بهبهانه اکران تازهترین فیلم سعید سهیلی «ژن خوک»
ژن پولساز یا دردمند
ابراهیم عمران
منتقد
گویا سعید سهیلی دست بردار معضلات اجتماعی به سبک و سیاقی که بدان اعتقاد دارد، نیست! او هنوز در«گشتهای ارشادش» مانده و موتیف وار همه آنچه را که بارها به تصویر درآورده، این بار با تغییر بازیگرانش در «ژن خوک» مجدداً تکرار کرده است. داستانی پر از حفره که اگر پلان به پلان آن را با واقعیت منطبق کنیم، مابه ازایی برای آن پیدا نمیکنیم. فقر تکرار شده در سینمای این سالهای سهیلی آنچنان گل درشت است که انتقامجویی کاراکترهایش در پایان فیلم از اجتماع و اطراف را اجتنابناپذیر میکند. هر چند این بار زوج هادی حجازی فر و سینا مهراد جایگزین حمید فرخنژاد و ساعد سهیلی شده است که دست برقضا، بازی حجازی فر بعد از نقشهای مشابه و تکراری در ماجراهای نیمروز و لاتاری، میتواند وجه دیگری از قدرت این بازیگر را نشان دهد؛ ولی لاجرم نمیتوانند پارتنرهای خوبی برای هم باشند.
اصولاً اینگونه فیلمنامههای تک خطی و بارها استفاده شده در سینمای سهیلی، حدس اش برای مخاطب پیگیر سینما، خیلی آسان است که دست کارگردان را بخواند و جلوتر از مؤلف، هر سکانس و فرجام آن را حدس بزند. واقعاً کارگردان به چه میاندیشد که بارها موضوع فقر و نداری و بیعدالتی و این روزها هم «ژن خوب» را به تصویر میکشد؟! آن هم به شیوهای مترادف با هم در هر فیلمش.
نگاه شود به نقشهای اخیر جمشید هاشمپور در فیلمهای ایشان که حتی حرکات و راه رفتن و میمیک صورت و نوع پوشش اش، آن چنان آشنا و یکسان است که گویی هیچ تفاوتِ فیلمنامهای ندارد. نوع نگاه هاشمپور به دوربین و حرکت دست نشان دهنده آن است که کارگردان قصد دارد که از کاراکتر ذاتی این بازیگر فقط استفاده تصویری بنماید و بس. حجازی فر نیز فرخنژاد کنترل شدهای است که تا حدود زیادی مرهون همین کنترل خشم و عصبانیت درونی خویش در بازی است وگرنه نوع گریم نیز تفاوتی با گریم فرخنژاد گشت ارشاد ندارد.
کارگردان هر چند دل بسته مسائل اجتماعی خود را نشان میدهد در این کار ولی باید در وهله اول بدین سؤال پاسخ دهد جهان بینی سادهانگارانهای که در پس سکانسهایش وجود دارد از چیست؟! دو زندانی که از زندان گریختند (حال بماند به چه شکلی) که خودِ این ناباوری میتواند مخاطب را از ادامه کنشها و علت و معلولهای فیلم، نومید نماید و داستانی غیر باور پذیرترِ از بین بردن برادری ناتنی، میتواند فقط و فقط با نوع آوریهای این روزهای سینما، تماشاگر را در صندلی بنشاند. وگرنه فیلم و داستانش همان قصههای تک خطی دهه شصت با چاشنی اضافه تصویربرداری و تروکاژ کامپیوتری ست و امر جدیدی به سینمای اجتماعی اضافه ننموده است. سینمایی که داعیهاش را کارگردان یدک میکشد به حتم باید اول و وسط و انتهای باورپذیری را با خود حمل نماید وگرنه بعد از خروج از سینما، مخاطب چیزی از آن را به خاطر نمیسپارد؛ چه که رگههایی از طنز کلامی و موقعیت در دل درامی به اصطلاح اجتماعی وجود دارد که نیم نگاهی هم با چربش بیشتر به گیشه دارد که همین میتواند در اصالت نگاه کارگردان خدشه ایجاد نماید.
افسوسانه نگاه این روزهای کارگردانهایی چون سهیلی با همه مهارتی که در کارگردانی دارد، آنچنان سطحی و خام است که نیش و کنایههای اجتماعی و سیاسی نیز نمیتواند گره از کار آن باز نماید. شاید کارگردان نیز بهتر از مخاطب آگاه باشد که چنین باورناپذیری در کلیت فیلمش وجود دارد و با حربه بازیگرانی چون حجازی فر (که حس کنجاوی مخاطب را بر میانگیزاند برای دیدن بازی اش) و سینا سرلک بعد از نقش آفرینی اش در سریال پدر، در پی جبران نتوانستنهای فیلم اش است که اگر حرفش در فیلم درآمد که فبها و اگر گلدرشتتر از آن بود، دست کم تا مخاطب متوجه اوضاع شود، گیشهاش همانند ژن برتر برخی پر شود. ژن خوب فقط در آقازادهها نمیتواند باشد بلکه در مدیومی چون سینما نیز میتواند با خامدستی تبدیل به ژن خوک شود. نه، این سینمای سهیلی نمیتواند سینمای دردمندانه اجتماعی نام گیرد؛ چه که در ذات خود، صادق و روراست نیست که خود بحثی است به درازنای همه معضلات اجتماعی...
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه