«مصایب تجاری شدن شهر» در گفتوگو با دکتر محمود گلابچی
غربت انسان در شهر
غایت شهر اسلامی ایجاد «حس عزتمندی» و «حال خوب» در شهروندان است
مهسا رمضانی
رشد بیرویه مگامالها (مراکز خرید بزرگ) و سبک معماری و مدیریت شهری امروز ما باعث شده، برخی شهرها بیش از آنکه به کارکرد هویتبخش و فرهنگی خود متعهد باشند، روند تجاری شدن را پیش گیرند. حال آنکه، غایت شهر اسلامی ایجاد «حس عزتمندی» و «حال خوب» در شهروندان است که گاهی بهجای اینها، امروز «غربت» و «گمگشتگی» نصیب شهروندان میشود. «شهر و معماری شهری» از مؤلفههای هویتبخش ما است اما مادامی میتوان برای شهر چنین شأنی قائل شد که بتوان باورها، ارزشها و فرهنگ یک جامعه را در آن دید. از این رو، یکی از لایههای سیاستگذاری فرهنگی، توجه به مدیریت و معماری شهری است. در این رابطه با دکتر محمود گلابچی، استاد دانشگاه تهران، چهره ماندگار در حوزه معماری و بنیانگذار دانشگاه معماری و هنر پارس به گفتوگو نشستیم که در این رابطه به نکات قابل تأملی اشاره کرده است.
جناب دکتر گلابچی، آیا میتوانیم از «معماری شهری» بهعنوان یکی از مؤلفههای هویتی یک جامعه صحبت کنیم؟
بله، معماری و شهرسازی نماد فرهنگ، تمدن، باورها و هویت یک سرزمین و مردمش است. از اینرو است که ما از سیمای شهرهای گذشته، امروز و آینده میتوانیم به فکر، فرهنگ، پیشرفت و فناوری آن جامعه پی ببریم. بر این اساس، میتوان گفت که معماری «لباس فرهنگ و تمدن» است و طبیعتاً هویت یک جامعه را بازنمایی میکند.
معماری ایرانی -اسلامی واجد چه مؤلفههایی است؟ اگر بخواهیم از نظرگاه فلسفی به مقوله معماری بپردازیم، به اعتقاد شما، جنس و فصل معماری ایرانی- اسلامی چیست؟
معماری ایرانی- اسلامی، از آنجا که در طول تاریخ همواره به انسان، باورهای انسانی، نیازهای انسانی و کیفیت زندگی انسان توجه داشته است، الگوی ارزشمندی محسوب میشود. از این رو، آن امری که بهعنوان فصل در معماری باید به آن توجه کنیم «انسانمحوری» است. بنابراین، در معماری اسلامی ما درصدد این هستیم که انسان را محور تصمیمات خود در طراحی قرار دهیم و اینجا است که «مردممداری» و «خودبسندگی» در معماری شکل میگیرد.
مرز «انسان محوری» در معماری اسلامی با دیدگاههای اومانیستی چیست؟
در دیدگاههای اومانیستی مبنای همه چیز نیازهای غریزی انسان است، در حالی که در معماری اسلامی نیازهای انسان تنها به نیازهای غریزی و جسمی محدود نمیشود و در کنار آنها، نیازهای فکری و معنوی نیز مبنا قرار میگیرد. به تعبیر دیگر، در معماری اسلامی «سلامت انسان» چه به لحاظ جسمی و چه روحی محل نظر است. از این رو، اوج توانمندی معماری را در فضاهایی مثل مساجد میتوان دید که مردم در آن ارتقای روحی پیدا میکنند.
«شهر اسلامی» به لحاظ معماری چگونه شهری است؟
شهر اسلامی شهری است که مردم در آن «احساس عزت» کنند و شهری است که «حال خوب» را به شهروندانش منتقل کند. مدیریت شهری و معماری شهری بر پایه هویت ایرانی- اسلامی میتواند تا حدی ما را به این غایت نزدیک کند. هرچند که در ایجاد «حس عزتمندی» و «حال خوب» برای شهروندان عوامل بسیاری دخیل هستند که باید در حیطه سیاستگذاری فرهنگی مدنظر قرار گیرد.
اکنون با ارزیابی وضعیت معماری شهری ما، فکر میکنید چقدر توانستهایم منطبق بر این بنمایههای نظری و فکری حرکت کنیم؟
امروزه متأسفانه بهدلیل تبعیت از سبکها، الگوها و مکاتب معماری دیگر کشورها، از آن معماری اصیل ایرانی فاصله گرفتهایم. در نتیجه معماری ما تلفیقی از سبکها، الگوها و مکاتب معماری است که در قرن بیستم در کشورهای مغربزمین و سایر جوامع شکل گرفت و آثار آن به سرزمین ما آمد. به همین جهت، از هویت اصیل ایرانی- اسلامی هم در معماری و هم در شهرسازی فاصله گرفتهایم و با نوعی «غربت انسان ایرانی در شهرها» روبهرو شدهایم. «گمگشتگی انسان در شهر» ارمغان این آشفتگی در مدیریت و معماری شهری ما بوده است.
از این رو، باید ضمن شناخت و درک ارزشهای حاکم بر معماری ایرانی- اسلامی، آنها را در معماری امروز بهکار گیریم. البته این به معنای تکرار معماری گذشته نیست. واقعیت این است که امروز سبک زندگی ما و به تبع آن، انتظارات جامعه از معماری و فضاهای شهری و حتی مصالحی که در ساختمانسازی و معماری شهری بهکار گرفته میشود، تغییر کرده است. اما با همه این احوال، هیچ یک از تغییرات دنیای امروز مانع از این نیست که ما از اصالت و هویت در معماریمان بهره نگیریم.
مواجهه ما با «تجدد» در حوزه معماری و شهرسازی چگونه باید باشد؟
اگر مواجهه با تجدد را به معنای بهره گرفتن از حاصل دانش و فناوریهای امروز جهان در نظر بگیریم، بدون تردید باید از یافتههای امروز علم و فناوری جهان استفاده کنیم. بهعنوان مثال، یکی از مشکلات ما در ساخت بناها همواره، بحث عدم مقاومت ساختمانها در برابر زلزله بوده است. امروز با بهرهگیری از دستاوردهای دنیای تجدد، میتوانیم ساختمانهایی بسازیم که سبکتر و در برابر زلزله مقاومتر باشند. اما بهرهگیری از دستاوردهای دنیای تجدد نباید به معنای «بیگانگی از خویشتن خویش» باشد. باید ضمن شناخت ارزشها، باورها و مؤلفههای هویتی و فرهنگی در معماری ایرانی- اسلامی، آنها را بهکار گیریم. امروزه یکی از دغدغهها در دنیا، بحث انرژیهای تجدیدپذیر، کاهش گازهای گلخانهای، کاهش گاز کربن و... است. این در حالی است که ما در معماری خودمان از بادگیرها استفاده میکردیم که روشهایی کاملاً منطبق بر حفظ محیطزیست محسوب میشود. بنابراین، شناخت ارزشهای اصیل در معماری ایرانی - اسلامی و کاربست آنها در معماری امروز، ضمن توجه به تغییراتی که سبک زندگی ما پیدا کرده است، یک ضرورت است تا هم معماری ما به نیازهای انسان بخوبی پاسخ دهد و هم از پیشرفتهای علم و فناوری در جهان بهره ببریم.
«شلختگی بصری» در معماری شهری، جامعه را در برابر چه مسائلی قرار میدهد؟
نخستین مسأله این است که شهرها، دیگر نماد تفکر و اندیشه اصیل ایرانی - اسلامی نخواهند بود. دوم اینکه، از نظر انسانی، شهر و معماری شهری دیگر «حال خوب» و «عزتمندی» را به جامعه تزریق نمیکند؛ بدین معنا که وقتی در شهر قدم میزنیم، احساس همذاتپنداری و مطلوبیت نمیکنیم. مادامی که ظواهر و نمادهای شهری ما بازنماییکننده تفکر و فرهنگ جامعه نباشد، شهر به فضایی بدل میشود که انسانها در آن احساس غربت میکنند و شهر کارکرد هویتسازی خود را از دست خواهد داد و این انقطاع میتواند به بروز مسائل هویتی بسیاری در جامعه بینجامد.
یکی از وجوه برجسته در معماری شهری امروز ما «تجاری شدن شهر» است. شاهد این مدعا، ساخت بیرویه مگامالها در گوشه و کنار شهرها است. این امر، سبک زندگی ما را با چه مسائلی روبهرو خواهد کرد؟
همانطور که اشاره کردید مگامالها یا همان مراکز خرید بزرگ که در غرب و سایر کشورها توسعه پیدا کرده، این روزها به شکل وسیع و پر شتابی در کشور ما در حال ساخت و ساز است. در گذشته چنین فضاهایی تحت عنوان «بازار» شناخته میشد، بازارها تنها محل کسب و کار و خرید نبودند، بلکه فضایی برای حضور، مشارکت، همبستگی و تعامل انسانی محسوب میشدند.
فضای بازار، سقف آن یا همان چهار طاقی که از روزنه گنبدش نور به داخل بازار تابیده میشد، تیمچهها، سراها و منتهی شدن بازار به مسجد و فضاهای عمومی؛ به زندگی نوعی هویت، تشخص و اصالت میداد. اما امروز وقتی به مگامالها وارد میشویم نه احساس همذاتپنداری داریم، نه متوجه غروب خورشید میشویم، نه به سایر فضاهای عمومی شهری دسترسی داریم. در مگامالها مشخصاً توجه ما بر خرید و مصرف متمرکز میشود. متأسفانه ما امروز بازارها را که یکی از مبانی شکلگیری جاده ابریشم بود، از دست دادهایم و به مگامالهایی رو آوردهایم که از قضا، با هیچ یک از ابعاد هویتی، باورها و ارزشهای ما سنخیتی ندارد.
فکر میکنید آیندگان، نسل ما را با کدام «نمادهای معماری» یاد خواهند کرد؟
«فضاهای فرهنگی» ما بیش از همه در تاریخ مورد ارزیابی و قضاوت قرار خواهند گرفت. این نمادها میتوانند بازنماییکننده هویت ما به آیندگان باشند؛ بهعنوان مثال فضاهای دانشگاهی و مراکز بزرگ فرهنگی و آموزشی ما حتی سازمانها و دستگاههای اجرایی مثل معماری وزارتخانههای ما میتوانند بازنمایی از تفکر و باورهای امروز ما برای آیندگان باشند.
«نقشه جامع علمی کشور» در زمینه معماری و هنر شهری تا کنون چقدر اجرایی شده است؟
از مشکلات جامعه ما این است که در عین حال که اهداف بلند و متعالی را دنبال میکنیم مثل اسناد بالادستی در سند چشمانداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران یا نقشه جامع علمی کشور اما در مقام عمل، درصد بسیار کمی از این اهداف محقق شده است.
در نقشه جامع علمی کشور، اولویتهای علم و فناوری کشور مشخص شده اما حرکت واقعی جامعه علمی در جهت تحقق آن اهداف، شکل نگرفته است. در این راستا دو اقدام باید انجام دهیم؛ نخست به آسیبشناسی این مسأله بپردازیم که چرا آنچه در نقشه جامع علمی کشور بهعنوان اسناد بالادستی نظام عنوان شده، محقق نشده است. دوم، نقشه جامع علمی کشور را بر اساس شرایط و مقتضیات امروز جامعه مورد بازنگری قرار دهیم.
«نظام دانایی» و «نظام قدرت» در دنیای امروز چه ربط و نسبتی با هم دارند؟
موازنه خِرَد و قدرت
دکتر قاسم پورحسن
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
نزاع میان «خِرَد» و «قدرت» یکی از رایج ترین بحثهای تفکر فلسفی است و در کشمکش میان «نظام دانایی» و «نظام قدرت» با دو پرسش اساسی مواجه هستیم: نخست اینکه، چه نسبت و پیوندی میان خرد و قدرت وجود دارد؟ و دوم اینکه در دوره معاصر و وضع کنونی، کدام نظام بر دیگری سلطه دارد؟ به تعبیری، نظام خرد و فرزانگی بر نظام قدرت استیلا دارد یا ما با چیرگی نظام قدرت روبهرو هستیم؟
شاید زمانی که متفکرانی همچون زیگموند فروید در کتاب «تمدن و ملالتهای آن» و فوکو مسأله نسبت «دانش و قدرت» را مطرح کردند، چنین تصور میشد که این پرسش، تنها در مغربزمین مطرح شده است و در حوزه تفکر شرق، تا کنون دغدغه و مورد پرسش ما نبوده است، اما آیا به واقع، نسبت «خرد و قدرت» در میان متفکران و فیلسوفان اسلامی، مغفول بوده است؟
واقعیت این است که فارابی در کتاب «الحروف»، موازنه و معادله «قدرت» و «عقل» را مطرح کرده است و بیان میکند که بهطور مطلق تفکر فلسفی چه بر قدرت و چه بر شریعت، تقدم ذاتی و تاریخی دارد. نزدیک به همین تعبیر را در آثار سهروردی در «پرتونامه» و پیش از او، در «حکمت مشرقی» ابنسینا هم میبینیم.
اما فارغ از عقبه و پیشینه نظری و مطالعاتی که در نسبت میان «خرد و قدرت» در میان حکما و فلیسوفان اسلامی وجود دارد، این پرسش مطرح است که آیا وضع کنونی دنیای ما به گونهای است که با سلطه و چیرگی نظام قدرت مواجه هستیم؟برخی از متفکران، همچون فوکو معتقدند تمام نظام فکری، فرهنگی و همه حوزههای دانایی در ذیل قدرت تعریف میشوند، یعنی نمیتوان بیرون از نظام قدرت، از نظام فکر و دانایی سخن گفت. ضمن اینکه مراد از قدرت، قدرت شخصی یا قدرت یک نهاد و ساختاری به نام حکومت نیست ، بلکه مراد، مناسبات و روابط قدرت است.
بر این اساس، اگر قرار باشد که اندیشهای را ظهور بدهیم یا به تمدن و جامعه انسانی فکر کنیم، بیرون از نظام قدرت نمیتوانیم به این مهم بیندیشیم. نظام قدرت، آنچنان بر ما سیطره دارد که همه اندیشههای ما مقهور این نظام است.پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا این مقهوریت «ذاتی» است؟ فروید، به ذاتی بودن قاهریت نظام قدرت باور دارد و در اندیشه فوکو، نیز وضع کنونی دنیای ما «استیلای قدرت» است، بدون اینکه این قدرت در چهارچوب نظام دانایی و خرد قرار گیرد، اما مارکوزه، این ذاتی بودن را رد میکند.
اینکه آیا ما نیاز به خرد داریم یا خیر؟ و اساساً خرد چه معضلی از ما را حل میکند؟ اینها پرسشهایی بود که حکمای اسلامی ایرانی برای یافتن پاسخهای آن تلاش کردند. وقتی به اندیشه سیاسی سهروردی رجوع میکنیم نه با یک اندیشه تاریخی که با یک اندیشه فلسفی مواجه هستیم. پرسش او این است که اگر بخواهد نظام حکومت شکل بگیرد باید مبتنی بر چه اصولی باشد؟ او در کتاب «پرتونامه» بیان میکند که حاکم باید یکسری شروط را مراد کند و مهمترین آن دانستن حکمت است و منظور از حکمت، فلسفه نیست، بلکه «حکمت جامع نظام دانایی» است.
همچنین حاکم باید در جستوجوی حکمت و نور که مراد آن «خرد» است، مداومت کند و واجد فرزانگی شود. به زعم سهروردی، فرزانگی صرفاً دانش اکتسابی نیست. در اندیشه او، با دو نوع فرزانگی و دو نوع عقل مواجه هستیم؛ نخست، عقل درونی و همگانی و دوم عقل اکتسابی. در «عقل اکتسابی» ابزارهای ما، ابزارهای شامل و لازمی هستند.
در حالی که در «خرد درونی و همگانی» عقل ما برخاسته از عقل جمعی و انسانی است و کاستیهای عقل اکتسابی را ندارد.
فارابی در کتاب «الحروف» و در فصل نوزدهم، وقتی میخواهد مطرح کند که چه نیازی به خرد داریم، عنوان میکند که خرد یعنی فلسفه برهانی و مهمترین ویژگی فلسفه برهانی «حکمت یقینی» است. از دیدگاه فارابی این خرد و این حکمت ذاتاً و زماناً بر همه مناسبات دیگر مقدم است و اگر در جامعهای تقدم خرد بر دیگر مناسبات اجتماعی رقم نخورد، با جامعهای غیرفاضله مواجه خواهیم شد، منظور او از جامعه غیرفاضله، جامعهای است که در آن قدرت، تسلط و چیرگی دارد. بر این اساس، جوامعی که مبتنی بر قدرت صرف باشند از دیدگاه فارابی غیرفاضله هستند و از نظر ابنسینا در درون استعلا (تعالی) خرد قرار ندارند و از دیدگاه سهروردی متعلق به جامعه غیر نورانی و بدون فرزانگی هستند. این یکی از مهمترین مسائلی است که در فارابی، ابنسینا و سهروردی در باب سنجش معادله میان خرد و قدرت میتوان دید.
پینوشت:
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر قاسم پورحسن در بیست و ششمین همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا با موضوع «حکمت، حکومت، ولایت» است که به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا بهصورت مجازی برگزار شد.