روایتی از تاریخ این روزها با نگاهی به عکس های مریم زندی
ما دهه پنجاهیها تماشا میکنیم
الهام فخاری
عضو شورای شهر تهران
در آن فشردگی آدمها در خیابان، کنار سنگرهای کیسه شنی، در بافت سیاه و سپید، نگاهها دیگرگون است. انگار در آنی که دیگران زیستهاند، میایستی. من در داستان آن دَم مردم پرسندهام. درنگ میکنم و میکوشم دریافت و برداشت مردمان را برای خودم بازپردازی کنم. سرودها همه آهنگی تند و تأکیدی دارند، گمان میکنم دوباره کودکی هستم که شور خویشاوندان و ناهمرأیی برخی با برخی دیگر را پیش چشم دارم. سربازان در ماشینهای ارتشی، ارتشی که در رودررویی خیابانی با مردم خودش، فرمان نپذیرفت و شاخههای گل میخک که در تفنگها شکفت، بخشی از بازنمایی است. برایم هنوز بوی گلبرگهای میخک بوی آشتی است و زمستانی که بهار میشود. ما کودکانی بودیم که دگرگونی پرشتاب را تماشا کردهایم، نه بزرگسال بودیم که بحث و تحلیل کنیم و نه جوان و نوجوان بودیم که آرمانهایمان را فریاد بزنیم و بجوییم، ما دهه پنجاهیها کودکان تماشاگر یکی از چهار زیروزبرسازی کلان جهان بودیم، بینقش در میدان، بیرأی در صندوق.
همسایهها شبها دورهم برای شعاردادن بر بامها میآمدند. شبنشینیهای انقلابی ساده و پرهیجان بود. مردم ریلی را برچیدند تا راهی دیگر بسازند. پدربزرگ و مادربزرگها در دهههای گذشته از میان خانوادهها رفتهاند و نسل پرشور و آرمانخواه انقلابی اکنون میانسال و موخاکستری شدهاند، از برخی تنها نگاهی در قاب مانده و برخی به راه ساخته و رفتهشان مینگرند. ما دهه پنجاهیها این روزها در آغاز دوره میانسالی هستیم، یکی از دگرگونیهای بیمانند سیاسی -اجتماعی -اقتصادی سده را تماشا کردیم، کوشش وچالشهای بزرگترها را بیش از چهار دهه زیستهایم؛ بزرگترهایی که با هم انقلاب کردند، خروشیدند، در برابر یورش دشمن از مردم و سرزمین دفاع کردند و البته چه بسیار به هم پرداختهاند! ما کودکان آن روز، دستکم دوازدهسال در چنین روزهایی در مدرسه در جشن انقلاب سرودهای میهنی و انقلابی خواندهایم، گواهی و تقدیرنامه گرفتهایم، نوجوانی و جوانیمان در بافتار سازندگی و اصلاح بزرگترها که سی - چهل ساله شده بودند گذشت و با همه دگرگونی نظامهای آموزشی و تصمیمهای مدیریتی آن بزرگترها اینجا هستیم. هنوز ما دهه پنجاهیها تماشا میکنیم، لوح تقدیر میگیریم بارها گزینش میشویم و پیاده کنار شتاب بزرگراهها گذر میکنیم. در میانه داستان نسلهای جوانتر و بزرگترها، با آرمانهای بزرگترها و آرزوهای جوانترها، در بلندترین خیابان خاورمیانه گام برمیدارم و در محدوده خطکشیهای خیابان انقلاب رفتوآمد میکنیم. کتاب عکسهای انقلاب ۵۷ را در دست دارم، گوشه و کنارها، آن نگاهها در فشردگی مردم در خیابان، دستها و کاغذها و آن دمی که در قاب عکاس اجتماعی آن روزها مانده است. سیاه و سفید، آن نگاهها.
پینوشت: با سپاس از خانم مریم زندی و کتابهای عکس بیمانند انقلاب ۵۷ و حکومت ۵۸
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه