سفر آخرت «اسدالله»
گروه اقتصادی / او چه تاجر خوب و چه یکی از ثروتمندان ایران، اکنون دیگر در میان ما نیست. بعد از چند روز بستری ناشی از عارضه مغزی، حزب مؤتلفه اسلامی جمعه عصر خبر داد، اسدالله عسگراولادی چشم از جهان فرو بست.
با درگذشت تاجر 86 ساله تهرانی، تحلیلها و تفسیرها درباره او روز گذشته در بسیاری از رسانهها بسیار خوانده و شنیده شد.غالب رسانهها از وی بهعنوان یکی از ثروتمندان جامعه ایرانی بعد از انقلاب یاد کردند. ثروت مردی که طی سالیان سال با عنوان «سلطان زیره» و «سلطان پسته» یا سلطان خشکبار معرفی شد، از میلیاردها تومان تا میلیاردها دلار روایت شد. چه میلیارد تومان، چه میلیاردها دلار؛ فرقی نمیکند، او اکنون پیش ما نیست و امروز پیکرش از مسجد فرشته جایی نزدیکی خانهاش، بالاتر از چهار راه پارکوی تشییع میشود. او اگر سلطان خشکبار نبود، اما یک برند معتبر تجاری در بازار تهران بود. اعتباری که قیمت نداشت. عسگراولادی درباره افسانه ثروت اش میگوید: «در هیچ بانکی، چه داخلی و چه خارجی سهام یا سپرده ندارم. اما خود را مستغنی میدانم. یعنی نیاز به کسی یا بانکی ندارم. من تاجرم. کارم هم خشکبار است. پسته، بادام، زیره و خرما. در این زمینه هم خبرهام و خود را مجتهد میدانم. حالا بعضی به این تخصص لقب «سلطان» دادهاند و به من سلطان زیره یا خشکبار میگویند». این توصیف روی معلوم معرفی عسگراولادی است. اما واقعیت این است که هر فردی مثل او، دو هویت مشهود و نامشهود دارد. «مجتهد خشکبار» را میتوان بهگونهای دیگر هم روایت کرد. او فردی بود که خواسته یا ناخواسته نقش مهمی در توسعه بازرگانی کشور بویژه بعد از جنگ هشت ساله داشت. عسگراولادی هر چه بود، در عالم تجارت یک صادرکننده و برند شخصی-تجاری بود. واردکننده نبود. صادرکننده بود. رویکرد صادراتگرایی وی در بخش کشاورزی، نیاز تجارتخانهاش را به دولت به حداقل رسانده بود. مسیرتجارت خارجی را خوب میشناخت و برخی او را بهعنوان «حاجی ترانسفر» میشناختند.
با این بردارش در حزب متبوع یعنی مؤتلفه چهرهای سیاسی حضور داشت، اما شنیده نشد که از ارتباطات حزبی- سیاسیاش برای توسعه تجارتخانه شخصی یعنی «شرکت حساس» همچون بسیاری از نوکیسه گان استفاده کرده باشد.
او را سنتی و محافظهکار میخواندند، اما همین روحیه محافظهکاری باعث شده بود که خود را در یک حوزه مجتهد بداند و به سایر صنایع سرک سطحی نکشد : «فقط خشکبار» همانند بسیاری از سرمایهداران نبود که به هر حوزهای با ایجاد بدهیهای سنگین بروند، اینک دارایی نزد بانکها وثیقه شده باشد.
با وجود اینکه ارتباط نزدیکی با حزب مؤتلفه داشت، اما حزبگرایی یا تحزب را در حوزه اقتصاد دنبال نکرد.او با رویکرد تشکلگرایی و حضور در اتاق بازرگانی ایران در انجمنهای مختلفی حضور داشت. حضورهمیشگی وی در اتاق ایران در سالهای مختلف تراز و وزن اتاق ایران را بهعنوان پارلمان بخش خصوصی افزایش داده بود. رویکرد نقادانه وی در نقد اقتصادی دولتها، باعث شده بود هرجا سیاستهای اقتصادی کشوراز مسیر حمایت از بخش خصوصی خارج میشد، با نقد او رو به رو شود. رک بود و بیپرده. هیچگاه شنیده نشد که برای منافع تجاری قدم به تاریکخانه فساد بگذارد. اگر هم گذاشته بود، روایت جدی رسانهای ندارد یا اگر هم فساد یا حرف وحدیثی بود، به دلیل اینکه تحت لوا و عضویت یک حزب سیاسی اصول گرا بود،رسانه ای روی تجارتخانه اش نورافکن نیانداخت.
شش ماه قبل، وقتی از سیاستهای ارزی بانک مرکزی در یک همایش انتقاد کرد، بانک مرکزی وی را متهم کرد که در قالب فعالیت دو شرکت صادرات 16 میلیون یورویی داشته که ارز آن را به سیستم بانکی بازنگردانده است. او هم فوراً رک گفت:«بانک مرکزی میخواهد سربه سر من بگذارد.»
عسگراولادی، عنوان کرد:«بنده سه ماه است که صادرات را تعطیل کردهام و از طرفی تنها با یک شرکتی که دارم، بیش از یک میلیون یورو صادرات نداشتهام که آن هم هنوز سررسیدش نرسیده است.» بانک مرکزی به پاسخ عسگراولادی جوابی نداد. تاجر کارکشته ادامه داد: «اینها دروغ میگویند، چیکارش کنم؟ بانک مرکزی میخواهد با این حرفها، سربهسر من بگذارد.» هنگامی که تحریمها افزایش یافت، مجتهد حوزه تجارت از مسیرتجارت با اروپا برگشت و به سمت چین و ماچین رفت. وی ریاست اتاق ایران و چین را عهدهدار شد، او نقش مهمی در تسهیلگری تجارت ایران با چین در دوران تحریم داشت، گرچه رفتارهای سینوسی طرف چینی در برهههای مختلف، وی را با چالشهایی رو به رو میکرد و او هر از گاه، گلایههایی هم داشت.
عسگراولادی، از تبار تجارت سنتی بود که قبل از انقلاب از بازار برخاست:«اولین بار که درآمدی کسب کردم، 14 سال بیشتر نداشتم. هیچ پول و داراییای نداشتم، مگر یک دوچرخه. اول بازار فردی بود به نام قجری که معروف بود. کنجد میفروخت. دوچرخه را پیش او گذاشتم و یک کیسه کنجد خریدم. کنجد را 60 تومان فروختم و 20 تومان سود کردم. آن سود 20 تومانی اولین درآمد من بود و از همه سودهای بعدی شیرینتر بود و با سود همان پول شب برای خانواده شیرینی خریدم و به مادرم دادم». از بازار تا خیابان فرشته تهران محل زندگی قبل از مرگ وی مسیر طولانی است. حالا مراسم تشیع «اسدالله» در خیابان فرشته است. او دو هفته قبل در گفتوگو با یک روزنامه گفته بود:«زیاد به سفر آخرت فکر نمیکنم.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه