با رضایت والدین بانوی جوان، تنها دختر خانواده اهدای عضو شد

توقف ابدی کنار تابلوی زندگی

35 عضو بدن این معلم و دانشجوی جوان چراغ امید دل های خسته بیماران شد

 یوسف حیدری    - مهربانی، گذشت و ایثار خانم معلم این روزها سرمشق دانش‌آموزانی است که هنوز انتظار بازگشت او را می‌کشند. همه دانش‌آموزان مدرسه او را بخوبی می‌شناسند. معلم مهربان پایه ابتدایی که بسیاری از دانش‌آموزان با همه وجود او را دوست داشتند و برای قدم گذاشتن به کلاس درس او لحظه شماری می‌کردند.
آخرین درس خانم معلم ایثار و گذشت بود. روز مبعث با اهدای اعضای بدنش به 5 بیماری که زندگی شان به خاطر از دست دادن عضو حیاتی  در مرز زندگی و مرگ قرار داشتند لبخند را به دل‌های خسته آنها نشاند. ایثار او تنها به 5 بیمار محدود نشد با اهدای بخش‌های دیگری از اعضای بدنش 30 بیمار را از تحمل سال‌ها درد و رنج نجات داد.مریم قادری معلم 29 ساله تنها دغدغه‌اش تحصیل در دانشگاه و تدریس در مدرسه ابتدایی و دیدن لبخند دانش‌آموزانش بود. چند روزی است که صدای خنده‌های او در خانه گم شده و تنها دلخوشی مادر صدای تپش‌های قلب مریم است که زندگی را در رگ‌های جوان دیگری جاری می‌کند.
وقتی قرار شد علیرضا از خواهر و ایثار و گذشت او بگوید سکوتی طولانی کرد و گفت: مریم تنها دختر خانواده بود و بیشتر از من و برادرم برای پدر و مادر دلسوزی می‌کرد. دختر بسیار ساده و شادی بود و برای تحصیل در دانشگاه و تدریس در مدرسه تلاش می‌کرد. روز خاکسپاری‌اش در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا(س) با دیدن دانش‌آموزانی که بشدت اشک می‌ریختند متوجه شدیم مریم فقط معلم نبود بلکه برای آنها مثل یک مادر بود. در کنار آن توجه زیادی به سلامتی‌اش داشت و ورزش می‌کرد و همین امر باعث شد تا همه اعضای بدن او قابل پیوند به بیماران نیازمند باشد. مریم اهل خانواده و مونس مادر بود و به همین دلیل تصور ما این بود که مادر برای اهدای اعضای بدن مریم مقاومت کند در بیمارستان وقتی پزشک پیشنهاد اهدای اعضای بدن مریم را مطرح کرد من نتوانستم به چشمان مادرم خیره شوم و از اتاق بیرون آمدم اما چند دقیقه بعد متوجه شدم مادر با روی باز از این پیشنهاد استقبال کرده و همه اعضای بدن مریم را بخشیده است.
برادر مریم قادری از روزی که خواهرش ناگهان از میان آنها پر کشید این‌گونه گفت: مریم دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت «آی تی» بود. پدرمان استاد بازنشسته دانشگاه است از کودکی به تحصیل ما اهمیت می‌داد. مریم علاقه زیادی به آی تی داشت و با قبولی در کنکور در دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد. از نوجوانی علاقه زیادی به معلمی داشت و می‌گفت معلم بهترین انسان روی زمین است. روحیه سخاوتمندانه‌ای داشت و ما این موضوع را از زبان بسیاری از نزدیکان شنیدیم. سرانجام دو سال قبل به خواسته دلش رسید و در یکی از مدارس شرق تهران مشغول تدریس در پایه پنجم ابتدایی شد. بارها در خانه از بچه‌های کلاس می‌گفت و کارهایی را که قرار بود در جلسه بعدی کلاس انجام بدهد مرور می‌کرد. با فرا رسیدن فصل امتحانات همه توجهش کسب بهترین نمرات توسط دانش‌آموزانش بود و از سوی دیگر برای طرح درسی‌اش تلاش می‌کرد و از برادر کوچکترمان خواسته بود تا در انجام بخشی از این طرح به او کمک کند.
‌ کوچ عاشقانه
همه چیز خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. مریم همراه چند نفر از اقوام برای دوچرخه سواری به مجموعه دوچرخه سواری پارک چیتگر رفته بود و در سرپایینی مسیر به خاطر سرعت زیاد، نتوانسته بود دوچرخه را کنترل کند به این علت  با حاشیه مسیر دوچرخه سواری بشدت برخورد کرده بود.
 متأسفانه به دلیل نداشتن کلاه‌ایمنی سرش دچار آسیب جدی شده بود.محمدرضا که هنوز نمی‌تواند جای خالی خواهر را در خانه باور کند از 7 روز جدال مریم با مرگ این‌گونه می‌گوید: بعد از حادثه‌ای که برای مریم اتفاق افتاد او را با آمبولانس ابتدا به بیمارستان فیاض‌بخش و از آنجا به بیمارستان دیگری منتقل کردند. چند ساعت بعد وقتی پزشک معالج بیمارستان بر بالین مریم حاضر شد با دیدن سی تی اسکن از آسیب دیدگی مغز خواهرم خبر داد و گفت باید تحت نظر باشد. آن روز مریم بیهوش بود جملاتی که به زبان جاری می‌کرد نامفهوم بود و همه این‌ها علامت خوبی نبودند. اما روزهای بعد وضعیت او کمی بهتر شد می‌گفت فصل امتحانات دانش‌آموزان است و باید هر چه زودتر به مدرسه بازگردد. در آن لحظات نیز به فکر بچه‌هایی بود که انتظار بازگشت او را به مدرسه می‌کشیدند. در این دو روز حالت تهوع شدیدی داشت،  مادر که یک لحظه از او جدا نمی‌شد سعی می‌کرد تا نگرانی‌اش را از مریم پنهان کند. در این مدت مریم سردرد داشت و متأسفانه پزشکان او را در اتاق  مراقبت‌های ویژه بستری نکردند و در بخش عمومی بستری بود.  روز ششم ناگهان تشنج کرد و بعد از انتقال به آی سی یو روز بعد پزشکان اعلام کردند مریم مرگ مغزی شده است. هیچ کدام از ما نمی‌توانستیم این حقیقت تلخ را باور کنیم. ساعتی بعد وقتی نماینده‌ای از سوی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی برای مطرح کردن پیشنهاد اهدای عضو بدن خواهرم آمد متوجه شدیم دیگر هیچ امیدی نیست. بارها برنامه‌های تلویزیونی درباره اهدای عضو و نجات جان انسان‌ها با عضوی از بیماران مرگ مغزی  را دیده بودیم یا در روزنامه‌ها مطالبی خوانده بودیم. چندی قبل وقتی فیلم «یکی می‌خواهد باهات حرف بزنه» را که با موضوع اهدای عضو بود دیدم تا سه روز نتوانستم در محل کارم حاضر شوم و دائماً به این فیلم و اهدای عضو فکر می‌کردم.
وی ادامه داد:‌خانواده ما با فرهنگ اهدای عضو آشنایی داشتند و شاید به دلیل مشغله کاری تاکنون نتوانسته بودیم کارت اهدای عضو بگیریم. زمانی که نماینده وزارت بهداشت می‌خواست موضوع اهدای عضو بدن مریم را مطرح کند همه ما نگران مادر بودیم. شاید تصور می‌کردیم پذیرش مرگ مغزی مریم و اینکه او هرگز چشم بازنخواهد کرد برای او سخت باشد. اما مادرم براحتی پذیرفت و درخواست کرد همه اعضای بدن مریم را که قابل برداشت است به بیماران نیازمند اهدا کنند. تنها درخواست مادر این بود که این اعضا به بیمارانی پیوند زده شود که مستحق هستند و در صف انتظار قرار دارند. ما در نهایت آرامش و بسیار سریع با اهدای اعضای بدن مریم موافقت کردیم تا با رفتن او انسان‌های دیگری به زندگی بازگردند.
علیرضا قادری با بیان اینکه اعضای بدن خواهرش یادگاری‌های با ارزشی هستند که از او به جا مانده‌اند گفت:‌ مطمئن هستم خانواده‌هایی که بیمارشان با یکی از اعضای بدن خواهرم به زندگی بازخواهند گشت هیچ گاه این ایثار و گذشت مریم را فراموش نخواهند کرد. عاطفی بودن ما ایرانیان در دنیا کم نظیر است و اگر بتوانیم در زمینه اهدای عضو فرهنگ‌سازی بیشتری انجام بدهیم به‌طور حتم از جایگاه سوم جهان در جایگاه نخست جهان در زمینه اهدای عضو قرار خواهیم گرفت.


 


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/5942/13/312150/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها