بهمن ارک از فیلم «پوست» به «ایران» می‌گوید

کولاژ افسانه‌های محلی آذربایجان در سینما


نرگس عاشوری 
سینه فونداسیون هفتادمین دوره کن و کسب جایزه دوم این بخش نگاه‌ها را سمت برادران ارک، جلب کرد. بهمن و بهرام ارک پس از ساخت فیلم مستقل ویدئویی «سویوق»، با فیلم دومشان «پوست» یا به زبان اصلی «دری» جزو فیلمسازانی هستند که مشمول فیلم‌ اولی‌های این دوره از جشنواره قرار گرفته‌اند. در سینمای تکراری این سال‌ها آنها سراغ داستانی فولکلور و بومی رفته‌اند و درام خودشان را روی آن استوار کرده‌اند. پوشیدن پوست شیر که یک مراسم آیینی در تبریز است بهانه‌ای شده تا درباره خیر و شر حرف بزنند و در عین حال به شیوه مواجهه آدم‌ها با خرافه‌پرستی و دعا و ورد و... بپردازند. با بهمن ارک درباره فیلم «پوست» گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه  می‌خوانید. 
​​​​​​​«پوست» برخلاف فیلم اولی‌های چند سال اخیر نه تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی است، نه به جریان جشنواره‌ای و شبه فرمالیستی تنه می‌زند، نه از جریان‌های هنری مثل سینمای عباس کیارستمی پیروی می‌کند و از همه مهمتر از سینمای محدود به آپارتمان و ساختار دوربین روی دست به شیوه کاذب هم پرهیز کرده است. به‌نظر می‌رسد تلاش کرده‌اید فضایی تازه و جاه‌طلبانه را برای پرداخت سوژه انتخاب کنید. خودتان چه تعریفی از فیلم دارید و آن را در کدام دسته قرار می‌دهید. فیلمی عاشقانه یا فیلمی در ژانر وحشت یا حتی آیینی و...
فیلمی مولتی ژانر؛ یعنی با ژانرهای مختلف سر و پنجه نرم می‌کند. البته بیشتر در حال و هوای ژانر خیال‌گونه با حس و حال هارور. نه اینکه تماماً فیلم هارور (وحشت) باشد. اصلاً هم سعی نکردیم چنین فیلمی بسازیم. دوست داشتیم فیلمی خیال‌گونه و عاشقانه با سحر و جادو بسازیم. فیلم هزار و یک شبی با افسانه‌ها و حال آیینی که از اسطوره‌ پیروی می‌کند. داستان ما بر مبنای علت و معلول شکل نمی‌گیرد و شاید روابط خیلی منطقی به نظر نرسد. با چراها سر و کار دارد. منطق اسطوره یک مدل دیگر است. در اسطوره ممکن است یک نفر به دریا برود و با پری‌ها مبارزه کند و برگردد و ما نپرسیم چرا. این نگاه متمایز از روند و منطق داستان‌ رئال است. باید فضایی می‌ساختیم تا در اسطوره اتفاق بیفتد. در چنین فیلم‌هایی تصویر و فضاسازی خیلی اهمیت دارد تا مخاطب آن را باور کند، وارد فضا شود و بعد از آن ما قصه خودمان را تعریف کنیم.
خیلی از اسطوره‌های یونان تحلیل روانشناختی دارند. می‌شود با همین نگاه فیلم شما را تحلیل کرد. مثلاً جن را نماد تمثیلی از نیروهای ناشناخته شخصیت عنوان کرد و راجع به‌بند ناف متصل آراز به مادرش و وجه پرورش دهندگی و مراقبت او صحبت کرد یا...
اگر با نگاه غربی نباشد بله. چون من تمام تلاشم را کردم که فیلمی با حس و حال ایرانی بسازم. از اودیسه به خاطر وجه بارز اسطوره بودنش مثال آوردم اگر نه در ایران اسطوره‌هایی داریم که شاید جهانی نشده باشند اما خودمان می‌دانیم که چقدر غنی‌تر هستند. در اسطوره‌های آذربایجان دده قورقود را داریم که با ساز به مقابله جنگ‌ می‌رفت و صلح می‌آورد. شخصیت عاشیق فیلم نماینده همان دده قورقود است که ساز می‌زند، داستان روایت می‌کند و درباره خیر و نیکی می‌گوید. هر بخشی از فیلم به نوعی در آمیخته به افسانه محلی در ادبیات فولکلور آذربایجان است. آن پسر جوانی که می‌خواهد به قهوه‌خانه برود اما راهش نمی‌دهند و باید مردانگی‌اش را ثابت کند یا افسانه پسری که عاشق دختر ارمنی است و به طلسم آمیخته شده مثل افسانه اصلی و کرَم. همچنین شیری که در آیین‌های مذهبی به‌عنوان نماد خیر در بازار تبریز می‌چرخانند و از او طلب کمک می‌کنند. اگر در این فضا حضور داشته باشید مسلماً تحت تأثیر قرار می‌گیرید. شبیه افسانه‌های ژاپنی و اژدهایشان است. نگاه من به حال آیینی این مراسم بود و نه صرفاً جنبه مذهبی‌اش. با نگاه به حال آیینی و افسانه‌ای فکر کردم شخصیت قصه من باید به داخل این پوستین برود و از او کمک بخواهد. عروسی جن‌ها در باغ و بردن گوشواره هم بخشی از افسانه‌هایی است که در اینجا متداول است. برای درک این فضا با استادان زیادی مشورت داشتیم. به‌طوری که دچار کابوس‌های شبانه شده بودم. چون مجبور بودم در برخی از مراسم‌‌شان شرکت کنم تا فضا را درک کنم. صحنه‌های خوبی هم ضبط کردیم اما حذف کردم چون دوست نداشتم فیلم خیلی زمخت و وحشتناک شود. اصلاً نمی‌خواستم روی این موج سوار بشوم.
و شخصیت تمثیلی عطاری که می‌گوید پی درد باش نه درمان
بله سعی کردم کولاژی از افسانه‌های درام را طوری کنار هم بچینم که قصه و داستان درست اتفاق بیفتد. البته در پاسخ به سؤال قبلی شما باید بگویم که خیلی با دید روانشناسانه با آن درگیر نشدم. اساساً چندان شخصیت‌پردازی نکردم بر خلاف فیلم‌های امروز که رئالیسم محض است. بعد از فیلم‌های آقای فرهادی آنقدر به شخصیت‌ها نزدیک شدیم که قصه حول محور شخصیت شکل می‌گیرد ولی در فیلم ما این روند بالعکس است. در «پوست» حتی شخصیت‌ها را در حالت تیپ قرار دادیم. چون حکایت همین شکلی است. حکایت‌هایی که در عطار می‌خوانیم، حکایت‌های «هزار و یک شب» و... همین شکلی است. من هم فکر کردم فیلم حکمت‌آمیزی دارم می‌سازم که اگر بخواهم به‌شخصیت‌ها نزدیک شوم رئال می‌شود و به‌همین خاطر خودخواسته از آن دور شدم و نگاه روانشناختی نسبت به آن نداشتم. مگر همان نگاه فرویدی که مادر می‌خواهد فرزند را برای خود نگه دارد و پسر می‌خواهد عشق دیگری را تجربه کند.
در واقع به قول همان عاشیق قصه شما هم عاشق قصه و حکایت بودید.
بله. در واقع آن چیزهایی که عاشیق می‌گوید حرف دل ماست.
با وجود اینکه اذعان می‌کنید روی شخصیت‌پردازی تمرکز نداشتید اما یکی از متفاوت‌ترین شخصیت‌های مادرانه سینما را در فیلم «پوست» می‌بینیم. مادر آراز زن متفاوتی است؛ مادری که فال می‌گیرد، با سحر و جادو در ارتباط است، سیگار می‌کشد و...
بله. وقتی درباره شخصیت حرف می‌زنیم باید به نیاز و خواسته‌اش فکر کنیم. بیشتر شخصیت‌ها به‌دنبال خواسته‌شان هستند ولی در فیلم‌های امروز نوع دیگری از شخصیت‌پردازی باب شده؛ پنهان‌کاری و چیزهایی که نمی‌دانیم و کشفش می‌کنیم. در «پوست» ما تلاش کردیم شخصیت‌ها را ملموس و باورپذیر کنیم.
در فیلمتان بین دنیای افسانه و اسطوره و ژانر وحشت پل زده‌اید. به نظر می‌رسد تلاشتان این بوده فیلمی در ژانر وحشت یا فیلمی پرتعلیق بسازید. اغلب تجربه‌های سینمای ایران در این زمینه شکست خورده است. چقدر امیدوار بودید تجربه شما موفق از کار در بیاید.
هیچ وقت امیدوار نیستم. یعنی همیشه با یأس تمام فیلم می‌سازم. دائم فکر می‌کنم داریم چه گندی بالا می‌آوریم. با بهرام مدام در حال آزمون و خطاییم چون به‌دنبال آشنایی‌زدایی هستیم. خیلی وقت‌ها از کاری که کردیم پشیمانیم. اگر پوست تجربه خوبی شده به‌خاطر اشتباهات زیادی است که تجربه کردیم. من طالب آنم که اشتباه کنم. شاید یک روز بد زمین بخوریم اما تمام تلاشم را می‌کنم که محصول کار خیلی ناامیدکننده نشود.
بعد از ساخت فیلم کوتاه «حیوان» هم همین حس را داشتید.
بله. حتی می‌ترسیدم فیلم را به بقیه نشان بدهم. اولین بار که «حیوان» را در راف کات به بقیه نشان دادم همه طوری نگاه می‌کردند که مثلاً این مسخره بازی‌ها چیه! ولی خب نتیجه کار در تدوین نهایی خوب شد البته باز هم این نگرانی و ترس را داشتم تا اینکه فیلم در کن پذیرفته و از آن استقبال شد. اولین راف کات فیلم «پوست» که با محمد نجاریان زدیم هم همین حس را داشتم. به بهرام زنگ زدم و گفتم «فیلم اونقدر بده شده که می‌خوام برگردم تبریز!» اما خدا را شکر همکاری محمد نجاریان (تدوینگر) باعث شد فیلم نزدیک به همان چیزی شود که در ذهن ما بود.
در سینمای ما که کسالت‌آور بودن بیماری مزمن بسیاری از فیلم‌هاست همین که فیلمی تلاش می‌کند به مخاطبش احترام بگذارد و اجازه ندهد که او دائم از سر بی‌حوصلگی روی صندلی وول بخورد جای تقدیر است. فیلم «پوست» ریتم بیرونی و درونی خوبی دارد. پر از شخصیت، پر از قصه و پر از ماجراست. اما در دقایق ابتدایی ریتم تند فیلم و اطلاعات زیادی که به مخاطب می‌دهید کمی گیج‌کننده‌ است.
قبول دارم که فیلم همه آن چیزی نشده که من می‌خواستم. اگر دوباره این فیلم را بسازم شاید خیلی چیزها را تغییر بدهم اما در نهایت آورده فیلم من همین است. فیلمی که مخاطب را با قصه آشنا می‌کند و می‌اندازد وسط داستان. تمام تلاشمان این بود که فیلم را هنری نسازیم تا کسالت‌بار نشود معمولاً فیلم‌های هنری با لحنی ساخته می‌شوند که انگار باید تحملشان کنیم و با یک فاصله‌ خاص به آن نگاه کنیم. تلاشم این بوده که با ریتم بالا فیلم بسازم. ممکن است وجه هنری فیلم ضربه بخورد اما ترجیحم این است که مخاطب فیلمم را دوست داشته باشد و یک چیزهایی را برای منتقدان لحاظ کنیم.
این که در اولین فیلمتان سراغ سوژه بومی و زبان ترکی رفتید جسورانه است. از دشواری‌های یافتن تهیه‌کننده برای ساخت چنین فیلم‌هایی بگویید.
آقای مصباح خودشان طالب بودند و اساساً «پوست» با اصرار ایشان ساخته شد. یک روز از من دعوت کردند که به دفترشان بروم. در ابتدا تمایل نداشتم چون فیلمنامه‌ای نداشتم. فقط طرحی 5صفحه‌ای آماده بود. در نهایت به دفترشان رفتم و جویا شدند که آیا تصمیمی برای ساخت فیلم بلند دارم. گفتم یک فیلم به زبان ترکی که حالت‌هایی از ترس دارد، موزیکال می‌شود و... بعد از بازگشتم به تبریز آقای مصباح دائم پیگیر بودند. جدیت ایشان باعث شد من هم کار را جدی بگیرم. اطمینان کردند و برای فیلم سرمایه‌گذار جذب کردند. در ابتدا یک گروه تولید از تهران آمد اما دوام نیاورد (باخنده) فقط دو سه نفر از این گروه توانستند تا آخر با سیستم تولید ما کنار بیایند. روی کمک دوستانم در تبریز خیلی حساب کردم. در واقع فیلم لوکال و با عوامل بومی آنجا ساخته شد.
انتخاب هوشمندانه‌ای در لوکیشن و نورپردازی و رنگ‌ها داشته‌اید. موسیقی فیلم هم با فضا همخوانی دارد.
برای همه آنچه در فیلم می‌بینید قهوه‌خانه، مغازه، داخل خانه‌ها، باغ لیلا و... دکور ساخته شد. دکور و گریم 18 ساعته اجنه هزینه‌بر بود. فیلمبرداری حدود 7-8 ماه طول کشید. زیرساخت‌ها را می‌ساختیم کار موقتاً تعطیل می‌شد. یک گروه قهر می‌کرد و می‌رفت و دوباره گروه دیگری به تولید اضافه می‌شد تا اینکه در نهایت 80 درصد کار را با همان گروه بومی ساختیم. این اتفاق برای من درس و نشانه‌ای بود تا از این به بعد دنبال کسانی بروم که کار را به سمت تجسم مغز من هدایت می‌کنند.
با این شرایط دو برادر چطور با هم به تفاهم می‌رسید؟
با هم تفاهم نداریم (خنده). کلی سر و کله هم می‌زنیم. اصلاً همش دعواست. سر صحنه یک موجودات بیشعوری می‌شویم (با خنده) که وقتی فیلم‌های پشت صحنه را می‌بینم به 
​​​​​​​ادامه در صفحه 15

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7273/14/535270/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها