این یک یادداشت عصبانی است
نوشته صوفیا نصرالهی
دلایل زیادی برای عصبانی بودن دارم. مثلاً اینکه نمایشهای جشنواره دارد زیاد میشود و حساب و کتاب از دست رفته و من هیچ جای دنیا سراغ ندارم که جشنواره وسط کار فیلمی را اضافه کند چون فیلمی نرسیده و بعد فیلم برسد و قرار باشد هر دو را نمایش بدهند. یا اینکه یک تهیهکننده وسط جشنواره درخواست نمایش فیلمش را بدهد و به برنامه اکران اضافه شود! بقیه فیلمهایی که در جشنواره حضور ندارند نمیتوانستند درخواست حضور بدهند؟!
اما دلیل بزرگتر عصبانیتم فیلمهایی است که در روز پنجم جشنواره فیلم فجر دیدم و میخواهم بگویم اگر هیأت انتخاب کارشان را درست انجام دادهاند و اینها بهترین محصولات سینمای ایران بودهاند که دیدهاند و انتخابشان کردهاند پس بیایید از همین حالا فاتحه سینمای ایران را بخوانیم و درش را تخته کنیم.
مایه تأسف اینکه در سالهای اخیر سلیقه سینمایی مردم را چنان تنزل دادهایم که این فیلمها در فهرست 10 فیلم آرای مردمی هم قرار دارند.
از فیلم حمیدرضا قربانی عصبانیام. از اینکه از دستیار فرهادی بودن گویا فقط یک فرمول یاد گرفته که کاراکترها را سر دوراهی انتخاب بگذارد. بقیه فیلمنامهاش فانتزیهای عجیب و غریب است. ایده اصلی فیلم «مغز استخوان» حیرتانگیز است. چهطور به ذهن کارگردان رسیده که چنین بلایایی سر کاراکترهایش بیاورد؟! و چهقدر زن فیلم که قرار است قهرمان داستان باشد و انتخابکننده شخصیتپردازی حق به جانب عصبیکنندهای دارد و چهقدر پریناز ایزدیار نقشاش را بد بازی میکند. همهاش گریه و بغض. امسال پریناز ایزدیار آنقدر جلوی دوربین اشک ریخته که نمیدانم خندیدن یادش مانده یا نه. قربانی یک موقعیت نادر تا حد زیادی تخیلی را برداشته و سعی کرده قصه تعریف کند. اگر آن منطق طرح اولیه را بپذیرید شاید بتوانید به آن امتیاز بدهید اما پرده سوم کل قضیه از بین میرود. به جای اینکه قصه بین دو کاراکتر اصلی که اول کار دیدهایم شکل بگیرد وارد یک ماجرای قتل میشویم و مثل بقیه فیلمهای امسال چند تا داد و بیداد مفصل هم داریم و اینکه کاش جواد عزتی هم برگردد و کمدی بازی کند. از دیدن چهره عبوسش در فیلمهای شبیه به هم و در نقشهای شبیه به هم خسته شدیم.
بعد نوبت رسید به «روز بلوا» ساخته بهروز شعیبی که از آن فیلمهای عصبیکننده با ظاهری موجه است. هیچ نمیفهمم چرا مثلاً فیلم «روز بلوا» شعیبی باید به «زندگی خصوصی» حسین فرحبخش که چند سال پیش ساخته بود ارجحیت داشته باشد یا بیشتر از «رسوایی» مسعود دهنمکی تحویل گرفته شود؟ فرمول همان است. آدمهای ظاهرالصلاح که معلوم میشود از پشت به مردم خنجر زدهاند و معمولاً یک فرد بیگناه که این وسط اول قربانی نگاه مردم میشود و بعد تلاش میکند تا آبرویش را دوباره بخرد. فیلمی با ساختار تلویزیونی که انگار نسخه سینمایی شده سریال «پردهنشین» بود. ضریب هوشی قهرمان فیلم پایینتر از حد نرمال بود و بهعنوان کسی که کامپیوتر خوانده میتوانم بگویم که بزرگترین هکرهای جهان هم سرپایی نمیتوانند سریعتر از تایپ یک متن ساده با فشردن چند کلید، صفحات بقیه را هک کنند و بعد هم به اطلاعات شرکتها دست پیدا کنند.
همه این عصبانیتها را نگه داشته بودم که با خندیدن سر تنها فیلم کمدی جشنواره یعنی «خوب، بد، جلف ۲: ارتش سری» جبران کنم. برایم مهم نبود که فیلم پیمان قاسمخانی اصلاً به مقتضیات جشنواره فجر میخورد یا نه. همین که وسط این همه داد و فریاد و بدبختی یک فیلم کمدی در جشنواره حضور داشت به نظرم غنیمت بود اما «خوب، بد، جلف ۲» شبیه کبریتی بود که روی بشکه باروت بیندازند. از پیمان قاسمخانی متعجبم که چهطور چنین فیلمنامه بیسر و ته و بیمزهای نوشته است. الگوی فیلم «احمق و احمقتر» را بردارید و کمی هم با قصه فیلم «سن پترزبورگ» که خود قاسمخانی فیلمنامهاش را نوشته بود ترکیب کنید و البته همه شوخیها را لوس و لوث کنید نتیجهاش میشود «خوب، بد، جلف ۲: ارتش سری».
برخلاف قسمت اول حتی پژمان جمشیدی و سام درخشانی هم بامزه نیستند. دوئتشان دیگر تکراری شده و تنها بازی قابل قبول فیلم حامد کمیلی است که یکبار دیگر بعد از «پسر آدم، دختر حوا» و «ایتالیا ایتالیا» نشان میدهد بازیگری است که در زمینه کمدی استعداد زیادی دارد و در کمدیها حضور گرم و دوستداشتنی میتواند داشته باشد. فیلمنامه سرگردان است. طبعاً کمی فانتزی است اما فانتزیاش اصلاً از کار درنیامده. کارگردانیاش با آن کلاژ قسمتهای ترامپ نزدیک به فاجعه است و همه اینها را میتوانستم بگذارم پای اینکه یک فیلم ضعیف دیگر در جشنواره دیدم اما پایانبندی «خوب، بد، جلف ۲» آنقدر توهینآمیز بود که به نظرم فقط یک اثر ضعیف دیگر نیست. دو ساعت فیلم را با شوخیهای بیمزه و کلیشهاش تحمل کردیم (که واقعاً نمیدانم چرا چنین فیلمی باید تا این حد طولانی باشد. پیمان قاسمخانی زمانی بلد بود که مهمترین چیز در ساختن کمدی زمانبندی است) که دست آخر قصه (یا آن چیزی که بهعنوان قصه به خوردمان دادند) پایانی هم نداشته باشد. پیمان قاسمخانی کاراکترهایش را بعد از دو ساعت وسط زمین و هوا رها کرد و نوشت: این قصه ادامه دارد و ادامهاش را در «خوب، بد، جلف ۳» ببینید. در واقع ما یک آنونس دو ساعته دیدیم برای فیلمی که قرار است بعداً ساخته شود و احتمالاً فروش میلیاردی بکند!
این اگر اسمش توهین به مخاطب نیست پس چیست؟!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه