سال شمار کارنامه سینمایی
نرگس آبیار
اشیا از آنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند
مینیمالیسم روایی
یحیی نطنزی
اولین فیلم نرگس آبیار زمانی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد که کمتر کسی نام نرگس آبیار را شنیده بود. اولین فیلم او بین آثار پرحاشیه جشنواره فیلمی گمنام بود و خودش هم بهعنوان کارگردانی ناشناس در میان فیلمسازهای اسم و رسمدار آن دوره جایگاه کنجکاویبرانگیزی نداشت. با این حال از همان اولین دقایق فیلم میشد حدس زد قصه لیلای این درام بیادعا بدون استفاده از گرههای داستانی پر پیچ و تاب با روایتی ساده و سرراست ما را با خودش همراه میکند و از زندگی ساده و بیآلایش او تصویری شفاف تحویلمان میدهد. دوربین روی دست آبیار در این فیلم آشکارا وامدار تجربههای نسبتاً موفق او در مستندسازی بود و نگاه جزئینگر و گهگاه طنازش هم ریشه در تجربههای متعددش در داستاننویسی داشت. آبیار این فیلم نه مثل سازنده شیار 143 و نفس سودای جاهطلبیهای کارگردانی داشت و نه شبیه کارگردان شبی که ماه کامل شد سوژه حساسیتبرانگیزی را انتخاب کرده بود. همه چیز در نمایش زندگی روزمره زنی بهشدت معمولی خلاصه میشد که شکستن یک ظرف گلدار زندگی به ظاهر آرام او را دچار تلاطمی بامزه میکرد و تماشای احوالات، تشویشها و تلاشهای او برای راست و ریس کردن ماجرا برای ما تماشایی از کار درمیآمد. استفاده مقتصدانه آبیار از ابزارهای داستانگویی و کارگردانی و مهمتر استفاده هوشمندانه از نوعی مینیمالیسم روایی تمهیدی بود که «اشیا...» را به فیلمی قابل اعتنا تبدیل میکرد؛ تمهیدی که همچنان از ویژگیهای قابل دفاع این اثر است و رنگ کهنگی نگرفته است.
شیار 143
قصه یک مادر ایرانی
سحر عصرآزاد
همراه شدن با فیلم «شیار 143» این امکان را به مخاطب میدهد تا موقعیتهای آشنا و تأثیرگذار را بر بستر روابطی جدید و بومی؛ متناسب با جغرافیا و منطقه ببیند. در واقع مناسبات انسانی و مهمتر از همه نقش و نوع حضور زن- مادر در خانه، خانواده و اجتماع کوچک روستا، بازتعریفی از کاراکتر مادر در تعامل با محیط و اجتماع است. فیلم در روایت خود نیز نوآوریهایی دارد تا شنیدن و دیدن این قصه چه بسا آشنا را به گونهای متفاوت و بهروز کند. در واقع روایت هر یک از شخصیتها که مقابل دوربین از مادر و پسر (الفت و یونس) و جنس رابطه آنها از کودکی تا بزرگسالی میگویند، برشی خاص از زندگی و روابط مردم بومی روستایی حوالی کرمان است. روایتی که هم به زمان و مکان شناسنامه میدهد هم رابطه خاص این مادر و پسر را شناسنامهدار و واجد ویژگی میکند. این ویژگی همان چیزی است که 15 سال یک مادر را با کمر پینه بسته از رادیویی که به کمرش بسته، سر پا نگهداشته و او را به گونهای ملموس کرده تا مخاطب ذره ذره حل شدن الفت در یاد و خاطره یونس را حس کند و همراه با او دلشورههایی از جنس همان کوره مس گداخته را تجربه کند. الفت با بازی تأثیرگذار مریلا زارعی نمونهای از مادران ایرانی با چاشنی و رنگآمیزی یک منطقه بومی است که با نگاه ظریف و جزئینگر نویسنده و فیلمساز تبدیل به قهرمانی غیرکلیشهای و تأثیرگذار شده است؛ قهرمانی که کنشمندی او در صرفِ فعلِ انتظار خلاصه میشود. زنی که در عین تسلیم در برابر رضای خدا، درک موقعیت و رضایت از فرستادن تنها پسرش به جبهه، وجوه والای انسانی و مادری را از یاد نبرده و همین ویژگی است که به تصویر او بعد میبخشد و دلشورهها، غم و شادیهای لحظهای و در نهایت سکوت و پناه بردنش به انتظاری بیکلام را تبدیل به واقعیترین کنش یک مادر میکند.
نفس
نفسی عمیق در گستره تاریخ
جواد طوسی
یکی از حلقههای مفقوده سینمای بیرونق ما استفاده منطقی و کاربردی از فانتزی در بخشی از تولیدات سالانه است. فیلم «نفس» بهخوبی با فانتزی و تخیل و کودکانهها به سیر تاریخ معاصر میپردازد.
بهار یک راوی متفاوت و در عین حال بکر و جذاب است که با ذهن سیال و خیالپرداز و هوشمندی و کمال طلبیاش تصویری چشمنواز و در عین حال واقع بینانه از تاریخ معاصر این سرزمین ارائه میدهد؛ تاریخی آمیخته با پایمردیها، سلحشوریها و معصومیتها، ریشههای سنتی که بخشی از هویت و پیکره این سرزمین است.
فیلم «نفس» نشان میدهد که میتوان با رؤیاها و رؤیاپردازی در یک دنیای پاک کودکانه، به ریشهها پرداخت رابطه حسی و عاطفی بهار و دو برادر و خواهر خردسال و پدر و مادربزرگش، تصویری ساده و بیآلایش و در عین حال هویتمند از خانواده ارائه میدهد. راوی استثنایی ما با همنشینی با دنیای بزرگسالان و ایجاد فضایی تفاهمآمیز، به کمال میرسد و دنیای پیرامونش را به تعادل سوق میدهد.
بهار در پایان این راه سوار بر اسب خیال خود با بخشی از واقعیت زندگی یعنی مرگ پیوند میخورد اما در دل این تلخی با حضور دلپذیر و نامیرایش در حافظه ذهنی ما بهعنوان یک الگو و شمایل قابل باور و سمپاتیک به جا میماند. «نفس» همچون فیلم آخر نرگس آبیار یعنی «شبی که ماه کامل شد» کمی طولانی به نظر میرسد و با تدوینی دوباره میتواند اثری به مراتب پرکششتر و ماندنیتر باشد.
جا دارد از بازی چشمگیر شبنم مقدمی، سیامک صفری و بویژه پانتهآ پناهیها بهعنوان یکی از نقاط شاخص فیلم یاد کنیم در کنار این ویژگی بارز، فرم همخوان با دنیای ذهنی و کودکانه بهار نیز قابلیت بحثی
جداگانه دارد.
شبی که ماه کامل شد
آرش خوشخو
یک تریلر سیاسی استاندارد در معیارهای بینالمللی که با حجم زیادی از احساس و اشتیاق کارگردانی شده است.
آنتونیا شرکا
«شبی که ماه کامل شد» ساختاری حرفهای دارد. یکی از بزرگترین امتیازاتش این است که در برخورد با داستانی که میتوانست به بیانیهای سیاسی و ضد تروریستی تبدیل شود با انتخاب آگاهانه خوانشی انسانی، نه تنها فیلم را تلطیف کرده بلکه اتفاقاً با همین رویکرد زنانه، بهتر و مؤثرتر هدف رساندن پیامی ضد بنیادگرایی را تأمین کرده است. مشکل فیلم در پایان بندی آن و غلظتی است که معمولاً نرگس آبیار به فیلمهای ملودرام خود میدهد و اصرار بر پایانهای دلخراش و تراژیک دارد. تراژدی وقتی از حد میگذرد کماثر میشود.
احمد طالبینژاد
«شبی که ماه کامل شد» فقط یک اثر مرعوب کننده است ولی قادر به بیان عمق فاجعه نیست. از نظر کارگردانی پختهتر از ساختههای پیشین نرگس آبیار است، هرچند من همچنان «شیار 143» را بهترین فیلم او میدانم.
کیوان کثیریان
«شبی که ماه کامل شد» در استانداردهای سینمای ایران کار قابل توجهی است و تلاش کرده استانداردهای فنی و تکنیکی را رعایت کند اما بخشهایی از فیلمنامه گرفت و گیرهایی دارد که با توجه به سابقه ادبی نرگس آبیار انتظار بهتری از آن میرفت. به اعتقاد من بر پرداخت و تمرکز روی شخصیتها اشکالاتی وارد است بخصوص نقش عبدالحمید (هوتن شکیبا) که شخصیت پردازیاش خلأ دارد. همچنین در ماجراها و رویدادهای فیلم هم میشد تمرکز بیشتری روی فیلمنامه داشت، در جاهایی از فیلم مانند فراری دادن فائزه هم از طرف وزارت اطلاعات و هم از طرف اقوام ریگی، در اجرا و در قصه خلأ وجود دارد. با وجود این، در مجموع «شبی که ماه کامل شد» فیلم قابل قبولی است و در کارنامه فیلمسازی نرگس آبیار به لحاظ تکنیک گام رو به جلو بلندی است. به هر حال پرداختن به این موضوع ملتهب و معاصر در کنار امکانات گسترده ای که فیلم داشته، شجاعت میخواهد.
هوشنگ گلمکانی
جلوهای دیگر از تواناییهای حرفهای فیلمسازی که پیش از این فقط با خلق روابط و شخصیتها و فضاهای نوستالژیک زنانه و شاعرانه شناخته شده بود.
سعید مروتی
فیلم بیش از حد تحسین شده نرگس آبیار با تمام دستاوردهایش در اجرا و هوشمندی در ساخت سر و شکل دار و کوشش برای باور پذیرکردن فیلمی سفارشی و با تمام التهاب و هیجانی که میسازد، در نهایت نمیتواند از اغتشاش ذاتی چنین درامی (منتج از تناقض خواست شخصی و نگاه رسمی) بگریزد. نتیجه فیلمی است متوسط که نسبت به «نفس»، فیلم قبلی آبیار، گامی به پس محسوب میشود.
حسین معززینیا
اینکه فیلم قرار است یک قصه واقعی را روایت کند درباره آدمهای واقعی، بهانه موجهی نمیتواند باشد برای اینکه این شخصیتها، انگیزهشان و دلیل رفتارهایشان را در قالب یک روایت دراماتیک تازه بازآفرینی نکنند. من از طریق این فیلم نفهمیدم عبدالحمید چرا به نفر دوم تشکیلات برادرش تبدیل شد و نفهمیدم همسرش چرا در مقاطع مختلف متوجه وخامت اوضاع نشد و فکری برای خلاص کردن خودش نکرد. فیلمی که نمیتواند شخصیت بسازد، قصهای را هم نمیتواند روایت کند و بنابراین در نقطه پایان همان جایی میایستد که در نقطه آغاز ایستاده بود.
مینیمالیسم روایی
یحیی نطنزی
اولین فیلم نرگس آبیار زمانی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد که کمتر کسی نام نرگس آبیار را شنیده بود. اولین فیلم او بین آثار پرحاشیه جشنواره فیلمی گمنام بود و خودش هم بهعنوان کارگردانی ناشناس در میان فیلمسازهای اسم و رسمدار آن دوره جایگاه کنجکاویبرانگیزی نداشت. با این حال از همان اولین دقایق فیلم میشد حدس زد قصه لیلای این درام بیادعا بدون استفاده از گرههای داستانی پر پیچ و تاب با روایتی ساده و سرراست ما را با خودش همراه میکند و از زندگی ساده و بیآلایش او تصویری شفاف تحویلمان میدهد. دوربین روی دست آبیار در این فیلم آشکارا وامدار تجربههای نسبتاً موفق او در مستندسازی بود و نگاه جزئینگر و گهگاه طنازش هم ریشه در تجربههای متعددش در داستاننویسی داشت. آبیار این فیلم نه مثل سازنده شیار 143 و نفس سودای جاهطلبیهای کارگردانی داشت و نه شبیه کارگردان شبی که ماه کامل شد سوژه حساسیتبرانگیزی را انتخاب کرده بود. همه چیز در نمایش زندگی روزمره زنی بهشدت معمولی خلاصه میشد که شکستن یک ظرف گلدار زندگی به ظاهر آرام او را دچار تلاطمی بامزه میکرد و تماشای احوالات، تشویشها و تلاشهای او برای راست و ریس کردن ماجرا برای ما تماشایی از کار درمیآمد. استفاده مقتصدانه آبیار از ابزارهای داستانگویی و کارگردانی و مهمتر استفاده هوشمندانه از نوعی مینیمالیسم روایی تمهیدی بود که «اشیا...» را به فیلمی قابل اعتنا تبدیل میکرد؛ تمهیدی که همچنان از ویژگیهای قابل دفاع این اثر است و رنگ کهنگی نگرفته است.
شیار 143
قصه یک مادر ایرانی
سحر عصرآزاد
همراه شدن با فیلم «شیار 143» این امکان را به مخاطب میدهد تا موقعیتهای آشنا و تأثیرگذار را بر بستر روابطی جدید و بومی؛ متناسب با جغرافیا و منطقه ببیند. در واقع مناسبات انسانی و مهمتر از همه نقش و نوع حضور زن- مادر در خانه، خانواده و اجتماع کوچک روستا، بازتعریفی از کاراکتر مادر در تعامل با محیط و اجتماع است. فیلم در روایت خود نیز نوآوریهایی دارد تا شنیدن و دیدن این قصه چه بسا آشنا را به گونهای متفاوت و بهروز کند. در واقع روایت هر یک از شخصیتها که مقابل دوربین از مادر و پسر (الفت و یونس) و جنس رابطه آنها از کودکی تا بزرگسالی میگویند، برشی خاص از زندگی و روابط مردم بومی روستایی حوالی کرمان است. روایتی که هم به زمان و مکان شناسنامه میدهد هم رابطه خاص این مادر و پسر را شناسنامهدار و واجد ویژگی میکند. این ویژگی همان چیزی است که 15 سال یک مادر را با کمر پینه بسته از رادیویی که به کمرش بسته، سر پا نگهداشته و او را به گونهای ملموس کرده تا مخاطب ذره ذره حل شدن الفت در یاد و خاطره یونس را حس کند و همراه با او دلشورههایی از جنس همان کوره مس گداخته را تجربه کند. الفت با بازی تأثیرگذار مریلا زارعی نمونهای از مادران ایرانی با چاشنی و رنگآمیزی یک منطقه بومی است که با نگاه ظریف و جزئینگر نویسنده و فیلمساز تبدیل به قهرمانی غیرکلیشهای و تأثیرگذار شده است؛ قهرمانی که کنشمندی او در صرفِ فعلِ انتظار خلاصه میشود. زنی که در عین تسلیم در برابر رضای خدا، درک موقعیت و رضایت از فرستادن تنها پسرش به جبهه، وجوه والای انسانی و مادری را از یاد نبرده و همین ویژگی است که به تصویر او بعد میبخشد و دلشورهها، غم و شادیهای لحظهای و در نهایت سکوت و پناه بردنش به انتظاری بیکلام را تبدیل به واقعیترین کنش یک مادر میکند.
نفس
نفسی عمیق در گستره تاریخ
جواد طوسی
یکی از حلقههای مفقوده سینمای بیرونق ما استفاده منطقی و کاربردی از فانتزی در بخشی از تولیدات سالانه است. فیلم «نفس» بهخوبی با فانتزی و تخیل و کودکانهها به سیر تاریخ معاصر میپردازد.
بهار یک راوی متفاوت و در عین حال بکر و جذاب است که با ذهن سیال و خیالپرداز و هوشمندی و کمال طلبیاش تصویری چشمنواز و در عین حال واقع بینانه از تاریخ معاصر این سرزمین ارائه میدهد؛ تاریخی آمیخته با پایمردیها، سلحشوریها و معصومیتها، ریشههای سنتی که بخشی از هویت و پیکره این سرزمین است.
فیلم «نفس» نشان میدهد که میتوان با رؤیاها و رؤیاپردازی در یک دنیای پاک کودکانه، به ریشهها پرداخت رابطه حسی و عاطفی بهار و دو برادر و خواهر خردسال و پدر و مادربزرگش، تصویری ساده و بیآلایش و در عین حال هویتمند از خانواده ارائه میدهد. راوی استثنایی ما با همنشینی با دنیای بزرگسالان و ایجاد فضایی تفاهمآمیز، به کمال میرسد و دنیای پیرامونش را به تعادل سوق میدهد.
بهار در پایان این راه سوار بر اسب خیال خود با بخشی از واقعیت زندگی یعنی مرگ پیوند میخورد اما در دل این تلخی با حضور دلپذیر و نامیرایش در حافظه ذهنی ما بهعنوان یک الگو و شمایل قابل باور و سمپاتیک به جا میماند. «نفس» همچون فیلم آخر نرگس آبیار یعنی «شبی که ماه کامل شد» کمی طولانی به نظر میرسد و با تدوینی دوباره میتواند اثری به مراتب پرکششتر و ماندنیتر باشد.
جا دارد از بازی چشمگیر شبنم مقدمی، سیامک صفری و بویژه پانتهآ پناهیها بهعنوان یکی از نقاط شاخص فیلم یاد کنیم در کنار این ویژگی بارز، فرم همخوان با دنیای ذهنی و کودکانه بهار نیز قابلیت بحثی
جداگانه دارد.
شبی که ماه کامل شد
آرش خوشخو
یک تریلر سیاسی استاندارد در معیارهای بینالمللی که با حجم زیادی از احساس و اشتیاق کارگردانی شده است.
آنتونیا شرکا
«شبی که ماه کامل شد» ساختاری حرفهای دارد. یکی از بزرگترین امتیازاتش این است که در برخورد با داستانی که میتوانست به بیانیهای سیاسی و ضد تروریستی تبدیل شود با انتخاب آگاهانه خوانشی انسانی، نه تنها فیلم را تلطیف کرده بلکه اتفاقاً با همین رویکرد زنانه، بهتر و مؤثرتر هدف رساندن پیامی ضد بنیادگرایی را تأمین کرده است. مشکل فیلم در پایان بندی آن و غلظتی است که معمولاً نرگس آبیار به فیلمهای ملودرام خود میدهد و اصرار بر پایانهای دلخراش و تراژیک دارد. تراژدی وقتی از حد میگذرد کماثر میشود.
احمد طالبینژاد
«شبی که ماه کامل شد» فقط یک اثر مرعوب کننده است ولی قادر به بیان عمق فاجعه نیست. از نظر کارگردانی پختهتر از ساختههای پیشین نرگس آبیار است، هرچند من همچنان «شیار 143» را بهترین فیلم او میدانم.
کیوان کثیریان
«شبی که ماه کامل شد» در استانداردهای سینمای ایران کار قابل توجهی است و تلاش کرده استانداردهای فنی و تکنیکی را رعایت کند اما بخشهایی از فیلمنامه گرفت و گیرهایی دارد که با توجه به سابقه ادبی نرگس آبیار انتظار بهتری از آن میرفت. به اعتقاد من بر پرداخت و تمرکز روی شخصیتها اشکالاتی وارد است بخصوص نقش عبدالحمید (هوتن شکیبا) که شخصیت پردازیاش خلأ دارد. همچنین در ماجراها و رویدادهای فیلم هم میشد تمرکز بیشتری روی فیلمنامه داشت، در جاهایی از فیلم مانند فراری دادن فائزه هم از طرف وزارت اطلاعات و هم از طرف اقوام ریگی، در اجرا و در قصه خلأ وجود دارد. با وجود این، در مجموع «شبی که ماه کامل شد» فیلم قابل قبولی است و در کارنامه فیلمسازی نرگس آبیار به لحاظ تکنیک گام رو به جلو بلندی است. به هر حال پرداختن به این موضوع ملتهب و معاصر در کنار امکانات گسترده ای که فیلم داشته، شجاعت میخواهد.
هوشنگ گلمکانی
جلوهای دیگر از تواناییهای حرفهای فیلمسازی که پیش از این فقط با خلق روابط و شخصیتها و فضاهای نوستالژیک زنانه و شاعرانه شناخته شده بود.
سعید مروتی
فیلم بیش از حد تحسین شده نرگس آبیار با تمام دستاوردهایش در اجرا و هوشمندی در ساخت سر و شکل دار و کوشش برای باور پذیرکردن فیلمی سفارشی و با تمام التهاب و هیجانی که میسازد، در نهایت نمیتواند از اغتشاش ذاتی چنین درامی (منتج از تناقض خواست شخصی و نگاه رسمی) بگریزد. نتیجه فیلمی است متوسط که نسبت به «نفس»، فیلم قبلی آبیار، گامی به پس محسوب میشود.
حسین معززینیا
اینکه فیلم قرار است یک قصه واقعی را روایت کند درباره آدمهای واقعی، بهانه موجهی نمیتواند باشد برای اینکه این شخصیتها، انگیزهشان و دلیل رفتارهایشان را در قالب یک روایت دراماتیک تازه بازآفرینی نکنند. من از طریق این فیلم نفهمیدم عبدالحمید چرا به نفر دوم تشکیلات برادرش تبدیل شد و نفهمیدم همسرش چرا در مقاطع مختلف متوجه وخامت اوضاع نشد و فکری برای خلاص کردن خودش نکرد. فیلمی که نمیتواند شخصیت بسازد، قصهای را هم نمیتواند روایت کند و بنابراین در نقطه پایان همان جایی میایستد که در نقطه آغاز ایستاده بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه