سایهتون کم نشه همسایه
ارمغان بهداروند
نویسنده
«امید»، کشیدهترین مُصوت زندگی است. آوایی که در شادمانیها و ناشادمانیها، ممکنترین مُسکنی است که اجازه نمیدهد آوار و آوارگی، پایان انسان باشد. عنصر غالبی که از مغلوبترین قلبها جوشیده است و جان بخشیده است. از عصیان آدم، طوفان نوح، اصحاب کهف، برزخ موسی، چاه یوسف، مرهم عیسی و اقرا باسم ربک مصطفی این آوا شنیده شده است. آوایی که نه از گلوی انسان که فرشتگان فریاد میکردند: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... و خوشبخت انسان که خداوندی مهربان دارد. خدایی که مشق رحمت را به خود تکلیف میکند. این روزها بیشترازهمیشه به شنیدن این آوا دعوت شدهایم. این روزها که در تلاطم ترسناک مرگ، پشیمانیهای تلخی را تجربه میکنیم وازناسپاسیهای خویش شرمساریم، پیشانیهای تبدار بنیآدم جز به دستمال نمناک امید، خنک نخواهند شد. این روزها مردمان دورادوراز یکدیگر، شکل دیگری از همسایگی را میآزمایند. طرحی نو درانداخته شده است که به قول حضرت حافظ: اگرغم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم. این همسایگی، همّت و حمیّت میطلبد و هر که به هنر خویش باید این آوا را فریاد کند که دلی از تنهایی نلرزد و تنی از تب ناتوان نشود.
یکی از علائم این همت و حمیّت، پویش هنرمندان است که به رعایت انسان، به میدان آمدهاند و حق همسایگی خویش را میخواهند ادا کنند. میخواهند بگویند همه ساکنان یک کشتی باید تا آخرین آن، آرام یکدیگر باشند. صحنه ستایش برانگیزی از فیلم تایتانیک را به خاطر میآورم که در واپسین لحظات غرق شدن کشتی که هر کس حتی به شرط مرگ دیگری به نجات خویش میاندیشید، ارکستر موسیقی همچنان سرگرم اجرای خویش بود و نُت به نُت زندگی را نوید میداد و امید را مینواخت.
به گوارایی شنیدن سازها و صداها، به شور شعرها و شیرینی قصهها، جغرافیای این همسایگی بیمرزتر خواهد شد. ستایش، سزاوار هنرمندانی است که به شکرگزاری نعمت هنر خویش، به خدمت خلق گرفتار، مصمماند. مگر جزاین است که:
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
سایهتون کم نشه همسایه!
نویسنده
«امید»، کشیدهترین مُصوت زندگی است. آوایی که در شادمانیها و ناشادمانیها، ممکنترین مُسکنی است که اجازه نمیدهد آوار و آوارگی، پایان انسان باشد. عنصر غالبی که از مغلوبترین قلبها جوشیده است و جان بخشیده است. از عصیان آدم، طوفان نوح، اصحاب کهف، برزخ موسی، چاه یوسف، مرهم عیسی و اقرا باسم ربک مصطفی این آوا شنیده شده است. آوایی که نه از گلوی انسان که فرشتگان فریاد میکردند: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... و خوشبخت انسان که خداوندی مهربان دارد. خدایی که مشق رحمت را به خود تکلیف میکند. این روزها بیشترازهمیشه به شنیدن این آوا دعوت شدهایم. این روزها که در تلاطم ترسناک مرگ، پشیمانیهای تلخی را تجربه میکنیم وازناسپاسیهای خویش شرمساریم، پیشانیهای تبدار بنیآدم جز به دستمال نمناک امید، خنک نخواهند شد. این روزها مردمان دورادوراز یکدیگر، شکل دیگری از همسایگی را میآزمایند. طرحی نو درانداخته شده است که به قول حضرت حافظ: اگرغم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم. این همسایگی، همّت و حمیّت میطلبد و هر که به هنر خویش باید این آوا را فریاد کند که دلی از تنهایی نلرزد و تنی از تب ناتوان نشود.
یکی از علائم این همت و حمیّت، پویش هنرمندان است که به رعایت انسان، به میدان آمدهاند و حق همسایگی خویش را میخواهند ادا کنند. میخواهند بگویند همه ساکنان یک کشتی باید تا آخرین آن، آرام یکدیگر باشند. صحنه ستایش برانگیزی از فیلم تایتانیک را به خاطر میآورم که در واپسین لحظات غرق شدن کشتی که هر کس حتی به شرط مرگ دیگری به نجات خویش میاندیشید، ارکستر موسیقی همچنان سرگرم اجرای خویش بود و نُت به نُت زندگی را نوید میداد و امید را مینواخت.
به گوارایی شنیدن سازها و صداها، به شور شعرها و شیرینی قصهها، جغرافیای این همسایگی بیمرزتر خواهد شد. ستایش، سزاوار هنرمندانی است که به شکرگزاری نعمت هنر خویش، به خدمت خلق گرفتار، مصمماند. مگر جزاین است که:
چو در دست است رودی خوش، بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
سایهتون کم نشه همسایه!
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه