نقش روزنامه نگاری محلی در گفت وگو با عبدالله گیویان
همنفس با سوژه
روایت های خُرد در مصاف باکلان روایت ها
میترا فردوسی
پژوهشگر مطالعات فرهنگی
رسانه یک صداست. صدای اتفاقات، صدای سیاست، فرهنگ و... درقالب رسانههای رسمی، این صدا متعلق به گروههای پرنفوذ است و به عبارتی آنان که نزدیکتر هستند به این تریبون، بیشتر شنیده میشوند. رسانههای سراسری و رسانههای ملی یا مرکزی در ایران از این قاعده پیروی میکنند. سیاست بیشترین اخبار این رسانهها را تشکیل میدهد و چهرههای معروف سیاسی حرفهای اصلی را میزنند و مینویسند. در این رسانهها خبری از شهرهای دیگر و مناطق دیگر کشور مگر موردی و هرازگاهی نیست. اگر هم سراغ پوشش اخبار دیگر شهرها و مناطق بروند عموماً از آنجایی که آنطور که باید آن محلها را نمیشناسند و درکی از مقتضیات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و... آن مردم ندارند، نمیتوانند پوشش مناسب و کارآمدی را ارائه کنند و چه بسا در شرایط بحران، کار را برای مردم آن جاها سختتر کنند. اینجاست که روزنامهنگاری محلی نقش یک نجات بخش را برای جوامع محلی ایفا میکند. رسانههای محلی از بیرون گود به درون ماجرا نگاه نمیکنند آنها بخشی از همان جامعه محلی هستند و بنابراین میتوانند صدای مناسبتری باشند برای مشکلات، فرصتها و بهطور کلی اخبار آن جامعه. سیل اخیر در چند استان کشور بهانهای به من داد تا بیش از قبل به نقش رسانههای محلی در صدادار کردن جوامع دورافتاده و محلی پی ببرم. ما دیدیم که چطور خبرنگاران محلی ریکوردر به دست و دوربین به دوش واقعیت اتفاقات را نشان دادند و توجهها را به عمق فاجعه جلب کردند. آنها بودند که در تشتت رسانهای و هرج و مرج حاصل از خسارات به بار آمده، نیازهای هر لحظه این مردم را فریاد زدند و کمکهای واصله را برای رسیدن به مستحق و نیازمند واقعی هدایت کردند. آنها روزنامهنگارانی هستند که خیلی از مردهای شهر را عمو صدا میکنند و خیلی از زنها را خاله. آنها فرزند آن منطقه هستند و راه و چاه را میشناسند. سیل اخیر نشان داد که چقدر به روزنامهنگاری محلی نیاز داریم و بیش از آن نشان داد که اگر رسانهنگارهای محلی نبودند چقدر منابع هدر میرفت و چه مناطقی که زیر آب میرفت و ما در قلب تهران حتی از آن خبردار نمیشدیم. در این شماره از صفحه زندگی و فرهنگ همانطور که متوجه شدید موضوع اصلی روزنامهنگاری محلی بهعنوان یک شاخه مهم در روزنامهنگاری است، چراکه دیگر فرصت روایتهای کلان که توسط رسانههای سراسری و مرکزنشین به اسم واقعیت ساخته میشود به سر رسیده و وقت روایتهای خرد و کوچکی است که روزنامه نگاران محلی میسازند و در نهایت پازل واقعیت را تکمیل میکنند. از آنجایی که بار اصلی این صفحه همیشه بر دوش تجربههای زیسته است در این شماره هم از دو نفر که روزنامهنگار محلی هستند و یکی در غرب و یکی در جنوب مشغول به فعالیت رسانهای است خواستم تا تجربه خودشان را از روزنامه نگاری محلی بنویسند. یکی الیاس احمدحسینی روزنامهنگار بوشهری ساکن بندرگناوه است که سالهای اخیر عمر و وقتش را برای ساختن یک پایگاه خبری-تحلیلی به اسم گناوه آنلاین گذاشته و آنطور که پرس وجو کردهام تأثیر زیادی بر جامعه محلی خود گذاشته است. او میگوید، روزنامهنگار محلی فرصت خطاکردن ندارد. نفر بعدی که تجربه خود را نوشته رضا ساکی روزنامهنگار خرمآبادی و مدیرمسئول پایگاه خبری گُلوَنی است. لرستان خیلی خوششانس بود که این خبرنگار را داشت وقتی که داشت زیر آب میرفت. رضا ساکی صبح تا شب با هر ابزار و امکانی که در اختیار داشت اطلاعرسانی میکرد و چه خوب هم این کار را میکرد. یادداشت دیگری را که در این صفحه میخوانید مهدی جلیلی روزنامهنگار و پژوهشگر علوم ارتباطات و روزنامهنگاری نوشته است و ما را با این سؤال اساسی که چرا باید در زمان بحران کنار روزنامهنگاری محلی بایستیم مواجه کرده است. اما مصاحبه اصلی این صفحه با دکتر عبدالله گیویان، استاد علوم ارتباطات و رسانه است که در حوزه رسانه هم تجربه دانشگاهی و هم اجرایی دارد. او که عضو هیأت علمی و مدرس دانشگاه صداوسیماست در این گفتوگو از روزنامهنگاری محلی حمایت کرده و اعتقاد دارد که باید جامعه علمی و سیاستگذاران رسانهای در جهت تقویت جایگاه آن حرکت کنند.
در ادبیات علوم اجتماعی بسیار از توزیع ناعادلانه -از منابع گرفته تا آموزش و بهداشت و... - گفته میشود. در گستره علوم ارتباطات و رسانه هم آیا میشود از این مفهوم وام گرفت و سستی و کمرنگی مطبوعات محلی و روزنامهنگار محلی را ذیل توزیع ناعادلانه رسانه و ارتباطات - چیزی که امروز در ایران شاهد آن هستیم- توضیح داد؟
بله. در علوم ارتباطات هم در قلمروی ارتباطات انتقادی ذیل ادبیات مربوط به مرکز- پیرامون صحبتهایی دراین باره وجود دارد البته این بحث بیشتر در سطح جهانی موضوع مطرح است ومعنای ضمنی اش این است که مراکز قدرت خبررسانی و پوشش خبری و اطلاعرسانی را از پیرامون میگیرند. اما خارج از وجه جهانی و استعماری، داخل یک محدوده دولت-ملت نیز این بحث موضوعیت دارد و مصادیق زیادی هم برای آن میتوان برشمرد. در کشور ما آن قدری که به رسانههای سراسری وقع نهاده میشود برای رسانههای محلی جایگاهی قائل نیستیم. اما واقعیت این است که روزنامهنگاری محلی برگ برنده است خصوصاً در زمانهای بحران. برای مثال ما شاهد بودیم که چطور قدرت رسانههای محلی و افرادی که شهر و محیط را میشناختند توانست در نحوه اطلاعرسانی تأثیر بگذارد و مؤثر واقع شود. بنابراین این موضوع را باید جدی بگیریم و این تصور که یک رسانه ملی داریم و این رسانه ملی میتواند با موفقیت همه چیز را پوشش دهد تصوری گمراهکننده است. ما در شرایط بحرانی بشدت نیازمند تدقیق مطالب هستیم تا پوشش گسترده و این کار بیشتر از دست روزنامهنگار محلی برمیآید که به نیازهای مردم آن منطقه واقف است و چند و چون مسائل را میداند. کاری که رسانههای پایتخت نشین در مواقع بحران سایر شهرستانها میکنند اطلاعرسانی صرف است که ممکن است برای اهالی یک منطقه دوردست مفید باشد ولی برای اهالی آن شهرستان قطعاً آن اندازه فایده ندارد و راهگشا نیست.
اتفاقاً میخواستم از این دریچه نقبی به سیل اخیرو نقش روزنامهنگاران محلی بزنم که خوشبختانه شما خودتان بحث را به این سمت هدایت کردید. روزنامه نگاری محلی چطور میتواند در مواقع بحران به میدان بیاید و نقشی سازنده در ترمیم خسارتها و احیای جامعه محلی بحران زده و از دست رفته ایفا کند؟
تمام هنر روزنامه نگاری محلی داشتن امکان ارتباط نزدیک با مخاطبان است. اگر بخواهیم یک تعبیر آشنا درعلوم اجتماعی برای توضیح این موضوع پیدا کنیم باید به تفاوت بین مفهوم جامعه و اجتماع بپردازیم. زمانی که روزنامهنگاری محلی میتواند با ارزشهای محل با حساسیتهای محل و حتی صمیمیتهای موجود در محل ارتباط برقرار کند حتماً با آسیب دیدگان و بحرانزدهها راحتتر میتواند ارتباط بگیرد و کار روزنامهنگاری خودش را پیش ببرد. این روزنامهنگار حتی در اعلام خطر نسبت به آسیبهای احتمالی حتماً خیلی مؤثرتر خواهد بود نسبت به روزنامهنگاری که از جای دیگری - خصوصاً از مرکز- آمده باشد و بخواهد خبری مربوط به آن محل را منتشر کند یا احیاناً هشدار و اخطاری بدهد. این مشخصه ارتباطات محلی است و ما حتماً باید برای این رسته جای ویژهای در علوم ارتباطات و رسانه باز کنیم. خصوصاً اینکه در جای جای کشور ما بحرانهای خاصی وجود دارد و نیاز است که رسانه نگارهای محلی درآن جاها حضور فعال داشته باشند که هم تابآوری منطقه و محل را بالا ببرند و هم مطالبات مردم را به گوش مسئولان برسانند و....
صرف بازکردن فایل مجزایی برای روزنامهنگاری محلی بدون در نظر گرفتن راهکارهای عملیاتی خصوصاً در حوزه آموزش آکادمیک و به تعبیری آموزش روزنامهنگاران محلی راه به جایی نخواهد برد. مثلاً یک زمانی فرهنگسرای رسانه با کمک خانههای مطبوعات هر استان رسانههای محلی را هدف آموزشهای رسانهای قرار میدادند که دیگر دنبال نمیشود...
زمانی که جامعهشناسی، دیدگاه اصلی به ارتباطات میشود، این تصور ایجاد میشود که یک واقعیت جهانی وجود دارد و یک ژورنالیست آن واقعیت جهانی را گزارش میدهد. درحالی که این رویکرد نادرست است و مسأله اصلی واقعیتهای لوکال و منطقهای است. اگر ارتباطات در سطح کلی از انقیاد و تملک جامعه شناسی رها شود و به سمت انسانشناسی ارتباطات و فرهنگ و رسانه حرکت کند این موضوع تا حد زیادی قابل حل به نظر میرسد. یعنی ما باید نگاهمان را به جای جامعه به معنای یک مفهوم کلی به سمت فرهنگ به معنای اختصاصات مناطق مختلف ببریم. تنها در این نگاه است که میتوان به سؤال شما در خصوص راهکارهای عملیاتی علمی و آکادمیک روزنامهنگاری محلی پاسخی مشخص داد. در این رویکرد روزنامهنگاری که برای مثال برای پلدختر تربیت خواهیم کرد در عین حال که اشتراکاتی دارد با روزنامهنگاری که قرار است در خواف کار کند تفاوتها و تمایزهایی هم دارد. آشنایی عمیقتر با فرهنگ محلی و ارتباطات واقعی با افراد ذینفع و دارای نفوذ و مؤثر در منطقه و محل کلید و ابزار و عصای دست این روزنامهنگار میشود. ما این را فراموش کردهایم و گمان میکنیم یک نوع کار ارتباطاتی فقط وجود دارد و آن هم این است که یک ژانر روزنامهنگاری سراسری را به رسمیت بشناسیم و فقط در زمان بحران به آن اتکا کنیم. به نظر من تا زمانی که به این واقعیت پی نبریم که محل است که بهعنوان کانتکست و زمینه وقوع یک حادثه به آن حادثه معنا و جان میدهد از قافله عقب هستیم.
همانطور که در بخش اول پاسختان اشاره کردید اساساً نگاه مطالعات فرهنگی برخلاف جامعه شناسی مدافع تریبون دادن به گروههای حاشیهای و محلهها و مناطق بیصدا و کمتر شنیده شده است.
بله دقیقاً صدادار کردن بیصداها در این رویکرد یک اصل مهم است در حالی که در رویکرد جامعه شناسانه و کلی به ارتباطات و رسانه فرض اصلی این است که فقط یک صدا وجود دارد و خود به خود تمایل به ترویج تک صدایی در این رویکرد بیش از دیگر رویکردها به رسانه است.
تا جایی که من میدانم ذیل عنوان کلی رسانههای جدید و علوم ارتباطات در بسیاری از کشورهای دنیا روزنامه نگاری محلی و منطقهای مورد توجه قرار گرفته است و درعمل هم رسانههای محلی تیراژ بیشتری نسبت به رسانههای سراسری و کشوری دارند و بهطور ویژه برخی از ژانرهای روزنامه نگاری مانند گزارشگری تحقیقی هم در این نشریات بیشتر توانسته جان بگیرد. در ایران وضع به چه صورت است؟
بهطور مشخص روزنامه نگاری تحقیقاتی ابزار دست کسانی است که نگاه اصلاحی به وضعیت جامعه دارند.اگر بنا بر این باشد که روزنامه نگار بگوید همه چیز گل و بلبل است و هیچ کاستی وجود ندارد عملاً اصلاح را اولویت نگرفته و بیشتر به سمت برجسته کردن بعضی از اتفاقات و مسائل کلی دیگر متمایل است. برای مثال در ایام سیل اخیر افتتاح یکی از خطوط متروی تهران برجسته و مطرح شد و عملاً بسیاری از اخبار اتفاقات و وقایع مناطق سیل زده و محلهای آسیب دیده در سایه گم شدند. میخواهم بگویم روزنامه نگاری محلی تا حد زیادی معادلات برجستهسازیاین چنین را به هم میزند و بیشتر به نفع جامعه محلی قلم میزند و برای همین روزنامه نگاری تحقیقاتی -افشاگرانه در جهان در دل رسانههای محلی رونق بیشتری یافتهاند. من اما فارغ از اینکه دیگر جاهای جهان در این زمینه چه میکنند میخواهم به این واقعیت اشاره کنم که ایران کشوری است با تنوع بسیار بالای قومیتها و مسائل محلی؛پس واقعیت زندگی در ایران توجه به روزنامه نگاری محلی را دیکته میکند.
در حوزه سیاستگذاری رسانهای نهادهای مشخصی داریم که متولی این امر هستند. شما توضیح دادید که در حوزه نظری و آکادمیک نگاه به رشته ارتباطات و اصولاً رسانه باید تغییر کند حال میخواهم بدانم به نظر شما در حوزه سیاستگذاری رسانهای در سطح کلان لازم است چه اتفاقاتی را رقم بزنیم که بتوانیم جایگاه رسانههای محلی را تقویت کنیم؟
سیاستگذاری نمیتواند مستقل از علم اتفاق بیفتد. آن تغییری که اکنون لازمه تغییرات بزرگ در سطح سیاستگذاری رسانهای کلان است باید در وهله نخست در علم ارتباطات و در فهم ما از این رشته در ایران رخ بدهد. آکادمی، قلب وقوع تغییرات به نفع تقویت جایگاه رسانههای محلی است و به تبع تغییر در گفتمان آکادمیک این رشته است که سیاستگذاریهای کلان رسانهای هم تحولاتی را از سر خواهند گذراند. نکته مهم دیگر اینجاست که نباید در سیاستگذاریهای کلان رسانهای به واقعیت تنوعات بومی کشور بیاعتنا باشیم و نیاز به رسانهها و روزنامهنگاران محلی را نادیده بگیریم. بنابراین دستگاههای سیاستگذار باید در گام نخست ارتباطات را فرهنگیتر تلقی کنند و با نگاه سیاسی آن را حد نزنند و در گام دوم زمینههای تربیت و ارائه امکانات به روزنامهنگاران محلی را در اولویت سیاستگذاریهای خود قرار دهند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه