ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام رضا علیه السلام :
هرکس اندوه مؤمنى را بزداید، خداوند در روز قیامت ، غم از دلش مىزداید.
الکافى ، ج 2 ، ص 200
هرکس اندوه مؤمنى را بزداید، خداوند در روز قیامت ، غم از دلش مىزداید.
الکافى ، ج 2 ، ص 200
مقاصد قاتلان سردار سلیمانی را با هنر به مردم نشان بدهیم
سید جواد هاشمی : با وجود گذشت دو سال از شهادت حاج قاسم هنوز در مرکز خورشید شهادت سردار دلها هستیم، این رسالتی است که بر دوش نسلهای جوان امروز قرار دارد و حرکت آنها باید در مسیر خلق آثار هنری بویژه تئاتر و سینمایی با اتکا به مکتب سلیمانی باشد.هنوز برای رسیدن به آن پختگی برای ساخت آثار تئاتری و سینمایی هم شأن و تراز زیست و شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فاصله زیادی داریم. هرچه بیشتر پیش میرویم اطلاعات جدیدی درباره شخصیت سردار سلیمانی، آن اتفاق بزرگ تاریخی در مسیر مقاومت ایشان و شهادتشان به ما میرسد که باید دستمایه تولید آثار فاخر و جریانساز در سالها و نسلهای آتی قرار گیرد.تکلیف و رسالت تمام ارکان نظام فرهنگ و هنر کشور باید بر آشکار ساختن مقاصد قاتلان سردار سلیمانی به هر نحوی که شده استوار باشد. آنها به کمک هنرمندان و تولیدات هنری چه در قالب نمایش و چه در قالبهای دیگر باید نشان دهند اصل ماجرا چیست. دشمنان تفکر مقاومت در برابر استعمار و سلطهجویی به سبب محقق نشدن اهدافشان از ترور و شهادت حاج قاسم، حالا در ناامیدی به سر میبرند.
بخشی از گفتههای این بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون در ایرنا
بخشی از گفتههای این بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون در ایرنا
به بهانه درگذشت حمید لبخنده کارگردان فقید ایرانی
شیفته تئاتر و یادگار سمندریان
ایرج راد
بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
حمید لبخنده ۲۵ تیر ۱۳۳۰ در اهواز به دنیا آمد، در طول فعالیت حرفهای اش کارگردانی، فیلمنامه نویسی و تهیهکنندگی و هنرپیشگی در سینما و تئاتر را ثبت کرد و البته همکاری طولانی مدتی هم با حمید سمندریان و هما روستا داشت و بعد از درگذشت سمندریان مدیریت آموزشگاه او را هم بهعهده گرفت. لبخنده اگر چه با سریالهای پرمخاطب تلویزیونیاش شناخته میشد اما حضور مؤثر او در تئاتر حضوری بود تأثیرگذار که بسیاری از تئاتری ها از آن به نیکی یاد میکنند. حمید لبخنده سرانجام 18 دیماه 1400 از دنیا رفت.
بسیاری مرحوم لبخنده را با آثار تلویزیونیاش مثل دو سریال بسیار پرمخاطب و موفقش یعنی «در پناه تو» و «در قلب من» میشناسند، اما تئاتریها و اهالی این هنر او را از خود میدانند و از سابقه درخشان تئاتری او باخبرند. او به دور از هرگونه حاشیه ، با اعتماد و آرامشی مثال زدنی کار خودش را می کرد و در نهایت هم اثربخشی خودش را داشت و میتوانیم بگوییم هنرمندی بود با دانش و مؤثر در زمان خودش. خبر رفتن او در این روزها، واقعاً برای من و دیگر دوستان دور و نزدیک هنرمند خبر ناگواری بود و تصویرهایی از خاطرات همکاری با او در ذهنم مرور شد. همان طور که گفتم، لبخنده چهره بسیار شاخصی در تئاتر این مملکت به حساب میآمد و از نزدیکان و همکاران استاد سمندریان بود که حاصل این همکاری آثار درخشان تئاتری بودند که تا همیشه در ذهنها خواهند ماند. همکاری من با او هم در دو مجموعه تلویزیونی برای من یادآور انسانیت و توانایی و منش درست شخصیتی اوست که در قالب یک هنرمند جدی و متعهد به کارش معنا میشد و خودش هم چنان آرام و اخلاقمدار بود که این خصلتها به کار هم تزریق و خروجی به اثری بدل میشد که در عاطفه و قلب من جا باز کند. تربیت و خوی تئاتری که لبخنده داشت و باعث شده بود در همان حوزه رشد کند، از او فردی منضبط و متمرکز ساخته بود که هیچکارش غیرحساب شده نبود و از جزییترین تا کلیترین کارها را میدانست چطور باید پیش ببرد و برای همه آنها برنامه داشت. چنین آدمی را کمتر میشود در بسیاری از حوزههای هنری سراغ داشت. آدمی که به عنوان یک کارگردان ضمن همه این محاسن حرفهای، حواسش به تمام عوامل کارش بود و نه تنها دیر که حتی خیلی زودتر از موعد، حق و حقوق بچههایی را که با او کار میکردند پرداخت میکرد تا خستگی از تنشان به در رود و حق کسی بر گردنش نباشد.
کار با او، واقعاً آرامشبخش بود و چه در تئاتر، چه در تلویزیون آدمی بود که به معنای واقعی به وظایف حرفهای و انسانیاش عمل میکرد و هر وقت پای حرف زدن با او مینشستیم از عشق بیپایانش به تئاتر، حمید سمندریان و هما روستا میگفت و همانطور که احتمالاً بسیاری میدانند بعد از درگذشت استاد سمندریان هم مدیریت آموزشگاه او را بهعهده گرفت و باعث تبلور و معرفی چهرههای جوان بسیاری به تئاتر این سرزمین شد. بههر صورت، حمید لبخنده هنرمندی بیحاشیه بود که به دلایل فراوانی که جای پرداختن به آنها اینجا نیست، خیلی خیلی کم کار کرد و میتوانست با آنهمه ذوق و توان و البته دانشی که از تئاتر و تلویزیون داشت، آثار قابل توجه دیگری خلق کند که متأسفانه این اتفاق نیفتاد و حالا فقدان اوست که باقی مانده و جایی که به این راحتیها پر نخواهد شد.
بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
حمید لبخنده ۲۵ تیر ۱۳۳۰ در اهواز به دنیا آمد، در طول فعالیت حرفهای اش کارگردانی، فیلمنامه نویسی و تهیهکنندگی و هنرپیشگی در سینما و تئاتر را ثبت کرد و البته همکاری طولانی مدتی هم با حمید سمندریان و هما روستا داشت و بعد از درگذشت سمندریان مدیریت آموزشگاه او را هم بهعهده گرفت. لبخنده اگر چه با سریالهای پرمخاطب تلویزیونیاش شناخته میشد اما حضور مؤثر او در تئاتر حضوری بود تأثیرگذار که بسیاری از تئاتری ها از آن به نیکی یاد میکنند. حمید لبخنده سرانجام 18 دیماه 1400 از دنیا رفت.
بسیاری مرحوم لبخنده را با آثار تلویزیونیاش مثل دو سریال بسیار پرمخاطب و موفقش یعنی «در پناه تو» و «در قلب من» میشناسند، اما تئاتریها و اهالی این هنر او را از خود میدانند و از سابقه درخشان تئاتری او باخبرند. او به دور از هرگونه حاشیه ، با اعتماد و آرامشی مثال زدنی کار خودش را می کرد و در نهایت هم اثربخشی خودش را داشت و میتوانیم بگوییم هنرمندی بود با دانش و مؤثر در زمان خودش. خبر رفتن او در این روزها، واقعاً برای من و دیگر دوستان دور و نزدیک هنرمند خبر ناگواری بود و تصویرهایی از خاطرات همکاری با او در ذهنم مرور شد. همان طور که گفتم، لبخنده چهره بسیار شاخصی در تئاتر این مملکت به حساب میآمد و از نزدیکان و همکاران استاد سمندریان بود که حاصل این همکاری آثار درخشان تئاتری بودند که تا همیشه در ذهنها خواهند ماند. همکاری من با او هم در دو مجموعه تلویزیونی برای من یادآور انسانیت و توانایی و منش درست شخصیتی اوست که در قالب یک هنرمند جدی و متعهد به کارش معنا میشد و خودش هم چنان آرام و اخلاقمدار بود که این خصلتها به کار هم تزریق و خروجی به اثری بدل میشد که در عاطفه و قلب من جا باز کند. تربیت و خوی تئاتری که لبخنده داشت و باعث شده بود در همان حوزه رشد کند، از او فردی منضبط و متمرکز ساخته بود که هیچکارش غیرحساب شده نبود و از جزییترین تا کلیترین کارها را میدانست چطور باید پیش ببرد و برای همه آنها برنامه داشت. چنین آدمی را کمتر میشود در بسیاری از حوزههای هنری سراغ داشت. آدمی که به عنوان یک کارگردان ضمن همه این محاسن حرفهای، حواسش به تمام عوامل کارش بود و نه تنها دیر که حتی خیلی زودتر از موعد، حق و حقوق بچههایی را که با او کار میکردند پرداخت میکرد تا خستگی از تنشان به در رود و حق کسی بر گردنش نباشد.
کار با او، واقعاً آرامشبخش بود و چه در تئاتر، چه در تلویزیون آدمی بود که به معنای واقعی به وظایف حرفهای و انسانیاش عمل میکرد و هر وقت پای حرف زدن با او مینشستیم از عشق بیپایانش به تئاتر، حمید سمندریان و هما روستا میگفت و همانطور که احتمالاً بسیاری میدانند بعد از درگذشت استاد سمندریان هم مدیریت آموزشگاه او را بهعهده گرفت و باعث تبلور و معرفی چهرههای جوان بسیاری به تئاتر این سرزمین شد. بههر صورت، حمید لبخنده هنرمندی بیحاشیه بود که به دلایل فراوانی که جای پرداختن به آنها اینجا نیست، خیلی خیلی کم کار کرد و میتوانست با آنهمه ذوق و توان و البته دانشی که از تئاتر و تلویزیون داشت، آثار قابل توجه دیگری خلق کند که متأسفانه این اتفاق نیفتاد و حالا فقدان اوست که باقی مانده و جایی که به این راحتیها پر نخواهد شد.
بایدها و نبایدهای فضای مجازی (3)
مراقب باشید کودکان مرز خیال و واقعیت را گم نکنند!
آزاده سهرابی
روانشناس
با افتخار از هوش فرزند 5 سالهاش میگوید که هر چیزی را که بخواهد دربارهاش بیشتر بداند در مرورگر گوگل وویس میگذارد و جستوجو میکند! گوشی تلفن همراه را عموها برایش خریدهاند. اینترنت را هم سر وقت برایش تمدید میکنند. حالا پسرک 6 ساله کافی است بخواهد درباره «بازی لی لی» در گوگل جستوجو کند یا هر کلمهای که به گوشش ناآشنا برسد. رفتار این خانواده که پشت نقاب «کودک باهوش» و «بچههای نسل دیجیتال» و «آزادی و استقلال دادن به کودک» پنهان است، واقعاً چه معنایی برای آن کودک دارد و مهمتر از همه این رفتار والدین - مانند هر رفتار دیگری- چه اثراتی در روند رشد و تربیت این کودک و آینده شخصیتی او خواهد داشت؟
این روزها در میان اقشار متوسط به بالای جامعه اینکه در دسترس کودکان گوشی هوشمند شخصی یا تبلت شخصی ببینیم چیز عجیبی نیست. خصوصاً در روزگار آموزش آنلاین حتی میتوان گفت بچهها این ابزار را جزئی از زندگی خود پذیرفتهاند. حالا از کودکان پیش دبستانی به بعد انواع آموزشها از آموزش ورزش تا زبان انگلیسی و نقاشی در این فضا و با استفاده از اپلیکیشنهای مخصوص قابل دسترسی است. مدارس هم که هنوز در روزگار آموزش مجازی جلو میروند. تماس تصویری از طریق واتساپ با پدر و مادری که سر کار هستند شاید به نظر والدین برسد که حتی کمک کند کودکان کمتر اضطراب جدایی را تجربه کنند! البته که این گزاره نیاز به تحقیق دارد که آیا ممکن است این خود روی دیگری داشته باشد و چنین تماسهایی اضطراب کودکان را بالا ببرد؟ واقعیت این است که توجه به دورههای رشدی کودکان در شناخت پاسخهای هیجانی آنها به چنین دادههایی در دنیای تکنولوژی بسیار اهمیت دارد. آیا کودک بیشتر از نظر روانی در امان نخواهد بود که بپذیرد برای مدتی مادر از او دور است و بازنمایی ذهنی از مادر را پرورش دهد که به رشد شناختی او کمک میکند و آیا این تماسهای تصویری اگر در یک روز صورت نگیرد خود به اضطراب کودک دامن نمیزند؟ اینها پاسخهای سر راستی ندارد اما مشخص است که والدین امروز با توجه به گسترش روز افزون تکنولوژی در زندگی باید به ویژگیهای شناختی دورههای رشدی کودکان آگاهی پیدا کنند و پشت نقابهایی که عموماً همین فضای مجازی و چشم و هم چشمیهای آنجا ایجاد میکند، پنهان نشوند!
ذکر این واقعیت ضروری است که کودکان امروز هرگز به لحاظ شناختی، رشدی و فرهنگی با کودکان دیروز قابل قیاس نیستند اما مراحل رشد کودک، و ترتیب دسترسی او به سازههای شناختی تغییری نکرده است. به معنای دیگر کودکی که هنوز به مرحله شناخت انتزاعی نرسیده است در دنیای مجازی براحتی گم خواهد شد! کودک از همان سنین کودکی در حال ساختن هویت خود است. او تعاملات اجتماعی را آغاز میکند. ضرورتهای زیست انسانی را برای بقا در محیط کشف میکند و بیش از هر کس والدین برای او الگو هستند. پس اصطکاک کودک با دنیای مدرن و الزاماتش اجتنابناپذیر است. اما این به والدین بستگی دارد که اجازه دهند فرزندشان چقدر از هویت و نیازهای خود و همچنین راههای شناختش را از مسیر واقعیت طی کند یا از راه مجاز! نمیتوان انکار کرد فضای مجازی با همه کار راهاندازیهایش برای انسان معاصر تهدیدهایی هم دارد. بیصداقتی و دروغ ، عدم رعایت حقوق دیگران و هویتهای جعلی از آسیبهای این فضاست که حتی ممکن است به اختلالات جدی انسانها بینجامد.
حتی فضای مجازی این روزها تعریف کودکان کار را نیز کمی شیک کرده است! اینفلوئنسرهای کودکی که در اینستاگرام بازیچه دست والدین خود شدهاند نمونه بارز سوء رفتار با کودکان است و آسیبهایی که این کودکان در امروز و آینده میخورند مدتهاست هشداری بر زبان کارشناسان است.
یک روی دیگر دنیای مجازی و کودکان امروز که باز هم به نظر میرسد والدین نسبت به آن توجه کافی ندارند بازیهای آنلاین است. والدین خسته از کار روزانه یا سر و کله زدن با چند فرزند یا خسته از هر چالش محیطی شاید دعاگوی بازیهای آنلاین و انیمیشنها باشند. خصوصاً اینکه روزگار کرونا جمعهای کودکانه را هم محدود کرده است و کودکانی بهانه گیرتر در خانهها ساکن هستند. اما باز هم مشکل همانی است که در بالا ذکر شد: جایگزینی تخیلات و مجاز به جای واقعیت در سنین پایین میتواند آسیبهای فراوانی داشته باشد. برخی از این بازیها زمینه ساز افزایش خشونت در کودکان هستند و برخی بهدلیل عدم تناسب فرهنگی باعث میشوند سؤالاتی برای کودک پیش بیاورند که در فضای واقعی زندگی با آن رو به رو نمیشدند و در واقع نیز مسأله آنها نیست و نخواهد بود. تحمیل سبکی از زندگی، سبکی از اندیشیدن، سبکی از حل کردن مسائل و سبکی از ارتباطها نیز عموماً در این بازیها و انیمیشنهایی که به مدد تکنولوژی زمان زیادی تا رسیدن به هر مقصدی طی نمیکنند را دارد. گرچه اگر والدین با مرور هر انیمیشن و بازی ای که در دسترس کودکان است یا از طریق تحقیق میتوانند در همین فضای پر آسیب آنچه را آموزنده است انتخاب کنند اما باز هم همه اینها نیازمند والدینی آگاه است.
کودکی که زیاد غرق در مجاز باشد به مرور با مسائل واقعی برخوردی انتزاعی خواهد داشت و همین تعارض اصلی او خواهد بود.
روانشناس
با افتخار از هوش فرزند 5 سالهاش میگوید که هر چیزی را که بخواهد دربارهاش بیشتر بداند در مرورگر گوگل وویس میگذارد و جستوجو میکند! گوشی تلفن همراه را عموها برایش خریدهاند. اینترنت را هم سر وقت برایش تمدید میکنند. حالا پسرک 6 ساله کافی است بخواهد درباره «بازی لی لی» در گوگل جستوجو کند یا هر کلمهای که به گوشش ناآشنا برسد. رفتار این خانواده که پشت نقاب «کودک باهوش» و «بچههای نسل دیجیتال» و «آزادی و استقلال دادن به کودک» پنهان است، واقعاً چه معنایی برای آن کودک دارد و مهمتر از همه این رفتار والدین - مانند هر رفتار دیگری- چه اثراتی در روند رشد و تربیت این کودک و آینده شخصیتی او خواهد داشت؟
این روزها در میان اقشار متوسط به بالای جامعه اینکه در دسترس کودکان گوشی هوشمند شخصی یا تبلت شخصی ببینیم چیز عجیبی نیست. خصوصاً در روزگار آموزش آنلاین حتی میتوان گفت بچهها این ابزار را جزئی از زندگی خود پذیرفتهاند. حالا از کودکان پیش دبستانی به بعد انواع آموزشها از آموزش ورزش تا زبان انگلیسی و نقاشی در این فضا و با استفاده از اپلیکیشنهای مخصوص قابل دسترسی است. مدارس هم که هنوز در روزگار آموزش مجازی جلو میروند. تماس تصویری از طریق واتساپ با پدر و مادری که سر کار هستند شاید به نظر والدین برسد که حتی کمک کند کودکان کمتر اضطراب جدایی را تجربه کنند! البته که این گزاره نیاز به تحقیق دارد که آیا ممکن است این خود روی دیگری داشته باشد و چنین تماسهایی اضطراب کودکان را بالا ببرد؟ واقعیت این است که توجه به دورههای رشدی کودکان در شناخت پاسخهای هیجانی آنها به چنین دادههایی در دنیای تکنولوژی بسیار اهمیت دارد. آیا کودک بیشتر از نظر روانی در امان نخواهد بود که بپذیرد برای مدتی مادر از او دور است و بازنمایی ذهنی از مادر را پرورش دهد که به رشد شناختی او کمک میکند و آیا این تماسهای تصویری اگر در یک روز صورت نگیرد خود به اضطراب کودک دامن نمیزند؟ اینها پاسخهای سر راستی ندارد اما مشخص است که والدین امروز با توجه به گسترش روز افزون تکنولوژی در زندگی باید به ویژگیهای شناختی دورههای رشدی کودکان آگاهی پیدا کنند و پشت نقابهایی که عموماً همین فضای مجازی و چشم و هم چشمیهای آنجا ایجاد میکند، پنهان نشوند!
ذکر این واقعیت ضروری است که کودکان امروز هرگز به لحاظ شناختی، رشدی و فرهنگی با کودکان دیروز قابل قیاس نیستند اما مراحل رشد کودک، و ترتیب دسترسی او به سازههای شناختی تغییری نکرده است. به معنای دیگر کودکی که هنوز به مرحله شناخت انتزاعی نرسیده است در دنیای مجازی براحتی گم خواهد شد! کودک از همان سنین کودکی در حال ساختن هویت خود است. او تعاملات اجتماعی را آغاز میکند. ضرورتهای زیست انسانی را برای بقا در محیط کشف میکند و بیش از هر کس والدین برای او الگو هستند. پس اصطکاک کودک با دنیای مدرن و الزاماتش اجتنابناپذیر است. اما این به والدین بستگی دارد که اجازه دهند فرزندشان چقدر از هویت و نیازهای خود و همچنین راههای شناختش را از مسیر واقعیت طی کند یا از راه مجاز! نمیتوان انکار کرد فضای مجازی با همه کار راهاندازیهایش برای انسان معاصر تهدیدهایی هم دارد. بیصداقتی و دروغ ، عدم رعایت حقوق دیگران و هویتهای جعلی از آسیبهای این فضاست که حتی ممکن است به اختلالات جدی انسانها بینجامد.
حتی فضای مجازی این روزها تعریف کودکان کار را نیز کمی شیک کرده است! اینفلوئنسرهای کودکی که در اینستاگرام بازیچه دست والدین خود شدهاند نمونه بارز سوء رفتار با کودکان است و آسیبهایی که این کودکان در امروز و آینده میخورند مدتهاست هشداری بر زبان کارشناسان است.
یک روی دیگر دنیای مجازی و کودکان امروز که باز هم به نظر میرسد والدین نسبت به آن توجه کافی ندارند بازیهای آنلاین است. والدین خسته از کار روزانه یا سر و کله زدن با چند فرزند یا خسته از هر چالش محیطی شاید دعاگوی بازیهای آنلاین و انیمیشنها باشند. خصوصاً اینکه روزگار کرونا جمعهای کودکانه را هم محدود کرده است و کودکانی بهانه گیرتر در خانهها ساکن هستند. اما باز هم مشکل همانی است که در بالا ذکر شد: جایگزینی تخیلات و مجاز به جای واقعیت در سنین پایین میتواند آسیبهای فراوانی داشته باشد. برخی از این بازیها زمینه ساز افزایش خشونت در کودکان هستند و برخی بهدلیل عدم تناسب فرهنگی باعث میشوند سؤالاتی برای کودک پیش بیاورند که در فضای واقعی زندگی با آن رو به رو نمیشدند و در واقع نیز مسأله آنها نیست و نخواهد بود. تحمیل سبکی از زندگی، سبکی از اندیشیدن، سبکی از حل کردن مسائل و سبکی از ارتباطها نیز عموماً در این بازیها و انیمیشنهایی که به مدد تکنولوژی زمان زیادی تا رسیدن به هر مقصدی طی نمیکنند را دارد. گرچه اگر والدین با مرور هر انیمیشن و بازی ای که در دسترس کودکان است یا از طریق تحقیق میتوانند در همین فضای پر آسیب آنچه را آموزنده است انتخاب کنند اما باز هم همه اینها نیازمند والدینی آگاه است.
کودکی که زیاد غرق در مجاز باشد به مرور با مسائل واقعی برخوردی انتزاعی خواهد داشت و همین تعارض اصلی او خواهد بود.
آن عارف آشفته حال
نجمه دری
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
کتاب «درمانگری مولانا» با عنوان فرعی «چگونه یک شاعر عارف، آشفته حالی های زندگی مدرن مرا درمان کرد؟» از ملودی معزی نویسنده ایرانی- امریکایی است که به تازگی یاسر فراشاهینژاد آن را به فارسی ترجمه کرده است؛ روانشناسان و ادیبان بسیاری در سراسرجهان خواندن این کتاب را توصیه کردهاند. برای بشر مستأصل و درمانده امروز که با انواع و اقسام مشکلات و دغدغهها دست به گریبان است و برای رهایی از رنج، دستها میساید تا دری بگشاید، حدیث مولانای جان قطعاً راهگشاست؛ بویژه اینکه سر دلبرانهاش در حدیث دیگران و در قالب تمثیل، از زبان پدری اهل دل و فرهیخته روایت شود و به سمع روان دختر بیقرار و پریشانش کارگر شود. ساختار کتاب قطعاً رمان نیست، بیان صرف خاطرات هم نیست و به شیوه کتابهای انگیزشی هم نوشته نشده است. راوی اول شخص که خود ملودی است، ماجرای پرفراز و نشیب زندگیاش را با محوریت توسل به گنج معانی مثنوی و کاربست آن در بهبود احوالش، با خوانندگان به اشتراک میگذارد. کتاب ده فصل دارد و هر فصل درباره تشخیص و درمان عارضهای است. بیماریهایی چون: زیادهخواهی، خواهش نفس، انزوا، شتابزدگی، افسردگی، حواسپرتی، اضطراب، خشم، ترس، ناامیدی و غرور. نسخه درمان را هم بازگشتن به اصل خویش، دوری از تقلید، قناعت، بساطت، عروج، صبر، عشق، تواضع، بیداری و اصالت تجویزکرده است. نویسنده اقرار میکند که خود همه دردهای فوق را دارد و علاوه بر آن «یک ایرانی امریکایی مسلمان است که در کارولینای شمالی لعنتی زندگی میکند؛ یک لوزالمعده نصفه نیمه دارد؛ کیسه صفرا ندارد؛ اختلال دوقطبی دارد؛ کلسترول، میگرن، حواس پریشی و پوست سبزه دارد» و در سراسر کتاب به تناسب حال در معرفی ابعاد ناشناخته وجودیاش، عقاید و گرایشهای اجتماعی- مذهبی و حتی سیاسی خود را بی محابا با خوانندگان به اشتراک میگذارد: ترسها، نفرتها، بی حوصلگیها، ضعفها و ناتوانیها بیپرده مطرح میشوند. خوانندگانی که احتمالاً همگی در لابهلای ناکامیها و تلاشهایش، زندگی خودشان را میبینند، با مرور روزمرگیها و حوادث پیش پا افتاده همذات پنداری بیشتری با او خواهند داشت. مخاطبانی که سریال پرماجرای «دکستر» یا سریال محبوب «شهرزاد» را دیدهاند؛ مهاجرانی که در دیازپورای فرهنگی «تهرانجلس» در هروله سنت و مدرنیته سرگردانند، شهروندانی که از سیاستهای احمقانه ترامپ به ستوه آمدهاند؛ اینک همگی در صفحات این کتاب دختر مصممی را میبینند که همه را آزموده و از مولوی خوش تر نیافته است. پدرش احمد معزی که جراح زبردست ایرانی و از طایفه دردکشان است، دستهای مردد دخترک بیمارش را میگیرد و او را با ریشهها آشتی میدهد. پیوند زیبای پدر- دختری که در اینجا تداعی رابطه مراد و مرید و انعکاس برخورد شمس و مولانا در عالم امکان است به زیبایی و در کمال سادگی توصیف میشود. این کتاب در جامعه انگلیسی زبانی که مولانا را از طریق ترجمهها بخصوص ترجمه ارزشمند «کلمن بارکس» میشناسند، سیل خوانندگان عظیمی را به خود دعوت کرده و مترجم فارسی آن نیز با احاطه بر شعر و ادب ایران از عهده این مهم بخوبی برآمده است و خواندنش در راستای شناخت مولوی و آشتی جوانان امروز با تعالیم بزرگان شعر و ادب بسیار راهگشاست.
درمانگری مولانا
ملودی معزی
مترجم: یاسر فراشاهی نژاد
نشر طرح نقد
دانشیار دانشگاه تربیت مدرس
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
کتاب «درمانگری مولانا» با عنوان فرعی «چگونه یک شاعر عارف، آشفته حالی های زندگی مدرن مرا درمان کرد؟» از ملودی معزی نویسنده ایرانی- امریکایی است که به تازگی یاسر فراشاهینژاد آن را به فارسی ترجمه کرده است؛ روانشناسان و ادیبان بسیاری در سراسرجهان خواندن این کتاب را توصیه کردهاند. برای بشر مستأصل و درمانده امروز که با انواع و اقسام مشکلات و دغدغهها دست به گریبان است و برای رهایی از رنج، دستها میساید تا دری بگشاید، حدیث مولانای جان قطعاً راهگشاست؛ بویژه اینکه سر دلبرانهاش در حدیث دیگران و در قالب تمثیل، از زبان پدری اهل دل و فرهیخته روایت شود و به سمع روان دختر بیقرار و پریشانش کارگر شود. ساختار کتاب قطعاً رمان نیست، بیان صرف خاطرات هم نیست و به شیوه کتابهای انگیزشی هم نوشته نشده است. راوی اول شخص که خود ملودی است، ماجرای پرفراز و نشیب زندگیاش را با محوریت توسل به گنج معانی مثنوی و کاربست آن در بهبود احوالش، با خوانندگان به اشتراک میگذارد. کتاب ده فصل دارد و هر فصل درباره تشخیص و درمان عارضهای است. بیماریهایی چون: زیادهخواهی، خواهش نفس، انزوا، شتابزدگی، افسردگی، حواسپرتی، اضطراب، خشم، ترس، ناامیدی و غرور. نسخه درمان را هم بازگشتن به اصل خویش، دوری از تقلید، قناعت، بساطت، عروج، صبر، عشق، تواضع، بیداری و اصالت تجویزکرده است. نویسنده اقرار میکند که خود همه دردهای فوق را دارد و علاوه بر آن «یک ایرانی امریکایی مسلمان است که در کارولینای شمالی لعنتی زندگی میکند؛ یک لوزالمعده نصفه نیمه دارد؛ کیسه صفرا ندارد؛ اختلال دوقطبی دارد؛ کلسترول، میگرن، حواس پریشی و پوست سبزه دارد» و در سراسر کتاب به تناسب حال در معرفی ابعاد ناشناخته وجودیاش، عقاید و گرایشهای اجتماعی- مذهبی و حتی سیاسی خود را بی محابا با خوانندگان به اشتراک میگذارد: ترسها، نفرتها، بی حوصلگیها، ضعفها و ناتوانیها بیپرده مطرح میشوند. خوانندگانی که احتمالاً همگی در لابهلای ناکامیها و تلاشهایش، زندگی خودشان را میبینند، با مرور روزمرگیها و حوادث پیش پا افتاده همذات پنداری بیشتری با او خواهند داشت. مخاطبانی که سریال پرماجرای «دکستر» یا سریال محبوب «شهرزاد» را دیدهاند؛ مهاجرانی که در دیازپورای فرهنگی «تهرانجلس» در هروله سنت و مدرنیته سرگردانند، شهروندانی که از سیاستهای احمقانه ترامپ به ستوه آمدهاند؛ اینک همگی در صفحات این کتاب دختر مصممی را میبینند که همه را آزموده و از مولوی خوش تر نیافته است. پدرش احمد معزی که جراح زبردست ایرانی و از طایفه دردکشان است، دستهای مردد دخترک بیمارش را میگیرد و او را با ریشهها آشتی میدهد. پیوند زیبای پدر- دختری که در اینجا تداعی رابطه مراد و مرید و انعکاس برخورد شمس و مولانا در عالم امکان است به زیبایی و در کمال سادگی توصیف میشود. این کتاب در جامعه انگلیسی زبانی که مولانا را از طریق ترجمهها بخصوص ترجمه ارزشمند «کلمن بارکس» میشناسند، سیل خوانندگان عظیمی را به خود دعوت کرده و مترجم فارسی آن نیز با احاطه بر شعر و ادب ایران از عهده این مهم بخوبی برآمده است و خواندنش در راستای شناخت مولوی و آشتی جوانان امروز با تعالیم بزرگان شعر و ادب بسیار راهگشاست.
درمانگری مولانا
ملودی معزی
مترجم: یاسر فراشاهی نژاد
نشر طرح نقد
افسون شهرزاد
زهره نیلی
روزنامهنگار
قصهها و افسانهها هم سفر میکنند و از شهری به شهری و از دیاری به دیار دیگر میروند و در هر سرزمین با آداب و رسوم و فرهنگ مردم آن یکی میشوند. به همین خاطر است که همیشه زنده و جاری میمانند و تنها شکل امروزیتری به خود میگیرند. «هزار و یکشب»، مجموعهای از همین قصههاست. داستانهایی که هر شب برای «شهریار» گفته میشود. راوی این قصهها، «شهرزاد» دختر وزیر است که از نفرت شهریار به زنان خبر دارد و میداند که پادشاه هر شب با یکی از زنان سرزمینش ازدواج میکند تا او را از بین ببرد. حالا نوبت به شهرزاد رسیده و او برآن شده تا به خاطر نجات خودش و زنان دیگر به قصه پناه ببرد و هر شب، یک داستان شنیدنی و جذاب برای پادشاه بگوید و با رسیدن به نقطه اوج، داستان را رها و ادامه آن را به شب دیگری موکول کند.شهرزاد ، «هزار و یک شب» برای شهریار قصه میگوید و این گونه پادشاه را درمان میکند و زنان سرزمینش را نجات میدهد. برخی معتقدند ریشه داستانهای هزار و یک شب که ماجراهای آن در بغداد و ایران باستان میگذرد ایرانی است و از «هزار افسان» گرفته شده. بعضی هم بر این باورند که اصل این کتاب در هند نوشته شده و پیش از حمله اسکندر به پهلوی ترجمه شده؛ البته از این ترجمه هیچ نسخهای در دست نیست و آنچه امروز در دسترس علاقهمندان قرار گرفته ترجمه عبداللطیف تسوجی از عربی به فارسی است. طبیعی است که همه «هزار و یکشب» را نمیتوان برای کودکان و حتی نوجوانان بازنویسی کرد اما بخشهایی از آن خواندنی و جذاب است و میتواند بازنویسی یا بازآفرینی شود تا بچهها را با بخش مهمی از ادبیات کلاسیک مشرق زمین آشنا کند چرا که این مجموعه بر نویسندگان بزرگی چون مارکز و بورخس هم اثر گذاشته است. تاکنون چند نویسنده و ناشر کودک و نوجوان، بخشی از قصههای هزار و یکشب را بازنویسی و منتشر کردهاند. «حکایت مرد مرده»یکی از این بازنویسیهاست. داریوش عابدی سه قصه را انتخاب و به زبان امروزی در آورده؛ «حکایت دخترک و سه گدای کور، گرز و سلمانی و حکایت مرد مرده» که نام کتاب هم از آن گرفته شده، قصههایی هستند که عابدی برای نوجوانان بازنویسی کرده است.
سید میثم موسوی تصویرگر این قصهها و انتشارات مدرسه ناشر این مجموعه است. شما هم میتوانید این قصهها را که ساده و روان نوشته شدهاند برای فرزندان خود یا با آنها بخوانید تا آنها با اهمیت قصه و قصهگویی آشنا شوند. از سوی دیگر بخش مهمی از ادبیات مشرق زمین را بشناسند. اصلاً مگر میشود هزار و یک شب را نخواند. کتابی که تا این اندازه بر ذهن و قلم نویسندگان بزرگ جهان اثر گذاشته است؟!
عکس نوشت
همزمان با اتمام ساخت سریال «عاشورا» به کارگردانی هادی حجازیفر و تهیهکنندگی ابوالفضل صفری، تصاویری از این سریال منتشر شد.نسخه سینمایی این سریال با عنوان «موقعیت مهدی» در جشنواره فیلم فجر روی پرده میرود. سریال «عاشورا (ل ۳۱)» که به زندگی برادران باکری میپردازد در شهرک دفاع مقدس تصویربرداری شده است./ایسنا
هنرمندان در فضای مجازی
واکنش به درگذشت حمید لبخنده کارگردان سینما و تئاتر و تلویزیون، مؤلفه تکرار شونده در پستهای اهالی فرهنگ در فضای مجازی بود. حمید لبخنده که با سریالهای «در پناه تو» و «در قلب من» برای مخاطبان عام تلویزیون معروف شد ، عصر شنبه ۱۸ دی دار فانی را وداع گفت. انتشار خبر درگذشت او در صبح روز یکشنبه، با پیام تسلیت اهالی فرهنگ و هنر در فضای مجازی همراه بود.
چهره ها
ناهید طباطبایی از نویسندگان شناخته شده در واکنش به این خبر نوشت: «دوست عزیزم حمید لبخنده هم رفت. پر رنگترین تصویر از او در ذهن من، لبخنده بیست ساله است که در تالار شهرداری اهواز، در چله تابستان، پوستین پوشیده تا برای بازی در «مترسکها در شب» به آن عادت کند. من از او میپرسم چطور تحمل میکند و او لبخند میزند. یادش بخیر. چه زود است برای این حرفها، افسوس !»
یکتا ناصر عکسی از خودش و زنده یاد لبخنده را به اشتراک گذاشت و با این عبارات خاطرات این فیلمساز را مرور کرد: «در این عکس شما داشتید برای یکی از صحنهها یک لالایی قدیمی را که شاید خودتان هم با آن آرامش میگرفتید با من تمرین میکردید هنوز که هنوز است خاطرم هست که برای لحظه به لحظه هر پلانی چقدر با انرژی و با انگیزه تلاش کردید. ای کاش میتوانستم آن گونه که شما دوست داشتید این لالایی را زمزمه کنم تا شاید اندکی آرامش را به پاس تمامی آموزههایتان که همواره آویزه گوشم است به شما هدیه کنم.»
سام درخشانی دیگر بازیگر این سریال در این باره نوشت: «سال 79 بود. بیستوچهار پنج سالم بود و عاشق و شیفته بازیگری. در ابتدای مسیر بودم و شما به من اعتماد کردی و نقش سختی رو به من سپردی که هنوز بعد از 20 سال خیلیها تو ذهنشون هست و اغلب صحنه کبریت زدن عصبی و روانی منو بهم یادآوری میکنند. شما خیلی جسور بودی که نقش یک شیزوفرم، سرطان بیماریهای روانی رو به من دادی، یه جوون کم تجربه و تازهکار. استاد عزیزم، امیدوارم روزی بتونم رو سفیدت کنم. شما خیلی بهم یاد دادی. خیلی بزرگ بودی و محترم. آرزو میکنم روزی بتونم فرصتی که شما در اختیار من قرار دادی رو به جوونای عاشق دیگهای پیشکش کنم.»
ابراهیم حقیقی با انتشار پوستر تئاتر عادلها از گروه تئاتر 57 خاطره اجرای این تئاتر را زنده کرد. لبخنده این نمایش را به نویسندگی کامو و با ترجمه محمدعلی سپانلو در تالار مولوی کارگردانی کرد.
کاوه سجادی از مرور خاطرات جنگ و پناه گرفتن در خانه حمید لبخنده نوشت: «دیر شد خواستم فیلمم را بیاورم ببینی دیر شد. کودکی من به جوانی شما گره خورده است. خانه شما 35 متر بود شما یعنی همسرت و خواهرت. ما آمدیم به خانه شما ما یعنی من و نوید و ریحانه و بابا و مامان. شما همش لبخند داشتین و خم به ابرو نیاوردین. ما خانهای در تهران نداشتیم! جنگ لعنتی نگذاشت در اهواز بمانیم. آمدیم تهران؛ شما مأمن ما بودی. ای کاش زودتر میشد فیلمم را به شما نشان بدهم عمو حمید.»
دیگه چه خیر
نمایش «بانوی محبوب من» روزهای پایانی اجرا را پشت سر میگذارد. دوره دوم این اجرا که از روز یکشنبه نوزدهم دی ماه در سالن اصلی تئاتر شهر آغاز شد تا یک بهمن ادامه دارد. گلاب آدینه کارگردان این نمایش در صفحه اینستاگرامش از علاقهمندان این نمایش دعوت کرده تا زودتر بلیت تماشای این نمایش را رزرو کنند.
بازخوانی قطعه «میگریزی» از لقمان ادهمی بازگشت اشکان خطیبی به عرصه موسیقی است. امیر عظیمی قطعه «میگریزی» را تنظیم کرده و اشکان خطیبی با همخوانی غزل سهرابی، این قطعه را اجرا کرده است. این ویدیو در هفته گذشته جزو پربینندهها بود و به اصطلاح وایرال شد. خطیبی در صفحه اینستاگرامش از مخاطبان خواسته نقطه نظرات خودشان را درباره این کار بنویسند.
انتشارات شهر قلم تازهترین اثرش را معرفی کرده است. این کتاب که در توضیح روی جلد آن این عنوان دیده میشود: «فکرهای بزرگ برای فیلسوفهای کوچک» برای آشنایی کوچولوها با مفهوم فلسفه و افکار فیلسوفهاست؛ کودکانی که تازه میخواهند اندیشیدن را بیاموزند. کتاب «حقیقت با کمک سقراط» نوشته مورین مک کوئری و دوئین آرمیتج توسط وحید میهماننواز ترجمه شده است.
چهره ها
ناهید طباطبایی از نویسندگان شناخته شده در واکنش به این خبر نوشت: «دوست عزیزم حمید لبخنده هم رفت. پر رنگترین تصویر از او در ذهن من، لبخنده بیست ساله است که در تالار شهرداری اهواز، در چله تابستان، پوستین پوشیده تا برای بازی در «مترسکها در شب» به آن عادت کند. من از او میپرسم چطور تحمل میکند و او لبخند میزند. یادش بخیر. چه زود است برای این حرفها، افسوس !»
یکتا ناصر عکسی از خودش و زنده یاد لبخنده را به اشتراک گذاشت و با این عبارات خاطرات این فیلمساز را مرور کرد: «در این عکس شما داشتید برای یکی از صحنهها یک لالایی قدیمی را که شاید خودتان هم با آن آرامش میگرفتید با من تمرین میکردید هنوز که هنوز است خاطرم هست که برای لحظه به لحظه هر پلانی چقدر با انرژی و با انگیزه تلاش کردید. ای کاش میتوانستم آن گونه که شما دوست داشتید این لالایی را زمزمه کنم تا شاید اندکی آرامش را به پاس تمامی آموزههایتان که همواره آویزه گوشم است به شما هدیه کنم.»
سام درخشانی دیگر بازیگر این سریال در این باره نوشت: «سال 79 بود. بیستوچهار پنج سالم بود و عاشق و شیفته بازیگری. در ابتدای مسیر بودم و شما به من اعتماد کردی و نقش سختی رو به من سپردی که هنوز بعد از 20 سال خیلیها تو ذهنشون هست و اغلب صحنه کبریت زدن عصبی و روانی منو بهم یادآوری میکنند. شما خیلی جسور بودی که نقش یک شیزوفرم، سرطان بیماریهای روانی رو به من دادی، یه جوون کم تجربه و تازهکار. استاد عزیزم، امیدوارم روزی بتونم رو سفیدت کنم. شما خیلی بهم یاد دادی. خیلی بزرگ بودی و محترم. آرزو میکنم روزی بتونم فرصتی که شما در اختیار من قرار دادی رو به جوونای عاشق دیگهای پیشکش کنم.»
ابراهیم حقیقی با انتشار پوستر تئاتر عادلها از گروه تئاتر 57 خاطره اجرای این تئاتر را زنده کرد. لبخنده این نمایش را به نویسندگی کامو و با ترجمه محمدعلی سپانلو در تالار مولوی کارگردانی کرد.
کاوه سجادی از مرور خاطرات جنگ و پناه گرفتن در خانه حمید لبخنده نوشت: «دیر شد خواستم فیلمم را بیاورم ببینی دیر شد. کودکی من به جوانی شما گره خورده است. خانه شما 35 متر بود شما یعنی همسرت و خواهرت. ما آمدیم به خانه شما ما یعنی من و نوید و ریحانه و بابا و مامان. شما همش لبخند داشتین و خم به ابرو نیاوردین. ما خانهای در تهران نداشتیم! جنگ لعنتی نگذاشت در اهواز بمانیم. آمدیم تهران؛ شما مأمن ما بودی. ای کاش زودتر میشد فیلمم را به شما نشان بدهم عمو حمید.»
دیگه چه خیر
نمایش «بانوی محبوب من» روزهای پایانی اجرا را پشت سر میگذارد. دوره دوم این اجرا که از روز یکشنبه نوزدهم دی ماه در سالن اصلی تئاتر شهر آغاز شد تا یک بهمن ادامه دارد. گلاب آدینه کارگردان این نمایش در صفحه اینستاگرامش از علاقهمندان این نمایش دعوت کرده تا زودتر بلیت تماشای این نمایش را رزرو کنند.
بازخوانی قطعه «میگریزی» از لقمان ادهمی بازگشت اشکان خطیبی به عرصه موسیقی است. امیر عظیمی قطعه «میگریزی» را تنظیم کرده و اشکان خطیبی با همخوانی غزل سهرابی، این قطعه را اجرا کرده است. این ویدیو در هفته گذشته جزو پربینندهها بود و به اصطلاح وایرال شد. خطیبی در صفحه اینستاگرامش از مخاطبان خواسته نقطه نظرات خودشان را درباره این کار بنویسند.
انتشارات شهر قلم تازهترین اثرش را معرفی کرده است. این کتاب که در توضیح روی جلد آن این عنوان دیده میشود: «فکرهای بزرگ برای فیلسوفهای کوچک» برای آشنایی کوچولوها با مفهوم فلسفه و افکار فیلسوفهاست؛ کودکانی که تازه میخواهند اندیشیدن را بیاموزند. کتاب «حقیقت با کمک سقراط» نوشته مورین مک کوئری و دوئین آرمیتج توسط وحید میهماننواز ترجمه شده است.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
مقاصد قاتلان سردار سلیمانی را با هنر به مردم نشان بدهیم
-
شیفته تئاتر و یادگار سمندریان
-
مراقب باشید کودکان مرز خیال و واقعیت را گم نکنند!
-
آن عارف آشفته حال
-
افسون شهرزاد
-
عکس نوشت
-
هنرمندان در فضای مجازی
اخبارایران آنلاین