگارنده امیدوارست فراموش نشود که در این برهه و در ایجاد ارتباط با چین، بیش از هر زمانی کشور نیازمند نهادهای کارآمد مدیریتی و نظارتی است، تا از این نیاز متقابل ایران و چین به یکدیگر به کارا ترین شکل بهرهبرداری شود. توجه جامعه مدنی و نهادهای مختلف از جمله دانشگاهها به مسأله چین میتواند در این زمینه نقش مکمل و راهگشا را داشته باشد که بررسی این موضوع خود تخصص و مطلبی دیگر میطلبد با این حال برای مثال و با توجه به تخصص نگارنده، دانشکدههای حقوق میبایست به شناخت نظام حقوقی و منطق حقوقی چین مبادرت کنند که چنین امری میتواند ثمرات مختلفی از جمله افزایش درک متقابل درمذاکرات و در سطوح مختلف (حتی بین تجار) داشته باشد و در نهایت از منافع ایرانیان و منافع ملی به نحو احسن حراست شود.
عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، گروه حقوق بینالملل
برخی معتقدند ایالات متحده امریکا (USA) تا آینده قابل مشاهده از دید ژئوپلیتیک، ابرقدرت خواهد ماند و دل بستن به چین بهعنوان آلترناتیو این قدرت بیشتر شبیه شوخی است. نگارنده با نفس این جمله مشکلی ندارد و حتی با بخشی از آن همدل است بویژه که دارای قید «از دید ژئوپلیتیک» است. اما نکته قابل تأمل این است که با بیان یک قید درست (فرض ما) یک نتیجه فراتر از قید گرفته شده است. گویی حتی اگر مراد بیانکنندگان چنین تحلیلهایی هم نباشد اما مخاطب گمان میکند سیاست نزدیک شدن به چین در هر زمینهای مساوی است با این «توهم» که قدرت ایالات متحده مد نظر قرار نگرفته است یا تنها گزینه حل و فصل مشکلات از طریق مذاکره با ایالات متحده است. بگذارید ساده بگویم. نگارنده نه معتقد است چین قرار است جای ایالات متحده را بگیرد و نه گمان دارد ایالات متحده رو به سراشیبی است و قرار است دیگر قدرت درجه یک جهانی نباشد؛ به هیچ وجه، اما مسأله سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با این دو کشور است.
نگارنده طی یادداشتی به تاریخ 12 دی 1397 در روزنامه اعتماد با عنوان «چرا، چگونه و به چه کسی منافع اقتصادیمان را گره بزنیم» نگاشته بود: دوره معاصر نشان میدهد روابط بین کشورها زمانی پایدار میماند که روابط تجاری ایشان مستحکم است. این واقعیت را میتوان از ایده تشکیل اتحادیه اروپا تا تداوم همکاری آلمان و روسیه بعد از وضع تحریمها علیه روسیه بهدنبال بحران کریمه، مشاهده کرد. مهمترین بازار در تجارت بینالمللی، تجارت انرژی و بویژه نفت و گاز است و علت عقب نشینی ایالات متحده و اعطای معافیت به مشتریان نفت ایران (در آن بازه زمانی)، منطق بازار بوده است. با این حال تأکید شده بود عقب نشینی ایالات متحده موقت است اما لابی سعودی-اسرائیلی دائم. درواقع همانطور که در بند 6 آن یادداشت ذکر شده بود تمام ترفندهای ایران و واقعیت بازار تنها برای رجزهای «کوتاه مدت» ایالات متحده میتوانست کارایی نسبی داشته باشد، به بیان دیگر اگر سیاست ایالات متحده برای میان مدت یا بلند مدت به صفر رساندن نفت ایران باشد و وقت کافی و استراتژی لازم برای تقویت تولید عربستان و خود ایالات متحده داشته باشد، معلوم نیست در سال 2019 یا در طول سال 2020 هم ایران بتواند درآمد نفتی خود را حفظ نماید. بنابراین باید نگران آینده بود و گمان نکرد این عقب نشینی مهم ایالات متحده همیشگی است. بویژه که اتحاد سعودی-اسرائیلی برای تحت فشار قرار دادن ایران ظاهراً پایانی ندارد. اتحادی ثروتمند و صاحب نفوذ در تجارت بینالملل که بهدنبال صفر کردن درآمد ایران و وارد ساختن ضربه نهایی است. ادعایی که امروز کم و بیش میتوان صحتش را تصدیق کرد.
برگردیم به مسأله خودمان یعنی سیاست ما (ایران) در قبال تغییرات حال و آینده و تعریف ارتباط خودمان با ایالات متحده و چین. ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای است (شده است) بدین معنا که هیچ مسألهای در منطقه بدون حضور ایران حل نمیشود. شاید بهترین شاهد مثالش مسائل سوریه و یمن باشد (حتی اگر با این گزاره موافق نباشیم، ایران دست کم کشور تأثیرگذاری در منطقه است و امتیازاتی در منطقه دارد که میتواند طبق منافع ملی از آن بهرهبرداری نماید).
اما بازیگرجهانی منطقه ما در آینده چه کسی است؟ و از طریق ایجاد رابطه اقتصادی مستحکم با کدام قدرت جهانی باید به تقویت جایگاه ایران پرداخت؟
ایالات متحده از 2016 به صادرکننده انرژی تبدیل شده است، (این مهم با انقلاب نفت و گاز شیل، تغییرات سیاست ایالات متحده بهدنبال بحران اقتصادی سال 2008، تغییرات سیاست این کشور در استفاده از منابع نفتی آن کشور از جمله لغو قانون منع خام فروشی، پیشرفت تکنولوژی و پایین آوردن آستانه سودآوری استخراج مخازن طی دهه اخیر و.... رقم خورده است)، بیش از یک دهه است مهمترین مسأله سیاست خارجی خود را چین و «جنگ تجاری» تعیین کرده است و در حال تمرکز نظامی بر اقیانوس آرام به جای خاورمیانه است درواقع ایالات متحده به دلایل «مختلف» رغبتی به ماندن در خاورمیانه و هزینه برای این منطقه به اندازه سابق ندارد، مرکز ثقل تجارت جهانی از دو سمت اقیانوس اطلس به دو سمت اقیانوس آرام منتقل شده است و توان امریکا را بدان سمت سوق داده است (این دغدغه (یکی از) مهمترین بحث (ها) بین دو حزب ایالات متحده بوده است که بحثهای انتخاباتی «اوباما-رامنی» و «ترامپ-هیلاری» بخوبی نشان دهنده این ادعاست).
در مقابل چین اکثر پروژههای آفریقا را با قیمت بهتر بهدست آورده، همچنان متقاضیترین مصرفکننده انرژی در افق چند دههای است و تقریباً تنها کشوری بود که تا مدتی با وجود کاهش واردات انرژی از ایران، «بهطور رسمی» و البته «تا اندازه ای» به تحریمهای ایالات متحده بیتوجهی کرد. تراز تجاری بین چین و ایالات متحده به سمت چین سنگینی میکند و تقریباً تنها کشوری است که فشار اقتصادی بر آن برای ایالات متحده توالی منفی معنا دار دارد. از طرف دیگر نمودار مصرفگرایی جهانی نشان میدهد در میان مدت و دراز مدت اگر وضع محصولات چینی (خرده فروشی تا تکنولوژیهای میانه مثل موبایل و خودرو) بهتر از ایالات متحده نباشد بدتر از آن نیست. اینها به معنای فروپاشی یا پوشالی بودن ایالات متحده نیست، بلکه بدین معناست که بازیگر آینده خاورمیانه (منطقه ما) بیش از آنکه امریکا باشد چین است. نکته دیگر، وضعیت ماست، برگ برنده ما قدرت منطقهای ما (یا وضعیت ما در منطقه) و دارا بودن منابع انرژی بویژه گاز است (آنچه در پیشبینیهای جهانی در آینده وضع بهتری نسبت به نفت دارا خواهد بود) و نکته مهم آنکه برگ برنده ما بویژه انرژی، رقیب بازار امریکا و متحدان منطقهای این کشور اما نیاز چین است. به شرح مجدد این معنا که مطابق با آمارهای مختلف (برای مثال گزارش و پیشبینی BP) در افق ٢٠٥٠ گاز مهمترین منبع سوخت جهان خواهد بود، چین در همین افق و تا چند دهه بعد از آن اولین مصرفکننده انرژی خواهد بود و ایران نیز جزو سه دارنده بزرگ منابع گازی جهان است. بنابراین پیوند استراتژیک با چین بهعنوان یکی از دو قدرت اقتصادی جهانی دست کم از نظر اقتصادی و نیازها و منافع معقولتر مینماید. با این حال، در این راستا ذکر چند نکته را ضروری میدانم:
- میبایست توجه داشت عرصه سیاست و استراتژی عرصه بایدها و نبایدها نیست، عرصه هستها و نیست هاست. ایران به دلایل مختلف امکان پیوند با ایالات متحده را ندارد (این گزاره بدین معنا نیست که برای کاهش تنش و امتیاز گرفتن از ایالات متحده نباید تلاش کرد) اما در نقطه مقابل امکان همکاری با چین را داراست و میتواند از نیازهای این قدرت جهانی (ولو دومین یا سومین یا چهارمین قدرت، اتنخاب و تعیین معیار با شما) استفاده کند. بنابراین نسخه تقویت ارتباط استراتژیک - اقتصادی با چین نه لزوماً به معنای نفی قدرتمند بودن ایالات متحده است و نه منافاتی با تلاش برای کاهش تنشها با غرب دارد (حتی میشود ادعا کرد ارتباط مؤثر و کارآمد با چین، برای کاهش تنش با غرب نیز میتواند مؤثر باشد. بدین معنا که چنین ارتباطی دستکم به کشورهای اروپایی نشان میدهد ایران بیش از این منتظر کشوری نمیماند و اگر خواهان منافع اقتصادی در بازار ایران هستند میبایست به اصولی پایبند باشند). همچنین تأکید میکنم که به هیچ وجه نباید تقویت ارتباط با چین منافاتی با اصل نگاه به داخل و قوی شدن داخلی داشته باشد.
- فراموش نکنیم غرب (ایالات متحده و اروپای غربی) وضعیت سالهای 1980 تا 2010 را ندارد نه بهعنوان چشمههای «انحصاری» سرمایهگذاری و انتقال تکنولوژی بهطور توأمان و نه برای مصرفکننده ثابت بودن انرژی خاورمیانه. شرایط تغییر کرده است، چین هم توان سرمایهگذاری دارد (توانی که در مورد اروپا دیگر به اندازه سابق نیست) و هم نیازمند انرژی است (آنچه ایالات متحده از آن بینیاز شده است اگرچه نسبت به تحولات آن همچنان حساس باشد).
- چین یکی از فعالان پروژههای موفق دو دهه اخیر کشور بوده است از جمله پروژه میادین آزادگان شمالی و یادآوران. به عبارت دیگر سطح پیشرفت تکنولوژی چینیها به نحوی بوده است که اگرچه همچنان از همتای اروپایی و امریکایی اش پایینتر باشد اما قابلیت مقایسه را در ابعادی داراست.
دست آخر، نگارنده امیدوارست فراموش نشود که در این برهه و در ایجاد ارتباط با چین، بیش از هر زمانی کشور نیازمند نهادهای کارآمد مدیریتی و نظارتی است، تا از این نیاز متقابل ایران و چین به یکدیگر به کارا ترین شکل بهرهبرداری شود. توجه جامعه مدنی و نهادهای مختلف از جمله دانشگاهها به مسأله چین میتواند در این زمینه نقش مکمل و راهگشا را داشته باشد که بررسی این موضوع خود تخصص و مطلبی دیگر میطلبد با این حال برای مثال و با توجه به تخصص نگارنده، دانشکدههای حقوق میبایست به شناخت نظام حقوقی و منطق حقوقی چین مبادرت کنند که چنین امری میتواند ثمرات مختلفی از جمله افزایش درک متقابل درمذاکرات و در سطوح مختلف (حتی بین تجار) داشته باشد و در نهایت از منافع ایرانیان و منافع ملی به نحو احسن حراست شود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه